نگاهی به فیلم «کروئلا»
فیلم سینمایی کروئلا ساخته ۲۰۲۱ محصول جانبی از رمان صد و یک سگ خالدار است که شخصیت کروئلا را از آن وام گرفته تا با مضمونی نو در لندن دهه هفتاد، و ژانر کمدی جنایی، حکایت کند. رمان در نیمه اول قرن بیستم به رشته تحریر درآمده بود و در آن «کروئلا دویل» زنی بود که سگهای خالدار را میدزدد تا با بیرحمی از پوستشان برای خود پالتو بدوزد. فیلمساز از خصوصیت ظاهری این شخصیت استفاده میکند و دختری با موهایی شبیه به آن زن نیمه سفید نیمه سیاه را به عنوان راوی و قهرمان داستان معرفی میکند. نام دختر استلاست که وقتی در کودکی شرارت میکند مادرش به شوخی به او میگوید کروئلا (شرور) نباش، استلا باش. برای تمایز استلا با شخصیت «کروئلا دویل» که از آن الهام گرفته، استلا در همان اوایل فیلم تولهسگی را پیدا میکند و از او مراقبت میکند تا هر نشانهای دال بر دشمنیاش با حیوانات، بر اساس شخصیت رمان، را رد کند اما چنان که فیلم نشان میدهد ذات انسانی او به کلی از شرارت به دور نیست.
نوشتههای مرتبط
فیلم با شخصیتهای اصلی مثبت و منفی زن، دنیای زنانهای را به تصویر میکشد چنان که با زایمان یک نوزاد آغاز می شود و صدای راوی روی فیلم داستان زندگیاش را از روز تولدش تا جایی که میداند و به خاطر میآورد، بازمیگوید. سرکشیهای استلا در مدرسه شهر کوچکشان موجب اخراجش میشود و او و مادرش که کس دیگری را در دنیا ندارند قصد مهاجرت به لندن میکنند. در میانه راه مادر استلا به کاخی مرموز رفته و در ملاقات با زنی عجیب، جانش را از دست میدهد استلا که به خاطر حرف ناشنویاش خودش را مقصر میداند فرار میکند و به تنهایی به لندن میآید. دو کودک خیابانی دیگر او را به جمع خود میپذیرند و استلا که پیش از آن همچون مادرش رویای طراح لباس شدن را در سر داشت، به ناچار با جیببری و دزدی روزگار میگذراند.
گیرو (۱۳۹۹: ۶۹) کارکرد هنر را در این میداند که با تقلید از واقعیت کاری کند تا مخاطب معانی را دریابد. بر همین اساس، در سینما نشانههایی توسط فیلمساز برای انتقال معنا به کار گرفته میشوند و چه بسا این نشانههایی از جامعه به ناخودآگاهش منتقل شده باشند تا مجموعهای از نشانهها به مثابه اثر هنری به مخاطب عرضه شوند و هر یک به فراخور شرایط به درک معنای نهفته در پس این نشانهها بپردازند. ابزار سینما با تمام تکنیکها و امکانات صوتی تصویری که در اختیار دارد به طرق مختلف معنا را برای مخاطبش خلق میکند. برای مثال، کریستین متز اصطلاحات پیرس را در فهم سینما مورد استفاده قرار میدهد و مثالی میزند از این که نمای کلوزاپ از یک هفتتیر نه صرفا معادل کلمه هفت تیر بلکه به معنای این است که «در اینجا هفتتیری قرار دارد» (وولن، ۱۳۶۳: ۱۶۲). به عبارتی یک نما در فیلم معادل یک جمله یا حتی جملات بسیار دیگری است. لذا با توجه به این که از نشانهشناسی به عنوان روشی برای درک معانی نهفته در نشانهها استفاده میشود، به نظر میرسد که از میان شیوههای مختلف، رویکرد نشانهشناسی پیرس در درک این معناها برای این فیلم سینمایی مناسب باشد. یکی از روشهای ادراک نشانهها تقسیم بندی پیرس به شمایلها، نمایهها و نمادهاست. مقاله حاضر برمبنای نشانه شناسی پیرس و با تمرکز بر سه گانه دوم او، به بررسی عناصر بازنمایی شده در فیلم سینمایی «کروئلا» پرداخته است.
نشانهشناسی توسط زبانشناس سوییسی، فردیناند دو سوسور و فیلسوف آمریکایی چارلز سندرس پیرس بنا نهاده شد. سوسور میگوید که زبان نظامی از نشانه هاست که اندیشهها را بیان میدارند و مهمتر از همه، سیستمها و نظام مند بودنشان است. سوسور دو بخش را از هم متمایز میسازد نخست صدا یا تصویر (دال) و دوم مفهوم (مدلول) و میگوید که نشانهها هستند که دال و مدلول را به شکل دلبخواهی به هم پیوند میدهند. این پیوند از این لحاظ اختیاری است که رابطه ذاتی بین دال و مدلول وجود ندارد و آنچه در هر زبانی به یک شیئ اطلاق میشود کاملا قراردادی است. (آسا برگر، ۲۰۱۶: ۴۴-۴۵). چارلز سندرس پیرس یکی دیگر از بنیانگذاران نشانهشناسی است. وی با دیدگاه پراگماتیسمش معتقد است که استفاده و تاثیر هر نظریه یا مدلی در عمل اهمیت بسزایی دارد و مفهوم دال و مدلول سوسور را توسعه داده، مدل سه گانهای را پیشنهاد مینماید که در آن نشانه از سه جزء ساخته شده شامل بازنمون، شیئ و تعبیر. بازنمون به معنای چیزی که بازنمایی میکند یا فرم است. آنچه وجود دارد و توسط نشانه رمزگذاری میشود شیئ نامیده شده و معنایی که از نشانه درک میکنیم همان تعبیر است (گیرو، ۱۳۹۹: ۴۱). سهگانه دوم پیرس شامل شمایل، نمایه و نماد نیز مکمل این دستهبندی است که گاه مرز مشخصی هم با آن ندارد و ممکن است با یکدیگر نیز تداخل داشته باشند. شمایل[۱] چنان که از اسمش برمیآید بنا به شباهتش از ابژه اصلی شناخته میشود همچون عکس، مجسمه، ماکت یا نقشه که این شباهت قابل رویت است. نمایه[۲] مانند ردپای حیوانی که دلیلی بر عبور حیوان است با ابژه مورد نظر ارتباط وجودی دارد که ارتباطشان قابل تشخیص است. و نهایتا نماد[۳] رابطه قراردادی با مفهوم دارد که رابطه ای قابل یادگیری دارند (نرسسیانس ۱۳۹۶ : ۳۷ -۳۸).
مسئله انسانی فیلم انتخاب بین خودخواهی و دیگرخواهی است موضوعی که از دیرباز انسان را به فکر واداشته و بقا و نابودی نوع بشر را در گرو همین انتخاب قرار داده است. فلاسفه، مصلحان اجتماعی و متخصصان علوم انسانی نیز به هزاران بیان مختلف سعی در تعیین محدوده بهینه برای همین دوقطبی ذهن انسان داشتهاند. استلا همچون هر جوانی که تازه پا به عرصه جامعه کاری مورد علاقهاش گذاشته، سودایی در سر دارد و میخواهد هویت جدیدی برای خود بسازد. بر سر دو راهی بیرحمی خودخواهانه و خیرخواهانه باید تصمیم بگیرد. رنگ موهای دختر نمادی از هویت درونی اش است. استلا پس از پیوستن به دوستان خیابانی اش برای این که جلب توجه نکند موهایش را رنگ میکند و به عبارتی هویتش را پنهان میسازد. رنگ موهای عجیب دخترک نیمی سیاه و نیمی سفید است. سیاه و سفید، نمادهای کهن خیر و شرند و موهای استلا نشانهای بر این است که این هر دو در وجود بشر نهفتهاند که بارزترین نماد در فیلمند. هرچند شرایط گاه میخواهد یکی از این دو را غالب سازد اما این نهایتا خود فرد است که تصمیم میگیرد عنان هویتش را به کدام رنگ دهد. تم سیاه و سفید عامدانه در دکور صحنه تکرار میشود؛ لباس فرم همکاران و کف سالن محل کار استلا سیاه و سفید است. سگهای خالداری که مادر استلا را از پرتگاه به پایین انداخته موجب مرگش شدند هم سیاه و سفیدند.
استلا با کمک دوستانش سرانجام موفق میشود کار مناسبی در صنعت طراحی لباس بیابد. صاحب مجموعه، بارونس، زنی مشهور و خودخواه است که استعداد استلا را میبیند و استخدامش میکند. دقت بارونس به جزییات نمایهای از تسلط کاری بارونس است. دستورات قاطع و سریعش، نمایه ای بر جدیتش در کار است اما اخراج سریع کارمندان و پرت کردن پاکت آشغال ناهارش از پنجره ماشین به خیابان نمایهای بر بیتوجهیاش به سایر انسانها و همان خودمحوریاش است. نمایه ارتباط ذهنی استلا با مادرش هم در انتخاب شغل و هم در قرارهای روزانهاش کنار فواره پارک ریجنت است، فوارهای که در آغاز سفر با مادرش برنامه داشتند به محض ورود به لندن به آنجا بروند و با هم چای بنوشند. اتفاقی که به دلیل مرگ مادرش هرگز نیفتاد. اما استلا هنوز به آنجا میرود و همه چیز را برایش تعریف میکند.
گردنبندی که مادر استلا پیش از مرگش به گردن او انداخته بود و او در اضطراب فرار در کاخ مرموز گمش کرده بود، روی گردن بارونس ظاهر میشود. بارونس میگوید که این میراث خانوادگیاش بوده که توسط کارمند بیلیاقتش از او دزدیده شده بود و پس از مرگش آن را پیدا کرده و استلا از این که مادرش دزد و بی لیاقت نامیده شده خشمگین شده و تصمیم میگیرد به کمک دوستانش گردنبند را پنهانی برباید. گردنبند مادر استلا نمایهای است بر یافتن رازهای گذشته که نخست راهنمایش برای دریافتن ارتباط بارونس با مادرش در گذشته میشود و نهایتا درمییابد که کلیدی برای باز کردن صندوقچه اسرار هویتیاش است.
استلا و دوستانش نقشه کشیدند تا در مهمانی سالیانه بارونس، گردنبند را از گاوصندوقش بدزدند. تم مهمانی هم سیاه و سفید است و استلا برای ایجاد حواس پرتی و فرصتی برای دوستانش، برای باز کردن گاوصندوق، تغییر قیافه میدهد تا حواس بارونس و سایر مهمانان به او جلب شود. استلا با موهای واقعیاش و لباسی خلاف تم مهمانی به رنگ قرمز در جمع حاضر میشود. قرمز می تواند اشاره ای به طیف رنگ باشد که دنیای سیاه و سفید را به چالش کشیده است. پس از روشن شدن زوایای پنهان مرگ مادرش، استلا به فکر انتقام میافتد و شخصیت کروئلا در او ظهور میکند. کروئلا نمایهای برای شخصیت بیرحم، بدجنس و شرور استلاست که بیتوجه به مشکلاتی که برای اطرافیانش ایجاد میکند، تنها به خواسته خودش فکر میکند.
استلا اما همچنان به کار در مجموعه بارونس ادامه میدهد. در انجام امور روزمره بارونس که تحت تاثیر استعداد طراحی استلا قرار گرفته و قصد آموزش او را دارد، به او تذکر میدهد تشکر برای بازندههاست. استلا برای آخرین شوی بارونس لباس فوق العاده ای را آماده کرده ولی بارونس به او میگوید «تو فقط به من کمک کردی و به محض این که دیگر نتوانی کارم با تو تمام میشود. نباید به دیگران اهمیت داد چون دیگران فقط مانع هستند و اهمیت دادن به مانعها پایان توست». بارونس رمز موفقیتش را در بیتوجهی به دیگران و خودخواهی میداند. او نمادی است برای تمامی افراد مشهور و به اصطلاح موفقی که با ندیده گرفتن دیگران توانستهاند خودشان را مطرح سازند. استلا در پاسخ به او میگوید «متشکرم» و آموزهها و دنیای بارونس را با این کلمه زیر سوال میبرد. در اینجا تشکر کردن و قدردانی نمایهای است بر دیگرخواهی و نشان میدهد که استلا در نقطه مقابل خودمحوری بارونس قرار دارد.
پس از این که ماجراهایی که استلا را به خطر مرگ میکشاند، دخترک هویت واقعی اش را باز می یابد و در ناامیدی از قرابت خونی با دشمنش، نخست تصمیم در انتقامی خشونت بار دارد اما ضمن صحبت با دوست قدیمیاش که همیشه لفظ خانواده را برایش به کار میبرد، تصمیم میگیرد نقشه هوشمندانهای بچیند تا نیت شوم بارونس بر همگان آشکار شده، به دام قانون بیفتد و خودش هم به موقعیت مالی خوبی برسد. تغییر شخصیت استلا نمادی از اراده انسانی است که جدا از خانواده بیولوژیکش، توانسته شخصیتی مستقل برای خود بسازد و این مفهوم تاکیدی است بر این که انتخاب های انسانی تا چه حد می توانند بر شرایط زیستیاش غلبه کنند.
مقاله حاضر نشانهها را در فیلم سینمایی کروئلا مورد بررسی قرار داده تا معانی نهفته درونشان را دریابد. بدین ترتیب بسیاری ارزشهای فردی و اجتماعی چه آنها که فیلمساز عامدانه سعی در ارائه آن به مخاطب داشته و چه مواردی که از بستر جامعه از ناخودآگاه فیلمساز به آن منتقل شده قابل مشاهده و تحلیل هستند. بازیگران و صحنه در فیلم که خود شمایلی از زندگی واقعی هستند به کار گرفته میشوند تا با نمایهها و نمادهای پنهان در خود نشانههایی برای انتقال معنا به بینندگانش باشند.
منابع
گیرو، پی یر (۱۳۹۹). نشانه شناسی، ترجمه: محمد نبوی، تهران: آگه.
نرسسیسیانس، امیلیا (۱۳۸۷). انسان، نشانه، فرهنگ، تهران: افکار.
وولن، پیتر (۱۳۶۳)، نشانهشناسی و معنا در سینما، ترجمه: ناصر زراعتی، تهران: تیراژه.
Berger, Arthur Asa, What Objects Mean?; An Introduction to Material Culture, ۲nd edotion, New York, Routledge, 2016.
[۱] icon
[۲] index
[۳] symbol