انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

انگاشت‌ها از فضا و مکان در برنامه‌ریزی راهبردی فضایی

درباره کتاب «انگاشت‌ها از فضا و مکان در برنامه‌ریزی راهبردی فضایی» اثر سیمین داودی و ایان استرنج

فضا و مکان مفاهیم کلیدیِ اندیشه و کنشِ برنامه‌ریزی فضایی هستند. نویسندگان کتاب « انگاشت‌ها از فضا و مکان در برنامه‌ریزی راهبردی فضایی» ابتدا به این موضوع می‌پردازند که در قرن بیستم دو مقوله فضا و مکان اهمیت دوباره یافتند و کیفیت آن‌ها حکم نوعی سرمایه را پیدا کرد. بنابراین در سیاستگذاری‌ها  مورد توجه قرار گرفتند و موجب تغییرات مهمی در اقتصاد سیاسی جوامع اروپایی و سایر ممالک توسعه‌یافته شدند. در مجموع، از تحولات قرن بیستم آن بود که شیوه‌های جدید حکمرانی باید با شیوه‌های جدید اندیشیدن به فضا و مکان پیوند یابد و این خود زمینه طرح اهمیت فضا در برنامه‌ریزی را به همراه آورد.

اما نکته پرسش‌سازی که داودی و استرنج مطرح می‌کنند این است که در این دوران محوریت دو مفهوم فضا و مکان بیشتر خود را در رشته‌هایی غیر از برنامه‌ریزی (همچون جامعه‌شناسی، مطالعات فرهنگی و اقتصادی ) نشان داد و اشتیاق به فضامندی یا مکانمندی (spatiality) در برنامه‌ریزی کندتر بود. از نگاه نویسندگان، در عرصه برنامه‌ریزی هنوز هم فهم مشترک اندکی درباره فضا و مکان وجود دارد. بنابراین بازخوانی این دو مفهوم در دوره‌های مختلف تاریخ برنامه‌ریزی و همچنین برنامه‌ریزی در مقیاس‌ها و قلمروهای مختلف ضروری به نظر می‌رسد.

این کتاب، مجموعه‎ مقالاتی درباره بعضی تجارب برنامه‌ریزی در بریتانیا (انگلستان، ایرلند و اسکاتلند)، در مقیاس‌های مختلف ملی،منطقه‎ای و محلی است و تلاش شده تا مفاهیم فضا و مکان در آن‌ها تحلیل شود. فصل اول که مروری تاریخی تحلیلی بر این دو مفهوم در قرن بیستم است، مقاله کلیدی کتاب محسوب می‌شود. داودی و استرنج در این فصل تحول مفهوم فضا در برنامه‌ریزی را طی دوره‌های مختلف قرن بیستم تحلیل کرده‌اند. در این مقاله ریشه اهمیت فضا به قرن هفدهم و عصر روشنگری منسوب شده که طی آن دیدگاه جدیدی دربارۀ جهان سربرآورد و به جای اندیشیدن به هدف و چرایی آن، چگونگی کارکردش مورد توجه قرار گرفت. سپس برای شرح تحول دیدگاه‌های قرن بیستمی دربارۀ فضا، دو مفهوم فضای مطلق و فضای نسبی مطرح شده است که هریک به ترتیب متعلق به مکاتب طبیعت گرا و تفسیری هستند:

  • فضای مطلق دستاورد هندسه اقلیدسی و فیزیک نیوتونی است و ویژگی‌های آن بی نهایت بودن، بی مرز بودن و استقلال از هر ابژه و رخدادی است که درونش را اشغال می‌کند.
  • فضای نسبی حاصل نقد ریشه‌های فکری فضای مطلق است. در این دیدگاه فضا نسبت به فرایندهای فیزیکی، بیولوژیکی، اجتماعی و … بیرونی نیست. بلکه این فرایندها و روابط میان ابژه‌ها هستند که فضا را فعالانه می‌سازند.

این دو نگرش در طول قرن بیستم به سه گرایش فکری شکل داده‌اند: پوزیتویسم، ساختارگرایی و پساساختارگرایی. هدف داودی و استرنج در این مقاله بررسی این سه گرایش فکری و نحوه تاثیرشان بر محتوا و فرایند برنامه‌ریزی –یا در مجموع شیوه اندیشه و کنش فضایی- است؛ و البته تاکید می‌کنند که علیرغم تقدم و تاخر زمانیِ «ظهور» این سه گرایش، نمی‌توان برای «حضور» آن‌ها رابطه زمانیِ خطی قائل بود.

  • پوزیتویسم: این گرایش پس از ایده‌های آرمانشهری کسانی چون هوارد، ماتا و لوکوبوزیه – که هدفشان دست یازیدن به نوعی اصلاح اجتماعی بود- سربرآورد. در این گرایش گفتمان برنامه‌ریزی تحت تاثیر مهندسان و معماران بود. فضا همچون یک ظرف خنثی تلقی می‌شد و داده‌ها به قالب نقشه‌های دو بعدی در می‌آمد. اتکا به این نقشه‌ها در واقع نوعی تقلیل روابط فضایی بود؛ در نقشه‌ها برخی عناصر (همچون حرکات و جریان‌های اجتماعی) حذف، و برخی دیگر (چیزهای ثابت همچون بنا و خیابان) حفظ می‌شد. فرایند برنامه‌ریزی پوزیتیویستی نیز ملهم از روش گدسی بود. اما در دهه ۱۹۶۰ دیدگاه سیستمی دربارۀ شهر و تحلیل‌های کمّی وارد برنامه‌ریزی شد و کوشش شد که برنامه‌ریزی از حوزه هنر به حوزه علم گذار کند. برنامه‎ریزان از توصیف فضا در نقشه‌ها فراتر رفتند و به طرح فرضیاتی قابل آزمون درباره الگوهای توزیع فضایی و تدوین مدل‌هایی درباره قواعد فضایی دست زدند. در خلال این الگوپردازی‌ها، بیش از آنکه بر مشاهدات تجربی (گردآوری داده‌ها) تکیه شود، شهود عقلانی مبنا قرار داده شد و این رویکرد به نسخه‌های دترمینیستی فیزیکی راه برد. نهایتا در این گرایش از یک سو سکونتگاه‌های پیچیده انسانی به طبقه‌بندی‌هایی از اندازه، موقعیت و کارکرد فروکاسته شد، و از سوی دیگر فعالیت‌های انسانی به حرکت‌ها، شبکه نقاط و سلسله مراتب‌ها تقلیل پیدا کرد و برای تحلیل سازمان فضایی صرفاً سه اصل جهت، فاصله و ارتباط بازشناسی شد.
  • ساختارگرایی: این گرایش با نقد پوزیتویسم پا به عرصه گذاشت. منتقدان معتقد بودند که تعیین الگوهای فضایی به فهم چرایی وجودشان و در نتیجه تغییر راه نمی‌برد و اصولا تحلیل پوزیتیویستی نمی‌تواند لایه‌های زیرین سیاسی، اقتصادی و … – که در شکل دهی به فضا نقش دارند – را در نظر بگیرد. ساختارگرایی به واسطه مارکسیسم وارد حوزه جغرافیا و برنامه‌ریزی شد و این استدلال را تقویت کرد که هر جامعه و هر شیوه تولیدی، فضای خاص خود را تولید می‌کند. به بیان دیگر از دیدگاه این گرایش، فضا یک ساخت اجتماعی است. نقد نظریه پردازان این گرایش معطوف به فضا و مکانی بود که درون اقتصاد سیاسی سرمایه‌داری تولید می‌شود. در این باره آن‌‌ها سه مولفه ساختاری دولت، بازار (اقتصاد) و برنامه‌ریزی را تشخیص دادند و برنامه‌ریزی را در خدمت طبقه حاکم می‌دانستند. این گرایش نقش مهمی در اولویت بخشیدن به ماهیت سیاسی و اقتصادی برنامه‌ریزی- در مقایسه با بعد طبیعی و فنی آن- داشت و زمینه را برای نقد برنامه‌ریزی و نقش دولت و بازار در آن فراهم آورد. اما مجموعاً تاثیر ایجابی ناچیزی بر ماهیت برنامه‌ریزی داشت.
  • پساساختارگرایی: این گرایش متاثر از سنت تفسیری است. در این رویکرد، بر خلاف دو رویکرد پیشین، جهان اجتماعی نه از بیرون بلکه از درون شناخته شده و توضیح داده می‌شود و به جای کاویدن علت رفتارها و رخدادها، معنای آن‌ها جستجو می‌شود. این گرایش روایت‌های کلان مورد استناد رویکردهای پوزیتویستی و ساختارگرا را نقد می‌کند، و با این ایده که یک ساختار واحد زیرین تعیین کننده کنش اجتماعی است، مخالف است؛ این گرایش به جای تاکید بر نهادها یا اقتصاد کلان، با تحلیل رفتارهای کنشگران فردی و جمعی از قدرت رمزگشایی می‌کند. بر این اساس، فرهنگ بعد کلیدی این گرایش است و تعریف فضا به مثابۀ یک ساخت فرهنگی، دستاورد آن است؛ هویت‌ها و تفاوت‌ها از خلال فضا بیان می‌شوند، تعاریف عام از مکان و فضا نفی می‌شوند و جغرافیای فرهنگی جدید ساخته می‌شود. بر این اساس پساساختار گرایی تفاوت چندانی با فلسفه پست مدرن ندارد و حتی به زعم برخی، زیرمجموعه آن محسوب می‌شود. به رغم تحلیل‌های گسترده پست مدرن و پساساختارگرا در جغرافیای انسانی، این گرایش کمتر مورد استقبال دانش و کنش برنامه‌ریزی- به عنوان یک نهاد مدرن- قرار گرفته است؛ زیرا تاکید این مکاتب بر سیالیت، نسبیت، چندگانگی، چندصدایی و … در تضاد با قطعیت‌های برنامه‌ریزی است. اما به نظر نویسندگان در هر صورت گفتمان پست مدرن، عقلانیت علمی برنامه‌ریزی مدرن را به چالش کشیده است، و با طرح موضوعاتی چون برنامه‌ریزی مشارکتی، هویت مکان، حفاظت از میراث تاریخی مکان‌ها، اولویت اختلاط و انعطاف کاربری، بازگشت به مقیاس انسانی و … روش مدیریت محیطی ما را تغییر داده است.

در مجموع در این فصل نویسندگان تلاش کرده‌اند تاریخ برنامه‌ریزی در غرب و رابطه‌اش با نظریات و بحث‌های گسترده‌تر معرفت شناسانه تحلیل کنند و نحوه مواجهه برنامه‌ریزان را با تحولی که در درک مفاهیم فضا و مکان رخ می‌داد، مورد توجه قرار دهند. آن‌ها در پایان نیز در قالب دو جدول، محتوا و فرایند برنامه‎ریزی فضایی را با تکیه بر سه گرایش یاد شده و بر اساس چندین معیار – به صورت موجز- ارائه داده اند.

در ادامه مشخصات و فهرست کتاب ارائه می شود.

Davoudi, Simin, and Ian Strange, eds. Conceptions of space and place in strategic spatial planning. Routledge, 2008.

Acknowledgements xiii

Introduction

SIMIN DAVOUDI AND IAN STRANGE

۱ Space and place in twentieth-century planning: an analytical framework and an historical review

SIMIN DAVOUDI AND IAN STRANGE

۲ Making Wales: spatial strategy making in a devolved context

NEIL HARRIS AND HUW THOMAS

۳ Identity and territory: the creation of a national planning framework for Scotland

GREG LLOYD AND GRAEME PURVES

۴ Space and place in the national spatial strategy for the Republic of Ireland

JAMES A. WALSH

۵ Building consensus in contested spaces and places? The Regional Development Strategy for Northern

Ireland

MICHAEL MURRAY

 

۶ Doing strategic planning differently? The Yorkshire and Humber regional spatial strategy

GORDON DABINETT

۷ Managing the metropolis: economic change, institutional reform and spatial planning in London

NICK BAILEY

 

۸ Asymmetric development in spatial planning: positivist content and post-modernist processes?

SIMIN DAVOUDI

Bibliography

Index