انقلاب و دهه ۱۳۶۰ محدودیت های زیادی برای زندگی «بیرونی» که در تضاد با امنیت شهری در موقعیت جنگی و سال های پس از بحران داخلی بود ایجاد می کرد و به شدت بر گسترش «محفل» ها در سطح درونی و خانگی تاثیر می گذاشت، اما از ابتدای دهه ۱۳۷۰ با پایان یافتن جنگ تحمیلی و محدودیت های سخت ناشی از آن بار دیگر شاهد ظهور گسترده ای از«پاتوق» ها بودیم که این بار به شدت متاثر از گسست هایی بودند که در جامعه ایرانی اتفاق افتاده بودند و تفاوت های اجتماعی بر اساس سرمایه های فرهنگی، اقتصادی و محلی و قومی، به شدت در شکل گیری، تداوم و شیوه اداره و سازمان یافتگی آنها موثر بودند (البته در اینجا ما سخنی از پاتوق های «مجازی» که داستان دیگری دارند نمی آوریم). در بسیاری از نقاط کشور، شهرها عمدتا به شکلی از «محفل» خانگی برای گرد هم آمدن گروه های خاص (روشنفکران، گرایش های سیاسی،نوازندگان، هنرمندان و…) دامن می زدند و «پاتوق» نیز به همان محافل اطلاق می شد.
بدین ترتیب پاتوق به تدریح و در روندی یک بیشتر باید آن را جهانی دانست تا محلی، از معنایی که رابطه با روشنفکران داشت، به معنایی عمومی به خود گرفت که شامل همه گروه های اجتماعی می شد. هر چند همه این گروه ها در همه سال ها و همه مناطق به یک اندازه نیاز به داشتن «محفل» و یا «پاتوق» را احساس نمی کردند. بنابراین اگر خواسته باشیم در این یادداشت کوتاه بر دو نکته در سال های دده ۱۳۷۰ و ۱۳۸۰ تاکید کنیم باید بگوئیم که اولا پاتوق ها در این سال ها عمدتا در حوزه های روشنفکرانه یا نیمه روشنفکرانه رونق داشت و محل آنها در حوزه های رسانه ای (دفاتر و فروشگاه های کتاب، مجلات و نشریات و روزنامه ها، ) و برخی از حوزه های نهادینه تر (نمایشگاه ها، خانه های هنرمندان و سینما و تئاتر و غیره) و حتی برخی از مناسبت ها ( جشنواره ها و…) مشاهده می شد. گروهی از پاتوق ها نیز در قالب انواع و اقسام انجمن های غیر انتفاعی رشد پیدا کرده بودند به ویژه در سطح شهرستان ها و مناطق قومی ایران.
نوشتههای مرتبط
ورود اینترنت از سال های نیمه دهه ۱۳۷۰ / ۱۹۹۰ به ایران، در فاصله جند سال، به نسل جدیدی از «پاتوق» های اینترنتی که در فارسی همچون در زبان های اروپایی «کافه نت» نام گرفتند که امکان دسترسی به اینترنت را با سرعت نسبتا زیاد در کنار صرف جای و قهوه به مشتریان خود می دادند، در کنار «کافی شاپ» ها که به سرعت رشد کرده و تا امروز به رشد سریع خود ادامه داده اند ولی هنوز بیشتر در شهرهای بزرگ و به ویژه در تهران و به خصوص در مناطقی خاصی از شهر مثلا در اطراف کتابفروشی ها دائر هستند، ظاهر شدند. «پاتوق» های ادبی ( گاه درون کتابفروشی ها و در وابستگی به ناشران: نطیر نشر چشمه، نشر ثالث، روشنگران و…)، به دلایل آنچه «مشکلات سیاسی و سیاسی» اعلام شدند، عمر کوتاه تری داشتند و دائما با تهدید به بسته شدن مواجه بودند.این در حالی بود که گروهی از نهادها مثل «خانه هنرمندان» (تاسیس در ۱۳۷۷/۱۹۹۸) و «خانه سینما» (تاسیس در ۱۳۶۵/۱۳۸۶) و گروهی از انجمن های کنشگران اجتماعی و محافل علمی غیر دولتی نیز به گونه ای «پاتوق» هایی از نسل جدید را ایجاد کردند که، هموراه با نوعی «کارکرد» (اغلب آموزشی و کارگاهی) نیز همراه بودند، هنوزهم وجود دارند.
اما همانگونه که گفتیم، در سال های اخیر(اواخر دهه ۱۳۸۰ و اوایل دهه ۱۳۹۰ / ۲۰۰۰) و به دنبال سیاست زدگی هر چه بیشتر فضای عمومی کشور، بسیاری از این پاتوق ها بسته شدند و بار دیگر «محفل گرایی خانگی» رشد کرد که اغلب با اشکال بسیار گسترده ای از آسیب (مواد مخدر و…) همراهند. روندی که بی شک باید آن را آسیب زا دانست، هر چند نمی توان لزوما پاتوق هایی را که وجود داشتند را خالی از کاستی و آسیب دانست، اما نبود آنها بسیار بیشتر از بودنشان آسیب زا است زیرا اولا کنترل جامعه را بر یک فضای «نیمه عمومی» (مثل یک کافه یا یک نمایشگاه و یک انجمن) از میان می برد و بر عکس راه را برای «زیر زمینی» و «جرم زا» شدن پاتوق ها می گشاید و ثانیا حتی اگر چنین نشود و بتوان با استفاده از ابزارهای هر جه خشونت بارتر آمرانه مانع از این کار شد (که هرگز به صورت کامل امکان پذیر نیست) جامعه را به سوی انباشت نوعی انفعال یا انرژی منفی و قابل انفجار پیش می برد. تصور امکان ایجاد شیوه ها و سبک های زندگی و تفکر یکسان و یکدست به مثابه عامل تقویت و تثبیت قدرت سیاسی، متاسفانه یکی از شوم ترین توهماتی بوده است که قرن بیستم برای ما به یادگار گذاشت: توهمی کاملا باطل، زیرا در همین قرن دولت های بی شماری با خاک یکسان شدند زیرا تصور می کردند می توانند آدم های یک سان و واحدی بسازند، اما در عین حال همین دولت ها، به دلیل بلاهتشان، میلیون ها نفر را نیز به کشتن دادند و ده ها و بلکه صدها سال واپس ماندگی فرهنگی را نیز مردم خود کردند.