سریال «سکس و شهر»، بر اساس کتابی با همین نام از سال ۱۹۹۸ تا سال ۲۰۰۴ در شش فصل ارائه شد. سازندگان آن، پیرو شهرت جهانگیر این سریال، اقدام به ارائه دو فیلم سینمایی با همان رویکرد در سال های ۲۰۰۸ و ۲۰۱۰ نمودند. این سریال و فیلم های متعاقبش، همواره در نظر دارند نکاتی پیرامون عاملیت زنان، در روابط جنسی و عاطفی، محیط کار و اجتماع مطرح سازند، که در اغلب موارد نیز موفقیت چشمگیری داشته اند و توانسته اند توجه عموم را به مسائل زنان جلب نمایند. اما در تضاد با این روند، در طرف دیگر با تشویق سبک زندگی لوکس، خود زمینه ای برای تبلیغ بدن های کنترل شده با استانداردهای دنیای نوین از جمله صنعت مد می شوند.
داستان سریال، توسط «کری بردشاو» روایت می شود که ستونی در روزنامه می نویسد و وقایع روزمره خود و سه دوستش را تحلیل می کند. سه دوست کری، هر یک، نماینده تیپ مشخصی از زنان هستند. سامانتا که فقط به دنبال خوشگذرانی است، شارلوت که به ارزش های سنتی پایبند است و آماندا که شغلش برایش در اولویت قرار دارد. سریال با دیدگاهی نوین، زندگی چهار زن مجرد در نیویورک را روایت می کند و سعی دارد سبک های زندگی متفاوت برای زنان را معرفی نموده، پیرامون هنجارهای محدود کننده سنتی به بحث بپردازد. تلاش موفقی که تاثیر مشهودی بر عامه در آمریکا و جهان داشته است. نمی توان از نکات تامل برانگیز و اثرات مثبت این مجموعه چشم پوشی نمود که پس از سریال، همچنان در فیلم ها نیز به مسائلی همچون استقلال زنانه، ازدواج در سنین بالا، مسائل مادری، زوج های بدون فرزند، یائسگی و بحران میانسالی زنانه می پردازد. اما نهایتا این مجموعه نیز نتوانست در مقابل کلیشه های هالیوودی مقاومت کند. کری بردشاو در سریال، زن مجرد بودن را یک انتخاب و سبک زندگی می داند و حتی از این که به دلیل ازدواج نکردن هدیه ای دریافت نمی کند، به دوستش که از او هدیه ازدواج دریافت کرده طعنه زده بود. اما در فیلم اول، او هم به سرنوشت «پایان خوش هالیوودی» دچار می گردد، به معشوقش می رسد و ازدواج می کند، یعنی همان تفکر قالبی که خوشبختی زن را در ازدواج می داند تکرار می شود.
نوشتههای مرتبط
در فیلم دوم، این چهار یار قدیمی که حال، بیش از یک دهه پر فراز و نشیب را پشت سر گذاشته اند به زنانی موفق بدل شده اند؛ این موفقیت با کفش هایی پاشنه بلند و لباس هایی مد روز به تصویر کشیده می شود که در عروسی پر زرق و برق دوستان همجنسگرایشان شرکت می کنند که همه چیز به شکل متظاهرانه ای، رویایی به نظر می رسد. زرق و برقی که در صحنه های بعد، با نمایش کمد لباس، پرده و کاناپه هایی همچون عکس های تبلیغاتی ادامه دارد. اشاعه سبک زندگی مصرفگرایی، خرید از برندهای لوکس و تبلیغ مستقیم و غیر مستقیم آن چیزی نیست که فیلمسازان بابت آن شرمنده باشند، بلکه گویی آن را مایه مباهات هم می دانند. کری در سکانس خریدش به همراه سامانتا می گوید «مشغول اسباب کشی بودم و داشتم با خریدِ اثاثیه، به صنعت مد خیانت می کردم». گویی برای این آدم ها تفاوتی ندارد که چه چیزی می خرند، مبل و پرده، یک تلویزیون جدید، کفش ها و لباس های بی شماری که فضای کمد برای نگه داری شان تبدیل به معضل اصلی شان می شود، یا یک پنت هاوس در حالی که آپارتمان قبلی شان را هم نگه داشته اند، عطش جنون آمیزی که فقط با خریدن فرو می نشیند و قهرمان های داستان، آدم های خوشبختی هستند که محدودیت و نگرانی برای پرداخت این همه ندارند. همچون شخصیت زنی به نام «بلر» که در فیلم اول، نمایشگاهی از جواهراتش گذاشته و از گارسونی به بازیگری رسیده و با ازدواج با مردی میلیاردر به ثروتی افسانه ای دست پیدا می کند؛ تصویری از رویای آمریکایی، که در آن افراد از هیچ شروع می کنند و به همه چیز می رسند. و مخاطب از شکوه و جلال به تصویر کشیده شده، چنان مسحور می گردد که از خود نمی پرسد، ورشکست شده ها، فشارهای عصبی و بی خانمان های آمریکا در کجای این تصویر قرار دارند.
نقش رسانه ها در اشاعه و تاکید بر هنجارهای عصر مدرن را نمی توان ندیده گرفت، از رادیو، تلویزیون و نشریات چاپی گرفته تا شبکه های اجتماعی اینترنتی که این مورد آخر رشد روزافزونی نیز دارد. صنعت مد نه تنها در خصوص شکل اندام و صورت افراد برایشان تعیین تکلیف نموده است بلکه هنجارهایی در مورد پوشش بدن ها نیز ابداع و ترویج نموده، به عبارتی مروج مصرفگرایی نیز هست. الزام به مصرف برندهای خاص چنان در میان نوجوانان و جوانان رایج شده که شرکت تبلیغاتی Young & Rubicam در تحقیقاتش (۲۰۰۱) باور ذهنی عامه به مصرف برندهای معروف را با باور مردم در گذشته به ادیان مقایسه نموده است. جیم ویلیام مدیر بخش اروپایی این شرکت، می گوید : « به دلیل شور و اشتیاق مردم بود که موجب ارتباط اعتقادی شان شد و باعث شد میلیون ها انسان از آن ها پیروی کنند، چرا که این ادیان بر اساس ایده های قدرتمندی بنا شده بودند که به زندگی معنا و هدف می بخشید». در دنیای امروزه، شیوه های خاصِ پوشش کفش و لباس، آرایش مو و صورت، استفاده از زیورآلات با برندهای لوکس، ارزش هایی هستند که توسط عامه مردم به باوری درونی بدل گشته اند. به عبارتی، کالای لوکس مانند ساعت و کفش به خاطر کیفیت و نیاز به آن مورد استفاده قرار نمی گیرد بلکه به خودی خود از ارزش تهی شده و تنها به صورت نشانه و نمادی بر جایگاه اقتصادی و اجتماعی فرد خریداری و مصرف می شود.
عبارت prosumption که در زبان انگلیسی ترکیبی از دو کلمه تولید production و مصرف consumption است، توسط تافلر (ریتزر و جورجنسون ۲۰۱۰ ، ص ۱۷) ارائه شده است. همانطور که ریتزر توضیح می دهد، مفاهیم مصرف و تولید را نباید جداگانه مطرح کرد و بهتر است آنها را با هم در نظر بگیریم. بدین معنا که نه تنها مصرف بیشتر، مستقیما منجر به تولید بیشتر می گردد بلکه به کار گرفتن مشتریان نیز بخشی از فرایند تولید است. مصرف کنندگان، نه تنها در معرض رسانه ها و تبلیغات مانند تبلیغات در وب سایت ها هستند، بلکه برخی از کارهای تبلیغاتی را نیز خودشان انجام می دهند. به عنوان مثال، کاربران شبکه های اجتماعی، مانند اینستاگرام و توییتر، پس از این که در معرض تبلیغات مستقیم و غیرمستقیم برندها در راستای مصرف هرچه بیشتر کفش و لباس و لوازم آرایش قرار می گیرند، در مرحله بعد با مطالبشان به صورت عکس و متن و ویدیو، محتوای القا شده در زمینه مصرف به طور کلی یا مصرف برند لوکس به خصوصی را تبلیغ می نمایند. تبلیغاتی که منافع اقتصادی را برای شرکت های بزرگ به ارمغان می آورد. به عبارتی، عوام، هنجارهای جدید و القا شده را بدون توجه به عواقب آن بازتولید می نمایند.
در همین راستا، فمنیسم مارکسیستی (ریتزر ۱۳۷۴) نظریه ستمگری جنسی را مطرح می سازد و بر نابرابری های جنسیتی و اقتصادی تاکید دارد. یعنی از طرفی سیستم سرمایه داری موجب می شود تفاوت بارزی مابین طبقات وجود داشته باشد از طرف دیگر حتی در طبقه برخوردار اقتصادی نیز نابرابری قابل توجهی میان زن و مرد وجود دارد. این نابرابری ها شامل موارد گسترده ای از قبیل مالکیت سرمایه مادی، دسترسی به قدرت، منزلت و امکانات را شامل می گردد. با این همه، علیرغم شکاف اقتصادی میان زنان دارا و ندار، می توان شباهت های فراوانی نیز میانشان مشاهده کرد. فمنسیت های مارکسیستی معتقدند که زنان در هر دو طبقه نقش منفعلی دارند. در یک طبقه در نقش مصرف کننده کالاهای مجلل، وظیفه عمده شان رعایت استانداردهای زیبایی جامعه سرمایه داری است و در مالکیت مرد و در خدمت سیستم سرمایه داری هستند، بدون این که برخلاف سبک زندگی لوکسشان اختیار چندانی در انتخاب آن داشته باشند. زن بورژوا هرچند به ظاهر اختیار خرید کالا را به شکل گسترده ای داراست، اما در عمل به دلیل هنجارهای کشورهای نئولیبرالیست، ناچار به مصرف کالاها و خدمات خاصی می پردازد که به شکل مد و غیره به او القا شده و بدن، صورت و لباس و زینت آلاتش بایستی طبق قواعدی که به او دیکته شده، باشد. در طبقه فرودست نیز زن با عناوینی چون همسری و مادری، خدمات رایگانی را به خانواده و عمدتا مردان می دهند بدون این که از نظر مالی و منزلتی پاداشی دریافت دارند. در این دیدگاه هرچند به نابرابری میان زنان اشاره می شود اما عمدتا بر نقش منفعلشان در تمامی طبقات اجتماعی تاکید می کنند. شاید بتوان وضعیت زنان در جامعه سرمایه داری را از دید فمنیسم مارکسیستی در این نقل قول معروف خلاصه نمود؛ زن سرمایه دار، انگلِ یک انگل است و زن فقیر، برده ی یک برده (مک کینان ۱۹۸۲ منقول در ریتزر ۱۳۷۴).
بدین ترتیب می توان مشاهده نمود که استراتژی های تبلیغاتی شرکت های بزرگ تجاری، برای خرید و مصرف هرچه بیشتر کالاها، برنامه ریزی می نمایند. بازنمایی این جریان، در فیلم های پرفروش آمریکایی به شکل بارزی به چشم می خورد که باورها و ارزش های افراد در سراسر جهان را تحت تاثیر قرار داده است. جریانی که به دور از عقلانیت، بدون توجه به عواقب زیست محیطی، سلامتِ جسم و روان انسان ها را به خطر می اندازد تا کسب و کارهای بزرگ سود بیشتر و بیشتری حاصل نمایند و عامه، نیز بدون آگاهی، بخشی از جریانی می شوند که نخستین آسیبِ آن، متوجه خودشان می شود.
منابع:
ریتزر جورج ، نظریه جامعه شناسی در دوران معاصر، انتشارات علمی ۱۳۷۴ ترجمه محسن ثلاثی
Ritzer G, Jurgenson N 2010, ‘Production, Consumption, Prosumption: The nature of capitalism in the age of the digital ‘prosumer’ ‘, Journal of Consumer Culture, Vol 10, No.1, pp. 13-36.
Young&Rubicam ۲۰۰۱ , https://www.humphreys.co.uk/articles/brands-are-new-religion-says-advertising-agency/#:~:text=%E2%80%9CBrands%20are%20the%20new%20religion,strong%20beliefs%20and%20original%20ideas.