داستان زایش وگسترش کتب کهن در دنیای شکننده تحریف، انتقال وترجمه
جاودانگی و هویت بشر به بندِ مویِ یار مهربان پایدار مانده و حفظ شدهاست و در دنیای نوشتار، خروش امواج گفتگو و آگندگی از جدل وحدیث، از آن ِکتابهای دمساز هویت بودهاست. از گیلگمش و کتابهای مقدسِ اوستا، عهدین تا فانتزیهای شگفتانگیز و جدید تالکین و رولینگ. در میان ایرانیان نیز اوستا و شاهنامه با برخورداری از غنای ادبی و مواد تاریخی، بزرگترین منبع هویتی فارسی زبان شدهاند. برخلاف برخی غربیان که هویتشان بر حال و اکنون و گاه خیال انگیزیِ آینده نگر مبتنیاست، در شرق هنوز تاریخ و آنهم روایت کهنش، آبشخور و سرچشمه هویت اکنونیان و لذا گرانبها و بعضا مقدس است. اما از انجا که جهان انتقادیِ مدرن، تقدسی را بر نمیتابد، خودِ سرچشمه را نیز میکاود و چشمه چشمه و شرحه شرحه میکند و به بخارشدن هرچه سخت و استوار است یاری و شتاب میبخشد.
نوشتههای مرتبط
استوانه و استوارترین منبع هویتی و مکتوب و منظوم ما شاهنامه است که به نظر بسیاری برساخته و بنیاد شده بر متون و روایات کهنی است که باید آن را متن بزرگتر خداینامه (داستان و نگاشتهِ حول بزرگان و فرهمندان یا خداوندگاران) دانست. روایت مکتوبی که علیرغم اثرگذاری و نامور بودنش در کتب بعد اسلام (قرن ۳ق به بعد) هیچ نسخهای از آن در دست نیست. این متن که حتی به قطعیت نمیتوان کتابش خواند، شگفتانهترین متن مکتوب یا نامهایرانی ناموجود است. چنین اثر شگرفی با این قدمت و اثرگذاری بر تمام مورخین و ادبای اسلامی و تاریخ ملی ایران، هنوز پربار، مستغنی و دستِ پر از تحقیق، پژوهش وکاوش و سوار و گرم و گرامیداشته بر نظریهای جاافتاده نیست. علی رغم نشر مقالات مستقل، نشریک اثر نو وکتابی غربی و ایرانشناسانه در این خصوص مسرت بخش اما دریغ افزاست. اینکه بر شناخت منابع اولیه شاهنامه کتابی مستقل اضافه شود، جای خوشحالی است اما کم کاری و نپرداختن مجدانه و پربار ومستقیم خود ایرانیان فارسی زبان، به کهنترین آثار ما و در راس انها عجمنامههایی که از انها بسیار سخنرفته اما نشانی از اصلشان نمانده، جای تامل و تاسف دارد.
یکی از موضوعات مهم تاریخ و ادبیات ما، نه صرفا ریشههای تاریخ و ادبیات کهن و پیشااسلامیِ خاصه شاهنامه، بل کتب کهن یا ابزارهای نخستین پیدایش تمدن و حتی خط و زبان های فارسی (از باستانی تا میانه و نو یا دری کنونی) است. حول این موضوع که می توان آن را تاریخ و جامعه شناسی کتابهای کهن و کتابت باستانی نامید کوشش کافی و جامع و منتهی به نظریات مورد وفاق حداکثری نشدهاست. پژوهش ها و بررسی های عمیق در این حوزه، خواهد توانست معضلات، ابهام ها و تفاسیر متنوع و گاه گیجکننده حول فرهنگ وتاریخ کهن و کم داده و واقعیتنمای ما را کمی روشنتر و دقیقتر کند. به عبارتی پاسخ به سوالات حولِ کم و کیف یا چند و چون کتب و متون مکتوب (اعم از نویسنده تا اثر و شرایط و جامعه و محتوا و دستگاه فکری رخداد و تولید متن) قرون دوم هجری به پیش، تا ادوار باستانی، یا پژوهیدن و واکاوی از ادوار موسوم «قرون در سکوت» به عقب، مهمترین برنامه در این حوزه باید باشد. به نظر می رسد مدت این سکوت در منابع و دادههای در دسترس ما برای شناخت تاریخ و ادبیات ملی، نه آنگونه که زرینکوب می گوید دو قرن، که مبدا رو به عقبش از قرن دو و درازنایش تا مردمان بومی ماقبل آریایی فلات ایران است. در این راه دو رویکرد ۱) شناسایی وکشف آخرین نسخ خطی و کهن ذکر و ارجاع شده درمتون اما دیده و پیراسته نشده جدید یا تصحیح و نشر نسخ بازمانده و در قفسه و گنجینههای جهان مانده تاکنون و دیگری ۲) بازسازی یا یادنامه نگاری کتب مهم نابوده شده اما پراکنده و مرجع در سایر متون است. اینکه برنامه پژوهشی نخست با توجه به فوریت کار و اولویت زمانی و احتمال انهدام نسخ باقی این کتب در سطح جهان، چقدر کامل شده را اهل فن خواهند دانست، اما نیک میدانیم که نه تنها کشف و ترمیم و خوانش نسخ جدید ، مثل رویداد کشف اوراق تورفان و نقاشی های مانی و…، هنوز ادامه دارد، بلکه ترجمه و تصحیح بسیاری از نسخ خطی کشف و ضبط شده نیز هنوز به فرجام نرسیدهاست.چند دهه پیش بنیاد فرهنگ ایران به سرپرستی مرحوم خانلری این برنامه مهم را با دستاوردهای خوبی در ایران واحتمالا با تاسی و الگو برداری از مستشرقان هلندی و … اغاز کرد که اگر تداوم و تکمیل و بروز میشد بزرگترین اتفاق فرهنگی جهان اسلام و ایران و حتی جلوتر ازمرکز و انتشارات لیدن هلند رقم میخورد. شاید اینک نیز نهادهای علمی و فرهنگی اگر بخواهند یک برنامه موثر داشته باشند با پیگیری این راهبرد و با برنامهای به مراتب قویتر و به روزتر باید این کار را به فرجام برسانند. برنامه موازی دوم، بازشناسی و بازسازی، یا شبیهسازی نسخ و منابع مهم، اما ازدسترفتهای است که به کثرت در منابع بعد ارجاع و نقل شدهاند، اما اصل انها، ناپدید شدهاست. کاری خطیر و عظیم و گاه جسورانه و پرخطر و در حدکلونینگ مدرن وساختن دایناسورهای کتب منقرض شده اما بر زبان و نقل و حرف و رویه امروز. این برنامه به مثابه ترسیم و سه بعدیسازی جسم ناپدید شده کتب کهن و ساختن ماکت و جزییات انها از خلال جملات و اشارات و نشان های دیگران در سر دلبران یا منتقدان است (مثل بازسازی کتاب بعض فضائح الروافض از دل کتاب مهم النقض نوشته قزوینی رازی در۵۶۰ق). کاری که یک سرش همچون بازسازیهای فضایی و ماکتی باستانشناسان از خرده یافتهها و دفینههای مکشوف از کاوشهای زیرخاک است و یک سویه آن یادنامهنگاری برای آثار و کتب مرجع و مهم به شمار می رود. این یادنامهها در جایی که امکان شبیه سازی نیست کلیه اطلاعات لازم، تاثیرات متقابل کتاب بر جامعه و در کل وضعیت جامعهشناختی این کتب را برای نسل بعدی در دسترس قرار می دهد.
کتاب خداینامگ آنتیلا (۱۳۹۹) را باید تمهید و مقدمهای بر برنامه پژوهشی مسیر دوم دانست. اگر وجود و کم و کیف خداینامگهای قبل اسلام و ترجمههای آنها تا عصر فردوسی ۴۰۰ق، موضوع محوری تاریخ و ادبیات ملی ماست، یاکوهامین انتیلا، اسلامشناس برجسته فنلاندی و مدرس دانشگاه ادینبرو، هنوز در ابتدای راه نگره دوم ماست. او در کتاب «خدای نامگ: شاهنامه فارسی میانه» که تا میانه سال ۱۳۹۹ ترجمهاش به دو چاپ رسیده و جایزه جهانی کتاب سال کشور هم بدان تعلق گرفته، میخواهد به دو سوال پاسخ گوید: پیش از اسلام ما چند خداینامه بعنوان مرجع شاهنامه و تاریخ کهن داشتهایم (با توجه به اینکه صرفا از ترجمه عربی آن نخست توسط ابن مقفع سخن به میان امده و گاه بنام های سیر الملوک عجم، سیر، صور، تاریخ ملوک فرس/عجم، سیرت الفرس، خداینامه فی السیر، و… از ان ذکر شدهاست) ودوم محتوای انها چه بودهاست. با طرح زمینههای مرتبط با سنت خداینامگی وبررسی منابع عربی و غیرعربی، ترجمه آن و نیز منابع شاهنامههای کلاسیک وکنونی فارسی، یا نقش برخی قهرمانان نظیر رستم و ارماییل در این شاهنامهها و خداینامههای کهن، مولف در فصل ۶ به این سوالات بطور فشرده پاسخ منفی میدهد و در مقابل طرفداران وجود سنت خداینامههایی چون خداینامه شاهان، روحانیون و پهلوانان (شهبازی) یا نقد نگاه برخی شاهنامه پژوهان (همچون امید سالار) معتقد است، صرفا در عصر ساسانی، نه چند کتاب خداینامه، بلکه صرفا یک «متن سالنامهای کوتاه»چند ده صفحهای مشتمل بر اسامی شاهان موجود بودهاست.متنی با حجم ومحتوای اندک و سلطنتی که در گنجینه شاهی(احتمالا دژ نبشت)سال به سال،اسامی شاهان بدان افزوده(یا گاه ، کاهیده)میشدهاست. بعبارتی وجود اشارات تاریخی به چند ترجمه و چند عنوان مختلف از خداینامه، نه بعنوان وجود چند نوع ویرایش و چند کتاب بلکه، به منزله چند نسخه خطی از ان یا چند رونوشت از نسخه واحد بودهاست.
این نتیجه، فرو کوبنده و گاه در تعارض با اسطوره و کلیت جذاب امال و افکار ما برای ساختن کوهی عظیم از کتب و منابع در قرون سکوت قرار دارد. اما چه موافق و چه مخالف، راهاثبات و توافق بر گذشته نامعلوم، تداوم پژوهش و مستغنی کردن جامعه علمی از داشتههای ناموجود اما پراکنده و اندک آن عصر است. این کار نخست باید با اجرای طرح نخست( تکمیل یا گرانبار کردن گنجینه و کتابشناسی قرن دو بهان سو) صورت گیرد.
نشر این کتاب، اما گام صفر سنتِ واکاوی و بازسازی است. مولف نه وارد عرصه بازسازی، بل مرحله اکتشافی و مقدماتی شدهاست و در یک اثر یکپارچه سرگذشت رفته بر یک متن مهم، ترجمههای آن، رویدادهای رفته بر دفترنامه، بهرهجویان و ارجاع دهندگان، نوع برداشت و تحریف یا تغییر عنوان و تاثیرات این متن بر قرون و اندیشمندان پسین را بر اساس طرح و نظریه خویش (تک نسخهای بودن خداینامه) واکاویده و مستندکردهاست. بعبارتی مطالعات ارزیابی و امکان سنجی را شکل داده تا آیندگان از آن برای ورود به حوزه بازسازی متون مهم بهره جویند. چرا این اثر مقدماتی است نه محوری؟ زیرا مولف علیرغم تلاش خوب و محققانه، موفق به بازسازی همان متن ده صفحهای مد نظرش از خلال این واکاوی ها نشدهاست. بعلاوه خود این کار، امری سترگ و درازدامنهاست که تسلط بر منابع چند قرنی و نویسندگان و زمانه و زمینه انها را می طلبد. بعلاوه وبعنوان مثال آنتیلا علیرغم بررسی و توجه به تعدادی از منابع یونانی همعصر موضوع (مانندمورخ یونانی آگاثیاس) توجه و تمرکز چندانی به اوستا بعنوان یک منبع مهم مرتبط با خداینامهها و یاری جستن از آن برای سنجشگری و ارزیابی منابع و ترجمهها و نویسندگان و میزان تسلط آنها به سیره نامهها ندارد. احاطه به اوستا شرط مهم سنجش، بازسازی و احیا خداینامههاست. چه خداینامه در خود دو واژه یا حیطه مهم ختای/ خدای (بزرگ، شاه و کلا انسان بزرگِ دارنده قدرت و فره خدایی) و نامه (نبشته، کتیبه، نگاره و کتابت شده) را دربر دارد. با توجه به اهمیت دین در دولت و سیاست در ایران وفرهنگ ایزدی، آشنایی با یزدانشناسیِ پیشااسلامی بنیاد چنین کاری است. الزام دوم تسلط بر متون موجود و مدفون و ازبینرفته تا یادکرده در منابع بعدی است. «جامعه شناسی کتابت باستانی» احتمالا پرده از واقعیت نبشته وکتاب در دوران سکوت و بیخبری تاریخی ما برخواهدداشت. شاید یک نتیجه بررسی این فرضیه باشد که در این دوران احتمالا محصول یا چیز بزرگی بنام کتاب و تصورات و اجتماعات پیوند خورده با آن از جمله جامعه علمی ،ادبی و کاتب همانند امروز نداشته باشیم. باتوجه به درصد اندک باسوادی و تمرکز آن در برگزیدگان اندک و عمدتا پیرامون دربار و دین (شاهان و موبدان) یعنی سیاست و مذهب، شاید باید از پیوستار کتیبه، نگاره( tablet)، اوراق و طومار(rolls/scrolls)، نامه،دفترنامه(Codex) و درنهایت کتاب سخن بگوییم. بعبارتی به احتمال، در برخی از سرزمینهای اسلامی، کتاب(درشکل و معنای امروزین) محصول قرن دوم به بعد باشد و طومار و نامه محصول عصر میانه، و کتیبه وسنگن نگاره رسانه عصر باستان[۱]. در این صورت به نامه بعنوان ژانر نوشتاری و فرهنگی متفاوت و مهمی باید بنگریم که درامد و زاینده کتاب در قرون بعدش میشود. از سویی دیگر و با این نگرش،به جهت عدم غفلت از گفتمان غیررسمی و غیردرباری یعنی عامه مردم (طبقات غیر پهلوان و ناخدا!) تواریخ محلی که دربردارنده نگاشت یا مکتوب شده (و تقریبی)روایات مهم شفاهی است اهمیت زیادی می یابند و باید جدی گرفته شوند. مثلا مولف کتاب که تاکید بسیار و هسته مرکزی فرضش را بر روایت حمزه در مورد ترجمهها (یا رونوشتهای) ۹ گانه خداینامه نهاده، جز یک مورد به کتاب مهم تاریخ قم (قمی)که منبع اصلیاش در مورد تاریخ عجم، خود همین حمزهاست اشارهای نکردهاست. قمی در کتابی که در۳۷۸ق به عربی نوشته(ودر۸۰۵ به فارسی ترجمه شده) از ۲۰ باب، چندین باب را به تاریخ وروایتهای عجم یا سیرملوک عجم اختصاص میدهد که ظاهرا این فصول بازنماندهاند(وبه رویتی اصلا نوشته نشدند وکتاب در جلد اول تمام شده) و منبع عمده او کتب حمزه و تاریخ پیشااسلامی مورد نظر اوست.
اما کتاب خداینامه آنتیلا علاوه بر انکه جای خالی یکی از عناوین و منابع کمیاب ما را پر کرده، الهام بخش و جاده ساز، مسیرهای جدید پژوهش هم هست. یکی بازکاوی نویسندگان مهم تاریخ وفرهنگ ملی (از ابن مقفع و حمزه تا مسعودی، بیرونی، طبری و فردوسی) و دیگری تمرکز بیشتر و اندیشمندانه بر متون مهم اما غفلت شده و ضرورت بررسی های بیشتر.
ابن مقفع وحمزه اصفهانی دو نویسنده مهمی هستند که بخشی از تاریخ مسکوتمانده ما مدیون انها و اثارشان است. اسطوره و افسانه زدایی از این دو چهره و واسازی اثار منسوب به و یا نگاشته شده این دو، نور و بازاندیشی تازهای برفرهنگ و تاریخ ملی ما خواهد افکند. اما در این میان به اثار مهمی نیز اشاره شده که شناسایی و واکاوی انها و مرتبطان به انها، منبع مهم داده افزایی برای این تاریخ خواهد بود. یک نمونه آن کتاب الصور است که در نوع خود بی نظیر است و مسعودی در کتابش التنبیه به دیدن این کتاب در سال۳۰۳ در شهر استخر پارس با تصویر ۲۷ شاه ساسانی (۲۵مرد و ۲زن )و طی۴۳۰ سال حکومتو سرگذشت انها، (نوشته وترجمه شده در۱۱۳ق برای هشام عبدالملک) اشاره دارد. بزعم مولف این اولین ترجمه از پهلوی به عربی است کتابهای گاهنامه و آیین نامه (که احتمالا خود یک ژانر دیوانی آن عصرند) نیز از این دست کتب است که قابلت بازسازی را دارند.
نکته مهم این است که برخی از کتب مهم که در قرون معاصر یا بعدی همان کتاب، ارجاع داده و نقل و یادکرد فراوان شدهاند، درسالهای بعد یکباره ازبین رفتهاند. سوای از عوامل طبیعی، اقبال و رویگرداندن به/ از این کتب که عوامل (اجتماعی/سیاسی/اندیشگی) ماندگاری /حذف آنهاست حوزههای بررسی های جالبی خواهد بود. مثلا تاریخ اصبهان حمزه که حاوی مطالب زیادی از تاریخ عجمی یا پیشااسلام ایران و محدوده جبال است باقی نمانده اما آثار متعدد قرن ۴ بدان ارجاع دادهاند، اما تاریخ عمومی شاهان و پیامبران او برای ما باقی ماندهاست. علتش شاید کم توجهی به تاریخ محلی با توجه به محدود شدن دامنه مخاطبان و محو شدن تدریجی نسخ بازمانده در طی قرون و عدم استنساخ مجدد باشد.
البته باید مدیون و سپاسگذار ابداع شیوه نگارش، ارجاع دهی، علایم سجاوندی مدرن باشیم که علاوه بر آسانسازی خواندن و نقل کردن و امکانپذیرکردن ارائه و نقل خود و دیگران، امکانات شناسایی انتحال و ترجمه و از آنِ خودنویسی را تاحدزیاد فراهمکردهاند.سنت و سبک و آیین و فرهنگی که اگر در زمانه کتب کهن ما پدید آمده و جاری بود شاید به این نتیجه میرسیدیم که کتب بسیاری جز رونویسی یا همان گویی و واگویی و دیگرگوییِ کتب قبلی نبودهاست. در این صورت سنجش منابع اصیل چه اسان می گشت.
تداوم پژوهش در این عرصه و«کتاب و کتابتکاوی» یا جامعهشناسی نگارش ونگاشتههای کهن (ازحیطههای نسک، فروردگ، ماتیکان و طومار و اوراق و نامه تا کتاب، رساله و اخبار) و بررسی سنت و جامعه علمی یا گفتکان سیرت پژوه و اخبار پرداز[۲] می تواند ابزار و دادههای سنجش و ازمایش را برای سنجش ، بسط یا حذف فرضیاتی چون جامعه شفاهی دربرابر کتبی، فرهنگ نقل درمقابل عقل، جامعه نانویسا دربرابر باسواد را فراهم کند و نشان دهد درصد یا چند و چون و میزان باسوادی، تولیدمکتوب و بطور کلی جامعه اهل سواد چگونه بودهاست. چراکه کتاب و استقرارش در یک جامعه مستلزم اضلاع دیگری چون وجود خواننده باسواد (یا قاریان و نقالان باسواد) ، وضلع جامعه و نهادهای بکارگیرنده نوشتههاست. شاید درصد نانویسای یک جامعه با درصد کتب آن همبسته باشند و چند قرن سکوت ما هم سکوتی باشد از بهر کم شدن این بخش نویسنده و خواننده و کاربرنده جامعه. بعلاوه فرضیات بنیاد شفاهی و نقالی بودن فرهنگ و تاریخ ملی یا بعبارتی حفظ و انتقال ان بر مبنای نقل و داستانپردازی و نه کتابت (که یک معنای نامه، نام بردن از نامآوران یا خداوندگاران کهن یعنی شاهان و در نهایت پهلوانان یاریرسان انهاست) نیز قابل بررسی و رد یا قبول خواهند شد(ر.ش به امیدسالار،۱۳۹۹)
ترجمه و نشر این آثار مهم و جریانساز که با استقبال فراوان(دو چاپ درفاصله دو ماه) مواجه میشود، میتواند دامنزدن و گسترش طرحهای تحقیقاتی پیشگفته را تسهیل کند. اما گاه شاکله نشر و چاپ انها مناسبتِ درخور با خواننده فارسی زبان ندارد. مثلا نوع حروفچینی و ارایه منابع در کتابنامه که احتمالا افست شده، از مناسبت لازم با عادت خواننده از راست به چپخوان فارسی برخوردار نیست.زیرا چشمانش امکان تمایز فوری نویسنده از عنوان را در این ترتیب بندی نه چندان تمایز گذار ندارد. بعلاوه دسته بندی مجدد منابع کتابنامه در چند قسمت با آدرسدهی استاندارد نام نویسنده، سال، صفحه، مباینت تام نداشته، گاه زحمت مضاعف جستجو در چند فهرست را درپی دارد(موضوعی که به نویسندگان بر می گردد تا ناشران).
پانویس ها و مراجع
آنتیلا، یاکو هامین(۱۳۹۹) خداینامگ:شاهنامه فارسی میانه، ترجمه مهناز بابایی،چاپ دوم آذر۱۳۹۹،نشر مروارید.
امیدسالار،محمود ۱۳۹۹ بوطیقا و سیاست در شاهنامه، ترجمه فرهاد اصلانی و معصومه پورتقی، نشر سخن
شهبازی، علیرضا شاپور ۱۳۷۶ ،خداینامه در متن یونانی، سخنواره: پنجاه و پنج گفتار پژوهشی بهیاد دکتر پرویز خانلری، به کوشش ایرج افشار و هانس روبرت رومر، تهران:توس
[۱] کهن ترین متن تاریخی را بخشهایی از کتیبهای ۲۰۰در۶۰ سانتی متری از سنگنوشته پالرمو به خط کهن مصری میدانند که بیش از۴۰۰۰ سال قدمت دارد(۲۳۰۰ ق میلاد) و در موزه پالرموی ایتالیا نگهداری میشود .این ستون سنگی سالنامه شاهان و فراعنه مصری از ابتدا تا دودمان پنجم را دربر دارد. منهای الواح کتابخانه آشور بانیپال در نینوا و الواح گلی تخت جمشید بیشتر الواح . کتیبههای کهن در منطقه میتن رودان و تمدن سومری، آشوری کشف شده اند(مانند لوح کیش در بابل /عراق امروز مربوط به ۳۵۰۰سال قبل میلاد) و سند ادبیات اولیه بشر مانند گیلگمش یا افسانه انهدونا دختر ساراگون اکد و… به شمار می روند. منبع: .https://www.worldhistory.org/writing
[۲] ظاهرا کهنترین متون (کتب) تاریخیِ در دسترس وبازمانده در سنت بعداسلام ما، متون ناظر به مغازی و سیره پیامبر و مربوط به ابناسحاق(۸۵-۱۵۰ق) است که خود بعدها توسط ابنهشام (فوت ۲۱۳) گرداوری، ویرایش و مکتوب شده وبرای ما بازماندهاست. بعبارتی شاید از دل گفتمان سیره نبوی و کسب اخبار (زانرهایی چون اخبار الطوال، غرر اخبار و…) و گزارش فتوح، گفتمان تاریخ و دانش تاریخی ما بعد از اسلام پدید می ایدو ما قبل از آن، احتمالا نگاهی که امروزه به خود و جهان ازخلال مفهومی به نام تاریخ داریم را بطور چندان برجستهای نداشتیم.