بهروز سپیدنامه، عضو هیئت علمی گروه جامعهشناسی و مطالعات فرهنگی دانشگاه ایلام
گاه وضع قاعدههای کلان و اندیشیدن به آنها، مانعی برای تخیل و خلاقیت است. «مولوی» در بحث «قافیه اندیشی» با تمایز بین دو گونۀ «شعر جوششی» و «شعر کوششی» میفرماید:
نوشتههای مرتبط
قافیه اندیشم و دلدار من
گویدم: مندیش جز دیدار من
حرف و صوت و لفظ را بر هم زنم
تا جدا زین هر سه با تو دم زنم
«حافظ» نیز ما را به شالوده شکنی و و بنیان براندازی فراخوانده است، آنجا که فریاد برآورده: «فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم». طرح نو در انداختن، یعنی خود را از دست بسیاری از قواعد دست و پاگیر رها ساختن است. به تعبیر «سهراب سپهری»، چشمها را شستن و جور دیگر دیدن است. در این شرایط است که به «نگاه تازه» دست خواهیم یافت. نگاهی که از «طبق معمولها» و روالهای عادی زندگی خود را رها ساخته و جهان را جور دیگر میبیند و معرفی میکند.
«سیرایت میلز»[۱] با جعل مفهوم «تخیل جامعه شناختی» (نگرش جامعه شناختی)، جامعهشناسان را به این گونه دیدن دعوت کرده است. از نظر او نگرش جامعهشناختی[۲]، بیش از هر چیز، مستلزم آن است که ما بتوانیم با فاصلهگرفتن از روالهای معمول در زندگی روزانهمان بیندیشیم و به آنها نگاهی تازهای بیندازیم. مثلاً عمل سادۀ نوشیدن قهوه را در نظر بگیرید. از دیدگاه جامعهشناسانه، در بارۀ چنین رفتار ظاهراً عادی و پیش پا افتادهای (گیدنز، ۱۳۸۶: ۵) خیلی چیزها میتوانیم بگوییم مثلاً: «پیش از هر چیز میتوانیم بگوییم که نوشیدن قهوه فقط یک رفع خستگی ساده نیست. این کار به منزلۀ بخشی از فعالیتهای اجتماعی روزمره ما ارزش نمادین[۳] دارد. در اغلب اوقات، مناسک و تشریفاتی که با نوشیدن قهوه همراه است، بسیار مهمتر از عمل مصرف کردن خود این نوشیدنی است. برای بسیاری از غربیها، قهوۀ صبح، محور و مرکز روال زندگی شخصی آنهاست. نوشیدن قهوه، نخستین گام اصلی برای آغاز کردن روز است. قهوه صبح، اغلب در طول روز با قهوههای دیگری که همراه با دیگران نوشیده میشود – و همین شالوده مناسک اجتماعی[۴] است – ادامه مییابد. دو نفر که برای نوشیدن قهوه با یکدیگر قرار ملاقات میگذارند، احتمالاً به باهم بودن و با هم حرف زدن بیش از چیزی که واقعاً مینوشند علاقه دارند. در واقع خوردن و نوشیدن در همه جوامع فرصتهایی برای کنش متقابل اجتماعی و به اجرا گذاشتن مناسک فراهم میکند و این موضوعی بسیار غنی برای مطالعۀ جامعه شناختی است» (همان).
قهوه یک مادۀ مخدر حاوی کافئین است و بسیاری از مردم آن را برای کسب نیرو نشاط و تحمل شرایط سخت کاری مینوشند اما مردم هیچ دلالت معنایی مواد مخدر بودن از آن ندارند. قهوه محصولی است که نقش اساسی در بازار و تجارت جهانی دارد، از سویی دیگر، قهوه کالایی است با تنوع فراوان که انتخاب هر نوع آن به انتخابهای سبک زندگی[۵] تبدیل شده است (رک: همان ۶-۵).
تخیل جامعهشناختی در سایه عبور از کلان روایتها و اسطورههای مسلط انجام میپذیرد. زیرا چارچوبهای کلی و تعیّن یافته، مبتنی بر نوعی شناخت پیشینیاند که مانع اکتشافاند. کلیفورد گیرتز[۶] در فهم هرمنوتیکی فرهنگ میگوید: «انسان حیوانی است معلق در تاروپود دلالتی که خود تنیده است. من فرهنگ را همین تاروپودها میدانم و تحلیل آن را نه یک علم تجربی و در جستوجوی قوانین حاکم، بلکه علم تفسیری در جستوجوی معنا میانگارم (اسمیت و رایلی، ۱۳۹۴: ۳۵۰).
«پست مدرنها بر این باورند که هیچ «روایت اعظم» یا فراروایتهایی[۷] – برداشتهایی سراسری و جامع در بارۀ تاریخ و جامعه- وجود ندارد که معنا و مفهومی داشته باشد. نه تنها مفهوم کلی پیشرفت و ترقی وجود ندارد که بتوان از آن دفاع کرد، چیزی به نام تاریخ هم وجود ندارد… ما در معرض اندیشهها و ارزشهای بسیاری قرار میگیریم اما این ارزشها به تاریخ محل زندگی یا حتی تاریخچههای زندگی شخصی ما هیچ ربطی ندارند. همه چیز در جریان و سیلانی دائمی به نظر میرسد» (گیدنز، ۱۳۸۶: ۹۷۳).
این جریان سیال دائمی وقتی که با تخیل ادبی آمیخته گردد به توصیفی غلیظ، ژرف و فربه[۸] منجر میشود. توصیفی که برایند تلقی «فرهنگ به مثابۀ متن» است. توصیف غلیظ میکوشد «نتایج وسیعی را از واقعیتهای کوچک ولی بسیار متراکم بیرون کشد» (اسمیت و رایلی، ۱۳۹۴: ۳۵۰). گیرتز اعتقاد دارد: « تحلیل فرهنگی باید بر دادههای نه چندان تر و تمیز تجربهشده در زندگی استوار باشد و نظریهپردازان فرهنگی باید بکوشند تاروپود معنایی را که بر کنش فرهنگی در محیطهای خاص تأثیرگذار است، پیدا کرده و آن را بازتولید کنند (همان).
نمونههای موفق توصیف غلیظ را میتوان در مقالههای «جنگ خروس در بالی» از کلیفورد گیرتز، «قدم، زدن در شهر» از میشل دوسرتو و «برج ایفل» از رولان بارت، مشاهده نمود. گیرتز در «جنگ خروس در بالی»[۹] «توصیفهای زنده و گیرایی از این خروسها، صاحبانشان، آدمهایی که سر این خروسها شرط میبندند، تماشاگران و فعالیت جنگی خروسها، را به دست میدهد. او همچنین از طریق نظام نمادها و عواطف حاکم بر این گردهمایی آیینی و کنشهای شرکتکنندگان، با ما سخن میگوید. نتیجۀ کلی این نوع توصیف، به یک رمان بیشتر میماند تا یک بیانِ انسانشناختی مرسوم، بیروح و خشک. گیرتز میخواهد خواننده را بردارد و به بالی ببرد تا با عینک خاص مردم بالی جهان را ببیند. همچنان که خود او میگوید، جامعهها مانند زندگیها، تفسیرهای خاص خودشان را دارند. تنها باید یاد گرفت که چگونه میتوان به این تفسیرها رسید (همان: ۳۵۱-۳۵۰).
میشل دو سرتو[۱۰] در مقاله «قدم زدن در شهر (راه رفتن در شهر)[۱۱] «با حفظ محتاطانۀ توازن میان شعر و نشانهشناسی، یکی از ابعاد زندگی را تحلیل میکند. … او در تحلیل خود، از بالا (چنانکه گویی در بالای یک ساختمان بلند است) به شهر نمینگرد بلکه در آن قدم میزند» (دورینگ، ۱۳۷۸: ۱۹۱). این مقاله اشاره به این امر دارد که کارکردی که هریک از ما به هر یک از عناصر زندگی روزمره نسبت میدهیم ممکن است کاملا متفاوت از هم باشد و از این منظر است که این مقاله به مباحث نشانه شناسی و تحلیل نشانه شناختی وارد می شود. بنابراین هر یک از ما خالق معنی هستیم و به تبع آن خالق نشانه. اینجاست که نظم کارکردگرایانه به نظم نشانه شناختی و یا نظم نمادین ٬تبدیل می شود. به همین دلیل است که این مقاله به این مسئله اشاره میکند که قدم زدن در شهر معنای از پیش داده شده به شهر را از آن میگیرد و معانی و نشانههای جدیدی میآفریند (رک: همان).
رولان بارت[۱۲] در مقاله «برج ایفل» نیز تخیل شاعرانه را با نگاه محققانه در هم آمیخته و توصیف ژرف زیبایی از «برج ایفل» ارائه میدهد. وی در انتهای مقاله اظهار نمودهک «برج با ارائۀ طیف متنوعی از تفریحات به بازدید کننده، از شگفتیهای تکنولوژیک گرفته تا غذاهای عالی و منجمله سراسر نما، در نهایت، تمامی جایگاههای عمدۀ بشری را متحد میسازد: خودکفایی. برج میتواند قائم به ذات زندگی کند: میتوان در آنجا رؤیا بافت، در آنجا غذا خورد، در آنجا مشاهده کرد، در آنجا فهمید، در آنجا پرسه زد، در آنجا خرید کرد؛ همچون مسافر کشتی اقیانوس پیما (چیز اسطورهای دیگری که کودکان را به خیالبافی فرو میبرد).آدمی میتواند خود را بریده از جهان و با این همه، مالک جهان احساس کند (بارت، ۱۳۸۰).
نمونهای دیگر از کوتاه اما دقیق و مخیّل نویسی را میتوان در «یادداشتهای فنی»[۱۳] در روش «نظریه مبنایی»[۱۴] مشاهده نمود. منظور روششناسان کیفی از این گونه از نوشتن آن است « که هر وقت هر چیز مرتبط و جالبی در بارۀ کدگذاری و تحلیل به ذهنتان خطور کرد، مشغول به هر کاری که بودید، آن را رها کنید و بیدرنگ یادداشتتان را بنویسید. هدف خلاصهکردن دادهها نیست؛ بلکه تأمل در دادهها و تفسیر آنهاست. جهتگیریهای آتی، پرسشهای بی پاسخ مانده، گرفت و گیرهای تحلیل، ربط بین دادهها که میتواند بینشی را در بارهی آنها بیافریند و در کل، هر چه به موضوع پژوهش و پژوهشگر مربوط میشود، میتواند محتوای پذیرفتنی یادداشتها باشد (سالدنا، ۶۷:۱۳۹۵).
امروزه در نظام آموزش عالی ایران، خلاء توصیفات ژرف و یادداشتهای محققانه را میتوان به عینه مشاهده نمود. زیرا این گونه از مقالات کوتاه، جایگاهی در نظام ارتقاء مرتبه اعضای هیئت علمی و نیز مناسک گذر علمی دانشجویان ندارند. از سویی دیگر، یکی از شاخصهای مهم ارزشگذاری مقالات، میزان و کیفیت ارجاعات داخلی و خارجی است و ارجاع به وبلاگها، وب سایتها و صفحات مجازی، جایگاهی ندارند. چنین ارجاعاتی از منظر نظام ارزشگذاری مقالات، ارجاعاتی ژورنالیستی و فاقد اعتبارند. در حالیکه میدانیم مهمترین بخش مقالات، «نتیجهگیری و بحث» است و سایر بخشها مقدماتی است برای رسیدن به لُب کلام است که در این بخش مهم جای دارد و یادداشتهای علمی و توصیفات ژرف در حکم ارائۀ لُب کلام با حذف حواشی است.
در توصیفات ژرف و یادداشتهای محققانه، ایجاز و پرهیز از اطناب ممل، شرط اصلی نگارش است. در این گونه از مقالات کوتاه، محقق بدون این که دغدغۀ نگارش مقدمات مقاله، نگرانی ارجاع و استناد به منابع متعدد، تشریفات چاپ و دغدغۀ بازۀ زمانی انتشار آن (که میانگین آن یکسال است) داشته باشد، فارغالبال، یادداشت علمی و توصیف ژرف خود را نوشته و در وبگاه مورد نظر منتشر مینماید. یادداشتی که مانند نان تنوری، داغ به دست مصرف کننده میرسد.
دکتر ناصر فکوهی از جمله محققان و مدرسانی است که همواره دانشجویان خود را به تخیل علمی و توصیفات ژرف و انتشار فیالفور آنها در وبگاهها تشویق نموده است. از منظر دکتر فکوهی، ارجاعات مجازی میتوانند همسنگ و حتی گاهی با ارزشتر از ارجاع به مقالات و کتابها باشند (البته این سخن به معنی تأیید تمامی مطالب منتشر شده در فضای مجازی نیست، زیرا همانگونه که مقالات ضعیف و کتابهای کم کیفیت به وفور یافت میشوند، مطالب نامعتبر مجازی نیز مشمول این قاعدهاند).
«انسانشناسی و فرهنگ» یکی از وب سایتهای معتبری است که به همت دکتر ناصر فکوهی راهاندازی شد. در این وب سایت، شاهد انتشار یادداشتهای متنوعی هستیم که در مجالهای مختلف آنسانشناسی، جامعهشناسی فرهنگ، جامعهشناسی فرهنگی و مطالعات فرهنگی نوشته و منتشر شدهاند. بسیاری از مطالب منتشر شده ظرفیت تبدیل شدن به یک مقالۀ علمی- پژوهشی را دارند اما تعهد علمی نویسندگان در انتشار مطالب معتبر «بهروز» جهت مخاطبین علاقمند، سبب شده تا عطای کسب امتیاز ارتقاء را به لقایش ببخشند و گونهای از یادداشتها و مقالات را ارائه نمایند که حرفهای تازه و مهمی برای گفتن دارند.
دکتر ناصر فکوهی با التفات به توصیفات ژرف و فربه، و یادداشتهای فنی، پایهگذار سنتی است که گیرتز، دوسرتو ، بارت و دیگران در مواجهۀ «متنوارۀ فرهنگ» و «درک هرمنوتیکی» از آن، بدان معترف و وفادار بودهاند. سنتی که نیاز به تکثیر و ترویج دارد. شعلهای که نباید به خاموشی و فراموشی سپرده شود.
منابع
اسمیت، فلیپ؛ رایلی، الگزاندر (۱۳۹۴). نظریۀ فرهنگی، ترجمه: محسن ثلاثی، تهران: انتشارات علمی
بارت، رولان (۱۳۸۰). برج ایفل، ترجمه: یوسف اباذری، ارغنون، شماره ۱۹، زمستان، صص ۴۴-۳۱
دورینگ، سایمون (۱۳۷۸). مطالعات فرهنگی، ترجمه: حمیرا مشیرزاده، تهران: مؤسسه فرهنگی آینده پویان تهران
سالدنا، جانی، (۱۳۹۵)، راهنمای کدگذاری برای پژوهش کیفی، ترجمه: عبدالله گیویان، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی
گیدنز، آنتونی (۱۳۸۶). جامعهشناسی، ترجمه: حسن چاوشیان، تهران: نی
[۱] C. Wright Mills
[۲] Sociological imagination
[۳] Symbolic value
[۴] Social ritual
[۵] Life style choices
[۶] Clifford Geertz
[۷] Metanarrative
[۸] Tick description
[۹] Balinese Cockfight
[۱۰] Michel de Certeau SJ
[۱۱] Walking in the city
[۱۲] Roland Barthes
[۱۳] memos
[۱۴] Grounded Theory
این شماره از مجلۀ رسانه فرهنگ را میتوانید از طریق وبگاه آن دریافت کنید:
اینستاگرام رسانه فرهنگ:
کانال تلگرام رسانه فرهنگ: