این موقعیت متناقض، بلافاصله احساس گناه، ولو گناهی مرتکب ناشده را در ما زنده می کند. چرا با نوعی جهانشمولی ضد لذت در قالب مجموعه ها و گستره های تابویی سروکار داریم؟ چه چیزی در نفی لذت چنین لذت بخش است؟ تمایل به گریز از مرکز، گریز از شرارت و درد با نفی ساده آنها و قرار دادنشان در بطن زندگی مان؟ و یا تمایل به خروج از وسوسه های موقعیتی خلسه وار و آزادی بخش که انسجام هویتی و تعلق های ذهنی و مادی مان ( و در نهایت وجودمان) را تهدید می کند؟ آیا لذت می تواند معنایی برای زندگی باشد: در انتهای این راه فرشته زندگی و زایش ( لیبیدو) قرار گرفته است یا هیولای مرگ و دوزخ (هادس)؟ دروازه بان این راه کیست؟ دو راهی لذت و درد کجا از یکدیگر جدا می شوند؟ دیداری از گورستا ن های حیات، هم لذت بخش است و هم دردناک: آنجا که هزاران هزار کالبد در حال پوسیدن یا پوسیده شده، لذت های بر باد رفته را نثار خاک می کنند. لذت را اما نباید تنها در گورستان ها، در بی معنایی حیات و نیاز ما به معنا آفرینی در آن جست، لذت را می توان و شاید بتوانیم بگوئیم باید، در بطن زندگی، در حرکت روزمره و تک تک رفتارهایمان، در ساده ترین تمایلات و پیش پا افتاده ترین روابطمان بجوئیم و بیشتر از آن، لذت را آنجا بخواهیم. زندگی در لذت می تواند معنایی بسیار والاتر از زندگی در درد داشته باشد. انسان ها، اما، در طول تاریخ خود، تمایلی جنون آمیز به لذت جویی از خلال درد و نیستی و مرگ و از میان بردن لذت برای دیگران با هدف به انحصار در آوردن آن برای خود داشته اند. تمایلی جنون آمیز که انسان ها را امروز، بیش از هر زمان دیگری، انسان ها را در سرنوشتی دردناک با یکدیگر شریک کرده است. شاید هرگز در طول تاریخ دردناک و مهیب از مجازاتی سخت نهفته است. ناپایداری، بی پایگی، بی معنایی، سقوط در نیستی آنچه خود بر پا کرده ایم، تجربه لذت را امروز به تجربه ای جدید از درد تبدیل کرده است. مارکی دو ساد چند قرن پیش، لذت را به حدی در درد می جست که حاضر بود برای رفتن به انتهای این جهنم لذت بخش، نیمی از عمر خود را در زندان ها بگذراند و این زندگی را با جنون به پایان رساند، اما تجربه لذت های خود را صرفا در بخشی از جنایات خیالین خود ، صرفا در متن بیافریند و سرانجام بدل به چهره ای جاودان در ادبیات فرانسه شود . شاید از همین رو نیز باشد که امروز ما چندان از این لذت جویی سادیستی قرن هجدهمی دور نیستیم: فاجعه ضرورت لذت جویی در درد و جنایت.
ستون مشترک انسان شناسی و فرهنگ و روزنامه اعتماد (صفحه آخر شنبه ها). این ستون در روز شنبه ۵ اسفند ۱۳۹۱ منتشر شده است.
نوشتههای مرتبط
نوشته های پیشین در این ستون :
اندیشه های تصویری(۱): کتاب
اندیشه های تصویری(۲): پایان جهان
اندیشه های تصویری(۳): پوست
اندیشه های تصویری(۴): موزه ها
اندیشه های تصویری(۵): کودکی
اندیشه های تصویری(۶): دوزخ