انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

نویسندگان فرانسوی: ساموئل بکت(۲)

 ساموئل بکت (۱۹۸۹-۱۹۰۶) مارتین سلین (۱) برگردان پگاه دودانگه

تداوم کاوش‌های فلسفی او

نوشته‌های بکت بیانگر آموخته‌های گسترده‌اش است. آنها مملو از اشارات ظریف و هوشمندانه به انبوهی از منابع ادبی و همچنین نویسندگان آثار فلسفی و کلامی‌اند. تفکر بکت عمیقاً تحت تأثیر اشخاصی چون دانته، شاعر ایتالیایی، رنه دکارت، فیلسوف فرانسوی، آرنولد جولینکس (۲)، فیلسوف هلندی قرن هفدهم و از پیروان رنه دکارت که به مسئلۀ چگونگی تعامل بعد جسمانی و روحانی انسان پرداخت، و درنهایت دوست محبوب ایرلندی‌اش، جیمز جویس است. اما برای درک آثار بکت به هیچ وجه آگاهی از این تلمیح‌های ادبی، فلسفی، و کلامی ضروری نیست.

مطبوعات عامه‌پسند این تصور فراگیر را ترویج کرده‌اند که آثار بکت عمدتاً به بُعد نکبت‌بار وجود انسان می‌پردازد، به بی‌خانمان‌ها و افراد علیلی که در سطل‌زباله‌ها ساکن‌اند، اما این درک اساساً نادرست است. او به انسان در چنین شرایط طاقت‌فرسایی می‌پرداخت؛ نه به این‌خاطر که به ابعاد نکبت‌بار و بیمارگون زندگی علاقه داشت، بلکه او بر جنبه‌های مهم تجربیات انسان متمرکز بود. مضمون بسیاری از آثار ادبی جهان –مانند ارتباط اجتماعی بین افراد، آداب‌ورسوم و ثروتشان، تقلایشان برای کسب مقام و مرتبه، یا دستیابی به مقاصد جنسی- در نظر بکت تنها چون تزئینات ظاهری وجود و ابعاد غیرمترقبه و جزئی آن جلوه می‌کرد که مشکلات و رنج‌های بنیادی انسان را می‌پوشاند. به نظر می‌رسد سوالات اساسی بکت اینها بوده است: چگونه می‌توانیم با این واقعیت که ما به بودن در جهان دچار شده‌ایم، بدون اینکه حتی از ما تقاضا شود، کنار بیاییم؟ و ما که هستیم؟؛ ماهیت حقیقی ما چیست؟ هنگامی که یک انسان خود را “من” خطاب می‌کند منظورش چیست؟

 

بنابراین آن‌چه در یک نگرش سطحی توجه به بعد نکبت‌بار به نظر می‌رسد، تلاشی است برای دست‌وپنجه نرم کردن با مهم‌ترین ابعاد وضعیت انسان. برای مثال منتقدان، دو قهرمان در انتظار گودو را به کرات ولگرد نامیده‌اند، در صورتی که بکت هیچ‌گاه آن‌ها را این‌گونه توصیف نکرده‌است. آن‌ها صرفاً دو انسان‌اند که در مهم‌ترین موقعیت انسانی یعنی بودن در جهان قرار گرفته‌اند و نمی‌دانند که چرا آن‌جا هستند. از آنجایی که انسان موجودی اهل استدلال است و نمی‌تواند بپذیرد که وجودش در هر موقعیتی کاملاً بیهوده است یا می‌تواند باشد، آن‌دو کم‌وبیش حضور خود را در جهان، که با صحنه‌ای خالی با یک درخت منفرد نمایانده می‌شود، منوط به این می‌پندارند که منتظر کسی هستند. اما آن‌ها هیچ گواه قاطعی ندارند که این شخص، که آن‌ها گودو می‌نامند، با آنها چنین قراری گذاشته باشد یا واقعا وجود داشته باشد.  بکت انتظار صبورانه و منفعلانۀ آن‌ها را با سفرهای ابلهانه و بیهوده‌ای مقایسه می‌کند که دستمایۀ وجودی شخصیت‌های همتای دیگری است. اغلب در ادبیات نمایشی شخصیت‌ها اهداف مشخصی را مانند قدرت، ثروت، ازدواج با معشوقی جذاب و چیزهایی از این قبیل، دنبال می‌کنند. اما زمانی که به این اهداف دست یافتند؛ آیا هیچ‌کدام از آن‌ها یا مخاطبان به پاسخ آن پرسش‌های اساسی که بکت مطرح می‌کند، نزدیک شده‌اند؟ آیا قهرمان داستان پس از وصال معشوق، با او واقعا به خوشی زندگی می‌کند؟ گویا به این دلیل است که بکت ترجیح داد تا آنچه را که پرسش‌های غیرضروری تلقی می‌کرد، کنار بگذارد و از جایی شروع کند که نویسندگان دیگر دست کشیده بودند.

این شیوۀ پرده‌انداختن از حقیقت تا عریان شدن استخوان‌ها آن دلیلی است که بکت را در جایگاه یک نویسنده به سوی تمرکز، رقّت و ایجاز رهنمون می‌شود. دو اثر اول او در ادبیات داستانی، کوبنده‌تر از مشت و مورفی، مملو از جزئیات مشروح‌اند. در وات، آخرین رمان انگلیسی بکت، محیط به نحو محسوسی ایرلندی‌ است، اما بیشتر واقعه‌ها در جهانی غیرواقعی و انتزاعی روی می‌دهند. قهرمان داستان، وات، در خدمت یک کارفرمای مرموز به نام آقای نات (۳) است و برای او به عنوان اربابش مدتی کار می‌کند، بی‌آنکه حتی او را چهره‌درچهره ببیند، و سپس اخراج می‌شود. حکایت زندگی انسان در بحبوحۀ رمز و ابهام آشکار می‌شود.

بیشتر نمایشنامه‌های بکت در سطح مشابهی از انتزاع روی می‌دهند. آخر بازی (تک‌پرده‌ای، ۱۹۵۷) (۴) فروپاشی رابطۀ بین اربابی به نام هام (۵) و خادمش، کلوو (۶)، را شرح می‌دهد. آن‌ها در ساختمانی مدور با دو پنجرۀ مرتفع زندگی می‌کنند؛ چه بسا این استعاره‌ای از فضای درون جمجمۀ انسان است. وقایع ممکن است نماد اضمحلال شخصیت انسان و شکستن زنجیر بین ابعاد روانی و جسمانی او در ساعت مرگش پنداشته شوند. در آخرین نوار کراپ (تک‌پرده‌ای، اولین اجرا در۱۹۵۸) (۷) مردی مسن به اعترافات خود که در سال‌های خوش جوانی ضبط کرده‌است، گوش می‌دهد. این به تصویری از ابهام خویشتن بدل می‌شود، چرا که صدای کراپ جوان برای کراپ پیر، صدای شخصی کاملاً بیگانه است. آن‌گاه به کدام تعبیر دو کراپ می‌توانند در جایگاه یک انسان تلقی شوند؟ در روزهای خوش (۱۹۶۱) (۸) زنی به معنای واقعی کلمه، پیوسته در حال فرو رفتن در زمین است، با این حال به وراجی دربارۀ بیهودگی زندگی ادامه می‌دهد. به عبارتی دیگر، هرچه فرد به مرگ نزدیک و نزدیک‌تر می‌شود، همچنان تظاهر می‌کند که زندگی تا ابد به طور طبیعی در جریان است.

بکت در نثرهای روایی سه‌گانه‌اش- این نثرها، به بیان دقیق، برخلاف تصور رمان نیستند- با عنوان مالوی، مالون می‌میرد، نام‌ناپذیر، و همچنین در مجموعۀ داستان‌ها و متن‌هایی برای هیچ (۱۹۶۷) (۹)، مسئلۀ هویت خود انسان را به همان شکلی که بود، پیش کشید. این مسئله به سادگی بیان شده‌است: زمانی که من می‌گویم “من می‌نویسم”، دربارۀ خودم صحبت می‌کنم، درحقیقت بخشی از من کاری را شرح می‌دهد که بخش دیگر من انجام می‌دهد. من هم شاهدم و هم ابژه‌ای هستم که مشاهده‌اش می‌کنم. کدام یک از این‌ها “منِ” واقعی است؟ بکت در نثرهای روایی‌اش می‌کوشد تا این اصل مبهم خویشتن را دنبال کند که برای او به شکل سیل دائمی افکار و مشاهدات دربارۀ خویشتن ظاهر می‌شود. وجود مطلق یک فرد، خودآگاهی یک فرد در جایگاه یک موجود در این جهان، می‌تواند همانند سیل افکار تجربه شود. Cogito ergo sum نقطۀ آغاز دکارت، فیلسوف مورد علاقۀ بکت، است: «من می‌اندیشم، پس هستم». بنابراین بکت برای درک اساس وجود سعی کرد به جوهر جریان خودآگاهی که وجود یک فرد است، دست یابد. چیزی که او یافت فریاد دائماً پس‌روندۀ شاهدان یا قصه‌گویانی بود که به محض مشاهده، به نوبۀ خود، به ابژۀ مشاهدۀ شاهدی دیگر بدل می‌‌شدند. برای مثال مالوی و موران (۱۰)، تعقیب‌کننده و تعقیب‌شونده در بخش اول سه‌گانه، تنها یک جفت مشاهده‌کننده و مشاهده‌شونده‌اند. در بخش دوم مالون هنگام مرگ، زمانش را صرف داستان‌سرایی دربارۀ افرادی می‌کند که آشکارا نمودی از وی‌اند. بخش سوم به شالوده می‌رسد. صدا، صدای فردی است که نام‌ناپذیر است، و روشن نیست که این صدا از آن‌سوی گور می‌آید یا از برزخ پیش از تولد. ما نمی‌توانیم تصور کنیم که آگاهی و ذهن ما در جای خود نباشد-«من نمی‌توانم از این که از بودن باز ایستاده‌ام، آگاه باشم»- بنابراین خودآگاهی از هیچ سو به روی بی‌نهایت باز نیست. این همچنین موضوع نمایشنامۀ بازی (اولین اجرا در سال ۱۹۶۳) (۱۱) است که لحظات مرگ خودآگاهی سه شخصیت را به نمایش می‌گذارد که در زندگی، در یک مثلث عشقی پیش‌پاافتاده به هم پیوند خورده‌اند و تا ابدیت ادامه دارند.

 

شوخ طبعی و مهارت

بکت به رغم شجاعتی که در مواجه شدن با راز غایی و وجود یأس‌آور انسان داشت، اساسا یک نویسندۀ طنز بود. در یک نمایش مضحک فرانسوی، تماشای جست‌وجوی پرهیاهو و اغلب ناموفق برای امر پیش‌پاافتادۀ ارضای جنسی باعث خنده می‌شود. در آثار بکت نیز، درک بیهودگی و نهایت پوچی تقلاهای بشر، با رها ساختن مخاطب از دغدغۀ اهداف بیهوده و عبث، می‌تواند اثری آزادی‌بخش داشته‌باشد. تماشای دل‌مشغولی خودستایانه و متکبرانه، با جاه‌طلبی‌های واهی و امیال پوچ موجب خنده می‌شود. آثار بکت نه تنها یأس‌آور و اندوه‌بار نیست، بلکه تأثیر اصلی خواندن و تماشای آثار بکت نوعی رهایی کاتارتیک (۱۲) است، هدفی به قدمت خود تئاتر.

بکت در حقیقت یک استاد ماهر بود، و درک او از فرم بی‌عیب و نقص است. برای مثال مالوی و در انتظار گودو در دو بخش متقارن نگاشته شده‌اند، که هر بخش آینه‌ای نظیر بخش دیگر است. او همچنین در کارهایش برای رسانه‌های جمعی، نشان داد که می‌تواند به طور‌ شمّی و به نحو درخشانی مشخصۀ اصلی فنون آن‌ها را درک کند. نمایش‌های رادیویی‌ او مانند همۀ افتادگان (۱۹۵۷) (۱۳) نمونه‌هایی از استفادۀ تلفیقی از صدا، موسیقی، و زبان هستند. نمایش کوتاه تلویزیونی آره جو! (۱۹۶۷) (۱۴) از توانایی دوربین تلویزیون در حرکت روی چهره و کاراکتر خاص نمایش تلویزیونی استفاده می‌کند. در نهایت فیلم‌نامۀ او با نام فیلم (۱۹۶۷) (۱۵) رشته‌ای فراموش‌نشدنی از تصاویر خودی که مشاهده ‌شده است را می‌آفریند که تلاش می‌کند از چشم شاهد خود بگریزد.

آخرین آثار بکت به حد کمال دقت و ایجاز می‌گرویدند. آمد و رفت (۱۹۶۷) (۱۶) نمایشنامه‌ای کوتاه یا آن‌طور که خود او آن را می‌نامید “دراماتیکول (۱۷)” تنها حاوی ۱۲۱ واژه است که سه کاراکتر آن‌ها را به زبان می‌آورند. داستان کوتاه کمبود (۱۸) تنها از ۶۰ جمله تشکیل شده است، که هر کدام یک‌بار تکرار شده‌اند. سری نمایش‌های بی‌کلام (۱۹) ِ او دقیقا همان‌چیزی‌ است که از نامش پیداست، و یکی از آخرین نمایشنامه‌هایش به نام راکِبی (۲۰) تنها ۱۵ دقیقه طول می‌کشد. این ایجاز صرفا شرحی است از عزم بکت در تقلیل نوشته‌هایش به کلیات و پرهیز از هدر دادن واژه‌ها برای مسائل پیش‌پاافتاده.

 

 

منبع: دانشنامۀ بریتانیکا

https://www.britannica.com/biography/Samuel-Beckett

 

 

پانویس

  1. Martin-J-Esslin
  2. Arnold Geulincx
  3. Knott
  4. Fin de partie (one-act, 1957; Endgame)
  5. Hamm
  6. Clov
  7. Krapp’s Last Tape
  8. Happy Days
  9. Stories and Texts for Nothing
  10. Moran
  11. Play
  12. معادل آن در فرهنگ علوم انسانی داریوش آشوری روان‌پالا است.
  13. All That Fall
  14. Eh Joe!
  15. Film
  16. Come and Go
  17. dramaticule: نمایشنامۀ کوتاه
  18. Lessness
  19. Acts Without Words
  20. Rockaby