انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

آسیب‌شناسی سلیقه در معماری معاصر تهران (چکیده سخنرانی در نشست ۱۲۱ یکشنبه ها)

نسبت انسان با مقوله مصرف از سه بعد قابل تحلیل است: نیاز، سلیقه و لذت. در دنیای سنت، ماهیتاً مصرف در نسبت مستقیم با برطرف شدن یکی از نیازهای آدمی در راستای ادامه حیات او تعریف و از این رو امری عقلانی محسوب می‌شد؛ اما در عین حال، مصرف بیش ازحد ضروری، مورد نکوهش بود. همچنین لذت‌طلبی ناشی از مصرف نیز به‌مثابه امر مذموم و مانعی در رسیدن به مرتبه حیات متعالی تلقی می‌شد. اما ماجرای نیاز، تولید و مصرف در دنیای مدرن صنعتی متفاوت شد. تولید کالاهای موردنیاز در فرایند صنعتی، آنچنان موجب رشد کمی محصولات می‌شود که تولید بر تقاضا پیشی می‌گیرد. شمار کالاهای تولیدشده بیش از حد نیاز است و مورد مصرف واقع نمی‌شود. از این رو، نظام ارزشی، اخلاقی و زیباشناختی‌ جدیدی موردنیاز است که مصرف را در هر صورت و فراتر از حد نیاز تبیین و ترویج کند. عقلانیت جدیدی لازم است که جای عقلانیت پیشین را بگیرد.

جامعه‌شناسی نیاز، مد و سلیقه

تأثیر فسادآور مصرف غیرضروری از سنت‌های کهن روم، فلسفۀ اخلاق مسیحیت و ارزش‌های اخلاقی اسلام قابل بازشناسی است. اما در دوران معاصر نیز بسیاری از تبیین‌های جامعه‌شناختی و فرهنگی- انتقادی مصرف مدرن که با مفهوم نیاز سروکار دارند، بین نیازهای مصنوعی و حقیقی تفکیک قائل‌اند. ونس پکارد، جان کنت گالبرایتو هربرت مارکوزه از این دسته‌اند (گرونو، ۱۳۹۲: ۴۵). اما قاطبه تحلیل‌های جامعه‌شناسی مدرن اذعان دارند که جهت‌گیری اساسی در سبک مصرف رخ داده است. مصرف‌کننده لذت‌جوی جدیدی تولد یافته که نیازهایش دیگر با «اقتصاد نیازها» تنظیم نمی‌شود بلکه با «اقتصاد میل و رؤیا» یا اشتیاق به چیزهای جدید و قبلاً تجربه‌نشده مشخص می‌گردد (همان: ۹۷). سازوکار پاسخ به چنین نیازی پدیدۀ مد است. نظریه‌پردازان اقتصاد صنعتی در جامعۀ مدرن و پسامدرن، هرچند آن را پیشرانۀ چرخۀ تولید، ایجاد اشتغال و مرتفع‌کننده نیازهای مادی و اقتصادی شهروندان می‌دانند، اما چالش زمانی آغاز می‌شود که طبق نظریۀ گافمن، خرید کالا تبدیل به نماد عضویت در پایگاه خاص و طبقۀ اجتماعی شهروندان شود. آنچه نظریه‌پردازانی چون گئورگ زیمل، نوربرت الیاس، ونس پکارد و پی‌یربوردیو از آن به‌عنوان «مدطبقاتی» یاد کرده‌اند مبتنی بر این پیش‌فرض است که کالاها اساساً به‌مثابه نمادهای پایگاهی به‌کار می‌روند. اعضای طبقۀ اجتماعی خاص، بر اساس ویژگی‌های خاص اجتماعی، اقتصادی و جایگاهی که در جامعه از خود سراغ دارند، کالاهایی را به تسخیر خود درآروده و خود را با آن بازمی‌شناسند. در اینجا نقش طبقۀ ثروتمند در تعیین امر زیبا، خوش‌سلیقه و موردپسند محسوس است. وبلن رواج سلایق و هنجارهای طبقه ثروتمند را در همه طبقات اجتماعی تشریح می‌کند. به زعم او: «از حیث آبرومندی، طبقۀ تن‌آسا در رأس ساختار اجتماعی قرار دارد، بنابراین شیوه زندگی و معیارهای ارزش این طبقه هنجار آبرومندی را در جامعه تعریف می‌کند… هنجار آبرومندی از طبقۀ بالا تأثیر الزام‌آور خود را با کمترین مانع به ساختار اجتماعی تا پایین‌ترین لایه‌ها بسط می‌دهد. در نتیجه اعضای هر لایه شیوه‌ای از زندگی را که در لایۀ بالاتر مد است، به‌عنوان ایده‌آل شایستگی خویش می‌پذیرد و نیروهای خود را صرف پیروی از آن ایده‌آل می‌کنند» (Veblen,1961: 63-64). (به نقل از: گرونو، ۱۳۹۲: ۵۱).

بنابراین هنجارها، الگوهای رفتاری، نظام تعریف ارزش‌ها، کالاها و سبک‌زندگی طبقۀ ثروتمند، معیار اصلی خوش‌سلیقگی، آّبرومندی، زیبایی و ارزش محسوب می‌شود. در این طبقه، نمایش ثروت، اصلی است که قطعاً در فرهنگ مصرف، تجمل‌گرایی، تفاخر و ولخرجی بروز می‌کند. از سوی دیگر، در فرهنگ مصرف، مردم از کالاهای مد روز به خاطر تازگی آن لذت می‌برند. آنچه تازه است، از آن رو که تازه است، ارزشمند است. از سوی دیگر، بی‌تردید دنیای امروز، عصر «نمایش» است. به زعم دوبور (۶۲: ۱۳۹۲) «جامعه‌ای که بر صنعت مدرن متکی است، نمایشی بودنش اتفاقی یا سطحی نیست، چنین جامعه‌ای از بنیاد نمایش‌گراست؛ نمایش هیچ مقصود دیگری جز خودش ندارد». به‌زعم مارکس، در نظام کالایی، اشیا نه آن‌گونه که واقعاً هستند، بلکه همواره به‌عنوان بازنمود چیزهای دیگری ظاهر می‌شوند و این «ویژگی رمز‌گون کالاها»، آن‌ها را به ابژه‌ای برای ویترینِ وعده‌دهنده پیشرفت و سعادت تبدیل کرده است و در اینجا نقش نظام سرمایه‌داری مبتنی بر فروش بیشتر محصول تحت پروپاگاندای رسانه‌ای و ترویج نظام زیبایی‌شناسی مطلوبش در جهان سوم، نباید نادیده گرفته شود (اکبری، ۱۳۹۵).

وجه دیگر موضوع، ورود کالای بنجل به عرصه است. از آنجا که عموم مردم و طبقات ضعیف اقتصادی توان خرید و نمایش کالاهایی را ندارند که در طبقه تن‌آسا مد شده است، و از سوی دیگر، امکان صرف‌نظر کردن از آن کالا نیز غیرممکن است، برخی از تولیدکنندگان کالاها، اقدام به تولید و عرضه نمونه ارزان‌قیمت یا تقلبی آن کالا می‌کنند به‌نحوی که همه آحاد جامعه بتوانند از آن کالا بهره‌مند شوند. پس از مدتی و با همه‌گیر شدن کالا یا پدیده مد‌شده، ارزش تجملاتی آن از بین رفته و از دور خارج می‌شود و کالای دیگری به بازار عرضه می‌شود. این دور در بازه‌های زمانی متناوب تکرار می‌شود. به این ترتیب به زعم گرونو، می‌توانیم بنجل را مرحله واسطی میان مد نخبه‌گرا و مد دموکراتیک همگانی تعریف کنیم. بنجل از این حیث با مد طبقاتی شباهت دارد که با نمادهای پایگاهیِ سلسله‌مراتب اجتماعی کار می‌کند و در این روند، از مدل‌های بسیار باارزش تقلید می‌کند (گرونو، ۱۳۹۲: ۶۵).

فرم معماری به‌مثابه کالای نمایش

در میان همه کالاهایی که مد و مصرف می‌شود، فرمِ معماری نیز به‌مثابه یکی از مهم‌ترین و تأثیرگذارترین کالاهای مصرفی و تبلیغاتی مطرح شده است. برخی از معماران، با درآغوش کشیدن شرایط کنونی جهان و نیز با نشست و برخاست با اعضای طبقه ثروتمند که هر آینه به دنبال نمایش بیشتر ثروتمندی خود است، و با در نظر گرفتن شرایط مالی و پولی، به فضای مدگرایی در معماری وارد شده‌اند و ارزش‌های آن را به معماری تعمیم داده‌اند. رواج معماری کیچ، بازاری و بنجل و تعبیر آن به خوش‌سلیقگی در ساختمان‌سازی، ناشی از همین امر است. برخی از معماران ترجیح داده‌اند همسو با جامعه مصرفی و مدگرا، معماری را برای تجمل‌گرایی مصرف کنند و پیرو خواست اجتماعی تفاخر، فرم‌ها و فضاهایی خلق کنند که چیزی جز دهن‌کجی به ماهیت و رسالت معماری نیست. مدشدن معماری کیچ در طبقه تن‌آسای تهران، منجر به ‌به‌وجودن آمدن بنجل آن در طبقات و پایین‌تر و حتی در شهرهای کوچک و روستاها شده است. از این رو می‌توان گفت مهم‌ترین مسئله در آسیب‌شناسی سلیقه توده‌های مردم در شکل‌گیری معماری امروز ایران، نقدی است که باید متوجه امر جامعه‌شناسی سلیقه و ریشه‌های اجتماعی آن باشد.

باید همسو با گادامر بر وظیفه آرمان‌گرایانه هنر در جامعه مصرفی امروز تأکید کرد. به زعم وی، کارکرد هنر و تجربه زیبایی‌شناختی، در کل، ایجاد و توسعه جامعه است؛ یا دست‌کم عمل کردن به‌عنوان یک الگوی زنده از چنین اجتماعی (Gadamer, 1975:84) (به نقل از: گرونو، ۱۳۹۲: ۲۰۹). به قول گادامر گادامر: سلیقه اساساً مفهومی تربیتی و و بنابراین، هدف ایده‌آلی برای تعلیم و تربیت و رهایی است. خوش سلیقگی هرچه بیشتر، امری است که از پیش به واسطه امتیاز تولد یا خاستگاه اجتماعی تعیین نگردد بلکه بتوان آن را با آموزش، صرف‌نظر از جایگاه اجتماعی، تربیت کرد.هرکس که در انتخاب‌ها و رفتارش سلیقه خوبی نشان دهد، یک آقا (یا خانم) اصیل است. خوش‌سلیقگی، شاخص و معیاری برای ورود به جامعه خوب است.

منابع:

اکبری، علی (۱۳۹۵). «معماری فرم‌ْکالا در عصر جامعه نمایش»، در: پایگاه علمی انسان‌شناسی و فرهنگ.
دبور، گی (۱۳۹۲). جامعه نمایش، ترجمه بهروز صفدری، چاپ دوم، تهران: نشر آگه.
گرونو، یوکا (۱۳۹۲). جامعه‌شناسی سلیقه، ترجمه مسعود کیانپور، تهران: نشر مرکز.
Gadamer, H-G. (1975), Wahrheit und Methode, Tubingen, Germany: J. C. B. Mohr (Paul Siebeck).
Veblen, T. (1961), The Theory of the Leisure Class, New York: Random House.