انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

دربارۀ مستند «مرغ سحر»، ساخته مهدی باقری

زهرا ملکی

موضوع کلی: تصویر شخصیت فرهنگی (تجلیل، تنقید، روش تاریخ شفاهی یا زندگی نامه‌ای) از طراحان قالی، مینیاتوریست‌ها و اساتید، هنرمندان. شناسنامۀ فیلم: نویسنده و کارگردان: مهدی باقری/ تهیه‌کننده: سعید رشتیان، موسسه فرهنگ و هنر تاریخ شبکه اول سیما/ سال ساخت: ۱۳۸۸- ۱۳۸۷/ مدت زمان: ۳۷ دقیقه.

پیش‌درآمد

مهدی باقری، فارغ‌التحصیل دورۀ دو سالۀ کارگردانی سینما در مدرسۀ فیلم تهران زیر نظر دکتراحمد الستی(۱۳۸۱) در اردیبهشت ماه ۱۳۶۰ در تهران متولد شد. این هنرمند جوان علاوه بر مستندسازی به تدوین و عکاسی نیز مشغول است. آخرین ساختۀ او «پیر پسر» مستندی قابل توجه است که در لیست ۱۰ فیلم مستند برتر سال ۱۳۹۰ به چشم می‌خورد. مستند «مرغ سحر»، نیز که در قالب این تصنیف مشهور (تصنیف مرغ سحر) به زندگی ملک‌الشعرای بهار می‌پردازد، تاکنون برندۀ جایزه و تندیس بهترین فیلم مستند در بخش مسابقه سینمای ملی از بیست و ششمین جشنوارۀ فیلم کوتاه تهران در آبان ۱۳۸۸، بهترین تحقیق و پژوهش در بخش مسابقۀ سینمای ملی از بیست و ششمین جشنوارۀ فیلم کوتاه تهران همان سال و نیز کسب دیپلم افتخار بهترین کارگردانی از چهارمین جشنوارۀ فیلم شهر در خرداد ماه سال ۱۳۹۰ شده است. (پایگاه اینترنتی ماه آبی)

 

مستند چهره‌نگار (پرتره)

در بررسی تاریخچۀ سینمای مستند در ایران از سال‌های ۱۲۷۹ با فیلم میرزا ابراهیم خان عکاس‌باشی و جشن گل‌ها تا سال‌های اول انقلاب، حضور شخصیت‌های مهم سیاسی موافق دولت حاکمه در مقابل غیاب مطلق و نسبی مردم عادی و حتی شخصیت‌های مهم فرهنگی و هنری در فیلمها، قابل بررسی است. گویا هم‌زمان با انقلاب ۱۳۵۷ و ظهور طبقه‌ای به نام ملت، «مستند پرتره و چهره‌نگاری شخصی براساس همان سرریز کردن انسان‌های پشت دیوارها به خیابان‌ها و به نمایش درآمدن قدرت مردم و در نتیجه کم‌کم اهمیت توجه به حقوق فرد و فردیت و هویت شخصی،(به وجود می‌آید.)» (میراحسان،۱۳۹۰)

مهدی باقری نیز از جمله کسانی است که در کارنامۀ خود به این گونۀ خاص سینمایی توجه ویژه‌ای کرده است و علاوه بر مستند «پیر پسر» که از جمله شاخص‌های یک مستند «خودچهره نگار» است در «مرغ سحر»، چهرۀ یکی از مهم‌ترین شخصیت‌های تاریخی و فرهنگی کشور را که همان «ملک‌الشعرای بهار» است به تصویر می‌کشد. او هم چنان که گسترش و ماندگاری تصنیف «مرغ سحر» را بررسی می‌کند نمونۀ خوبی از مشارکت جمعی یک ملت را در یک عرصۀ سیاسی و فرهنگی به ما نشان می‌دهد. «مرغ سحر» خاطره‌ای در دوردست می‌شود که به سبب حضور در روزمرۀ اکنون مردم ایران هم زمان که گذشته است، امروز نیز هست. اما نکته‌ای که در فیلم نام برده به عنوان یک مستند «شخصیت‌نگار» قابل تأمل است ارائۀ الگویی است که خواسته یا ناخواسته، الگوی زندگی بسیاری از هنرمندان و نامداران تاریخ و فرهنگ ایران بوده است. نوعی از عدم تعلق به عمومیت «ملت» در عین داشتن «درد مشترک» با آنها که شاید بتوان آن را «حلقۀ مفقودۀ میان روشنفکر و مردم» نام نهاد.

محمدتقی بهار، ملقب به ملک‌الشعرای بهار، که در آذر ماه ۱۲۶۵ هجری شمسی در خانواده‌ای فرهیخته در طوس (مشهد) متولد شده است چهرۀ فرهنگی پرداخته شده در این مستند است. او شاعری صاحب رسالتهای عمیق اجتماعی و سیاسی بود که علاوه بر فعالیت‌های ادبی به تدریس، روزنامه‌نگاری و نمایندگی مجلس پرداخت. (شفیعی کدکنی: ۱۳۹۰،۳۸۷) تصنیف «مرغ سحر» نیز به عنوان اثری سیاسی در منابع گوناگون به همین وجهۀ مشروطه‌خواهی و سیاسی زندگی بهار نسبت داده شده است. (ویکی پدیای فارسی)

با صدای مردم

«هر شعری که شما را تکان ندهد، به آن گوش ندهید. هر شعری که شما را نخنداند یا به گریه نیندازد…آن را دور بیندازید.» (بهار در شفیعی کدکنی: ۱۳۹۰، ۳۹۰)

«مرغ سحر» پرسش از چرایی ماندگار شدن این تصنیف مردمی ‌است که اگرچه به عنوان سرود ملی خوانده نمی‌شود اما در حافظۀ تاریخی مردم ایران جایگاهی مشابه دارد. شعری معترض با بغضی فرو خورده که زبان شاعر را با صدای مردم یکی می‌کند، در گوش و جان طنین می‌اندازد و تنی یکپارچه به نام «ملت» را می‌آفریند که دغدغه‌ای مشترک دارد. مهدی باقری در رفت و برگشتی دائمی ‌میان گذشته و حال، با زبانی که به جای انقلابی بودن، نرم و فردمآبانه است با فرمی‌که در عوض هر نوع تند و تیزی، آهسته و پژوهشگرانه پیش می‌رود، از «مرغ سحر» و محمدتقی بهار، در تهران امروز سخن می‌گوید. هرچند این بررسی در گذشته ریشه دارد اما مخاطب این فیلم با روایتی خطی و کسل‌کننده از پرتره‌ای ملی مواجه نمی‌شود بلکه مستند باقری شاخه‌های پر برگ و بار تصنیف «مرغ سحر» را در ذهن ایرانی امروز، بررسی کرده است.

 

آن چه آرم به زبان، راز دل ایران است…

اگر چه بهار از تهران و مردم معاصرش که به روزمرگی تن داده‌اند دل خوشی ندارد (۲ دقیقه ۱۹ ثانیه تا ۳ دقیقه و ۱۵ ثانیه، مستند مرغ سحر) اما نمی‌تواند از نقش تهران به عنوان پایتخت سیاسی و قلب وقایع و تغییرات وطنی چشم بپوشد. به قول مهدی باقری که «تهران شهریه که می‌تونی ازش متنفر بشی اما بیش تر عمرتُ توی اون زندگی کنی.» (۲دقیقه و ۱۱ ثانیه، همان) و این ناگزیری برای ماندن در تهران صد البته بیش از آن که به جذابیتهای پایتخت مربوط باشد به شرایط دافعه‌برانگیز سایر شهرهای ایران برای انجام فعالیتهای سیاسی و اجتماعی برمی‌گردد. با این همه شعر رنج‌دیده و تأثیرگذار بهار، دهان به دهان می‌چرخد و از زبان ملت به گوش همگان می‌رسد (۱۱ دقیقه و ۴۵ ثانیه تا ۱۲ دقیقه و ۱۳ ثانیه، همان) به این ترتیب، حلقۀ مفقودۀ میان ملک‌الشعرای بهار و عموم آن چنان در آثارش جبران می‌شود که گویا هرگز نبوده است.

مستند «مرغ سحر» روایتش را از رادیو می‌آغازد. بغض و حسرتی که بهار در لحظه‌ای تاریخی سروده است به واسطۀ پیوندی که با مردم برقرار می‌کند از رسانه‌ای عمومی ‌پخش می‌شود و مخاطب را با این «گره» فراموش‌نشدنی در جریان فیلم درگیر می‌کند. «این جا تهران است. صدای ایران! شنوندگان عزیز، از شما دعوت می‌کنیم تصنیف مرغ سحر با شعر ملک‌الشعرای بهار و آهنگ مرتضی خان نی داوود را با صدای گلچین بشنوید.» (۲۸ ثانیه، همان)

مهدی باقری، صحنه‌های گوناگونی از این «گره» خاطره‌انگیز در روزمرۀ مردم تهران را به ما نشان می‌دهد و در میان این پرسه زنیها به روایت «محمد علی سپانلو که درمورد تهران و ملک‌الشعرای بهار شعر و کتاب نوشته است رجوع می‌کند. به میدان بهارستان می‌رود و شروع قصۀ «تهران و بهار» را به آن منتسب می‌کند. (۳ دقیقه و ۵۰ ثانیه،همان)

«مرغ سحر»، روایت از یک «حافظۀ جمعی» است. تاریخی مشترک که به واسطۀ «مکانهای حافظه»، تصنیف‌ها، سرودها و صداهای حافظه، در ذهن و جان هر ایرانی نقش بسته است. راوی برای مستند کردن این «یادمانهای ملی» یک خط تاریخی از سال‌های ابتدای مشروطه‌خواهی را تا به قدرت رسیدن رضا شاه و نیز اشاراتی به پایان دورۀ اول حکومت پهلوی دوم (کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲) پی می‌گیرد و در جریان آن به مکان‌هایی از جمله «میدان بهارستان»، «ساختمان مجلس» و «میدان مخبرالدوله» اشاره می‌کند.

«ایران تو سال‌های مشروطه‌خواهیه، ۱۴ مرداد ۱۲۸۵ مظفرالدین شاه قاجار، فرمان مشروطه رو امضا می‌کنه و مجلس شورای ملی تو دور اول تشکیل میشه. بهار تو این سال‌ها ساکن مشهدِ اما شعرهای انقلابیش تو تهران هم خونده می‌شه… مظفرالدین شاه ۴ ماه بعد از امضای فرمان مشروطه می‌میره و محمدعلی شاه جوون که تازه از تبریز به تهران رسیده با فرمان پدرش ناسازگاری می‌کنه و مشروطه خواهی رو سرکوب می‌کنه. جماعت مشروطه خواه تهران به سفارت انگلیس پناه می‌برن تا مشروطۀ مشروعه شون رو پس بگیرن. صبر محمدعلی شاه تموم میشه و به فرماندۀ گارد قزاق، لیاخوف روس، فرمان به توپ بستن مجلس رو می‌ده.» (۴ دقیقه و ۲۴ ثانیه تا ۵ دقیقه و ۲۷ ثانیه، همان)

در دقیقه ۹ ام فیلم حاضر، کارگردان ریتمش را تند می‌کند و تکه‌های مختلف آواز «مرغ سحر» را از زبان«گروه‌های هم‌خوان کودک»، «بازیگر یک سریال تلویزیونی»، «کیومرث ملک‌مطیعی»، «سرود یک گروه معلول» و «کنسرت محمدرضا شجریان» برای مخاطب به هم وصل می‌کند و شور و حرارت این یادمانه را به خوبی انتقال می‌دهد. (۹ دقیقه و ۱۱ ثانیه تا ۱۱ دقیقه و ۱۷ ثانیه، همان)

تصنیف «مرغ سحر» را هم «علی اگزوزساز» (۷ دقیقه و ۴۲ ثانیه) می‌خواند و هم «نگهبان و پیرمردهای پارک شهر» (۱۴ دقیقه و ۲۰ ثانیه تا ۱۴ دقیقه و ۵۲ ثانیه)، هم «زنان» (۱۹ دقیقه و ۳۵ ثانیه) در جمعهای خودمانی زمزمه‌اش می‌کنند و هم مردان در مهمانی‌های خانوادگی آوازش را سر می‌دهند. (۲۰ دقیقه و ۱۳ ثانیه). اما از میان آدمهایی که کارگردان درمورد شخص محمدتقی بهار و تصنیف معروفش از آنها می‌پرسد تنها پیرمرد کتاب‌فروشی که کتاب‌های دست دوم می‌فروشد اطلاعات قانع کننده‌ای دارد. در میان این مصاحبه‌ها، صحبت‌های پیرمردی که اشیاء تزیینی می‌فروشد همان شهروند روزمره‌ای را که بهار از او گلایه دارد به ذهن مخاطب متبادر می‌کند که این خود جریان فیلم حاضر را از جدیت کسالت‌بار خارج کرده و لبخند تلخی به کام بیینده می‌نشاند. کارگردان از کیستی ملک‌الشعرای بهار و تصنیف مهم او از پیرمرد می‌پرسد و او این چنین پاسخ می‌دهد: «از دیروز تا حالا یه گرفتاری برام پیش اومده، یه چکی یکی به من داده رفتیم بانک وصول کنیم نشده، اومدیم…» (۲۵ دقیقه و ۱۲ ثانیه، همان) شاید بتوان گفت که بهار به واسطۀ حرفه، ‌اندیشه و جایگاهش در مقام یک روشنفکر سیاسی خواه‌ناخواه از عموم معاصرش جدا شده است و این گسست با مردم تا به امروز اگرچه در کم و کیف تغییرات زیادی داشته است اما کمابیش حفظ شده است. در این میان چیزی که جالب توجه است، همه‌گیر شدن صدای شاعر است که با همۀ تمایز فردیش از جماعت کم‌سواد و بی‌سواد جامعۀ آن روز ایران، به کمال اتفاق می‌افتد.

در واقع می‌توان گفت که بهار با سرودن «مرغ سحر»  و بسیاری از اشعار انقلابی و تصنیف‌های دیگر، تمام تلاشش را کرده است که این جدایی از عموم را به سمت پیوند و نزدیکی بکشاند اما فاصله‌ای که هنوز هم میان او و شهر روزمره وجود دارد قابل انکار نیست. به طور مثال در دقایق ابتدای فیلم راوی می‌گوید: «می‌گن تهران شهر میدون‌هاست. وسط این میدون‌ها پر شده از مجسمه‌های سعدی و حافظ و فردوسی اما خبری از شاعرهای معاصر نیست. یکی از معاصرا ملک الشهرای بهارِ که مجسمه اش کنار بقیۀ معاصرا توی موزه داره خاک می‌خوره. انگار هنوز منوبت معاصرا نشده تا روی سکوهای وسط میدونا بشینن. شایدم تعداد میدونای تهران اون قدرم که می‌گن زیاد نیست تا بشه برای تمامشون یه جا اختصاص داد.» (۱ دقیقه و ۳۲ ثانیه تا ۲ دقیقه و ۴ ثانیه،مستند مرغ سحر)

نمونۀ دیگری که می‌توان از این بی توجهی‌های خواسته یا ناخواستۀ عمومی ‌برشمرد در صحنه‌ای است که پیرمرد توی پارک، تصنیف بهار را با غلط و بد می‌خواند. به بیان مهدی باقری، این نوع اشتباه و بد خواندن تصنیف «مرغ سحر» سابقه‌ای طولانی دارد و شاعر بی‌نوا در سال ۱۳۰۷ هجری شمسی در همین رابطه آگهی مرتبطی را در روزنامۀ ایران منتشر کرده است: «از عموم خوانندگان محترم تمنا دارم از خواندن تصانیف موسیقی قدیم و جدید اینجانب در صفحات گرامافون بدون اجازۀ کتبی و گرفتن صورت صحیح بی‌غلط، خودداری کنید و در صورت تخلف به مقامات قانون شکایت خواهد شد.» (۱۴ دقیقه و ۵۳ ثانیه تا ۱۵ دقیقه و ۲۰ ثانیه)

حلقه‌های مفقودۀ میان ملک‌الشعرای روشن فکر و عموم کم سواد با هوشمندی بهار در انتخاب قالب مناسب برای این شعر یعنی «تصنیف» که بیان محمدعلی سپانلو به خوبی گزینش شده است؛ کم تر و کم تر می‌شوند و محتوای «مرغ سحر» که برآمده از زیست مشترک ایرانیان آن روزهاست آن را به «صدای مردم» و «راز دل ایران» تبدیل می‌کند.

«بهار متوجه می‌شه که برای مبارزۀ سیاسی، همون طور که عارف این کار رو کرد تصنیف یک وسیلۀ خیلی نیرومندی است برای مردمی ‌که درصد سوادشون خیلی پایینه و نمی‌تونن متن‌ها رو بخونن چه برسه به شعر سنگین بهار…»(۴ دقیقه و ۱۱ ثانیه تا ۶ دقیقه و ۴۵ ثانیه،همان)

هر ‌اندازه که روایت مهدی باقری به دقایق پایانی خود نزدیک می‌شود، تعداد بیش تر از افراد «مرغ سحر» را زمزمه یا فریاد می‌کنند. راوی، خود پشت پنجره می‌ایستد و با زمزمه کردن این تصنیف، به جرگۀ «ملت» واحد می‌پیوندد (۲۹ دقیقه و ۲۶ ثانیه تا ۳۰ دقیقه و ۲۶ ثانیه، همان) به بهانۀ مصاحبه با یک جانباز جنگ در مبارزۀ ۸ سالۀ ایران و عراق، پیوند اشعار بهار با خاطرات جنگ و شهداء مطرح می‌شود. (۳۱ دقیقه و ۲ ثانیه،همان) و در این لحظات صدای نام آشنای «فرهاد مهراد» در حال خواندن «مرغ سحر» به گوش مخاطب می‌رسد. (۳۱ دقیقه و ۲۲ ثانیه، همان) «حالا اگه تمام این شهر، مرغ سحر بخونن نمی‌پرسم چرا؟ چون این گذشتۀ ماست که مثل یه ناخودآگاه باعث میشه همه یه چیز بخونیم.» (۳۲ دقیقه و ۲۹ ثانیه)

 

منابع:

  • مستند «مرغ سحر»، مهدی باقری، ۱۳۸۸- ۱۳۸۷
  • پایگاه اینترنتی ماه آبی، پروفایل مهدی باقری، تاریخ بازدید ۲۷ خرداد ماه ۱۳۹۲

http://mah- e- aabi.blogfa.com/Profile/

  • پایگاه اینترنتی ویکی پدیای فارسی، محمدتقی بهار، تاریخ بازدید ۲۷ خرداد ماه ۱۳۹۲

http://fa.wikipedia.org

  • شفیعی کدکنی، محمدرضا (۱۳۹۰)، با چراغ و آینه (در جستجوی ریشه‌های تحول شعر معاصر ایران)،تهران: انتشارات سخن.
  • پایگاه اینترنتی ماه آبی به نقل از روزنامۀ شرق، خودچهره‌نگاری شخصی (مهم ترین جریان مستند دهۀ ۱۳۸۰)، میراحسان،احمد.(۱۳۹۰)، تاریخ بازدید ۲۸ خرداد ماه ۱۳۹۲

http://mah- e- aabi.blogfa.com/post- 44.aspx