بخش دوم ونهایی
ابزار ارباب و جلاد انسان
نوشتههای مرتبط
مثالی از حمل و نقل بیاوریم: «یک آمریکایی متوسط بیش از ۱۶۰۰ ساعت در سال را صرف خودروی خویش می کند. او در آن می نشیند حال چه حرکت کند، چه در حال توقف باشد یا آن را پارک کند
مثالی از حمل و نقل بیاوریم: «یک آمریکایی متوسط بیش از ۱۶۰۰ ساعت در سال را صرف خودروی خویش می کند. او در آن می نشیند حال چه حرکت کند، چه در حال توقف باشد یا آن را پارک کندیا در جستجوی محلی برای پارک باشد؛ او کار می کند تا بتواند پیش پرداخت یا اقساط آن خودرو را بپردازد، بنزین، عوارض، بیمه، مالیات ها و جریمه ها را. از ۱۶ ساعت بیداری اش در روز او ۴ ساعت را صرف خودروی خویش می کند…» (انرژی و تعادل ۱۹۷۳). و در نهایت ایلیچ نتیجه می گیرد که آمریکایی متوسط، ۱۶۰۰ ساعت در سال را صرف حرکت ۱۰ هزار کیلومتر می کند… که معنای این یعنی ۶ کیلومتر در ساعت/ و اضافه می کند که در کشوری که فاقد صنعت حمل و نقل باشد نیز «مردم به همین سرعت می رسند اما صرفا با ۳ تا ۸ درصد از زمان اجتماعی شان» آن هم از طریق پیاده روی یا دوچرخه…
بنابراین باید واژه «ابزار» را در معنای عام آن در نزد ایلیچ درک کرد. او در آن واحد هم صنعت خودروسازی را در نظر دارد، هم حمل و نقل ، ارتباطات، آموزش و پرورش و پزشکی را. از یک آستانه به بعد، تولید فزاینده کالاها یا خدمات صرفا هدف از خود بیگانگی را دنبال می کند. بدین ترتیب مدل تولیدی بدل به مدل ضد تولید می شود. و این را نیز در نظر بگیریم که ایلیچ سیستم های سرمایه داری و سوسیالیستی را که در دوره او جهان را بین خود تقسیم کرده بودند، معادل یکدیگر می دانست و در هر دوی آنها امکان استفاده از نظریه خود را به مثابه ابزاری برای رهایی انسان مشاهده می کرد.
انحصار رادیکال
و از این هم بیشتر/ تولید «مازاد» کالاها هر گونه امکان خود مختاری را از میان می برد، زیرا کسانی را که قادر به این کار نیستند بدل به افراد حاشیه ای می کند. این امر را ایلیچ «انحصار رادیکال» می نامد، چیزی که افراد را ناتوان می کند. در دوره او به عنوان مثال این امر به تدریج پیاده روی های شهری را به سود خودرو ها از میان می برد و یا تلفن که یک ابزار برای خوشبختی آدم ها است را بدل به ابزاری غیر قابل اجتناب در دست شرکت های قدرتمند می کند…
«زمانی با انحصار رادیکال سروکار داریم که ابزار برنامه ریزی شده از حد قدرت فردی فردی خارج می شود» (همزیستی ۱۹۷۳) برای نمونه مدرسه، یک انحصار رادیکال ایجاد می کند زیرا دانش هایی را که آموختن آنها له افراد مشروعیت ورود به جامعه را می دهد مشخص می کند و همه کسانی را که از خود چیزی را آموخته باشند، کنار گذاشته و همه ابزارهای دیگر آموزش را بی ارزش قلمداد می کند. یا پزشکی مدرن همه را وا می دارد از طریق نسخه های پزشکان، بیمارستان ها و آزمایشگاه های پزشکی بدل به مشتریان سر به زیر آن شوند که دائما در پی خدمات و کالاهای جدید هستند…
«نهادهای غالب تولید، ابزارهای کلان را بهینه می کند و مردم را به سوی اشباح سوق می دهد» . اگر بتوان از چنین تمثیلی استفاده کرد باید گفت که دعای مقدس را کشیشی برگزار می کند که شلوارش را پایین کشیده باشد…
می بینیم که نقد ایلیچ بر محوریت «ابزارهای جلاد» و «نهادهای دستکاری کننده» بسیار رادیکال است. ژان پیر دوپویی، فیلسوف که یکی از شاگردان و پیروان او در کوئر ناواکا بود معتقد است ایلیچ از برخی از حدود نقد توسعه در می گذرد، نهادهای بزرگ جوامع صنعتی ما بدل به مانعی برای اهدافی می شوند که ظاهرا برای آن به وجود آمده اند. « پزشکی ، بهداشت را از میان می برد، مدرسه افراد را خنگ می کند، حمل و نقل راه بندان ایجاد می کند، ارتباطات انسان را کرو لال می کند، جریان های اطلاعات حس های ما را تخریب می کنند، استفاده از انرژی های فسیلی زندگی آینده انسان را تهدید می کند و آخر از همه، ولی نه کمتر از سایر موارد، تغذیه صنعتی بدل به نوعی مسمومیت عمومی می شود» (۲)
باز سازی همزیستی
حال پرسش این است که «جامعه همزیستی» که ایلیچ در پی آن است چگونه جامعه ای است؟ آیا باید به دوره پیش صنعتی بازگشت و خود را در کنار کسانی قرار داد که گذشته ها را اسطوره ای می کننند تا بهتر بتوانند دوران جدید را محکوم کنند؟ ایلیچ انعطاف بیشتری دارد. او پاسخی سیاسی به نقد خود از موقعیت کنونی نمی دهد، بلکه به کرات عنوان می کند که همه چیز در «توازن… میان ابزار تولید کننده یک تقاضا که برای پاسخ دادنم به آنها ساخته شده و ابزارهایی که باید به تحقق شکوفایی شخصی افراد برسند» قرار دارد. برای مثال تلویزیون دلایل وجودی خود را دارد اما نباید« تماشاگران را به افرادی چشم چران بدل کند.»
حفاظت از محیط زیست طبیعی، خود گردان و خلاقیت افراد حق بیان و سنت هایشان- از خلال زبان، اسطوره و مناسک- اینها مفاهیم اساسی «بازسازی همزیستی» هستند. اما ایلیچ هشدار می دهد برای آنکه در آینده ناچار نباشیم بهای تخریب های ناشی از رشد و اصطراب های مخرب آن را بدهیم، باید بهای سنگینی برای ترک اعتیاد خود پرداخت کنیم.
قدرت و ضعف ها
برخی از پیشگویی های ایلیچ امروز ، برجستگی خاصی یافته اند. برای مثال در زمینه محیط زیست وقتی صحبت از خطر تخریب کره زمین مطرح می شود. اما زمانی که ایلیج از «تخریب روابط اجتماعی» ، «تکثر اقلیت ها» ( که وی درون آن زنان، سیاهان، افراد فاقد «آموزش» و «دگر اندیشان» را نیز قرار می داد) و «توسعه چشمگیر مطالبات آنها» در حالی که نهاد ها تنها در پی تقویت قدرت نخبگان هستند، باز هم برجستگی اندیشه او را می بینیم.
سرانجام این سئوال مطرح می شود که آیا نقد ایلیچی امروز قدرت خود را از دست داده است؟ باید نتیجه گیری کرد که هم آری و هم نه. از یک سو می توانیم به این امر بیاندیشیم که ابتکارهایی که از دهه ۱۹۷۰ ظاهر شده اند برای نمونه شبکه های مبادله دانش، اقتصاد همبسته و شمار بالای پیش نهادهای آلترناتیو درباره چگونگی حرکت جهان و جوامع دقیقا در راستای این اندیشه قرار می گیرند. اما از سوی دیگر با خواندن آثار ایلیچ این فکر در انسان زنده می شود که با اندیشه ای روبرو است که مانع از نوآوری و پیشرفت است، برای مثال در زمینه بهداشت. و در این تضاد ها است که جوامع معاصر ما امروز به سر می برند و از این لحاط اندیشه ایلیچ امروز بیش از هر زمان دیگری زنده است.
۱- مجموعه کامل آثار ایلیچ پس از مرگ وی در سال ۲۰۰۳ در انتشارات فایار(Fayard) منتشر شده اند
۲- ۲- ژان پیر دوپویی (Jean Pierre Dupuy) «رسانه ای شدن زندگی ، پزشکی و قدرت: به یاد ایوان ایلیچ، اسپری(Esprit) اکتبر ۲۰۰۴.
منبع:
Sciences Humaines, 2008, Aout-Septembre