پرسش و پاسخ: پاندمیها چگونه تاریخ را تغییر میدهند؟ سوم مارس ۲۰۲۰
آیزاک چاتینر[۱] برگردان پیام حسنزاده قالبساز
نوشتههای مرتبط
فرانک م. اسنودن تاریخدان میگوید اپیدمیهایی مانند ویروس کرونا آینهای برای بشریت هستند که روابط اخلاقی که افراد نسبت به یکدیگر دارند را منعکس میکند.
فرانک م. اسنودن[۲] استاد ممتاز بازنشستۀ تاریخ و تاریخ پزشکی در دانشگاه ییل، در کتاب جدید خود «اپیدمیها و جامعه: از مرگ سیاه تا اکنون[۳]» به بررسی طرقی میپردازد که در آن شیوع بیماریها به سیاست شکل داده، انقلابها را درهم شکسته، و باعث تحکیم تبعیضهای نژادی و اقتصادی شدهاند. اپیدمیها همچنین جوامعی که در آن شیوع یافتهاند را تغییر دادهاند، به طوری که بر روابط شخصی، آثار هنرمندان و روشنفکران و بر محیطهای زیست طبیعی و ساخته شده توسط بشر اثر گذاشتهاند. با توجه به مقیاس عظیم و گسترش در امتداد قرنها و قارهها، گزارش اسنودن همچنین به دنبال تشریح شیوههایی است که در آن ساختارهای اجتماعی نشو و نمای بیماریها را ممکن کردهاند. به نوشتۀ او: «بیماریهای اپیدمیک وقایعی تصادفی نیستند که جوامع را بیهدف و بدون هشدار دچار گرفتاری کنند برعکس، هر جامعهای آسیب پذیریهای مختص خود را تولید میکند. برای مطالعه آنها باید به شناخت ساختار جامعه، استاندارهای زندگی و اولویتهای سیاسی آن پرداخت.»
جمعهی گذشته تلفنی با اسنودن صحبت کردم در حالی که گزارشهای گسترش کوید-۱۹ موجب سقوط بازارها در سراسر جهان شده بود و دولتها به درجات مختلف درگیر آمادگی حتی برای وقوع شرایط بدتر بودند. در طول مکالمه، که برای شفافیت و اجتناب از اطناب ویرایش شده است، در مورد سیاستهای محدودیت سفر در طول اپیدمی، اینکه چگونه پاسخهای غیر انسانی به بیماری حکومتها را زیر و رو کردهاند، و شیوههای برخورد هنرمندان با مرگ و میر جمعی به بحث پرداختیم.
میخواهم با یک سوال بزرگ شروع کنم: به طور کلی، شیوههای عمدهای که اپیدمیها دنیای مدرن را شکل دادهاند کدامند؟
یکی از راههای پرداختن به این سوال آن است که چگونه من به این موضوع علاقمند شدم، که یک ادراک بود، و به نظرم یک ادراک مضاعف. اپیدمیها دستهای از بیماریها هستند که به نظر میرسد آینه را در برابر نوع بشر قرار میدهند تا بفهمیم واقعا که هستیم. به این معنا که، آنها آشکارا همه چیز را در مورد روابط ما با فناپذیری، مرگ و با حیات ما در بر دارند. همچنین آنها روابط ما را با محیط منعکس میکنند- محیط ساخته شدهای که ما آن را خلق میکنیم و محیط طبیعی که به این امر پاسخ میدهد. آنها روابط اخلاقی که ما به عنوان مردم با یکدیگر داریم را نشان میدهند، و اکنون شاهد آنها هستیم.
این یکی از مهمترین پیامهایی است که سازمان بهداشت جهانی مرتب در مورد آن بحث میکند. بخش اصلی آمادگی برای مقابله با این رویدادها آن است که ما به عنوان نوع بشر باید این موضوع را درک کنیم که در این واقعه همه ما با هم دخیل هستیم، آنچه روی یک شخص در جایی اثر میگذارد، روی همه اشخاص در هر جایی تاثیر میگذارد، در نتیجه همۀ ما ناگزیر بخشی از یک گونه هستیم، و لازم است که به این شیوه فکر کنیم و نه بر اساس نژاد، قومیت، وضعیت اقتصادی و سایر موارد از این دست.
من مقداری مطالعۀ مقدماتی انجام داده بودم و اندیشیدم که این موضوعی است که مسائل عمیق فلسفی، مذهبی و اخلاقی را مطرح میکند. و فکر میکنم که اپیدمیها تا حدی تاریخ را شکل دادهاند چرا که باعث شدهاند که انسانها ناگزیر به آن سوالات بزرگ فکر کنند. به طور مثال شیوع طاعون تمام مسئلۀ رابطۀ انسان با خدا را برانگیخت. چطور ممکن است با وجود پروردگاری خردمند، عالم مطلق و مشرف بر همۀ امور چنین رویدادی رخ دهد؟ چه کسی اجازه میدهد که کودکان در رنج و عذاب و در تعداد انبوه زجر بکشند؟ آن تاثیری عظیم بر اقتصاد گذاشت. طاعون بیوبونیک Bubonic نیمی از جمعیت تمام قارهها را کشت و درنتیجه تاثیری شگرف بر آغاز انقلاب صنعتی، و بر بردهداری و رعیتداری داشت. اپیدمیها همچنین، به مانند آنچه که اکنون شاهدیم، تاثیرات شگرفی بر ثبات اجتماعی و سیاسی دارند. آنها نتایج جنگها را تعیین کردهاند، و احتمالا گاهی اوقات بخشی از شروع جنگها خواهند بود. درنتیجه، فکر میکنم میتوانیم بگوییم که هیچ حوزۀ عمدهای از زندگی بشر وجود ندارد که بیماریهای اپیدمیک عمیقا آن را تحت تاثیر قرار نداده باشند.
آیا شما سعی در بیان این نکته داشتید که نحوۀ پاسخ دادن ما به این موارد اغلب تابعی از دیدگاههای نژادی یا قومی یا مذهبی ماست تا هستی انسانی همگانی ما، و اینکه این واکنش به نوعی نقایص انسانها را نشان داده است؟ یا اینکه شما منظور دیگری داشتید؟
فکر میکنم سعی داشتم به دو نکته اشاره کنم. من تصور میکنم که زنجیرۀ علیت در هر دو جهت عمل میکند. بیماریها به شیوههای تصادفی و بیپایه و اساس جوامع را دچار نمیکنند. آنها رویدادهایی دارای سازواره هستند، زیرا میکروبها به طور انتخابی خود را گسترش میدهند و پراکنده میشوند تا مأواهای پرگیری اکولوژیکی را که انسان ایجاد کرده است، کشف کنند. آن پرگیریها تا حد زیادی نشان میدهند که ما که هستیم، که آیا، به عنوان مثال در انقلاب صنعتی، ما واقعاً به آنچه برای کارگران و فقرا اتفاق افتاد و شرایطی که آسیب پذیرترین مردم در آن زندگی میکردند، اهمیت دادیم یا خیر.
وبا و سل در دنیای امروز در امتداد خطوط گسست ایجاد شده از فقر و نابرابری حرکت میکند و به گونهای که ما مردم، به نظر میرسد که تمایل داریم آنها را درست و مقتضی شرایط یا دستکم غیرقابل اجتناب بپذیریم. اما این نیز صادق است که نحوۀ واکنش ما بسیار بستگی به ارزشها، تعهدات و احساس ما به تعلق به نژاد بشر دارد و نه واحدهای کوچکتر. هنگامی که بروس ایلوارد[۴]، که مأموریت سازمان بهداشت جهانی را در چین رهبری میکرد، در پایان آن به ژنو بازگشت و سوالی بسیار شبیه به سؤالی که شما مطرح کردید از او پرسیده شد، وی گفت که اصلیترین چیزی که باید اتفاق بیفتد، اگر قرار است ما اکنون و همچنین در آینده آمادگی داشته باشیم، باید تغییری کاملاً اساسی در ذهنیت ما ایجاد شود. ما باید بیاندیشیم که به عنوان یک گونۀ انسانی مجبوریم با هم کار کنیم تا برای مراقبت از یکدیگر سازماندهی شویم، تا درک کنیم که سلامت آسیب پذیرترین افراد در بین ما یک عامل تعیین کننده برای سلامتی همۀ ما است، اگر ما آماده نیستیم که این کار را انجام دهیم، هرگز، و هیچ گاه آمادگی نخواهیم داشت تا با این چالشهای ویرانگر بشریت ما مقابله کنیم.
خب، میتوانم بگویم که این یک تفکر بسیار مأیوس کننده است، چرا که فکر نمیکنم قرار باشد چنین تغییر ذهنیتی را تجربه کنیم
] میخندد[ نمیخواستم اینطور القا کنم که در این زمینه خیلی خوشبین هستم ، اما اکیدا موافقم که این چیزی است که باید اتفاق بیفتد. همچنین وجه تاریکی برابر بشریت وجود دارد که بخشی است که جلب توجه میکند. چه انتخابی خواهیم کرد؟ درحالیکه که با این مسئله مواجه هستیم چه راهی را در پیش خواهیم گرفت؟ فکر نمیکنم این از پیش مشخص باشد ، و یک درام بزرگ اخلاقیِ بشری در مقابل ما در حال نمایش است.
ایدۀ نوعی ارتباط بین نحوۀ واکنش ما به این چیزها و شیوع آنها تقریباً به عهد عتیق باز میگردد.
من کاملاً با آن موافقم. این واقعاً موضوعی است که در آن سطح وجود دارد و بخش بزرگی از ضرورت ادراک اخلاقی ماست. من فکر میکنم که این بخش عظیمی از تاریخ بیماریهای همهگیر است.
قبل از اینکه این موضوع بیش از اندازه تیره و تار شود، بگذارید یک سوال الهامآمیزتر از شما بپرسم –
بله، متاسفم که چنین علاقه هایی دارم. دخترانم اعتراض میکنند.
آیا موارد مشخصی از اپیدمیها وجود دارند که واکنش به آنها چیزی الهام بخش در مورد بشریت نشان داده باشد؟
اوه ، یقیناً اینطور فکر میکنم. فکر میکنم وقتی گفتم که آینهای را به روی خودمان نشان میدهد، فقط جنبۀ تاریک بشریت را نمایان نمیکند. همچنین جنبۀ حماسی را نیز آشکار میسازد. یک مثال بسیار خوب پزشکان بدون مرز در بحران ابولا است، و شیوهای که آنها زندگی و آینده خود را آگاهانه، بدون هیچ منفعت شخصی، پاداش، مستقیماً در خط مقدم قرار دادند، تنها به این خاطر که آنها به دفاع از زندگی و سلامت ضعیفترین افراد در جهان متعهد بودند. و پزشکان بدون مرز هر روز در بسیاری از نقاط جهان این کار را میکنند ، و آنها حتی در حال حاضر در چین در حال مقابله با این مسئله هستند.
من معتقدم که این چیزی است که همچنین متعالیترین خصلتها را پرورش میدهد. در واقع، رمانهایی نیز دربارۀ این رویدادهای مهم نوشته شده است. این بر ادبیات و فرهنگ ما تأثیر میگذارد. به رمانی دربارۀ طاعون بزرگ، به نام «نامزدها»[۵] ، اثر رماننویس ایتالیایی الساندرو مانزونی[۶] فکر میکنم. او از اسقف اعظم میلان، کاردینال بورومئو[۷] صحبت سخن میگوید، که وارد خانههای طاعون زده میشد و حاضر بود از زندگی خود بگذرد تا از فقیرترین و بدحالترین مردم خود مراقبت کند.
از لحاظ واکنش مثبت رهبران یا نظامهای جهان یا تغییرات سیاسی مثبت برخواسته بعد از یک اپیدمی چطور؟
کاملا. من در مورد پایان بردهداریِ قابل خرید و فروش در دنیای نو (قارۀ آمریکا) فکر میکنم. این موضوع و موفقیت شورش هائیتی و توشی سنت لوور[۸]، روی هم رفته، با وقوع تب زرد به انجام رسید. هنگامی که ناپلئون ناوگان جنگی بزرگ خود را برای بازگرداندن بردهداری به هائیتی فرستاد، شورش بردهها موفق شد، زیرا بردگان آفریقا مصونیتی در برابر بیماری داشتند که اروپاییهای سفیدپوست ارتش ناپلئون فاقد آن بودند. این منجر به استقلال هائیتی شد. همچنین، اگر کسی از دیدگاه آمریکاییها فکر کند، این همان چیزی بود که منجر به تصمیم ناپلئون برای صرف نظر از گسترش قدرت فرانسه در دنیای نو و بنابراین توافق با توماس جفرسون، در سال ۱۸۰۳، به خرید لوئیزیانا شد، که اندازۀ ایالات متحده را دو برابر کرد..
برای بررسی این مسئله، با چه میزان دفعاتی این بیماریها با فشار و ستم سیاسی همراه بوده یا بهانه ای برای ظلم و ستم سیاسی شده است؟
فکر میکنم همیشه به عنوان بخشی از ستم سیاسی نیز دیده شدهاند. من معتقدم که قرن نوزدهم زمان وحشتناکی بود نه فقط از نظر شورش بلکه همچنین از نظر سرکوب سیاسی. به عنوان مثال، کشتار مردم پس از انقلاب ۱۸۴۸ در فرانسه، به ویژه در پاریس، یا بعد از حکومت سوسیالیستی کمون پاریس. بخشی از علت این سرکوب خونین و خشونت آمیز این بود افرادی که در قدرت بودند طبقات کارگر را به لحاظ سیاسی خطرناک میدیدند، اما آنها به لحاظ پزشکی نیز بسیار خطرناک بودند. بسیار محتمل بود که آنها فاجعهای را در سراسر جامعه به راه اندازند. من فکر میکنم که این واقعاً بخشی از این استعارۀ طبقات خطرناک (در ارجاع به فرودستان) بود و فکر میکنم این امر، بر فرض مثال، منجر به کشتار غیرانسانی سال ۱۸۷۱ پس از برکناری کمون پاریس شد.
در مورد واکنش چین به این ویروس کرونای فعلی چه نظری دارید؟
سؤال جالبی است، و چیزی است که فکر میکنم باید طولانی و سخت به آن فکر کنیم، زیرا جنبه های مختلفی دارد که واقعاً پیچیده است. اولین چیز روشهای قهرآمیزی است که توسط چینی ها در ۲۳ ژانویه ارائه شد، وقتی که آنها یک کمربند بهداشتی را پیاده کردند، نوعی قرنطینۀ سراسری که توسط سربازان و پلیسها کل محدودههای جغرافیایی و اجتماعات را قُرُق میکنند. در این مورد، تصمیم گرفتند در ووهان، شهری که حدود یازده میلیون نفر و سپس استان هوبی که تقریباً شصت میلیون نفر جمعیت دارد، حصر را تحمیل کنند.
این چیزی است که اقدامات اتخاذ شده در زمان طاعون را به یاد میآورد و بارها و بارها تکرار شده است، از جمله در بیماری همهگیری ابولا. مشکلی اعمال کمربند بهداشتی نسنجیدگی آن است. مثل یک پتک {سرکوبگر} عمل میکند. خیلی دیر آغاز میشود و عنصر اساسی سلامت همگانی، یعنی دسترسی به اطلاعات را نابود میکند. این بدان معنی است که، با تهدید به حصر ، مردم با مسئولان همکاری نمیکنند. بنابراین، مسئولان دیگر نمیدانند چه اتفاقی در حال وقوع است و مردم پا گریز میگذارند که موجب انتشار اپیدمی میشود. من بسیار مبهوت شدم وقتی دیدم که واکنش دولت چین در ابتدا چنین بود. این امر با هنجارهای بهداشت عمومی، که از سالهای طاعون بدین سوی توسعه یافتهاند، تفاوت دارد، که بر یافتن مورد به مورد افراد تاکید میکند و سپس ردیابی و جداسازیسازی.
بنابراین وحشت کردم و انتظار بدترین را داشتم. به نظر من معلوم است که رژیم آرام آرام شروع به تغییر مسیر کرد. میتوان مشاهده کرد که با گذشت زمان، چینیها در جمعآوری موارد ثبت شده بسیار کوشا بودند، و سعی میکردند همیاری مردم را برانگیزانند، به طوری که آسیبهای روزهای اولیه را ترمیم کنند. به نظرم این داستانی فراتر از یک پاسخ است. آنقدر ها هم بد و خیلی هم خوب نبود.
من با پاسخ سازمان بهداشت جهانی مبنی بر تحسین این طرز برخورد به مثابه نمونۀ عالی سلامت همگانی کنار نمیآیم. این باعث ترس من میشود. آیا این به این معنی است که رژیم های دیگر و سایر کشورهایی که در آنجا افراد قدرتمندی وجود دارد باید به تحمیل حصر اقدام کنند؟ همان کاری که با ابولا در غرب آفریقا انجام شد و کارساز نبود.. این مرا وحشت زده می کند. فکر نمیکنم که درس این باشد. به نظرم این رویکرد چندگانهتر است، که احتمالاً در چین چندان خوب عمل نکرده است، و در واقع، شی جینپینگ[۹] مایل است برخلاف سازمان بهداشت جهانی، بر خلاف انتظار، بگوید که اشتباهاتی صورت گرفته و اینکه آنها مجبور شدند مسیر را تغییر دهند، و اینکه آنها باید از آن اشتباهات درس بگیرند. من فکر میکنم این همان چیزی است که چین قادر به انجام آن بود.
جالب است، زیرا قبلاً شما می گفتید که سازمان بهداشت جهانی یا حداقل اعضایی از آن، از مردم می خواستند که انسانیت مشترک خود را دریابند، اما در عین حال شما میگویید که آنها مایلند واکنشی را تحسین کنند که، حداقل در ابتدا، تا حدودی غیرانسانی بود.
بله. من این را توجیه نمیکنم، اما میتوانم بگویم که قادر به درک آن هستم، زیرا بیزار کردن بزرگترین عضو مجمع بهداشت جهانی و کشوری که در بحبوحۀ این بحران غیرعادی قرار دارد، کار وحشتناکی است. بنابراین میتوانم درک کنم که چرا این اتفاق افتاد. در عین حال، تأکید زیادی بر صداقت کامل، ایجاد شواهد، ارتباطات، رویکردهای بهداشت عمومی علمی، حقیقی و مبتنی بر داده، وجود داشته است، و این چیزی نیست که در مراحل اولیۀ واکنش چینی ها اتفاق افتاد. این بعدها وارد بازی شد.
برای اینکه کمی به عقب برگردیم، آیا مضامین گستردهای در نحوۀ واکنش هنرمندان نسبت به اپیدمیها واکنش وجود دارد؟
من فکر میکنم یکی از چیزهایی که من در مورد اپیدمیها آموخته ام این است که هر بیماری ، به نظر من، مانند یک شخص است. هرکدام یک فرد هستند و با دیگری متفاوتاند. آنها فقط دلایل قابل تعویض مرگ نیستند. بستگی به ماهیت هر فرد دارد و اینکه جوامع و هنرمندان چگونه نسبت به آنها واکنش نشان میدهند. بستگی به این دارد که چند نفر را میکشند، اینکه جان افراد را با عذابهای طاقتفرسا میستانند، اینکه کودکان و نوجوانان را بکشند، یا اینکه موجب یتیم شدن کودکان شوند، یا اینکه بیماریهای آشنایی هستند یا از خارج آمدهاند.
در مورد طاعون، این بیماری باعث وقوع مشکلات مرگ و میر و فوت ناگهانی میشود. به خصوص هنرمندان قارهای (در مقابل آنگلوآمریکن) به طاعون واکنش نشان دادهاند. در کشورهای کاتولیک، کشش اصلی مبتنی بر دریافت طاعون به مثابه تذکاری بر گذرایی و فانی بودن این زندگی بود. میتوان شاهد توجه گستردهای به مضامین حول ماهیت ناگهانی نزول مرگ، یعنی همان رقص مرگ[۱۰]، بود، که به چشم برهم زدنی همه را از هستی معدوم میکند. صد البته استفاده از ساعت شنی، استخوانها، جمجمههای پوسیده. به عبارت دیگر «پوچ پوچیها، همه چیز پوچی است، چنین گفت واعظ موعظهگر.» چنین احساس سهمگینی از طاعون حضور دارد و نیز احساسی به پرستیدن قدیسان زمان طاعون، کسانی که به طور گستردهای به تصویر کشیده میشدند. میتوان این اتفاق را در سراسر اروپا دید – فرقۀ دینداری، مضامین مرگ ناگهانی، توبه، و سر و سامان دادن به امور و روح خود، قبل از اینکه طاعون ناگهان به زندگی شما پایان دهد. این یک اثر دگرگون کننده بر شمایلنگاری هنر اروپایی گذاشت.
شما میتوانید این موضوع را حتی در قرن بیستم با فیلم شگفتانگیز اینگمار برگمان[۱۱]، “مهر هفتم[۱۲]” ببینید، جایی که طاعون استعارهای است برای آنچه که برگمن در سال ۱۹۵۷ نگران آن بود، یعنی جنگ هستهای. میتوان دید که این فیلم همه چیزهایی را که من در مورد طاعون از آنها صحبت کردم، از جمله رقص مرگ که فیلم با آن پایان مییابد، در خود دارد. شما نقاشیهای آمدن ملک الموت را میبینید، و این واقعاً نمونهای است از تداوم این واکنش هنری به مرگ.
سایر بیماریها پاسخهای مختلفی را برمیانگیزند. میتوان در مورد سل صحبت نمود، و اینکه چقدر در دورۀ رمانتیک، در قرن نوزدهم، متفاوت بود. واقعاً عجیب است، زیرا، از نظر من، سل یکی از مهیب ترین و دردناکترین راههای مردن است، که در پایان دچار خفقان اکسیژن میشوید، و اما از سوی دیگر، شاهدید که سل با قهرمانان زن اپرایی که به همان اندازه زیبا تصور میشوند بر روی صحنه ستایش میشود. یا “کلبه عمو تام”، که صرفاً درباره بردگی نیست. در مورد سل نیز هست.
چرا سل مورد ستایش قرار گرفت؟
می خواهم چیزی بگویم که امیدوارم موجب لبخند شما شود، اما دوست دارم بتوانم جواب قطعی به شما بدهم. انسانها موجودات بامزهای هستند، اینطور نیست؟ همه کارهایی که انجام میشود به آسانی قابل درک نیستند ، اما طاعون بیماریای بود که همه را تحت تأثیر قرار داد. فکر میکنم این خیلی مهم است. در واقع آن پایان جهان بود، روز حساب نهایی، آخرالزمان. از طرف دیگر در مورد سل، مردم چیزی را تصور میکردند که حقیقت نداشت. آنها فکر میکردند – و آموزههای پزشکی اوایل قرن نوزدهم این را به آنها آموخته بود – که این نوعی بیماری مختص نخبگان، اهل هنر، و افراد زیبا و فرهیختگان است، و اینکه باعث میشود مردم بسیار زیباتر شوند، به طوری که مد سعی کرد که زنان را به موجودات مسلول تبدیل کند. شما تولوز-لوترک[۱۳] را میبینید که زنی تکیده و مبتلا به بیاشتهایی عصبی را نقاشی میکند که پودر برنج را بر روی صورت خود میپاشد تا مانند افراد سلزده، رنگ پریده شود. پیشارافائلیها[۱۴] در واقع با مدلهای خود که مبتلا به سل بودند ازدواج میکردند. دوستان ویکتور هوگو به او میگفتند که وی به عنوان نویسنده یک نقص بزرگ دارد، اینکه او مسلول نبود، و بنابراین او تبدیل به آن چنان نویسندۀ بزرگی نخواهد شد که در صورت ابتلا به سل میتوانست باشد.
آرتور سی جیکوبسون[۱۵]، متفکر و نویسنده آمریکایی در باب فرهنگ، این عقیده را داشت که آمریکا، در پایان قرن نوزدهم، که سل رو به کاهش گذاشته بود، با یک بحران در هنرها، علوم، و فرهنگ روبرو میشود، چرا که دیگر خبری از نوابغ موجود در زمان سل نخواهد بود.
شگفت انگیز است
من آدم علم ستیزی نیستم، اما گاهی اوقات تعابیری پنهانی زیر پوست علم جریان دارد و این یکی از تعابیر ضمنی نظریۀ منشأ میکروبی بیماری است. نظریۀ منشأ میکروبی در واقع موجب تحقیر فقرا شد. این نظریه اصرار داشت که سل به هیچ وجه بیماری طبقۀ زیبا نیست بلکه بیماری طبقات زشت است که کثیف و فقیر بودند. در اینجا، کل تفسیر تغییر میکند. اگر به کتاب «بیبند و بار[۱۶]» آندره ژید در اوایل قرن بیستم نگاه کنید، وی بیماری سل خود را به عنوان نفرت انگیزترین و منزجرکنندهترین چیزی که ممکن بود اتفاق بیفتد قلمداد میکند. ایده یک بیماری زیبا برای همیشه از بین رفته است، و سل دیگر هرگز چنین چیزی نیست.
بیایید اینجا تمام کنیم: ممکن است ما شاهد واکنشی درمورد اپیدمی باشیم که تراژدی و لودگی(farce) را با هم ترکیب میکند، همانطور که چند روز پیش دیدیم، که دستهای از مقامات بهداشتی در کاخ سفید برخاستند و تصمیم گرفتند که از رئیس جمهور ترامپ تمجید کرده و همچنین درباره آنچه اتفاق افتاده صحبت کنند. آیا داستان سرگرم کنندهای از تاریخ پادشاهان مجنون یا حاکمان دیوانه دارید که به طرزی بیمارگون یا تراژدی-کمیک ( tragicomically) با اپیدمیهای برخورد کردهاند؟
خوب، بله. مطمئن نیستم که این دقیقاً خندهدار است، اما من فکر میکنم واکنش ناپلئون به بیماریهایی که در حال نابود کردن حکومت او بودند، به صورت طنز سیاه، مضحک و تراژیک بود، جایی که او ارزشی برای جان سربازانش قائل نبود.. بنابراین او قادر است درباره آمدن تب زرد در هند غربی (قارهی آمریکا) به عنوان دشنامی به ساحت خود سخن براند.
فکر میکنم این چیزی است که ممکن است ما دوباره شاهد آن باشیم. چیزی است که شاید شما به آن بخندید. شاید تاریخ به عطف ماسبق نمونۀ اعلای کمدی دیده شود، اما فکر نمیکنم چیزی که قرار است سال آینده با توجه به این بیماری همهگیر در ایالات متحده اتفاق بیفتد به هیچ وجه بامزه باشد. این که مقامات رسمی در کاخ سفید میگویند، «اوه ، این چیزی جز یک سرماخوردگی ساده نیست، ما آن را تحت کنترل داریم.» وقتی که آنها، تا آنجا که من میبیینم، هیچ چیزی را تحت کنترل ندارند، و افرادی را مسئول میکنند که حتی اعتقادی به علم ندارند.
اپیدمی و خودمداری Solipsism دو چیزی هستند که طبیعت بشر قادر به مغلوب کردن آنها نیست.
با شما موافقم
پاورقیها:
[۱] Isaac Chotiner
[۲] Frank M. Snowden
[۳] Epidemics and Society: From the Black Death to the Present
[۵] The Betrothed
[۶] Alessandro Manzoni
[۷] Cardinal Borromeo
[۸] Toussaint Louverture
[۹] Xi Jinping
[۱۰] Dance Macabre
[۱۲] The Seventh Seal
[۱۳] Toulouse-Lautrec
[۱۴] Pre-Rephaelites
[۱۵] Arthur C. Jacobson
[۱۶] The Immoralist