چه چیزی را ما باید در مورد فرزندپروری آموزش دهیم؟ می تواند برای آموزش اصول مراقبت از نوزاد، استفاده مطلب از اسپاکت یا بعضی دیگر از اقتدار بسیار پذیرفته شده، مفید واقع شود. این کافی نیست، مخصوصا، برای داشتن دانشآموزانی که همه روز اطراف مدرسه با تخم مرغی در جیب هایشان راه می روند –تمرینی که طراحی شده است تا دانش آموزان را متقاعد کند که یک نفر باید همیشه مواظب ظرافت و حضور مداوم کودک باشد. آن تمرین فقط احمقانه است. اما همه دانشآموزان بزرگتر، هم پسران و هم دختران، باید مقدمات مراقبت فیزیکی برای کودکان را یاد بگیرند.
اما مهمتر از آن، دانشآموزان باید فرصتی برای یادگیری در مورد روانشناسی پرورش کودک و صحبت کردن در مورد آن را داشته باشند. برای نوجوانان مراقبت فیزیکی از کودکان مهمتر است چرا که میتواند تفکر را بر روی تجربه خودشان تقویت کند. این نوجوانان، به یک معنا، هنوز در حال پرورش یافتن هستند، و تفکر بر این فرایند باید تفکر انتقادی را فراهم آورد. در فصل ۳، من بحث کردم که دانشآموزان ممکن است از خواندن در مورد الگوهای خانهداری، خانه و عادتهای زیستی که در محیط اولیه خانه فرد توسعه می یابد، سود ببرند. در آن جا من در مقابل دخالت در محیط خصوصی دانشآموزان تذکر دادم و اینجا آن تذکر را تکرار خواهم کرد. تفاوت مهمی بین نگرشی که می گوید ” در مورد این فکر کن” و آن که می گوید “در مورد این به من بگو” وجود دارد. هیچ دانشآموزی نباید ملزم شود، یا حتی عمیقا تشویق شود، تا به طور علنی تجربه شخصیاش از والد بودنش را در میان بگذارد. برخی از چنین تجربه هایی آشکار خواهد شد، اما آنها باید داوطلبانه باشند و معلمان باید آن را روشن سازند که نمونه های خوب بر نمونه های بد ترجیح داده شوند، اگرچه دومی (نمونه های بد) نباید منع شوند. دگربار، بخشی از خود-ادراکی است که تشخیص می دهد که اکثر ما از افشا حوادثی پشیمان می شویم که به صورت ناخوشایندی بر روی خانواده ها و دوستانمان منعکس میشود.
موضوع اصلی برای رسیدگی این است که چگونه افراد باید با فرزندان تعامل داشته باشند. چگونه باید فرزندان جامعهپذیر شوند؟ چه رشته علمی توصیه میشود؟ دانشآموزان باید یاد بگیرند که الگوهای تربیت فرزند در نسلها تغییر میکند. روش های سخت، استبدادی، راهی برای رویکردهای آسانگیر باز میکند و رویکردهای آسانگیر اغلب توسط رویکردهای سخت جایگزین می شوند. با مطالعه و بحث کافی، اکثر دانش آموزان ممکن است متقاعد شوند که نه روشهای سخت و نه آسان فرزندپروری توصیه نمیشوند. مدرک قابل توجهای وجود دارد که کودکانی که به آنها اجازه داده می شود که آنگونهای عمل کنند که اغلب لذت میبرند، دلواپس و دودل می شوند؛ آنها واقعا بلوغ کافی برای به کار بردن تصمیماتی که به آنها واگذار می شود، ندارند. در نهایت، کودکان والدین مستبد اغلب برای گسترش عادتهای تامل و تفکر انتقادی شکست میخورند. اگر آنها طغیان کنند و گاهی آن را انجام دهند، آنها ممکن است راههای مخالف را به همان اندازه نسنجیده که در ابتدا دستورات والدینشان را پذیرفته بودند، قبول کنند. دیانا بامریند بهترین روشها را “مقتدرانه” برمیشمارد، اما تنها آنچه که برچسب تفکر مهم را به نیازها میزند، ضروری میشود.
والدین مقتدر ظاهرا زمان استراتژیهای مقتدرانهای را که استفاده میکنند، میدانند –”نه، تو نمیتوانی در خیابان بازی کنی، نمیتوانی دزدکی فیلمهای ممنوع برای زیر هجده سال ببینی، تو نمیتوانی ودکا بنوشی”- و زمان راحت گذاشتن و اجازه دادن به کودکان را تا خوش باشند، میدانند. زیرا آنها ارتباط مراقبت و اعتماد را ایجاد میکنند، آنها به ندرت از روشهای مقتدرانه استفاده میکنند و کودکانشان به ندرت از حادثههای آسان گیر سود میبرند. اما هیچ دستورالعملی برای ایجاد چنین ارتباطاتی و تضمینی وجود ندارد که روش “درست” همیشه، نتیجه مطلوبی را موجب خواهد شد.
بسیاری از والدین این را برای تحمیل جریمهها و تنبیهها غیرضروری میدانند. آنها قوانین خانگی را به صورت مشارکتی ایجاد میکنند و از هر کسی که با آنها زندگی میکند انتظار دارند، اما با تخلفهای اتفاقی بهعنوان موضوعاتی برای بحث برخورد میشود. دیر آمدن به خانه، فراموش کردن وظایف روزانه یا تند بودن نسبت به خواهر و برادر مستلزم عذرخواهی و توضیح است. رفتار شدید این فرد نیازمند به مداخله جدی است اما تنبیه معمولا واکنشی موثر نیست چرا که بعد ها رابطه را ضعیف میکند.
ارتباط، اساسی است. زمانیکه والدین واقعا خوشحال هستند از اینکه فرزندانشان را در پایان روز مدرسه/کار میبینند و آنها را بهعنوان هم پایههایی در مکالمه مییابند، ارتباطات قویتر میشود. مکالماتی از این نوع، نه تنها پایه زندگی خانوادگی بلکه پایه زندگی دموکراتیک را کلا شکل میدهد. جان دیویی گفته است ”دموکراسی بیش از شکلی از دولت است؛ ابتدا، روشی از زندگی همبسته، تجربه ارتباطیافته همپیوند است.“ سخت است اغراق کردن در مورد اهمیت مکالمه واقعی در مورد جامعه دموکرات آزادی خواه. بچه ها باید معتقد باشند که نظرشان مورد احترام قرار میگیرد اما عقایدشان باید مورد حمایت قرار گیرد، علایقشان برای بحث ارزشمند هست و کمک هایشان برای بهزیستی دیگران در خانواده هم مورد انتظار و هم قابل ستایش است.
تفاوتهای فرهنگی در انواع فرزندپرری و ارتباط برقرار کردن باید به صورت قابل ملاحظهای مورد بحث قرار گیرد و آنها نباید به کلیشه تبدیل شوند. تفاوتهای فردی در همه گروههای نژادی و قومی رخ میدهد، اما قضاوتهایی که با درجه ای از قاعده ظاهر می شوند احتمالا باید مورد بحث قرار گیرند. برای مثال، آیا استبداد خانوادگی آسیایی آمریکایی نرمال وجود دارد؟ اگر چنین است، آیا این نوع، به کودکان در سالهای مدرسهشان کمک میکند یا آنها را به عقب میراند؟ چگونه؟ آیا برخی انواع موجب به وجود آمدن دشواریهایی میشوند که والدین نمیتوانند بگریزند؟ دکتر اسپاک، مادران فقیر، اغلب افریقایی امریکایی، را درک کرد و مورد ستایش قرار داد، کسانیکه توصیه او را نادیده گرفتند و بچههایشان را زود از شیر گرفتند و آموزش رفتن به توالت را به آنها دادند بنابراین آنها به سرکارشان برگشتند درحالیکه کودکانشان خیلی کوچک بودند. چه کارهای دیگری مادران کارگر فقیر انجام میدهند؟ و چه چیزهایی باید در مورد والدین متوسط بالا سفید گفته شود، کسانیکه کودکان نوپایشان را به سمت پیش دبستانیهای معتبر سوق میدهند و بیرحمانه آنها را برای دستاورد دانشگاهی از گهواره تا دانشگاه مجبور میکنند؟
درحالیکه برخی از والدین توصیه متخصص را نادیده میگیرند، برخی دیگر تقریبا به صورت وسواسگونه ای به آن وابسته هستند. کارکرد دروس انتقادی در این بخش باید فراگیری اطلاعات و تمرین تفکر انتقادی را تشویق کند.
حتما، آنچه که متخصصان در مورد آن سخن میگویند یاد بگیر، اما از فکر خودت استفاده کن و اینکه عقیده متخصص اغلب تغییر میکند را درک کن. نگاه تاریخی به عقیده متخصص باید دانشآموزان را نسبت تغییرپذیریاش متقاعد کند.
قبل از توجه به یک مطلب تاریخی، من قصد دارم الگویی را که باید برای نوجوانان جذاب باشد، دوباره مورد توجه قرار دهم. چه نقشی را والدین باید در تکلیف فرزندشان بازی کنند؟ بساری از مدارس ابتدایی امروزه نیازمند به والدینی برای امضا کردن تکلیف فرزندانشان به عنوان مدرکی که آنها به طور کاملی تکلیف را دیده اند، هستند. این تفکر، ظاهرا، برای درگیر کردن والدین نسبت به تکلیف مدرسه فرزندانشان است. نتیجه، معمولا، پریشانی و قطع زندگی خانواده است. به جای ارتباط آسان و هماهنگی، این عمل اغلب موجب اختلاف می شود. والدین مخالف این موضوع هستند که آنها آنچه را که معلم می خواهد، درک نمیکنند و دانش آموز – اگر در حال گوش دادن است- باید قادر به توضیح آنچه که خواسته شده است، باشد. سوالی را که من برای بحث مطرح می کنم این است که آیا والدین باید درگیر تکلیف فرزندانشان شوند، اگر بله، به چه روشی.
برخی از والدین، حتی مستبد، نقش فعالی در تکلیف فرزندانشان دارند. آنها معین می کنند زمانی را که تکلیف باید انجام شود و بر مرور نتایج تاکید دارند. اگر نمرات کودک به اندازهای که والدین دوست دارند بالا نباشد، بسیاری از والدین بر تکلیف نظارت نزدیکتری خواهند کرد و حتی معلم خصوصی استخدام خواهند کرد. این عمل برای کودک مفید است، البته، برخی از ما تردیدهای جدی در مورد اثرات چنین تلاشهایی برای کنترل فرزندان و آیندهشان داریم. اگر تکلیف مسولیت دانش آموز است و نه برای والدینش؟
و دیگر والدین، همان طور که قبلا بحث شد، بر تکلیف نظارت نمیکنند. آنها ممکن است بپرسند که چگونه آن ادامه مییابد، آیا کمک مورد نیاز است، آیا هر چیز جذابی باید آموخته شود، آیا کار خیلی سنگینی است و غیره، اما مسئولیت متعلق به دانش آموز است. این والدین اگر نیاز باشد، از کمک کردن دریغ نمیکنند، اما، آنها واقعا از اصرار مدرسه بر همکاریشان رنجیده خاطر میشوند. آیا کودکان چنین والدینی احتمالا با بیاعتنایی از تکلیف میگذرند. آن را در مدرسه به صورت ضعیفی انجام میدهند؟ برخی از دانشآموزان از این آگاهی متعجب خواهند شد که بسیاری از دانشآموزان عالی والدینی دارند که با تکلیف با این روش برخورد میکنند. این مسئولیت کودک است و والدین تنها در صورتی که از آنها تقاضا شود، کمک خواهند کرد.
همچنین والدینی وجود دارند که یا خیلی خسته هستند و یا بیمیل هستند. بعضی بسیار از لحاظ تحصیلی ضعیف هستند که نمیتوانند کمک کنند. معلمان و مدارس، بعضی از آنها را نهیب میزنند و آنها زمانیکه تکلیف مدرسه را نمیفهمند، شرمنده میشوند. والدین تحصیلکرده ممکن است به تکلیف مبهم با دلخوری واکنش نشان دهند، اما والدینی که تاریخی از شکست در مدرسه دارند ممکن است عدم درکشان را به عنوان دلیلی بر بیکفایتیشان قلمداد کنند. ناراحتیشان ممکن است بر روی کودک با بیحوصلگی تعمیم بیابد “اگر تو توجه بیشتری داشتی، میدانستی آنچه را که باید انجام دهی.” چگونه میتوان به این والدین و فرزندان کمک کرد؟
دکتری مطالعات زنان (گرایش مطالعات نظری جنسیت) از دانشگاه ادیان و مذاهب
پست قبلی
پست بعدی