اشغال گیلان توسط پترکبیر و دیدگاه مارکس در مورد پترکبیر و اسلاوها!
اشاره:
نوشتههای مرتبط
متنی که در مورد اشغال گیلان در دوره ی پتر اول ( پتر کبیر) در پی می آید، بخشی از کتاب « تاریخ گیلان؛ از ورود شاه عباس اول به گیلان تا پایان انقلاب جنگل» است که بدون هیچ تغییری در اینجا به خوانندگان تقدیم می شود. این کتاب در سال ۱۳۹۶ توسط نشر فرهنگ ایلیا منتشر شده است.
اسماعیلبیگ سفیر پر راز و رمز ایران در دربار پتر اول
شاهتهماسب اول پیش از آن که از پیشنهاد خود پشیمان شود، اسماعیلبیگ را بهعنوان سفیر خود به دربار تزار روس فرستاد. گویا اسماعیلبیگ برای این سفر بهدلیل فقدان امنیت در منطقهی قفقاز، از تبریز، مقر شاهتهماسب دوم در آن زمان، راهی رشت شده بود تا از طریق کشتیهای روسی راهی دربار پتر اول شود. به گفتهی لاکهارت: «آورامف [کنسول روسیه در رشت] طهماسب را ترغیب کرده بود که اسماعیلبیگ را با اختیارات کامل برای عقد معاهدهای به روسیه بفرستد» (لاکهارت، ۱۳۸۳: ۲۱۱). بنابراین او از جانب تهماسب دوم، سفیر مختار بود. اما مسیر خزر – ولگا در این زمان که زمستان در پیش بود، یخ بسته بود. به ناچار اسماعیلبیگ باید برای مدتی در رشت توقف کند. اما کمی بعد، زمانی که هنوز اسماعیلبیگ در رشت حضور داشت و منتظر فرصتی برای مهیا شدن سفر با کشتی روسی بود، آورامف کنسول روسیه از طریق شیپوف فرمانده روسی مستقر در رشت خبردار شد که تهماسب از تبریز کسی را برای فراخواندن اسماعیلبیگ از رشت فرستاده است. شیپوف در همین خبرگیری متوجه شد که شاهتهماسب دوم از فرستادن سفیر مختار خود برای عقد قرارداد با روسیه پشیمان شده است. آورامف و شیپوف دستبهکار شدند تا پیش از رسیدن مأمورِ بازگرداندن اسماعیلبیگ از رشت، او را راهی دربار روسیه کنند. ملگونف از قول فرمانده سویمونف مینویسد که آورامف: «اصرار به شیپف [شیپوف] داشت که اسماعیلبیگ را زودتر به روسیه روانه دارد، پیش از آنکه دستور [شاهتهماسب] به رشت برسد» (ملگونف: ۱۷۲). همینکار هم انجام شد. سرانجام اسماعیلبیگ را پیش از این که فرستادهی شاهتهماسب دوم از تبریز به رشت برسد، در پیربازار سوار کشتی کرده و راهی پترزبورگ کردند. پیدا بود که او با توجه به یخ بستن ولگا و رفت و آمد دشوار در روسیه، به زودی به دربار آنجا نخواهد رسید. اسماعیلبیگ حدود ۱۰ ماه بعد، یعنی در اواسط اوت (مرداد) ۱۷۲۳ میلادی به سن پترزبورگ رسید.
گویا حاکم گیلان از ترفندی که آورامف و شیپوف در فرستادن اسماعیلبیگ به دربار روسیه در پیش گرفته بودند، آگاه شده و از این کار عصبانی بود. به گفتهی لاکهارت: «مسلماً در نتیجهی گزارش او بود که طهماسب در فوریه [یعنی چهار ماه بعد از اشغال گیلان و دو ماه پس از رفتن اسماعیلبیگ] به او [حاکم گیلان] دستور داد تخلیهی خاک ایران را از قوای روس خواستار شود. شیپوف نپذیرفت و ایرانیها بیدرنگ آمادهی جنگ شدند. حاکم گیلان به کمک حکّام گسکر و آستارا[۱] قوایی مرکب از بیست هزار سرباز تهیه کردند ولی اکثر آنها دهقان و مجهز به شمشیر بودند. فقط تعداد کمی از آنها اسلحهی آتشین داشتند و از امور نظامی بیاطلاع بودند» (لاکهارت، ۱۳۸۳: ۲۱۲). کاروانسرای محل استقرار نیروهای روسی در رشت در اواخر فروردین و اوایل اردیبهشت، یعنی شش ماه پس از اشغال گیلان، توسط نیروهای حاکم رشت محاصره شد. اما نیروهای گیلانی شکست خوردند و به گفتهی لاکهارت هزار نفر کشته و زخمی برجای گذاشتند (ص۲۱۲). حمله به سربازان روسی در پیربازار از طرف نیروهای گیلانی هم کار به جایی نبرد و با شکست روبرو شد. به گفتهی لاکهارت از این تاریخ به بعد «ایرانیها برای دفع روسها با زور اقدامی نکردند» (همان: ۲۱۳).
اسماعیلبیگ که در ماه اوت (مرداد )۱۷۲۳ میلادی به پترزبورگ رسیده بود، در کمتر از یک ماه، یعنی در سپتامبر (شهریور) ۱۷۲۳ میلادی، قراردادی با روسیه منعقد کرد که به قرارداد ۱۷۲۳ میلادی ایران ـ روسیه معروف است.
اسماعیلبیگ پس از انعقاد این قرارداد با روسیه بهسوی ایران حرکت کرد. اما «بعد از مراجعت از روسیه دریافت که طهماسب نه تنها عهدنامه را قبول ندارد بلکه او را خائن میداند و چون بر جان خود بیمناک شد، فوراً خود را تحت حمایت روسیه قرارداد و به حاجیطرخان رفت و تا پایان عمر، یعنی تا بیست سال بعد در آن شهر از دولت روسیه مستمری گرفت» (همان: ۲۱۷). ملگونف در همین رابطه میگوید: «اسماعیلبیگ از روسیه بازگشت (و) با خوف و رجا، در رشت مقیم شد. (چون) ایرانیان او را خائن [می] دانستند، او به حاجیطرخان رفت و بیست سال آنجا بزیست» (ملگونف: ۱۷۴).
چرا اسماعیلبیگ به ایران برگشت؟ آیا او متوجهی خطای بزرگ خود نبود؟ آیا او برای رسمیت بخشیدن به این عهدنامه از جانب روسیه به ایران برگشت؟ آیا واقعاً او بیخبر از همهچیز و از روی بیاطلاعی به تنظیم قرارداد و امضای آن مبادرت ورزید؟ آیا او آنگونه که شاهتهماسب دوم میپنداشت، در خدمت روسیه قرار گرفته و به کشور خود خیانت کرده بود؟ برای پاسخ به این پرسشها اسناد زیادی در دست نیست و تاکنون هم، تا جایی که نگارنده اطلاع دارد، کسی به طرح این پرسشها نپرداخته است؟
با این حال تهماسب دوم با وجود تلاشهای مأموران محلیِ تزار، هیچگاه راضی به امضای قرارداد نشد. اما: «پطر بدون آن که منتظر تصویب عهدنامه باشد، لواشف [فرماندهی جدید قوای روسی در گیلان] را به حکومت گیلان منصوب کرد». البته «بعداً در سال ۱۷۲۴ میلادی آورامف برای دیدن طهماسب به اردبیل رفت تا او را به تصویب عهدنامه ترغیب کند، ولی او نیز توفیق نیافت» (لاکهارت، ۱۳۸۳: ۲۱۷).
در هر حال، رشت به عنوان مقر اصلی لواشف تعیین شد. این استقرار اهمیت مهمی برای موقعیت رشت در سالهای بعد پیدا کرد. بهویژه این که مسیر ارتباطی انزلی – پیربازار که حالا با لشکرکشی روسیه به گیلان، بهعنوان تنها مسیر ارتباطی دریای خزر با رشت و گیلان، تثبیت شده بود، برای ارتقاء موقعیت رشت از اهمیت دوچندان برخوردار بود. با اهمیت یافتن رشت، از این زمان است که محور انزلی – رشت – درّهی سفیدرود برای نخستینبار اهمیت استراتژیک خود را در دنیایی که با گذشته بهکلی متفاوت بود، به رخ کشید. انتصاب حاکم روسی برای گیلان از جانب پتر اول هم به این معنی بود که از نظر او، گیلان براساس عهدنامهی منعقده از طرف اسماعیلبیگ، جزو امپراتوری روسیه محسوب میشود و هم به این معنی بود که بهترین مرکز برای کل گیلان، شهر رشت است. از این زمان رشت به طور رسمی مرکز گیلان شناخته شد.
محتوای قرارداد پترزبورگ در مورد گیلان در ۱۷۲۳ میلادی
قراردادی که در پترزبورگ یازده ماه پس از اشغال رشت با روسیه منعقد شد، در مقدمهی خود شرایط ایران را بازگو میکند و در آن میگوید که تاج و تخت سلطنت در ایران توسط اتباع این کشور (افاغنه) به خطر افتاده است و در نتیجه ولیعهد قانونی کشور (تهماسب دوم) از پتر اول تقاضای کمک کرده است و سپس در متن همین مقدمه آورده است: «وی [اسماعیل بیگ] حامل نامهای بود که نهتنها بهتخت نشستن اعلیحضرت شاه طهماسب را اعلان میکرد، بلکه در آن خواهش کرده بودند که اعلیحضرتِ سراسر روسیه [پتر] در اوضاع کنونی برابر شورشیان، [ایران] را یاری کنند و اراده کنند که تاج و تخت را نیز حفظ کنند و نیز مشعر بر این بود که به سفیر و نمایندهی سابقالذکر اختیارات تام و تمام داده است و آنرا به مُهر خود آراسته که وی قرارداد و موافقتنامهی ابدی دربارهی یاری اعلیحضرت شاه در برابر شورشیان منعقد کند» (متن قرارداد بهنقل از تاجبخش: ۲۹۱).
در بند اول قرارداد سال ۱۷۲۳ میلادی که در پنج بند تنظیم شده بود و امضای اسماعیلبیگ بر پای آن بود، پتر اول تعهد میکند که برای حفظ سلطنتِ تهماسب دوم همهگونه اقدامات، از جمله ارسال نیرو برای سرکوب شورشیان و برقراری سلطنت او در سراسر ایران را فراهم کند. در بند دوم که مهمترین بند این قرارداد محسوب میشود، آمده است: «در برابر این، اعلیحضرت شاه [ایران] شهرهای دربند و باکو را با تمام زمینها و جاهایی که مابین دو شهر [دربند و باکو] بسته است و در کنار دریای خزر جای دارند و نیز ایالات گیلان و مازندران و استرآباد را برای تصرف و تصاحب ابدی به اعلیحضرت امپراطور سراسر روسیه واگذار میکند و این سرزمینها از این زمان تا جاودان متعلق به اعلیحضرت امپراطور سراسر روسیه و در تابعیت او خواهد بود و اعلیحضرت امپراطور سراسر این نواحی را بدان سبب مایل است بهعنوان پاداش بگیرد که سپاهی که اعلیحضرت امپراطور برای یاری اعلیحضرت شاه [ایران] در برابر شورشیان میفرستد، در آنجا نگاهداری شوند. زیرا برای نگاهداری این سپاه از اعلیحضرت شاه، [درخواست] کمک مالی نخواهد شد» (به نقل از تاجبخش: ۲۹۲، ملگونف: ۱۷۳). پیداست که در قرارداد به صراحت گفته شده که هزینهای که پتر برای استقرار نیرو در جهت حمایت از تاج و تخت تهماسبمیرزا در ایران به عهده میگیرد، تاوانی است که برای زمینهای اشغالی به روسیه برای «تصاحب ابدی» و «جاودان» از جانب ایران پرداخته میشود. از نظر نویسندگان شوروی در کتاب تاریخ ایران نیز در قرارداد پترزبورگ: «روسیه تعهد میکرد که به شاه طهماسب [دوم] در امر مبارزه با افغانان کمک کند و در عوض حاشیهی ساحلی داغستان و آذربایجان[۲] و همچنین گیلان و مازندران و استرآباد به روسیه داده شود ولی شاهطهماسب دوم اظهار داشت که اسماعیلبیگ از حدود اختیاراتی که به وی داده شده بود، تجاوز کرده است و پیمان پطرزبورگ را به رسمیت نشناخت» (پیگولوسکایا: ۵۵۸). نویسندگان روسی کتابِ دولت نادرشاه افشار هم روایتی نزدیک بههمین مضمون دارند، با این تفاوت که آنان نهفقط چیزی از مخالفت شاهتهماسب با امضای خارج از اختیارات اسماعیلبیگ در قرارداد ۱۷۲۳ میلادی یاد نمیکنند، بلکه تأکید میکنند که شاهتهماسب با رضایت خود بخشی از ایران را به پتر اول واگذار کرد ولی پتر فقط سرزمین گیلان را اشغال کرد: «طبق قراردادی که بین شاهطهماسب و روسیه برقرار شد (در سپتامبر۱۷۲۳م.)، پتر اول به شاه وعده داد که او را در مبارزه با افغانان یاری دهد. شاه طهماسب نیز از جانب خود دربند و باکو را جزء قلمرو روسیه شناخت و گیلان و مازندران و استرآباد را نیز به آن [پتر اول] واگذار کرد. اما قشون روسیه فقط گیلان را اشغال کرد» (آرونوا: ۵۷).
همان دوبند از قرارداد که در بالا ارائه شد بهطورکامل روشن میکند که پتر اول از سلطنت شاهتهماسب در مقابل شورشیان افغان حمایت میکند و چون سربازان خود را برای این حمایت به ایران میفرستد و در قبال آن هزینهای متقبل میشود، در عوض سرزمینهای نامبرده را در قبال این هزینه، دریافت میکند و اسماعیلبیگ نیز این قرار داد را بهعنوان سفیر مختار ایران امضاء میکند.
در هرحال در بند سوم قرارداد هم شاه ایران موظف شده بود که تسهیلات لازم برای حضور سپاه ایران در دفاع از سلطنت را فراهم کند. در بند چهارم بر رفت و آمد اتباع دو کشور بهصورت آزادانه تأکید شده بود و سرانجام در بند پنجم نیز گفته شده بود که امپراتور روسیه برای همیشه دوست و یار شاه ایران خواهد بود (نک به متن قرارداد: تاجبخش: ۲۹۲ – ۲۹۳ و نوایی، ۱۳۶۸: ۸۳ ـ ۸۵).
[۱]. از نکات مهم این تحولات این است که حاکم گیلان بیشتر در این منازعه با ارتش تزاری روسیه، با حاکم گسکر و آستارا دست اتحاد داده است و تا این زمان خبر چندانی از کمک حاکمان بیهپیش نیست. بهنظر میرسد که هنوز حاکمنشین رشت بهعنوان حاکم کل گیلان، نه بهطور رسمی این وظیفه به او واگذار شده بود و نه اقتدار لازم برای این کار داشت و در نتیجه نفوذ او بیشتر در همان بیهپس بود. شاید به این دلیل که حاکم بیهپیش تصور میکرد اشغال بیهپس در زمانی که حکومت مرکزی سقوط کرده، ربطی به ایشان ندارد.
[۲]. لازم است یادآوری شود که در زمان انعقاد قرارداد پترزبورگ در اوایل قرن هیجدهم، نام این منطقه آذربایجان نبود. این نام در اواخر جنگ جهانی اول توسط گروه مساواتچیان به رهبری محمد امین رسولزاده، که در آنجا قدرت را بهدست گرفته بودند، و جمهوری آذربایجان را تاسیس کرده بودند، برای آن منطقه انتخاب شد.