امر محلی و به ویژه برخی از مشتقات مناقشهبرانگیزتر آن، همچون محلیشدن، دو سرنوشت متفاوت و شاید متناقض در مطالعات جهانیشدن داشته است. در خوانش نخست، که خوانشی مسلط در بخش اعظم تاریخ مطالعهی جهانیشدن بوده است تاریخی البته نه چندان دراز، امر محلی به عنوان میراثی بومی و سنتی قلمداد میشود که در برابر امواج هردم فزونتر و سهمگینتر جهانیشدن جای خود را به ارزشها و عملکردهای جهانی میدهد. در این خوانش، امر محلی به سمت همگن شدن و همانند شدن با امر جهانی ، اگر نه به سمت نابودی، پیش میرود. در این خوانش، که هم از سوی برخی نظریه پردازان جهانیشدن و هم از سوی مخالفان جهانیشدن مطرح میشود، امر محلی چندان قابلیت تحلیلی ندارد و نمیتوان حول آن نظریهپردازی کرد. به عکس، در خوانش دوم که متأخرتر است توجه ویژهای به امر محلی میشود و امر محلی و سایر مشتقات آن به هستهی مطالعه و تحلیل فرایند جهانیشدن وارد میشوند. در این رویکرد است که از جهانیشدن خوانشی دیگرگون ارائه میشود که طبق آن فرایند جهانیشدن فرایند رابطهی متقابل، هرچند نابرابر، و تأثیر و تأثر میان امر جهانی و امر محلی است که نتیجهی این رابطهی متقابل لزوما برتری امر جهانی در همشکلسازی جوامع و فرهنگها نیست. با اهمیت یافتن امر محلی در این خوانش، و به تعاقب، تغییر در سطح و نوع تحلیل، گروهی از مفاهیم مطرح میشوند که ابعاد مختلف این رابطه را توصیف و تشریح کنند. این یادداشت مروری بر این مفاهیم، چیستی آنها و رابطهای که با یکدیگر در تبیین جهانیشدن دارند، خواهد بود.
در حقیقت، ورود اصطلاحاتی ناظر بر امر محلی همچون پیوندیشدن، دورگه بودن، جهانیمحلیشدن، محلیشدن و… ورود به کارزاری بوده است که حول این پرسش اساسی شکل گرفته است که آیا فرایند جهانیشدن با خود همگنسازی جهانی بیشتری، به ویژه در قلمرو فرهنگ، به همراه میآورد؟ در برابر اصطلاحاتی که پاسخ مثبتی به این پرسش میدهند، همچون آمریکاییشدن، سرمایهداری، مکدانلدیشدن، فرهنگ جهانی و… اصطلاحات مورد بحث ما گرایش به این پاسخ دارند که علارغم شباهتهایی که میان جوامع و فرهنگهای مختلف وجود دارد و شکل گرفته است، گرایش بیشتری در بین جوامع و فرهنگها وجود دارد تا یگانگی هر یک از آنها را حفظ کند. این گرایش به حفظ تفاوتها، هم حاصل گسستهایی است که در میان آنها وجود دارد و هم نتیجهی واکنشهایی است که به جریانهای جهانی نشان میدهند که پیامد آن حفظ و یا حتی افزایش تفاوتها است. نمونهی بارز آن، گسترش فستفودهای صنعتی است که به تلاشهایی برای حفظ و اشاعهی غذاهای بومی و محلی منجر شده است. در نتیجه، هر یک از این اصطلاحات، دریچه و نگرشی متفاوت است به این پاسخ که در فرایند جهانیشدن همگنی بیشتر نشده است و ناهمگنی و تفاوتها همچنان مستقرند.
کاربرد اولیهی اصطلاح «محلیشدن» (۱) به دهه ۱۹۷۰ در حوزهی ترجمه و همچنین کسبوکار جهانی و دنیای فناوری باز میگردد. در این کاربردها سعی بر این بوده است تا در انتقال چیزی (از یک متن خارجی گرفته تا محصولات تجاری) از مبدأ به مقصدی متفاوت، اقتضائات (به ویژه فرهنگی) مقصد در نظر گرفته شود تا ضمن لحاظ کردن نیازها و همچنین نزدیکی و قرابت بیشتر با فضای مقصد، بتوان اقبال بیشتری را در جلب توجه و فروش یک محصول به دست آورد. در نتیجه، محلیشدن با موفقیت در بازارهای جوامع مختلف در ارتباط بوده و است. با ورود اصطلاح محلیشدن به تحلیلهای اجتماعی – فرهنگی و به ویژه در بررسی فرایند جهانیشدن، کاربرد نخستین آن (که در بالا ذکر شد) به نفع تحلیل فرهنگی بازتعریف شد. محلیشدن فرایندی تعریف شد «که در آن شکل یا شیوهای، چه جهانیشده چه برخاسته از دل موقعیت فرهنگی خاص، برای انطباق با بستر خاص محلی جدید تنظیم میشود» (۱۳۹۵: ۲۳۵۴). در واقع، محلیشدن نافی تصوری از جهانیشدن است که در آن امر جهانی به همان شکلی که در جامعه و فرهنگ مبدأ دارد در دیگر جوامع نیز پیاده میشود و جامعه و فرهنگ مقصد نیز آن را به همان شکل میپذیرد و گامی به سوی همانندی با فرهنگ جهانی بر میدارد. در برابر این برداشت، محلیشدن پیوند تنگاتنگی با آن دسته از نظریاتی دارد که در مقابل این تصورند که همواره برای هر مسألهای یک پاسخ صحیح وجود دارد. در طرح نظری محلیشدن، پیشروی بیوقفه به سمت همگنی جهانی به نفع خلاقیت بیشمار و سرشار در مقیاس اجتماعی محلی و همچنین عاملیتهای فردی کنار گذاشته میشود. در این راستا، محلیشدن خاستگاه و هدف اولیهی پدیدهای فرهنگی را که از آنسوی مرزهای اجتماع محلی آمده در خود و برای خود تطبیق میدهد و به نحوی آن را متحول میکند تا معانی و شیوههای تازهای به آن بدهد.
نوشتههای مرتبط
کاربرد اولیهی اصطلاح «مرزوبومزدایی» (۲) نیز همچون محلیشدن در حوزهای خارج از مطالعات جهانیشدن بوده است. مرزوبومزدایی نخست در نظریهی روانکاوی مطرح شد که «به ماهیت آبگونه و بادگونهی ذهنیت انسان در فرهنگهای سرمایهداری معاصر اطلاق میشود» (همان، ۲۴۰۶). با این حال، بیشترین کاربرد این اصطلاح دربارهی فرایند جهانیشدن فرهنگ بوده است. مرزوبومزدایی در واقع روی دیگر سکهی محلیشدن است: «فقدان رابطه «طبیعی» فرهنگ با قلمرو جغرافیایی و قلمرو اجتماعی» (۱۹۹۵: ۲۲۹ به نقل از: ۱۳۹۵: ۲۴۰۷). در تحلیل مبتنی بر این اصطلاح عمده توجه به بعد فرهنگی – فضایی جهانیشدن است. در این تحلیل با اشاره به گسترش قابلیت اتصال نقاط مختلف جهان یه یکدیگر، رابطهی بین فضای محلی و فرهنگ به پرسش کشیده میشود. در فرایند مرزوبومزدایی، به طور همزمان، نیروهای فرهنگی دوردست در دل عرصههای محلی رخنه میکنند و در همان حال معانی فرهنگی روزمره از لنگرگاهشان در بستر محلی فرهنگشان جدا میشوند. به عبارت بهتر، «مرزوبومزدایی بیشتر برمیگردد به مسألهی کاهش تأثیر ویژگیهای خاص محلی بر فرهنگهایمان، همراه با افزایش اهمیت مکانها، فرایندها و رویدادهای دورتر در زندگی ما» (همان). با این حال، مرزوبومزدایی به معنی نابودی نهایی قلمرو محلی و فرهنگ خاص هر محل نیست؛ بلکه موجد این معنی است که در شکل گرفتن تجربهی فرهنگی، قلمرو محلی دیگر یگانه و مهمترین عامل تعیینکننده نیست؛ در عین حال که به نقش نیروها و عوامل دوردست اشاره میکند.
«جاکنشدن» (۳) خوانش گیدنزی مرزوبومزدایی است. آنتونی گیدنز مفهوم جاکنشدن را در کتاب خود، «پیامدهای مدرنیته» (۱۹۹۰)، ابداع کرد. پیش از شرح این اصطلاح لازم است تا نگرشی را که گیدنز به جهانیشدن دارد درنظر گرفت. پرسمان محوری گیدنز مدرنیته است و جهانیشدن را دنبالهی آن میداند. درواقع، گیدنز جهانیشدن را «مدرنیتهی متأخر» و آخرین مرحلهی آن، تاکنون، میداند. علاوه بر این، در دو مفهوم پیشین، عمده توجه به سوی مکان و رابطهی آن با جهانیشدن بود. در خوانش گیدنز، در کنار مکانْ زمان نیز اهمیت مییابد و بخشی از تحلیل میشود. علاوه بر این، مفهوم جاکنشدن در کنار دیگر مفهوم مورد تأکید گیدنز، بازتابندگی نهادی، مطرح میشود تا ویژگیهای جدیدی را برای ماهیت مدرنیته مرح کنند که بتواند نیروهای محرک درونی جهانیشدن را توضیح دهد.
دوگانه و تقابل مدرنیته – سنت نتیجهی مستقیم پرسمان گیدنز است. جاکنشدن نیز که خصوصیتی متعلق به عصر مدرن، به ویژه مدرنیتهی متأخر است، در تقابل با جوامع پیشامدرن مطرح میشود. در این جوامع، رابطهی قوامیافتهای میان مکان و سنتهای فرهنگیاش وجود دارد به نحوی که میتوان از جایگری سنتهای فرهنگی در مکان (محلی) سخن گفت. در برابر این نوع موجودیت، «جاکنشدن به این معنی است که اقدامات عصر حاضر را دیگر نمیتوان بر اساس زمینه یا جایگیری آنها در موقعیت محلی یک مکان یا زمان محدود تعریف کرد» (همان، ۷۴۵). بلکه وقایع اجتماعی در پهنهی مکانی – زمانی گستردهای با یکدیگر در رابطه هستند که در نتیجهی آن تجربهها و رخدادهای محلی از فرایندهایی متأثر میشوند که در آن سوی دنیا رخ میدهند و همان حال، آن فرایندها نیز از تجربهها و رخدادهای محلی تأثیر میپذیرند. در نتیجهی جاکن شدن از موقعیت مکانی – زمانی محلی و خاص، فرایندها هرچه بیشتر غیرشخصی و انتزاعی میشوند.
در خوانش گیدنز از جهانیشدن، به ویژه در توجه او به سازوکارهای غیرشخصی و انتزاعی همچون «پول» و «نظامهای کارشناسی»، که نتیجهی جاکن شدن از بافت و موقعیتهای خاص و حضور بدون قید مکان – زمان خاص است؛ فرایندهای محلیشدن که مستلزم بازگشت دوباره به مکان – زمان و شکلدهی مجدد بنابر اقتضائات مکان – زمان خاص است انکار میشود. اما واقعیتهایی در سراسر جهان وجود دارند که نشان میدهند از سازوکارهای انتزاعیای همچون نظامهای کارشناسی خوانشهایی محلی شکل گرفتهاند. مناقشه بر سر نظامهای پزشکی محلی از جملهی آنها است که نشان میدهد در فرایند جهانیشدن جاکنشدن مطلق نمیتواند وجود داشته باشد. به عبارت دیگر، جایگیرشدن دوبارهی امور انتزاعی (از جمله نظامکارشناسی پزشکی در قالب پزشکیهای محلی) نشان میدهد که در عصر جهانیشدن رابطهای دیالکتیکی میان جاکنشدن و جایگیرشدن و همچنین انتزاعیشدن و انضمامیشدن در جریان است.
در مطالعهی جهانیشدن از نخستین بحثها، بحث در باب تاریخچهی جهانیشدن است. البته در اینجا باید میان تاریخچه جهانیشدن به عنوان یک مفهوم و جهانیشدن به عنوان یک واقعیتِ در جریان تمایز قائل شد. با این حال، تاریخهای متفاوتی در میان نظریهپردازان از شروع فرایند جهانیشدن به عنوان یک واقعیت وجود دارد. علارغم این تفاوت دیدگاه بر یک اصل اجماع وجود دارد و آن رشد شتابان و گسترش فزایندهی جهانیشدن در حال حاضر است. در واقع، علارغم اینکه میتوان رد جهانیشدن را در تاریخ روابط میان جوامع گرفت با این حال، جهانیشدنی که امروز مورد مطالعه است و به چالشی علمی تبدیل شده است جهانیشدن عصر حاضر است که با سرعت و رشد بدون محدودیت شناخته میشود. بر همین اساس، مفهوم «پیوندی (مختلط) شدن» (۴) نیز علارغم اینکه فرایندی به قدمت تاریخ است همگام با جهانیشدن است که خوانشی جدید مییابد و در دهه ۱۹۸۰به اصطلاح متداولی در مطالعهی فرایند جهانیشدن تبدیل میشود.
«پیوندی یا مختلط شدن به پدیدههایی اشاره دارد که مختلف یا مجزا انگاشته میشوند. پیوندیشدن را «نحوهی جداشدن شکل از راه و رسم موجود و ترکیب آن با شکلهای جدیدی در یک رسم و عادت جدید» تعریف میکنند» (همان، ۶۰۳). دیدگاهی از جهانیشدن که در ابتدای این یادداشت مطرح شد، جهانیشدن را نوعی پیوندیشدن میداند که ترکیبها و آمیزههایی جدیدی از فرهنگها پدید میآورد. با این حال، کاربرد پیوندیشدن پیش از اینکه در مطالعات جهانیشدن قرار داشته باشد در حوزههای دیگری مطرح بوده است که مرور آنها در فهم بهتر آن کمک خواهد کرد.
اصطلاح پیوندیشدن در کشاورزی و پالیزداری ناظر به پیدایش ترکیبات جدید با پیوندزدن گیاه یا میوهای به گیاه یا میوهی دیگری است. همچنین، پیوندیشدن در ژنتیک نیز کاربرد داشته و دارد. اصطلاح «اختلاط نژادی» دائر بر کاربرد آن در بحثهای نژادی است. امروزه، پیوندزدن به سایبورگ، ترکیبات انسانی یا حیوانی و مهندسی زیست-پیدایشی کاربردهای دیگر پیوندیشدن است. در برابر این کاربردها، کاربرد پیوندیشدن در علوم اجتماعی نخست از طریق مردمشناسی دین و مضمون درهمآمیزی باورها وارد علوم اجتماعی شد. علاوه بر این حوزه، پیوندیشدن در حوزهی زبانشناسی به ویژه در بحث زبانهای پیوندی ریشه دارد.
در مطالعات جهانیشدن و در دنیای ارتباطات میانفرهنگی، مکانهای رو به گسترش چندفرهنگی، انواع مهاجرتها و… پیوندیشدن و شکلگیری آمیزههایی از فرهنگهای مختلف در سبک زندگی افراد به امری عادی و جزئی از زندگی روزمره تبدیل شده است. همچنان که با گسترش و نفوذ هرچه بیشتر فرایند جهانیشدن، عرصههایی که پیوندیشدن و پیوندیبودن در آنها نقش دارد هم گسترش یافتهاند. به عنوان نمونه، پیوندی بودن در سازمانها و مدیریتها، میانرشتهای بودن در علم، همچنین در اقتصاد و اقتصادسیاسی که خود را در اختلاط در شیوههای تولید و نهادهای تنظیمکننده اقتصاد نمایش میدهد و همچنین میتوان در مشارکت عمومی و خصوصی، سرمایه اجتماعی و شهروندی گروهی نیز پیوندیشدن را به عنوان مشخصهی بارز عصر ما مشاهده کرد.
با این حال، پیوندیشدن در فرهنگهای مختلف معانی متفاوتی دارد. «در آسیا طنین و رنگی غیر از آن دارد که در آمریکای لاتین دیده میشود. در آسیا احساس کلی خوشبینانهتر بوده است…در آمریکای لاتین نوعی احساس گسست و شکستگی و پراکندگی هست و پیوندیبودن از دیرباز به صورت سرنوشتی محتوم تجربه میشود که نه ارادی بلکه عارضی بوده است» (همان، ۶۰۶). همچنین عناصر به همپیوندخورده قدرت و تسلط یکسانی ندارند و این میتواند به وضعیتهای پیوندی متقارن یا نامتقارن بیانجامد. پیوندیبودن متقارن در پیوند میان عناصری شکل میگیرد که از لحاظ قدرت در شرایط برابری باشند مانند شکلگیری منوهای غذایی ترکیبی از چند فرهنگ مختلف. در برابر این، پیوندیبودن نامتقارن در شرایطی رخ میدهد که یک عنصر فرهنگی غالب باشد و عناصر دیگر قدرت تأثیربخشی کمتری داشته باشند، جامعهی استعماری نمونهای از پیوندیشدن نامتقارن است.
در نهایت، در بررسی منظومهی مفهومی امر محلی باید به «جهانیمحلیشدن» (۵) اشاره کرد که به نوعی ماحصل و تکمیلکنندهی سایر مفاهیم است. جهانیمحلیشدن از سطح مفهوم فراتر میرود و خود را در قالب یک نظریه طرح میکند؛ نظریهای برای ارائهی خوانشی بدیل از جهانیشدن. کاربرد عمدهی این اصطلاح، به ویژه در علوم اجتماعی، اشاره به انواع ارتباط متقابل و وابستگیهای متقابل میان فرایندهای محلی و جهانی است. با این حال، این واژه «در اصل مشتق از اصطلاح ژاپنی dochakuta بود که خود مرکب از سه واژهی «زمین»، «روبهرو» و «فرایند آن» است و لذا با توجه به این سه واژه، دال بر پدیدهای پویاست که فوق سرزمینی خاص است» (مینارد، ۲۰۰۳ به نقل از ۱۳۹۵: ۱۱۱۷). مفهوم جهانیمحلیشدن نیز همچون مفهوم محلیشدن ریشههایی تجاری دارد. همچنان که ابتدا در محافل بازرگانی ژاپن، در اواخر دهه ۱۹۸۰، به کاربرده شد تا توجه به نیازهای محلی در فروش و انطباق محصولات نوعاً جهانی را نشان دهد.
ورود این مفهوم به علوم اجتماعی در قالب نظریهای اجتماعی – فرهنگی با رولاند رابرتسون شروع شد (۱۹۹۲، ۱۹۹۴، ۱۹۹۵، ۲۰۰۷) تا به وسیلهی آن به تأثیر متقابل امر عام و امر خاص در فرایندهای جهانیشدن پی برده شود. هدف دیگر رابرتسون از طرح این مفهوم، برگذشتن از تقابل دوگانهانگاری است که به جهانیشدن نسبت میدهیم که در آن امر عام، امر جهانی و همگنی در یکسو و امر خاص، امر محلی و ناهمگنی در دیگرسو قرار میگیرند. در نتیجه، جهانیمحلیشدن خوانشی پیچیدهتر و چندوجهیتر از جهانیشدن ارائه میدهد که در آن به حضور همزمان همسانی و ناهمسانی و همچنین تأثیر و تأثر همزمان امر جهانی و امر محلی بر یکدیگر اشاره میشود. بر همین اساس، رابرتسون جهانیمحلیشدن را ویژگی سازندهی جهانیشدن عصر حاضر میداند که از موجد بسیاری از فرهنگهای «جهانیمحلی» میشود.
علاوه بر این حوزهی نظری، جهانیمحلیشدن راه خود را به حوزهی روششناسی نیز گشوده است. هولتون (۲۰۰۸) مفهوم «جهانیمحلیگرایی روششناختی» را بسط داده است که در آن محققان میتوانند فراتر از تقسیم دوتایی میان «ملیگرایی روششناختی» که تحلیل را منحصر به درون مرزهای ملت – دولت میکند و «جهانگرایی روششناختی» که دقت نظری بیش از اندازه بر فعالیت جهانی دارد بروند و در تأثیر متقابل و وابستگیهای فرایندهای محلی و جهانی کندوکاو کنند.
هرچند مفاهیم دیگری نیز در خوانش مورد بحث از جهانیشدن مطرح شدهاند، اما موارد مطرح شده در این یادداشت به نوعی جریانهای اصلی این خوانش هستند که هر یک وجهی از جهانیشدن مدنظرشان را بیان میکنند. در تکمیل این یادداشت و گردآوری این مفاهیم عمده تمرکز بر «دانشنامهی جهانیشدن» زیرنظر جرج ریتزر بوده است و سعی شده تا از منابع دیگری نیز در تکمیل آن استفاده شود.
(۱) Localization
(۲) Deterritorialization
(۳) Disembedding
(۴) Hybridity
(۵) Glocalization
ریتزر، جرج (۱۳۹۵) دانشنامه جهانیشدن، نورالله مرادی و محبوبه مهاجر، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی: تهران.