ویروس کرونا، از لحاظ ضربهای که به نظام جهانی وارد کرده و خواهد کرد، شاید تنها با اپیدمی «آنفولانزای اسپانیایی» قابل مقایسه باشد که در سال های ۱۹۱۸ و ۱۹۱۹ در اواخر جنگ جهانی اول، در جهان ظاهر شد و یک سوم جمعیت دنیا در آن زمان (یک میلیارد و ۸۰۰ میلیون) نفر را مبتلا و بین ۵۰ تا ۱۰۰ میلیون را از میان برد. اما تفاوت اصلی در آن است که احتمالا به دلیل پیشرفت فناورانه به ویژه در زمینه پزشکی، بالا رفتن رفاه و دموکراتیزه شدن نسبی آن و پزشکیشدن شدید زندگی، تلفات مستقیم این بیماری و حتی مبتلایان به آن، به شدت کمتر از اپیدمی ۱۹۱۸ باشند. به باور ما، خطر ِ اصلی نه در رقم خام تلفات جانی بلکه به ویژه در نابرابری اقتصادی و اجتماعی میان قربانیان و گسترش فقر و نابرابری و تبعات بعدی آنها است که پس از گذار از این بیماری، از نیمه دوم سال ۲۰۲۰ و از سال بعد در جهان ظاهر خواهند شد. و ما نیز اگر از همین امروز به فکر چارهای اساسی نباشیم، جزو قربانیان آن خواهیم بود.
در هفتههای گذشته در طیفی از نخبگان لیبرالی چون بیل گیتز تا نظریهپردازان رادیکال و چپ، چون دیوید هاروی، میتوان نقطهای مشترک یافت: وضعیت کنونی در جهان را باید ناشی از چندین دهه بیتوجهی به رابطه نامتعادل و مصرفگرایی بیرویه انسانها علیه طبیعت دانست و هم از این رو در ادامه ماجرا باید در انتظار نابرابریهای شدیدتری میان جوامع و انسانها درون هر جامعه و تبعات سخت آن بود چه در کوتاه مدت، چرا که همه نمی توانند در قرنطینه باقی بمانند و هزینه زندگی خود را تامین کنند و آنها که در صف اول و مقدم در حال مبارزه هستند، اغلب به دلایل اجتماعی – اقتصادی ناچار به این کار هستند. و چه در دراز مدت به این دلیل که مبارزه با این ویروس حتی اگر واکسن در فاصله ۱۲ تا ۱۸ ماه به دست بیاید، نمیتواند در نقاط فقیرنشین کره زمین که هم اکنون نیز بیشترین آسیبها را از نظامهای سیاسی غیر دموکراتیک، فساد مالی و تخریب محیط زیست خوردهاند، به همان اندازه باشد که در نقاط مرفه و توسعهیافته. قرنطینه شدن در یک شهر پیشرفته با تمام امکانات رفاهی، ابدا به معنی قرنطینه شدن در یک محله زاغهنشین در روستاهای فقیر هند و پاکستان نیست. بنابراین ما با بحرانی سیارهای روبرو هستیم که نیاز به پاسخی سیاره ای دارد: چه در توزیع منابع ثروت، چه در بازنگری چند ده ساله در وضعیتی که با تمرکز تولید صنعتی در حد ۷۰ تا ۸۰ در صد در یک کشور با نظام سیاسی اقتدارمدار (چین) آن را به بزرگترین قدرت جهان تبدیل کرده؛ و چه در سطح سیاستهای زیستمحیطی، بهداشتی و دارویی (از میان بردن مطالعات و سرمایه گزاری بر گروهی از داروهایی اپیدمیک و روشهای مبارزه با این بیماری ها از دهها سال پیش کنار گذاشتند).
نوشتههای مرتبط
اما بحران کرونا برای ما، از چندین زاویه «محلی» نیز قابل بررسی است که در اینجا صرفا به دو جنبه از آنها میپردازیم. از یک طرف: اهمیت توقف و معکوس کردن روندی که پس از روی کار آمدن ترامپ و به مثابه واکنشی به خروج او از برجام و تخریب آن اتفاق افتاد: بسته شدن فضای سیاسی و رادیکالیسم در سیاستهای فراملی و کاهش سیاستهای دیپلماتیک و سطح همکاریها با اروپا و برعکس نزدیک شدن هر چه بیشتر به روسیه و چین برای جبران فشار بینالمللی. و از طرف دیگر توقف و معکوس کردن فرایندی طولانی مدتتر که بیش از سی سال است در کشور ما آغاز شده و آن کالایی و نولیبرالی کردن اقتصاد، به ویژه در نیازهای اساسی مردم (غذا، بهداشت، مسکن، آموزش) در جامعه است که دست در دست فساد و مصرفگرایی ِ تازه به دوران رسیدگان، ما را به سوی نابودی کشیده و هر روز بیشتر میکشند. نتیجه این دو سیاست توامان که البته زمانبندیها و شدت و ضعف و تمرکز و پراکندگیشان در طول زمان و مکان بسیار متفاوت بوده است، سبب آن شده که آسیبهایی بسیار سخت به سطح سرمایههای اجتماعی و اعتماد عمومی وارد شده و شکاف میان جامعه و مسئولان افزایش یابد. نتیجه مستقیم این وضعیت آن بوده که در کشوری که به دلایل گوناگون تاریخی و فرهنگی، سطح مسئولیتپذیری مدنی و آگاهی شهروندی اغلب پایین بوده است، ما باز هم دچار یک فروریزی بیشتری در این موارد باشیم که ما را درون یک بحران اجتماعی قرار دهند که خود درون یک بحران سخت زیستی و بهداشتی در جامعه نیز قرار گرفته است.
وضعیت به نظر ما تا جایی که میتوان در نخستین قدمها، مطرح کرد نسبتا روشن مینماید: برغم تلاش بسیار زیادی که در سالهای گذشته برای نولیبرالی کردن کامل ِ اقتصاد و فعالیتهای مورد نیاز مردم انجام گرفت (به ویژه در بخش بهداشت) خوشبختانه این اتفاق نیافتاد و همین به نظر ما عاملی بوده که بحران کرونا به یک فاجعه غیرقابل تصور – و بسیار بدتر ار هرآنچه امروز میبینیم- نرسد. کما اینکه میبینیم تمایل و گرایشهای نولیبرالی در اروپای غربی به ویژه در ایتالیا و اسپانیا چگونه این کشورها را امروز در بدترین وضعیت قرار داده و چگونه نظام بهداشتی، اجماعی و فرهنگی آمریکا که صرفا بر اساس رقابت و پولی کردن طراحی شده، امروز هزاران میلیارد هزینه برای جبران خسارات قابل پیشبینی، هزینه بر روی دوش مردم این کشور گذاشته که با فاصلهای کوتاه گریبان اقتصاد چین و سپس سراسر جهان را خواهد گرفت. وقتی بزرگترین قدرتهای جهان به توصیه اقتصاددانان سرمایه داری و برای بازتولید این نظام در بدترین نمونه نولیبرالیاش، سکان مدیریت خود را به دست دیکتاتورها، رئیس جمهوران مادامالعمر و یا همچون آمریکا به دست فردی مجنون و فاسد و کلاهبردار میدهند تا منافع کوتاه مدتشان را در بازارهای بورس و در تثبیت سیاستهای پوپولیستی و راست و محافظهکارانه به انجام رسانند، نتیجه همین است که امروز شاهدش هستیم: بحرانی جهانی که قربانیان اصلی آن چه در کوتاه مدت و چه در دراز مدت، فرودستان و به طور خاص و با فاصلهای زیاد، فرادستان و کشورهای فقیر جهان خواهند بود. ایالات متحده از هم اکنون بستهای دو هزار میلیارد دلاری را برای مبارزه با کرونا و جبران خسارتهای اقتصادی ناشی از آن تصویب کرده و سخن از بستهای هفت هزار میلیارد دلاری برای جبران خسارتهای جهانی است. اما چنین منابعی چگونه در کشورهای در حال توسعه که امروز بیش از هر زمان وابسته به اقتصاد بازار بیضوابط بینالمللی هستند، موثر خواهند بود؟ تنها نکته مثبت اگر بتوانیم به درستی و به فوریت عمل کنیم، آن است که تغییری اساسی در برنامهریزیهای پیش رو برای دورهای ده تا بیست ساله در کشور پیشبینی کنیم و آن حمایت قدرتمند از باز شدن فضای سیاسی، به حداکثر رساندن ِ حقوق دموکراتیک و آزادیها در سبک زندگی و حرکت به سوی تقویت هرچه بیشتر یک اقتصاد مبتنی بر سوسیال دموکراسی و تضمین حوزههای ِ نیاز مردم در غذا و بهداشت و مسکن و آموزش برای همه مردم برویم و بالاترین و سخت ترین شکل مبارزه با فساد همراه با سیاست دیپلماسی قدرتمند، صلحجویانه و آرام، به دور از هر گونه تنشی در سطح بین المللی است.
سیلابها، آتشسوزیهای بزرگ، فرونشستن زمین، خشک شدن جنگلها و گسترش بیابانها، طوفانهای خاک و گردبادهای مخرب، با همان سرعت و با همان فراوانی فزایندهای در جهان پیش رو، در حال افزایش هستند که امواج پیدرپی بیماریهای اپیدمیک، ویروسی یا میکروبی، پزشکی و پزشکیکردن هرچه بیشتر جوامع به شدت مصرفگرا، هرگز نمیتوانند با این موقعیتهای خطرناک به تنهایی مقابله کنند. اینها مصیبتهای اجتاعی، اقتصادی و سیاسیاندو نه مصیبتهایی طبیعی و تنها با چنین رویکردی اساسی در تغییر روشهای زندگی و مدیریت اجتماعی شاید قابل گرهگشایی باشند.
این مطلب برای بار اول در روزنامه شرق، ۱۱ فروردین ۱۳۹۹ منتشر شده است.