انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

ارتباط قدرت با رفتار مستبدانه؛ یافته‌های نوین روان‌شناسی اجتماعی

چکیده

ارتباط مابین قدرت در عرصۀ سیاسی با تباهی اخلاقی مانند استبداد بارها گوشزد شده است که شاید مشهورترین آنها جمله‌ای از جان اَکتون است که می‌گوید «قدرت به فساد و تباهی می‌گراید و قدرت مطلق، به طور مطلق فاسد می‌کند». در سال‌های اخیر روش‌های نوینی به اتکاء روان‌شناسی اجتماعیِ شناختی ابداع شده و ارتباط بین دو مفهوم فوق را به طور تجربی آشکار کرده و حاکی از اینست که افراد بشر حتی بعد از تصاحب قدرت به طور صوری و قراردادی، رفتارهای ثابت خودخواهانه و غیرهمدلانه از خود بُروز می‌دهند. این کشف، درسی بزرگ برای آگاهی سیاسی و اجتماعی جوامع به ویژه ایران به ارمغان می‌آورد. قدرت اجرایی در سازمان‌ها و ادارات نیز وضعیت مشابهی دارد که به زبان فنّی پارادوکس قدرت نامیده می‌شود. از یک طرف سوزان فیسک با رهیافت شناختی نشان می‌دهد چگونه صاحبینِ قدرت توانایی درک موقعیت و دیدگاه دیگران را از دست داده و در معرض استفاده وسیع از افکار قالبی و کلیشه‌های فکری هستند. از طرف دیگر، نتایج تجربی پژوهش‌‌گرانی مانند اَدَم گالینسکی و داشر کِلتنِر نشان می‌دهد که خودخواهی، خودمحوری و ناهمدلی، ناشی از روند اجتماعی تصاحب یا اعطای قدرت به هر فرد یا افراد در جامعه و تأثیرات روانی و رفتاری آن روی فرد یا افراد مذکور است. روان‌شناس اجتماعی داشر کِلتنِر، سه فضیلت اساسی برای پیش‌دستی بر تمایلات خودخواهانه و قدرت‌مدارانه و به عبارتی برای جلوگیری از پارادوکس قدرت معرفی کرده که در این مقاله به شرح تمرین‌هایی عملی برای رشد آنها می‌پردازیم. در خاتمه، از طریق یک پرسش‌نامه ساده، شخص مدیر می‌تواند در معرض خطر بودن خود را سنجش کند.

 

۱ مقدمه

این باور که قدرت باعث فساد می‌شود، توسط اندیشمندان بسیاری هم در فرهنگ‌های شرقی و هم غربی، مطرح شده است. در این میان مشهورترین جمله قصار از آنِ جان اَکتون (John Acton) مشهور به لُرد اکتون، مورخ و نویسنده انگلیسی و عضو پارلمان در قرن ۱۹ میلادی است که گفت: «قدرت به فساد و تباهی می‌گراید و قدرت مطلق، به طور مطلق فاسد می‌کند. مردان بزرگ تقریباً همیشه مردان بدی هستند، حتی زمانی‌که از تأثیر و نه اقتدار استفاده می‌کنند[۲].» جمله اَکتون در متون فارسی به صورت «قدرت فساد می‌آورد و قدرت مطلق، فساد مطلق» ترجمه شده که دارای ایراد است زیرا تداعی می‌کند که هر قدرتی ضرورتاً باعث تباهی اخلاقی می‌شود ولی جمله اَکتون حاکی از این ادعا نیست. منظور اَکتون از تباهی، تباهی شخصیتی و اخلاقی بطور کلی است که می‌توان مواردی مانند رفتار مستبدانه و غیرهمدلانه، خودبزرگ‌بینی، حرص و عدم صداقت را برشمرد. ارتباط بین قدرت و تباهی شخصیت، دغدغه بسیار جدّیِ اندیشه‌های سیاسی در جوامع مختلف بوده است. در اندیشۀ سیاسیِ ممالک از جمله ایران فرض بر این بود که اگر شخص حاکم اعمّ از شاه یا سلطان، واجد فضائل اخلاقی باشد قدرت وی به تباهی و استبداد آلوده نخواهد شد. ظاهراً ریشه این فرضیه برخاسته از عقاید افلاطون است که ابتدا در قالب نظریه «شاه-فیلسوف» و «حاکمِ حکیم» و سپس مخصوصاً در ایران زمین در قالب نظریه سیاسی «حاکم عادل» بیان شده است. فارابی و دیگر نظریه‌پردازان ایرانی-اسلامی در تدوین نظریه سیاسیِ شاه یا حاکم آرمانی تحت تأثیر چنین عقیده افلاطونی بوده‌اند که البته آنرا با باور فرّه ایزدی یا سایه الهی نیز آمیختند [۳ ص. ۷۶]. این فرضیه که فضائل اخلاقیِ حاکم مانع تباهی اخلاقی قدرت وی می‌گردد، بارها با مشاهده حکّامی که قدرتشان آغشته به استبداد مطلق بود نقض شده است. لیکن، نه تنها روش‌های نوین پژوهشی در باب قدرت – که موضوع این مقاله است – درستی این فرضیه را تأیید نمی‌کند بلکه به طور رادیکال آنرا زیر سؤال می‌برد به نحوی که اجتناب از استبداد و انواع تباهی در حکم‌رانی، نیازمند نظام سیاسی نوینی همچون جمهوری و مدل‌های تکامل یافته آنست و نه در گرو جستجوی فردی با اَکمل فضائل. در ایران نیز برخی از جمله عبدالکریم سروش سخنی مشابه سخن اَکتون را تکرار کرده‌اند که به مقاله شاخص وی ارجاع می‌دهیم [۴]. نقل قول مختصری از مقاله ایشان خالی از لطف نیست:

 

«شاید بتوانیم بگوییم اساساً سیاست؛ یعنی تئوری قدرت و تئوری مهار قدرت. از اولین تئوری‏هایی که برای مهار قدرت بیان و وضع شده است، تئوری عدالت حاکم یا حکمت حاکم است. من این تئوری را تئوری افلاطونی قدرت می‏نامم. می‏دانید که افلاطون در کتاب جمهوری سروکارش با مسئله سیاست و حتی مفهومی به نام ولایت است؛ یعنی مدیریت کلان جامعه از یک موضع مرتفع و بالا. بهترین ساختار حکومتی و سیاسی که وی پیشنهاد می‏کند، عبارت است از: ساختاری سیاسی که در رأس آن یک حاکم حکیم نشسته باشد. تئوری سیاسی افلاطون متضمن پاره‏ای از مطالب است که هیچ اخلاق دینی آنها را برنمی‏تابد … به همین دلیل «حاکم حکیم» تبدیل شد به «حاکم عادل. نقد من متوجه چنین تئوری‏پردازی‏هایی است و می‏خواهم توضیح دهم که چگونه وقتی قدرت مجتمع می‏شود، زشتی‏های اخلاقی را به دنبال خود می‏آورد که عدالت حاکم هم نمی‏تواند از آنها جلوگیری کند و به همین سبب، ما به جای داشتن حاکم عادل، به داشتن ساختار عادلانه محتاجیم و در آنجاست که مفسده قدرت علاج می‏شود.»

 

باید اذعان کرد هرگونه اظهارنظر انتقادی در باب مبانی قدرت و یا ارتباط آن با استبداد، زمانی می‌تواند در ذهن و زبان افراد عادی حتی فیلسوف یا روشن‌فکر متبادر شود که تابو یعنی حرام بودن نقد نهاد قدرت شکسته باشد و نهاد قدرت را آسمانی و نقدناپذیر نپندارند. امکان نداشت در اعصار دور، فردی از زیردستان یا رعایای قدرت جرئت کند چنین ارتباطی بین قدرت و تباهیِ اخلاقی برقرار کند. در تاریخ معاصر ایران باید به پروین اعتصامی اشاره کرد که در عصر پهلوی اول و دوم می‌زیست و در اشعارش بی‌محابا، قدرتِ نظام پادشاهی را نقد می‌کرد. در ابیاتی از شعر با عنوان «شکایت پیرزن» از دیوان اشعار پروین، با اشاره به قباد (از شاهان ساسانی و در اینجا سمبول نظام پادشاهی) می‌سراید:

 

روز شکار پیرزنی با قباد گفت // کز آتش فساد تو جز درد آه نیست …

دزدم لحاف برد و شبان گاو پس نداد // دیگر به کشور تو، امان و پناه نیست

سنگینی خراج، بما عرصه تنگ کرد // گندم تُراست، حاصل ما غیر کاه نیست

در دامن تو، دیده جز آلودگی ندید // بر عیب‌های روشن خویشت، نگاه نیست

حکم دروغ دادی و گفتی حقیقت است // کار تباه کردی و گفتی تباه نیست

صد جور دیدم از سگ و دربان به درگهت // جز سفله و بخیل، درین بارگاه نیست

ویرانه شد ز ظلم تو، هر مسکن و دهی // یغماگر است چون تو کسی، پادشاه نیست

 

در دوره معاصر، رفتار افراد صاحب قدرت، نسبت به گذشته بیشتر در معرض اَنظار و نقد بوده است. در نتیجه، جزئیات بیشتری از تباهی رفتاری-اخلاقی حاصل از شیفتگی و سوء‌استفاده از قدرت نمایان شده است که می‌توان به مواردی مانند کاهش یا تخریب همدلی، افزایش خودشیفتگی و احساس خاص بودن، افزایش نگاه شئ‌انگارانه به دیگران و استفاده از آنها صرفاً برای نیل به خواسته‌هایشان اشاره کرد. مصداقی از این خصائص منفی را می‌توان در ابیات شعر پروین یافت. ماکیاولیسم سیاسی به معنای توسل به هر روش و وسیله به منظور حفظ قدرت سیاسی، یکی دیگر از نشانه‌های تباهیِ قدرت یا قدرت مطلقه است. لیکن هر نوع قدرت به ویژه از نوع اقتدارِ کاریزماتیک و مردمی لزوماً باعث تباهی شخصیتی نمی‌شود و می‌توان موارد خاصی مانند مهاتما گاندی و نِلسون ماندلا را نام برد. ولی شکّی نیست که قدرت، خودِ واقعی آدم‌ها را آشکار می‌کند و همان‌طورکه گفته شد، در پرتو یافته‌های جدید،  فضائل اخلاقی یک فرد، متضمن عدم انحطاط و سوء‌استفاده وی از قدرت نیست. راهکار و خروج از این بن‌بست در مقیاس سیاسی در گرو نظامی سیاسی، بدون اعطا قدرت مطلق و طولانی‌مدت به فرد است که در یک نظام جمهوری کامل و غیرمشروط محقق می‌گردد و در مقیاس سازمانی و اداری، در گرو آگاهی مدیران و رؤسا و تمرین مکرر برخی فضائل توسط آنها در محیط سازمان است که در ادامه شرح داده خواهد شد.

 

۲  تحلیل روان‌شناسی اجتماعی از قدرت و آزمایشِ E

لیکن همه گفته‌ها و دعاوی در مورد ارتباط معنادار بین قدرت و تباهی، صرفاً در سطح رأی و نظر باقی ماند تا اینکه در حدود سه دهه اخیر، موضوع قدرت اجتماعی در حوزه روان‌شناسی اجتماعی با بهره‌گیری از مفاهیم روان‌شناسی شناختی مورد تحلیل قرار گرفت که پژوهش‌های درخشان سوزان فیسک (Suzan Fiske) استاد دانشگاه پرینستون، یکی از عمده‌ترین آنهاست. در ادامه و مخصوصاً در سال‌های اخیر پژوهش‌های هوشمندانه اَدَم گالینسکی (Adam Galinski) و همکاران و نیز داشر کِلتنِر (Dacher Keltner) و همکاران در حوزه روان‌شناسیِ قدرت، علاوه بر اینکه به صورت علمی-تجربی روی ارتباط میان قدرت و از دست دادن برخی فضائل اخلاقی صحه گذاشتند، معلوم شد که حقیقت خیلی عمیق‌تر (یا بهتر است بگوییم وخیم‌تر) از آنست که تاکنون تصور می‌شد. مفهوم قدرت در سخن جان اَکتون و دیگران هم ناظر است بر قدرت سیاسی و هم قدرت سازمانی (اجرایی-مدیریتی). ولی پژوهش‌ها نشان می‌دهد حتی در اعطاء قدرت به طور صوری و قراردادی به یک فرد طی یک ارتباط اجتماعی، فضائل اخلاقی فرد صاحب قدرت، آشکارا تضعیف می‌شود. کلتنر این وضعیت را «پارادوکس قدرت» نامیده است که در ادامه بیشتر شرح داده می‌شود. معلوم می‌گردد که رفتار مستبدانه و غیرسمپاتیک، ناشی از روند اجتماعی تصاحب یا اعطای قدرت به هر فرد یا افراد در جامعه و تأثیرات روانی و رفتاری آن روی آن فرد یا افراد است. برداشت عمومی در ارتباط با علت رفتار غالباً خودمحورانه و مستبدانه یک صاحب قدرت، اینست که فرد مزبور انسانی است با طبیعتی مالامال از خصلت‌های منفی، از قبیل خودبزرگ‌بینی، کیش شخصیت و نگاه از موضع بالا در رابطه خود با انسان‌های دیگر. یعنی وی دارای آنچنان خصوصیات شخصیتی منفی است که از او یک مستبد و دیکتاتور ساخته می‌شود. اگرچه زمینه‌های روانی بُروز رفتار مستبدانه مانند خودشیفتگی و ماکیاولیسم (تصاحب قدرت به هر شیوه و وسیله) در شخص صاحب قدرت را نمی‌توان منکر شد، اما تحقیقات و مطالعاتی که اخیراً در زمینه‌های مشترک روانشناسی اجتماعی و علوم سیاسی بعمل آمده خبر از واقعیت‌هایی می‌دهند که تاکنون برای ‌ما ناشناخته بوده است. این مطالعات نشان می‌دهند که چرا افراد قدرتمند در اکثر مواقع و در طول تاریخ بنحوی شگفت‌انگیز از خود رفتاری بکلی متفاوت پیش و پس از به قدرت رسیدن نشان می‌دهند بنحوی که پیروان و هواداران خود را سخت مأیوس و سرخورده می‌کنند. هر چند که در این مورد استثنائاتی وجود دارد اما قانون کلی اینست که رفتار و کردار و حتی نحوه سخن گفتن فرد و به تعبیر کلی‌تر تواناییِ دیدن و درک مسائل از دیدگاه دیگران (Perspective taking)، بطور بارزی پس از رسیدن به قدرت دستخوش تغییر می‌گردد. استاد دانشگاه پرینستون، سوزان فیسک برای تضعیف تواناییِ دیدن و درک دیگران در فرد صاحب قدرت، علت مهمی را ذکر کرده است. افرادی که قدرتی را تصاحب می‌کنند روی منابع ارزشمند در جامعه، کنترل و اختیار کسب کرده و در نتیجه وابستگی کمتری به دیگران پیدا می‌کنند. بنابراین افراد صاحب قدرت برای نیل به اهدافشان، نیازی به اتکاء روی فهم و درک دیگران به صورت درست، دقیق و جامع ندارند [۸ ص ۱۰۶۸]. به زبان ساده، نگهداری شش دانگِ قدرت نیازمند استفاده وسیع از برخی منابع شناختی در ذهن است که با کارکرد ذهن با هدف توجه به احساسات و دیدگاه‌های دیگران در تعارض است. توجه همواره به دنبال قدرت سازمانی است. در یک سلسله مراتب سازمانی، پیکان توجه از پائین به بالاست. منشی‌ها در مورد رؤسا خیلی بیشتر می‌دانند تا بالعکس. دانشجویان در مورد اساتید راهنما خیلی بیشتر می‌دانند تا بالعکس [۵ ص ۶۲۱]. چنین محدودیت شناختی روی منابع توجه نزد افراد صاحب قدرت، دلیل اصلی برای استفاده آنان از افکار و باورهای قالبی و کلیشه‌ای (Streotyping) در یک سلسله مراتب سازمانی و نیز در جامعه است [۵ ص ۶۲۱]. تفکر قالبی یعنی قضاوت کردن و تخمین زدن افراد برحسب دسته‌بندی‌های کلّی و باورهایی که در مورد آن دسته‌بندی‌ها در جامعه به اشتباه یا به صورت کلیشه جا افتاده است. به عنوان مثال پسرها در ریاضیات خوب هستند ولی دختران و سیا‌ه‌پوستان در ریاضیات خوب نیستند. در واقع، قدرت موجب یک فاصله روان‌شناختی با دیگران می‌گردد [۵ ص ۶۲۲]. پژوهش‌های فیسک حقایق عجیبی در مورد ارتباط قدرت و ادراک اجتماعی آشکار کرده است. ادراک اجتماعی (Social perception) عبارت است از شناسایی و استفاده از سرنخ‌های اجتماعی برای قضاوت در باب روابط، قواعد، نقش‌ها و فضائل اجتماعیِ دیگران. گالینسکی و همکاران پیرو پژوهش‌های فیسک توضیح می‌دهند ادراک اجتماعیِ افرادی که در یک سلسله مراتب، صاحب قدرت بالایی هستند نسبت به افراد با موقعیت پائین‌تر، دارای میزان دقتِ کم‌تری است [۸ ص ۱۰۶۹].

بحث را با پژوهش‌های اَدَم گالینسکی و همکارانش از دانشگاه کلمبیا ادامه می‌دهیم. آنها چندین آزمایش روان‌شناختی طراحی و اجرا کردند که ارتباط معنادار میان قدرت و رفتار خودمحورانه، غیرهمدلانه و غیرسمپاتیک را نشان می‌‌دهد. آزمایش موسوم به آزمایشِ E (E-test)، مشهورترین آنهاست [۸ ص ۱۰۶۹]. در این آزمایش دو گروه از دانشجویان انتخاب و با هر گروه به صورت زیر عمل می‌شود. مجری آزمایش، با گروه A  به بحث و تبادل نظر می‌نشیند و از انواع وسائل استفاده نمود تا نقاط قوت روحی آنان‌ را استخراج و برای آنان برجسته نماید. او با تأکید بر قدرتمند بودنِ [۶] این گروه آنان را برای ورود به آزمایش آماده نمود. رفتار گالینسکی با گروه B درست از نقطه عکس آغاز می‌شود و آنان را به لحاظ روانی در شرایطی قرار داد که احساس ضعف و زبونی بر آنان غالب گردد [۷] و پس از آن هر دو گروه را راهی آزمایش نمود. گالینسکی و دستیارانش از داوطلبین خواستند که در یک محل گرد هم آیند و سپس به آنان گفتند که حرف E را با یک ماژیک بر روی پیشانی خود بنویسند. تعداد کسانی که در گروه B حرف E را وارونه نوشتند (آنچنانکه این حرف در آینه ظاهر می‌شود) بنحوی که برای نفراتی که از روبرو به پیشانی آنان نگاه کنند قابل خواندن باشد سه برابر گروه A بود که اکثریت قریب به اتفاق افراد آن حرف E را از دید و منظر خود نوشتند یعنی برای کسانی که از روبرو آنان را می‌دیدند وارونه بنظر می‌آمد (آنطور که در آینه دیده می‌شود) و قابل خواندن نبود. وضعیتی از این آزمایش در شکل نشان داده شده است.

نکته‌ای که گالینسکی و همکارانش از این آزمایش که در نشریه Psychological Science  به چاپ رسید [۸]، استخراج کردند این بود که کسانی که احساس می‌کردند که در موضع قدرت قرار دارند تقریباً بلافاصله و در مدت کوتاهی حس توجه به دیگران و احساسات و نیز نقطه نظرات آنان را از دست می‌دادند و آنچه که برایشان مهم بود این بود که «خودشان» دنیای اطراف را چگونه می‌بینند [۸ ص ۱۰۷۱]. در ادامه و در شرح یافته‌های کلتنر و همکاران موسوم به پارادوکس قدرت، متوجه می‌شویم که یافته‌های E-test و سایر آزمایش‌های مشابه آگاهی ما را از یک خصلت پارادوکس‌گونه قدرت باز کرده است. یعنی مردم در سازمان‌هائی که تابع سلسله مراتب‌اند در صورتی که حق انتخاب داشته باشند شدیداً تلاش می‌کنند که فردی را به رهبری برسانند که نسبت به وضعیت آنان احساس همدردی داشته و منعکس‌کننده صدا و خواست‌های آنان باشد. اما پارادوکس از آنجا آغاز می‌گردد که قدرت باعث می‌گردد که بنحوی اعجاب‌آور، فرد تازه به قدرت رسیده رفتار فضیلت‌گونه پیشین خود را فراموش می‌کند. او از لحظه تکیه زدن به جایگاه قدرت، رفته رفته جهان پیرامون خود را تنها از منظر خود می‌بیند و بطور اسرار‌آمیزی تجزیه تحلیل‌ها و تصمیماتش در جهت حفظ و بقاء قدرت خویش است.

در مجموع باید گفت وجود احتمالیِ خصوصیات منفیِ شخصیتی در پس‌زمینه که باعث خودشیفتگی و ماکیاولیسم در شخص می‌شود و نیز تغییراتی که در ذهن و روان شخص بعد از تصاحب قدرت رخ می‌دهد، مانع می‌شوند تا فرد مذکور برخی فضائل اخلاقی را رعایت کند و حتی از درک صحیح فضائل اجتماعی ناتوان می‌گردد. در خاتمه این بخش اشاره می‌کنیم که پژوهش‌ها در باب قدرت و ادراک اجتماعی منجر به پیدایش نظریه‌ای با عنوان «فاصلۀ اجتماعی قدرت» شده است. علاقمندان را به یک منبع ارجاع می‌دهیم [۹].

 

 ۳   پارادوکس قدرت و آزمایش هیولای کلوچه

ارتباط بیشتر بین قدرت و انحطاط رفتاری توسط آزمایش‌های کِلتنِر و همکارانش مشخص شده است. کِلتنِر ماحصل پژوهش‌های به عمل آمده را در کتابی با عنوان «پارادوکس قدرت: چگونه تأثیر (در دیگران) کسب می‌کنیم و از دست می‌دهیم» [۱۰]. منظور از پارادوکس قدرت، تناقضات موجود در رفتار و دیدگاهِ انسان‌ها قبل و بعد از تصاحب قدرت است. استفاده از این کتاب برای روشن‌گری در حوزه‌های فرهنگی، اداری و سیاسی در ایران بسیار مفید است. در این مقاله لُب کلام این کتاب شرح داده می‌شود. گرچه نتایج پژوهش‌های کلتنر با هدف یافتن روش‌هایی برای اجتناب از تباهیِ ناشی از تصاحب قدرت، بیشتر معطوف به قدرت سازمانی است ولی دارای استفاده‌های مؤثر برای قدرت سیاسی نیز است و لیکن اصلی‌ترین راهکار برای مسئله پارادوکس قدرت در حوزه سیاسی عبارت است از تدوین یک قانون اساسی آگاه و هوشمند که قدرت کلانی را به یک فرد یا یک الیگارشی خاص واگذار نکند: به عنوان مثال یک قانون اساسیِ کاملاً جمهوری می‌تواند این آرمان را برآورده کند. زیرا هر انسانی به صرف انسان بودن مشمول پژوهش‌هایی است که تیم‌های گالینسکی و کلتنر و سایر پژوهشگران حوزه روان‌شناسی قدرت به دفعات و در گروه‌های مختلف اجتماعی انجام داده و نتایج متفق‌القولی به دست آورده‌اند. این درس بسیار بزرگی برای کشورهایی از قبیل ایران است. اکنون رشته سخن را به کِلتنِر و از مقاله شاخص وی [۱۱ ص. ۱] با عنوان «اجازه ندهید قدرت شما را تباه کند» می‌سپارم که آنرا به صورت مقاله «اجازه ندهید» مورد استناد قرار می‌دهیم.

«در پژوهش روی رفتار که طی بیست سال گذشته مدیریت کرده‌ام، از یک الگوی رفتاری ناخوشایندی پرده‌گشایی کردم: گرچه افراد به واسطه خصوصیاتی مانند همدلی، همکاری، گشاده‌دستی، انصاف و سهیم کردن افراد، که باعث پیشبرد اهداف و منافع دیگران می‌شود، قدرتی را تصاحب می‌شوند؛ ولی معمولاً وقتی شروع به احساس قدرت کرده یا از امتیاز خود لذت می‌برند، خصائص مثبت فوق‌الذکر از بین می‌رود. افراد صاحب قدرت به مراتب بیشتر از سایر افراد در معرض رفتار بی‌ادبانه، خودپسندانه و غیراخلاقی هستند.  لُرد اَکتون حق داشت که گفت: قدرت به فساد گرایش دارد. این پدیده اجتماعی را «پارادوکس قدرت» (Power paradox) می‌نامم و آنرا در بخش‌های اجتماعی مختلفی مانند دانشگاه‌ها، مجلس آمریکا، تیم‌های ورزشی و انواع دیگری از محیط‌های کاریِ تخصصی مطالعه کرده‌ام. در هر کدام از آنها مشاهده کردم که افراد بر پایه کیفیات خوبشان به سطوح بالا می‌رسند ولی هرچه از نردبان بالاتر می‌روند رفتارشان به طور فزاینده ناجور می‌شود. این تغییر رفتار به طرز شگفت‌آوری سریع انجام می‌شود [۱۱ ص. ۱]»

اکنون به یکی از مهمترین آزمایش‌های کلتنر موسوم به آزمایش هیولای کلوچه (Cookie monster experiment) می‌پردازیم [۱۱ ص. ۲].

کلتنر و همکارانش آزمایش ساده فهمی را به این صورت طراحی کردند: تعدادی افراد در گروه‌های سه نفری به محیط آزمایش آورده می‌شوند و به طور تصادفی یکی از آنها به موقعیت رهبر گروه منصوب می‌شود و سپس به آنها یک تکلیف نوشتاری گروهی محول می‌شود. بعد از نیم ساعت کار گروهیِ آنها، یک بشقاب حاوی سه کلوچه تازه پخت – یک کلوچه برای هر عضو گروه – روبروی آنها قرار داده شد. بشقاب حاوی یک کلوچه چهارم نیز بود. در همه گروه‌ها، هر عضو یک کلوچه برداشتند و به دلیل ادب و احترام، چهارمی را باقی گذاشتند. سؤال این بود: چه کسی چهارمی را بردارد با علم به اینکه اینکار بقیه را محروم می‌کند. تقریباً در همه موارد، فردی که رهبر نامیده شده بود چهارمین کلوچه را برداشت. به علاوه، افراد رهبر با دهان باز و با صدای لب و لوچه کلوچه را خوردند طوری‌که تکه‌های آن روی لباس‌شان می‌افتاد.

آزمایش‌هایی نظیر هیولای کلوچه، کلتنر را به تألیف کتاب پارادوکس قدرت هدایت کرد تا توضیح دهد چگونه از مضرات قدرت به عنوان ابزار زور بکاهیم و جنبه‌های خیرخواهانه آنرا برجسته کنیم. 

      

۴  اثرات مشابه ثروت و اعتبار

مطالعات نشان می‌دهد ثروت و اعتبار نیز دارای اثراتی مشابه تصاحب قدرت هستند. کلتنر در مقاله «اجازه ندهید» گزارش می‌دهد در ایالات متحد آمریکا، رانندگان خودروهای ارزان قیمت مانند دوج و پلیموث همیشه حق تقدم عبور را در تقاطع‌ها به عابرین پیاده‌رو واگذار می‌کنند ولی رانندگان خودروهای گران‌قیمت مانند مرسدس بنز و BWM تقریباً در نصف موارد حق عابر و قانون را رعایت نمی‌کنند. او به موارد متعدد دیگری نیز اشاره می‌کند. مدارک استخدامی در ۲۷ کشور دنیا آشکار کرده است که بسیار محتمل است افراد ثروتمند اظهار کنند که ورود به رفتارهای غیراخلاقی مانند رشوه و فریب مالیاتی قابل قبول و پذیرفتنی است. پژوهش‌های بیشتر حاکی از آنست که مهندسین ارشد (CEO) هایی که مدرک مدیریت MBA دارند نسبت به آنهایی که ندارند رفتارهای خودخواهانه بیشتری نشان می‌دهند تا حقوق خود را – حتی به قیمت کاهش ارزش کمپانی – افزایش دهند. این یافته‌ها حاکی از آنست که سوء‌استفاده‌های شاخص از قدرت، مثال‌های متنوعی از انواع رفتارهای کج‌دار و مریضی هستند که همه صاحبان قدرت، در هر سطحی، در معرض و مستعد آن هستند. مطالعات نشان می‌دهد افرادی که در موقعیت قدرت صنفی/حقوقی هستند نسبت به افراد در پائین نردبان سه برابر بیشتر احتمال دارد تا سخن همکاران را قطع کنند، در جلسات چندین کارِ همزمان انجام دهند، صدایشان را بلند کنند، و حرف‌های توهین‌آمیز در محل کار بزنند. فردی که به تازگی به سمت بالاتر ارتقاء یافته به شدت در معرض از دست دادن فضیلت‌های پیشین خود است. سوء‌استفاده از قدرت باعث لکه‌دار شدن شهرت و اعتبار مدیران اجرایی و خنثی کردن تأثیر و نفوذ آنها می‌شود. همچنین باعث ایجاد استرس و اضطراب مابین همکاران و اعضاء می‌گردد که موجب کاهش دقت و خلاقیت در گروه و پائین کشیدن کارایی و تعلق خاطر اعضاء تیم می‌شود. در یک نظرسنجی اخیر از ۸۰۰  مدیر و کارمند در ۱۷ شرکت صنعتی در کشور آمریکا، نیمی از افرادی که پاسخ دادند رفتار بدون نزاکت در محل کار را متحمل شده‌اند، اظهار کردند که در پاسخ به این نوع رفتار، تلاش خود را عامدانه کاسته و یا کیفیت مطلوب کارشان را از دست داده‌اند.

مطالب فوق تمایلات به رفتارهای غیراخلاقی و غیرقانونمند توسط صاحبین ثروت و پرستیژ اجتماعی را در سطح فردی نشان می‌دهند. ثروت در مقیاس کلان نیز دارای تمایلات فسادآمیز در حوزه‌های سیاسی و اقتصادی است که در کتاب «نشانه‌های فساد: ثروت، قدرت، دموکراسی»[۱۲] نوشته مایکل جانستون استاد بازنشسته علوم سیاسی دانشگاه کُلگیت (Colgate) مفصلاً شرح داده شده است. نویسنده، فسادهای کلان ناشی از ثروت را به چهار دسته اصلی تقسیم می‌کند: «ثروت‌های نافذ در سیاست» (Influence markets) [12 ص. ۶۰]، «شرکت‌ها و صنایع انحصاری» (Elite Cartels) [12 ص. ۸۹]، «اُلیگارش‌ها و خانواده‌های ذی‌نفوذ» (Oligarchs and clans) [12 ص. ۱۲۰] و «خرپولان حکومتی» (Official moguls) [12 ص. ۱۵۵]. این نشانه‌ها، بنابر تحلیل جانستون خطری مهلک برای دموکراسی و توسعه اقتصادی در هر کشوری هستند. وی چندین کشور را برحسب نشانه‌های فوق و با استفاده از معیارهای آماری مورد تحلیل قرار داده است.

 

۵   غلبه بر پارادوکس قدرت با تمرین مکرر سه فضیلت اخلاقی

کلتنر در مقاله «اجازه ندهید» بعد از شرح پدیده پارادوکس قدرت می‌پرسد، اکنون چگونه می‌توان از تسلیم شدن در مقابل پارادوکس قدرت اجتناب کرد؟ و پاسخی که می‌دهد از طریق آگاهی و عمل است [۱۱ ص.۳ ]. اولین گام عبارت است از توسعه هر چه بیشتر خود-آگاهی. هر فردی وقتی یک موقعیت بالا و ارشد کسب می‌کند بایستی نسبت به احساساتی که با قدرتِ تازه شکل گرفته، همراهی می‌کند و نیز هر تغییری در رفتار خود، متوجه و مواظب باشد. پژوهش نشان می‌دهد قدرت، ما را در یک وضعیت روحی-روانیِ شیدایی قرار می‌دهد یعنی احساس عظمت، قدرت مطلق، عطش پاداش، مصونیت از خطا در ما ایجاد می‌کند که ما را در معرضِ بی‌پروایی، گستاخی و اَعمال غیراخلاقی قرار می‌دهد. ولی مطالعات اخیر در علم اعصاب حاکی از آنست که صرفاً با تأمل روی آن افکار و هیجانات شیدایی و این صحبت هشدارآمیز با خود که: هی انگار دارم حس می‌کنم باید به کل دنیا حکم‌رانی کنم، نواحی از لُب پیشانی مغز (Frontal lobe)، فعال می‌شود که کمک می‌کند بدترین حالات روانی و هیجانی را چک کنیم. زمانی‌که بُروز احساساتِ غرور و اطمینان را در خود تشخیص داده و بازشناسی می‌کنیم، با احتمال کمتری تصمیماتی غیرعقلانی ناشی از آن احساسات را انجام می‌دهیم. همچنین، زمانی‌که احساس ناامیدی را در خودمان آگاهانه اعتراف و تأیید می‌کنیم (احتمالاً به این دلیل که زیردست‌ها مطابق خواسته ما رفتار نمی‌کنند) با احتمال کمتری متخاصمانه و مقابله‌ای پاسخ می‌دهیم. شما می‌توانید این نوع خود-آگاهی‌ها را در طی تجربیات هوشیارانه همه روزه بسازید. یک روش عبارت است از نشستن در یک مکان راحت و ساکت همراه با تنفس عمیق و تمرکز روی احساس دم و بازدم، حواس صدا و نور در محیط‌تان. مطالعات نشان می‌دهد گذراندن چند دقیقه در روز در چنین نرمش ذهنی، باعث تمرکز و آرامش زیادی در افراد می‌شود. بنابر اظهار کلتنر، بی‌دلیل نیست که تکنیک‌های انجام این تمرکزات در برنامه‌های کارآموزیِ شرکت‌هایی مانند گوگل، فِیس‌بوک، فورد و غیره تدریس می‌شود. تأمل روی رفتار، سلوک و کنش‌ها نیز بسیار مهم است.

مدیران و صاحبان قدرت، چه شروع به تسلیم شدن در مقابل پارادوکس قدرت کرده باشند و چه نکرده باشند، بایستی به منظور تکرار و به خاطر سپردنِ رفتارهای فضیلت‌مندانه کار کنند. کلتنر روی سه فضیلت اساسی تأکید می‌کند [۱۱ ص. ۵]: همدلی (Empathy)، قدردانی(سپاسگزاری) (Gratitude) و سخاوتمندی (Generosity). نشان داده شده است که این فضائل، حتی در محیط‌های بسیار رقابتی و خشن، یک رهبری خیرخواهانه را پایدار می‌کنند. حتی اقدامات مختصر نیکوکاری و سخاوتمندی تأثیر به سزایی دارند و باعث می‌شوند کارکنان، رضایت و بهره‌وری بیشتری داشته باشند. شاید تبعیت از اخلاقیات «قدرت خوب و خیر» سخت به نظر آید، زیرا در مقام یک مدیر یا رئیس مسئول هستید همه چیز به درستی انجام شود. ولی چنین نیست. توانایی شما برای همدلی، قدردانی و سخاوت، از طریق مشغول و درگیر شدن در رفتارهای اجتماعی ساده، می‌تواند رشد و نموّ کند. در ادامه تمرین‌هایی در قالب تجربه عملی برای این هدف شرح داده می‌شود [۱۱ ص. ۶].

 

تمرین‌هایی برای همدلی

  • در هر ملاقات و تعامل با دیگران یکی دو سؤال مهم و بزرگ بپرسید و نکاتی که آنها می‌گویند را یادداشت کنید.
  • با علاقه و لذت گوش دهید. بدن و چشمان خود را به سمت شخصی که صحبت می‌کند بچرخانید. علاقه خود را به طور لفظی ابراز کنید.
  • وقتی شخصی با مشکلی پیش‌تان می‌آید، نگرانی و توجه خود را از طریق عباراتی مانند «متأسفم» و «واقعاً سخت است» نشان دهید. از قضاوت سریع و نصیحت خودداری کنید.
  • قبل از هر ملاقاتی، در مورد فردی که ملاقات خواهید کرد و چه اتفاقی در زندگی‌اش خواهد افتاد لحظه‌ای بیندیشید.

 

تمرین‌هایی برای قدردانی

  • تشکر از دیگران را بخشی از ارتباط‌تان با دیگران قرار دهید.
  • به همکاران یادداشت‌ها و یا ایمیل‌هایی مشخص و به موقع جهت قدردانی از انجام خوب کار ارسال کنید.
  • در حضور جمع، ارزش و سهم کاریِ همه افراد از جمله بخش خدمات را در کار تیمی، اعلام و بازشناسی کنید.
  • موفقیت‌ها را با حرکات دست مانند تکان مشت یا بهم زدن کف دست با دیگری، جشن بگیرید.

 

تمرین‌هایی برای سخاوت و خیرخواهی

  • موقعیت‌هایی برای ملاقات تک به تک با افراد تحت مدیریت‌تان جستجو کنید.
  • برخی از مسئولیت‌های مهم و برجسته را به افرادی دیگر موکول و محول کنید.
  • تحسین و تمجید را سخاوتمندانه اعطا کنید.
  • موفقیت‌های بزرگ را تسهیم کنید. به همه افرادی که در موفقیت تیم یا سازمان شما نقش داشتند اعتبار دهید.

شما می‌توانید بوسیله تمرین اخلاقیاتی همچون هم‌دلی، قدردانی و سپاسگزاری و سخاوتمندی بر پارادوکس قدرت پیش‌دستی کرده و جلو بیافتید. این روش باعث بهتر شدن کار افراد و کارمندان و افزایش روحیه تعاونی و مشارکت آنها می‌گردد. و شما نیز، شهرتی معتبر، مدیریتی طولانی-مدت و نشاط‌های سرشار از دوپامین به سبب پیش بردن علایق دیگران کسب خواهید کرد.

 

۶  آزمون تشخیص سوء‌استفاده از قدرت

کلتنر در انتهای منبع اینترنتی [۱۳] پرسش‌نامه زیر را طرح کرده تا هر شخص در هر مقام مدیریتی و یا صاحب قدرت، خود را مورد آزمایش قرار دهد. ارزیابی زیر این ایده را به هر فرد صاحب منصب می‌دهد که آیا وی در معرض یا در وسوسه نمایشِ مشکل‌آفرین و متکبرانه قدرت هست یا خیر. موقع پاسخ به این سؤالات به طرز شدیدی با خودتان رو راست باشید، تمایلات متملقانه‌ای که معمولاً در مورد خودمان داریم را کنار بگذارید. اگر شما در مقابل حقیقت تعظیم کنید، شخص دیگری برنده یا پیروز نخواهد شد. هرچه تعداد پاسخ‌های مثبت به این سؤالات بیشتر باشد شخص بیشتر در معرض خطر است.

  • آیا معمولاً صحبت دیگران را قطع می‌کنید؟
  • آیا وقتی در جلسه‌‌ای که دیگران صحبت می‌کنند، گوشی همراه‌تان را چک می‌کنید؟
  • آیا جوک یا داستانی تعریف کرده‌اید که شخص دیگری شرمنده یا تحقیر شود؟
  • آیا زمان صحبت با همکاران ناسزا گفته‌اید؟
  • آیا به تلاش گروهی امتیاز و اعتبار قائل شده‌اید؟
  • آیا نسبت به گذشته خیلی زیاد پول خرج می‌کنید؟
  • آیا خطرات فیزیکی غیرمعمولی پذیرفته‌اید؟ به عنوان مثال مبارزه با فردی بسیار جوان‌تر در یک مسابقه و یا پرش از روی طنابِ بازی در سن ۵۵ سالگی.
  • آیا یک اتاق یا میز غذاخوری را در وضعیت نامنظم ترک کرده‌اید، با این فرض که شخص دیگری آنرا تمیز و مرتب کند؟
  • آیا مدارک کاری مهم و حساس را به خانه می‌برید؟
  • آیا معمولاً اسم همکاران‌تان را فراموش می‌کنید؟

 

یادداشت‌ها و مراجع

  1. استاد دانشگاه و نویسنده حوزه اندیشه و دانشگاه: https://t.me/zaker_notes
  2. “Power tends to corrupt and absolute power corrupts absolutely. Great men are almost always bad men, even when they exercise influence and not authority”, in: https://www.acton.org/research/lord-acton-quote-archive
  3. کمال پولادی، تاریخ اندیشه سیاسی در ایران و اسلام، تهران: نشر مرکز، ۱۳۸۵.
  4. نقل قول از مقاله با عنوان «نقد اخلاقی قدرت» در سایت پرتال جامع علوم انسانی به آدرس اینترنتی https://ensani.ir/fa/article/92388 اتخاذ شده است (پاراگراف سوم). آدرس اصلی مقاله عبارت است از: مشخصات عبدالکریم سروش، نقد اخلاقی قدرت، بازتاب اندیشه، ۱۳۸۱، شماره ۳۶.
  5. Fiske, S. T. (2018). Controlling other people: The impact of power on stereotyping. In Social cognition(pp. 101-115). Routledge.
  6. Powerful group
  7. Powerless group
  8. Galinsky, A. D., Magee, J. C., Inesi, M. E., & Gruenfeld, D. H. (2006). Power and perspectives not taken. Psychological science۱۷(۱۲), ۱۰۶۸-۱۰۷۴.
  9. Magee, J. C., & Smith, P. K. (2013). The social distance theory of power. Personality and social psychology review۱۷(۲), ۱۵۸-۱۸۶.
  10. Keltner, D. (2016). The power paradox: How we gain and lose influence. Penguin.
  • در شرح مطالب کلتنر از مقاله زیر استفاده و نقل قول شده است:

Keltner, D. (2016). Don’t let power corrupt you. Harvard Business Review۹۴(۱۰), ۱۱۲-۱۱۵.

  1. Johnston, M. (2005). Syndromes of corruption: wealth, power, and democracy. Cambridge University Press.
  2. https://hbr.org/2016/10/dont-let-power-corrupt-you