ولادیمیر پوتین بیشک سرنوشتی جز بداقبالترین دیکتاتورهای تاریخ (هیتلر، موسولینی، قذافی، صدام…) نخواهد داشت. و این لزوما «مرگ» نیست. بلکه ننگ و نفرینی ابدی است تا قرنها و هزاران سال دیگر با نام اوهمنشین خواهد شد و نسل اندر نسل نه فقط فرزندان و تبار او، بلکه هرکسی از دور یا نزدیک با او دمخور بوده را آلوده خواهد کرد. خون، رنج و مصیبت و شکنجه همه میلیونها انسان بیگناهی که دیروز در چچنستان، گرجستان و سوریه و امروز در اوکراین کشته شده و میشوند یا خانه و کاشانه خود را از دست داده و آواره شدند، بیپاسخ نخواهد ماند. کما اینکه بنا بر قانونی که تا انسانبوده وجود داشته هر کنشی واکنشی در بر خواهد داشت، هرکسی باد بکارد، طوفان درو خواهد کرد. پوتین در راس یک حکومت «دزدسالار» (Kliptocratic) قرار دارد: فدراسیون روسیه (تقریبا یک دهم خاک جهان و میلیاردها ثروت نهفته در آن) . اما او به دلیل آنکه حفظ دیکتاتوریاش برایش مهمتر از منافع مردمش است، نتوانست جز اقتصادی نسبتا کوچک ایجاد کند که عمدتا صرف برنامههای نظامی و امنیتی و ثروت و تفریح دار و دسته دزدان و گانگسترهایی شده که با عنوان «مسئولان» در مقامهای مختلف این کشور قرار گرفتهاند. اما نکته مورد توجه آن است که حتی این دزدان به کارآیی دیکتاتوری خود اعتماد ندارند و بخش اصلی پولهایشان را به اسم دوستان و افراد خانوادهشان در بانکها و مراکز مالی، یا در قالب کشتیها و ساختمانها و کارخانهها و سهام در کشورهای غربی، سرمایهگذاری کردهاند تا از دسترس دزدان «هموطن»شان در امان باشند. نکته هم دقیقا درهمین است، یعنی در هر موردی بتوان به این دزدان بیکفایت در کشورداری ایراد گرفت، باید به آنها حق داد که برای «حفاظت» از ثروتهایشان به خود اطمینان نداشته باشند. اما معادله آنها (همچون همه دیکتاتورها) وقتی به هم میخورد که تصور میکنند قدرتهای مقابلشان (که در بیرحمی دستکمی از آنها ندارند اما با هوشترند)، از آنها وحشت دارند یا همچون زنان و کودکان و کهنسالانی هستند که از در برابر «نمایش قدرت» آنها «کم بیاورند»: اشتباهی مرگبار و بیبازگشت. و بدین ترتیب است که می بینیم اراده یک فرد ِ خودشیفته که خودش را در نقش استالین و ایوان مخوف میبیند، روسیه را در کمتر از دو ماه از جنگی که در نهایت اگر چنگ را می برد، یک کشور به اندازه ایالت تگزاس را به آن میافزود، و به بهای هزاران جنایت جنگی که برای همه آنها باید پاسخگو باشد، نه فقط در این کار شکست خورد. دلیل چه بود: پاسخ چندان سخت نیست: «دراز کردن پای خود از گلیمی» که برایش پذیرفته بودند. پوتین شاید ب دلیل انفراد در دوره کرونا و افزایش بیشمار «بلهقربان گویان در اطرافش در چند سال اخیر، و البته به دلیل تکرار جنایات چچنستان، گرجستان و سوریه اما این بار در کنار بزرگترین قدرتهای نظامی جهان در اروپا، سبب شد مجموعهای بیسابقه در تاریخ جهان از تحریمهای اقتصادی و کمکهای نظامی علیه روسیه به کار بیافتد. صدها میلیارد از ثروتها و ذخایر دیکتاتور و خانواده و دوستانش در سراسر جهان امروز (حتی در کشور سوییس که این کار با نازیها هم نکرده بود) توقیف شدند. میلیادها دلاری که دزدان کرملین باید برای تکتک دلارهایش، آن هم پس از حذف پوتین، امتیازات بیشمار، از جمله بازسازی اوکراین و گسترش ناتو، را بدهند. پوتین در کمتر از دو ماه، بیست سال روسیه را در صحنه اقتصادی و سیاسی جهان، عقب کشید، و خود را از یکی از «رهبران» جهان که تا چند سال پیش هنوز میتوانست در اغلب مجامع بینالمللی مهم در کنار قدرتمندترین سردمداران سیاسی بایستد و عکس یادگاری بگیرد، به جایگاهی رساند که هیتلر در سال ۱۹۴۵ داشت. امروز هنوز شاید پوتین بتواند به بهای کشتار وحشیانه، شکنجه، تجاوز به زنان و کودکان و تخریب اوکراین، در نهایت اشغال ِ بخش کوچکی از شرق این کشور را به نوعی «رسمیت» برساند و برای خودش یک «پیروزی» نظامی علیه «نازی»ها را اعلام کند تا در سالگرد پایان جنگ جهانی دوم، در ماه آینده به مردم از همه جا بیخبر کشورش – که درون چاه نکبتبار ملیگرایی روسپرستانه سقوط کردهاند – با آن فخر بفروشد، اما شکست و بیآبرویی و ضعف و بیسامانی ِ ارتش فاسد او، تا همین امروز، بر همگان آشکار شده و تنها اگر جنگ جهانی سوم را با سلاحهای اتمی به راه بیاندازد (که هیچ کسی از آن سالم بیرون نخواهد آمد) به محض آرام گرفتن اوضاع، نقشه قتل یا کنار گذاشتنش که از هم اکنون در کرملین در مغز دیکتاتورهای در نطفه دیگر این کشور، ترسیم شده، وارد مرحله عملی خواهد شد. و این نکتهای است که میان همه دیکتاتورهای عالم از روسیه تا چین و از کشورهای ثروتمند تا فقیر مشترک است: اینکه خودشان بهتر از هر کسی میدانند نهادها و مفسدانی که به عنوان«مسئولان» بر جان و مال مردم حاکم کردهاند، تا چه حد زورگو، ضعیفکش، بیکفایت و فاسد هستند.
به این دلیل که پوتین و سایر دیکتاتورها میدانند نظامهایشان یا «دزدسالار» هستند یا «فرومایه سالار»(kakistocratic). از این رو، چندان سخت نیست تشخیص داد که چه نظامهایی در این دو رده قرار میگیرند: نظامهایی که برای نگهداری ثروتهایشان و برای داشتن یک زندگی آسوده، بیشتراز کشور خود به کشور «دشمنان» خود اطمینان دارند، همان کشورهایی که هر روز علیهشان شعار میدهند.