انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

بازنمایی نظام پدرسالار در دو مستند از جامعه معاصر ایران (بخش دوم)

آناهیتا ناهید، نگار رضیانی

در ادامه با نگاهی به بازنمایی مصادیق کنش‌های فردی و اجتماعی اهالی روستا در فیلم اول و اعضای خانواده در فیلم دوم، جایگاه و تأثیرشان در این کشمکش را، مورد به مورد، بررسی می‌کنیم.

حاج اکبر و حاج کمال هر دو از جایگاهی که پدرسالاری به آنان داده نفع می‌برند و مقتدرانه سعی در حفظ موقعیتشان دارند. چنان که کوچکترین تخطی را چه از جانب زنان و چه مردان برنمی‌تابند. وقتی آذر با هزار ترفند بالاخره خود را به حاج کمال می‌رساند و با حضور عضو سوم شورا، حسین، در مقابل دوربین حق قانونی‌اش مبنی بر شرکت در جلسه شورا را به کدخدا گوشزد می‌کند، همچنان نادیده گرفته می‌شود. حاج کمال نمی‌تواند بپذیرد که آذر در مکالمه با او به هیجان بیاید و دست‌هایش را تکان دهد. زنی که آذر عمه صدایش می‌کند آذر را به سکوت می‌خواند. به نظر عمه احترام بزرگتر واجب است و با زبان‌درازی‌های آذر موافق نیست. حامی دیگر این سیستم، بخشدار است. با این که شغلش او را مجری قانون می‌داند اما در عمل حامی ریش سفید محل است. هرچند در حضور دوربین حفظ ظاهر می‌کند و برای رفع اختلاف در راستای شکایت آذر سخنرانی مبسوطی در راستای لزوم حفظ قانون می‌کند نهایتاً به نشستی فرمالیته و بی‌نتیجه اکتفا می‌کند. در این جلسه علناً به هنجارهای عرف و سنت متوسل شده، از حاج کمال به عنوان «پدرِ بزرگی … پدرِ پیرِ ما» نام می‌برد و هنگامی که صدای آذر به اعتراض و طلب حق قانونی‌اش بلند شده، او را به سکوت فرا می‌خواند. مردان روستا هم هرچند چندان تمایلی به صحبت مقابل دوربین ندارند اما بالاخره یکی‌شان اشاره به اطاعتی بی چون و چرا از رأس هرم پدرسالاری می‌کند و می‌گوید «ما نمی‌توانیم از حاج کمال بپرسیم چرا … چون او ریش‌سفید ماست». مرد، نظم موجود را در اقتدار ریش‌سفید پذیرفته و نمی‌خواهد نظم موجودِ پدرسالاری را بر هم بزند.

در فیلم آمپاس هم، نه تنها پدر خانواده، حاج اکبر، بلکه زنان خانواده همچون مادر و خواهرِ رحمانه، نیز از هنجارهای پدرسالاری دفاع می‌کنند. برای مثال، رحمانه با توجه به دید متفاوت نسبت به خانواده حق پوشش خواهر و مادرش را پذیرفته و آنها را همانطور که هستند قبول دارد ولی آنها این حق را برای رحمانه قائل نیستند و این تفاوت را نمی پذیرند. خواهر معتقد به حجاب اجباری در سطح جامعه است. مادر رحمانه هم سبک زندگی دخترش را نمی‌پسندد و مدام از رحمانه بابت ساعت کار و نوع شغلش و روش های تربیتی فرزندش انتقاد می کند.

از طرفی، حاج اکبر، نه تنها حق مسلم خود می‌داند که برای اعضای خانواده تعیین تکلیف کند، بلکه حق کنترلگری را نسبت به سایر جوانان نیز برای خود محفوظ می‌داند. در حضورش در نمایشگاه، به هنرمند خالق آثار نقد دارد و به نظرش می‌رسد که کار مرد جوان به دلیل تقابل با اندیشه‌های او که ریش‌سفید و باتجربه است، باید تغییر کند.

گروه دوم زنان معترض به پدرسالاری‌اند؛ آذر و رحمانه علیرغم تفاوت‌هایشان در خاستگاه اجتماعی، اقتصادی، شغلی و سبک زندگی، شباهت‌های بسیاری دارند. این شباهت‌ها نه در مشخصات فردی بلکه در جایگاه‌شان از دیدگاه پدرسالاری و نحوه مواجهه با این دو است. این دو زن جوان، در مواجهه‌شان با سیستم پدرسالار، در جایگاه مبارز و فعال حوزه زنان نیستند که بخواهند از حقوق تمامی هم‌جنسان‌شان دفاع کنند. بلکه در مصادیقی از زندگی روزمره و فردی‌شان به سد پدرسالاری برخورده‌اند که چنان محدودیت‌ها و موانعی برایشان ایجاد کرده که بین دوراهی تسلیم یا مبارزه ناچار به انتخابند. سیستم پدرسالار هر دو را عصیانگر می‌داند که خشم برانگیز است. علاوه بر این دو زن، فیلم‌ها اشاراتی آشکار و پنهان به زنان دیگری دارند که هر چند موضوع اصلی فیلم نیستند اما می‌توان حمایتشان را در حاشیه به انحاء مختلف دید. برای مثال در آمپاس، فرنگیس مادر همسرِ رحمانه، چند دهه پیش‌تر زیر بار حجاب اجباری نرفته بود و به همین دلیل حتی شغلش را از دست داده بود.او مسائل و مشکلات رحی را کاملا درک می‌کند. و از گفتگوی صمیمی و دو نفره‌شان می‌توان دریافت که با نگاهی واقع‌بینانه تشویقش کرده یا از او حمایت می‌کند. «گفتگو در مه» هم به بازنمایی این حلقه حمایتی زنانه در ابعادی وسیع‌تر می‌پردازد. زنان روستا هرچند، به دلایلی که برای مخاطب ایرانی چندان غریب نیست، جلوی دوربین ظاهر نمی‌شوند اما به جلسه‌ای که آذر دعوتشان کرده می‌روند. بخشی از رأی‌های آذر از این عده بوده و همچنان روی حمایتشان حساب می‌کند.

در واکنش حاج کمال به آذر سه مرحله می‌بینیم که در مورد رحمانه و پدرش هم صدق می‌کند. این سه مرحله می‌تواند صورتی نمادین از مواجهه پدرسالاری با زن عصیانگر باشد.

در مرحله اول حاج کمال آذر را ندیده می‌گیرد. نامه‌اش را انکار می‌کند. بدون حضور او جلسه تشکیل می‌دهد. گویا بی‌دردسرترین شیوه مواجهه با زن عصیانگر و حق‌طلب، این است که فراموش کنند او وجود دارد. رابطه حاج اکبر با دخترش البته متفاوت است. او قطعا حضور دخترش را انکار نمی‌کند بلکه با او وارد گفتگو هم می‌شود و تأکید دارد که «این فیلم رو ببر به هر کی می‌خواهی نشون بده» اما در ادامه گفتگو حرف‌های دختر را قابل توجه نمی‌داند و تأکید می‌کند که هر وقت حرف من را قبول کردی دوربینت را بیاور. در صحنۀ دیگری، حاج اکبر نوه‌اش را وامی‌دارد که در میانه مهمانی خانوادگی مقابلش بایستد و به حرف‌هایش گوش کند. چنین تبعیتی از دختربچه برایش مطلوب است تا جایی که حتی بی‌تابی و کنجکاوی کودکانه او را هم برنمی‌تابد و به جای این که معنای کلمه و جمله را توضیح دهد، به نحوی حرف را پیش می‌برد که جایگاه مقتدرانه‌اش را به نمایش بگذارد که کسی حق ندارد حرفش را قطع کند و نشان بدهد چه کسی تعیین می‌کند کی سؤالی پرسیده شود.

در مرحله دوم صدای زن آن قدر بلند می‌شود که دیگر نمی‌شود ندیده بگیرندش. پدر به رحمانه اخطار می‌دهد که دوربین را کنار بگذارد تا با هم حرف بزنند. اما گویا ادامه حضور دوربین منجر می‌شود به اعتراض، خاموش شدن ناگهانی و خشم  قهری که تا هفته بعد مادر تلاش دارد آن را توجیه کند؛ وضعیتی که چه به بهانه ترومای پس از جنگ پدر و چه با توسل به جایگاه پدرسالارانه‌اش به عنوان رئیس خانواده باز هم اثر ناخوشایندی بر مخاطب دارد. در مورد آذر، بعضی مردها مثل پدرش، فیلمبردار و گاهی هم حسین (عضو سوم شورا) وساطت او را می‌کنند تا بین او و حاج کمال مکالمه برقرار شود. بحث سر می‌گیرد و حاج کمال آذر را تحقیر و تهدید می‌کند. مردان را شیر و زنان را روباه می‌خواند. به آذر می‌گوید که سطح و شأن مردانه‌اش از او که زن است بالاتر است پس با ا و همننشین نخواهد شد. نهایتاً در پاسخ به ادامۀ اصرار آذر می‌گوید «می‌زنمت».

در مرحله سوم حاج کمال از سلاح کهنه و مؤثر پدرسالاری استفاده می‌کند؛ شرم و شرافت. حاج کمال با تمام ملاحظه‌اش جلوی دوربین، این برچسب ناموسی را بر زبان می‌آورد «می‌ترسم تو دو تا شوهر کنی». زنی که صدایش را بلند کند بی‌حیاست و زن بی‌حیا که امروز این بخش از نظمِ پدرسالار را بر هم زده، هیچ بعید نیست که بی‌حیایی‌اش آن قدر ادامه پیدا کند که قواعد موجود را از این هم بیشتر زیر پا بگذارد. این مرحله در رابطه پدر و فرزندی شکل دیگری گرفته‌است. رحمانه تلاش بسیاری دارد که پدر او را همانگونه که هست بپذیرد و با تمام اختلاف نظرها دوستش داشته باشد ولی حاج اکبر نمی‌تواند این خواسته را به سادگی قبول کند و دوست داشتن فرزند را منوط به اطاعت از پدر می‌داند.

در مقابل حرف رحمانه که می‌گوید «من رو همین جور که هستم بپذیر» حاج اکبر تهدید می‌کند که اسمش را از شناسنامه‌اش حذف می‌کند. گویا دختری که از پدرش تبعیت نکند چنان مایه شرمساری است که چاره‌ای نمی‌ماند جز انکارش باقی نمی‌ماند.

گروه سوم که از لحاظ تعداد شاید در اکثریتند مردان و زنانی‌اند که نه چنان بی‌انصافند که طرفدار اقتدار پدرسالارانه باشند و نه تا آن اندازه انگیزه و انرژی دارند که در عصیان این دو زن کنارشان بایستند. در نتیجه اغلب هم منفعل به نظر می‌رسند و نه بی‌طرف. مردان روستا در بهترین حالت، بقیه کاری به دعوای آذر و حاج کمال ندارند. به دنبال خواسته‌های خودشان مثل قنات، آبیاری و جاده هستند. عضو سوم شورا، حسین حاضر نیست برای مبارزه آذر هزینه کند. اما مخالفت آشکاری هم با آن ندارد. پدرِ آذر جلوی آذر را نمی‌گیرد و مثل بعضی ساکتش نمی‌کند حتی گاه با رساندن نامه دخترش به حاج کمال، حمایت اندکی هم می‌کند اما حاج کمال به عنوان ریش‌سفید خود را دارای جایگاهی بالاتر از پدر آذر می‌داند و پدر هم در مقابل حملات حاج کمال نه از خود و نه از دخترش دفاعی نمی‌کند انگار از ته مانده جسارتش دیگر چیزی نمانده است. چنین برخوردهایی یکی از هزاران مصداق این واقعیت است که پدرسالاری نه تنها زنان، بلکه مردان را هم تحت سیطره خود درآورده و برای حفظ نظم موجودش به هر دو جنس آسیب می‌رساند. زنی که آذر او را خاله خطاب می‌کند در حین این که به آذر حق می‌دهد اما مقابله و مواجهه با ریش سفید برایش قابل تصور نیست. بین دو طرف مانده و می‌گوید هر دو فامیل ما هستید.

مورد جالب توجه دیگر، شباهت واکنش همسران آذر و رحمانه است. فیلم‌ها نشان می‌دهند که این دو مرد علیرغم تفاوت نسل و پیشینه اقتصادی اجتماعی‌شان، با این که احتمالا هرگز همدیگر را ندیده‌اند در یک مورد موافقند. آرام همسر رحمانه هنرمندی است که در یک خانواده مدرن و امروزی بزرگ شده است. با اینکه با رحی مخالفتی نمی‌کند ولی دغدغه های رحمانه را ندارد و در برخوردش همدلی دیده نمی شود و همراهش نیست. شوهرِ آذر جایگاه و مشکلات اجتماعی آذر را جدی نمی‌گیرد. طرفدار سنت نیست و اتفاقا به مدرن شدن و پیشرفت علاقه دارد. اما این موضوع را از دیدگاه خودش، بدون توجه به خواست آذر مطرح می‌کند. مرد می‌خواهد محیط سنتی و بی‌امکانات روستا را ترک کند، به شهر برود و ادامه تحصیل بدهد. اهمیتی برای مبارزه آذر در راستای تغییر و احقاق حق قائل نیست. هر دو مرد نه عصیان زنی که از فشارها به ستوه آمده را درک می‌کنند و نه در شیوه تند و تیز مواجهۀ زنان با فشارها همراهی‌شان می‌کنند.

در سیستم پدرسالار، هرچند زنان به لحاظ تعداد در اقلیت نیستند اما همچون گروهی فرعی به منافعشان نگاه می‌شود. زن در چشم پدرسالاران، آن دیگری است که خواسته‌هایش، رفاه فردی و جایگاه اجتماعی‌اش هرگز به مسئله اصلی تبدیل نخواهد شد. هر دو فیلم با محدودیت‌هایی بر همین اساس ساخته شده‌اند. مثلا مقدسیان به زندگی خصوصی کمال و روابط شخصی‌اش با اعضای خانواده نمی‌پردازد. معلوم نیست که آیا عامدانه به آن نپرداخته تا تمرکز بر شخصیت اصلی، یعنی آذر، کم نشود یا نتوانسته است. یعنی اصلاً زنان خانواده حاج کمال هم، مثل بقیه زنان روستا که با حضور دوربین حاضر به شرکت در جلسه نبودند، محذوریت‌هایی از آن دست داشتند. رحمانه هم برای به تصویر کشیدن زندگی خانوادگی‌شان ناچار است به حفظ حریم اعضای خانواده که تصویر زنان محجبه با پوشش کامل ثبت شود.