مقدمه
ویکتور پاپانک (Victor Papanek) را به نوعی میتوان بنیانگذار سبک «طراحی اجتماعی» در رشته طراحی دانست. او که متولد وین است، در رشتههای طراحی صنعتی، معماری، مهندسی مکانیک و مردمشناسی به تحصیل و پژوهش پرداخت و در سال ۱۹۷۱ با کتاب معروف خود «طراحی برای دنیای واقعی (Design for the Real World)» به تفکرکاپیتالیستی حاکم بر طراحی و معماری در زمانهی خود یورش برد. او در این کتاب توجه را به ابعاد اجتماعی و محیط زیستی کار طراحان جلب کرده و این قشر را در قبال وضعیت اجتماعی – اکولوژیکی جامعه جهانی مسئول میداند. او طراحی متعهدانه را نه راهی برای برآوردن خواستههای مردم، بلکه شیوهای میداند که از طریق آن نیازهای واقعی مردم کشف شده و برطرف میشود؛ در این نگاه طراحی باید همانقدر که در خدمت کشورهای پیشرفته و جهان اول است، به صورت ویژه به کشورهای در حال توسعهی جهان سوم نیز نطر داشته باشد. پاپانک معتقد است طراحان و خالقانِ حرفهای مسئولیتی دارند و باید با تعهد به این مسئولیت در راستای ایجاد تغییرات مثبت در جهان اطرافشان گام بردارند. تأثیرات اجتماعی ویکتور پاپانک در دنیای طراحی به اندازهای بود که برخی از صاحب نظران از وی با عنوان “پیامبر طراحی” یاد میکنند.
پروندهی پیش رو تلاشی است در راستای جمعآوری منابع فارسی مربوط به این طراح بزرگ که البته تعدادشان بسیار اندک است. با صرف نظر از منابع تکراری، این پرونده از سه بخش تشکیل شده است: در بخش اول معرفی کوتاهی از وی آورده شده است، بخش دوم مصاحبهایست که توسط یکی از طراحان ایرانی (آقای مصطفی میرفندرسکی) در سال ۱۳۷۳با ویکتور پاپانک صورت گرفته ودر بخش نهایی یکی از مقالات دکتر پاپانک که توسط آقای شهابالدین امیرخانی به فارسی ترجمه شده است، به نام “معنویت در طراحی”، در اختیار قرار گرفته است.
فهرست
الف) معرفی ویکتور پاپانک
سایت نیودیزاین / وبلاگ دکتر محمود کشاورز
ب) گفت و گو با ویکتور پاپانک
مجله تخصصی طراحی صنعتی دستاورد
ج) مقالهای از ویکتور پاپانک: معنویت در طراحی
نشریه زیباشناخت
الف) معرفی ویکتور پاپانک
ویکتور پاپانک در سال ۱۹۲۵ در شهر وین متولد شد و پس از اقامت کوتاهی درانگلیس در سال ۱۹۳۹ به آمریکا مهاجرت کرد و در سال ۱۹۴۶ به عنوان شهروند آمریکا پذیرفته شد. وی از سال ۱۹۴۲ تا ۱۹۴۸ به تحصیل رشته طراحی صنعتی و معماری در (Cooper Union) نیویورک و بعد در رشته مکانیک در انستیتو تکنولوژی ماساچوست (Massachusetts Institute of Technology یا( MIT مشغول شد. وی سپس به تحقیقاتی در زمینه های مردم شناسی، روان شناسی و بیولوژی پرداخت.
پاپانک بر اثر تحقیقات و تدابیری که برای کشورهای در حال توسعه اندیشید به معروفیت رسید. تز Low-Tech-Design وی با طراحی رادیو از ورق فلزی که با شعله شمع کار می کرد، به سفارش سازمان ملل (UN) در اندونزی در سال ۱۹۶۷ و طراحی یخچال با نیروی خورشیدی برای سازمان بهداشت جهانی (WHO) در سال ۱۹۸۲ به اوج خود رسید. وی به عنوان مشاور طراحی نیز فعالیت میکرد. در سال ۱۹۸۱ پاپانک برای دولت تانزانیا و نیجریه یک واکمن (Walkman) ارزان قیمت به نام Balla-Koya طراحی کرد، که جهت اطلاع رسانی نکات بهداشتی و کنترل جمعیت مردم به کار می آمد.
پاپانک پیشنهادات و توصیههای تئوری و عملی خود در زمینه دیزاین در کشورهای در حال توسعه را در سال ۱۹۷۱ در کتابی به نام Design for the Real World به تحریر در آورد. در کتاب دیگری به نام Design for Human Scale درسال ۱۹۸۳ نظراتش را در مورد طراحی انسانی و محیط زیستی به چاپ در آورد. او در سال ۱۹۹۸ در سن ۷۴ سالگی درگذشت.یک سری از طرح های وی امروزه در موزه ژرژ پمپیدو (Centre Georges Pompidou) در پاریس قابل مشاهده است.
منبع: http://www.newdesign.ir/search.asp?id=38&rnd=2352
« ویکتور پاپانک» طراح و استاد دانشگاه، در سال ۱۹۷۱ در قالب یک کتاب، اثری انقلابی در دنیای نظریات طراحی بر جای گذاشت : «طراحی برای دنیای واقعی» . او در این کتاب به تفکر حاکم بر طراحی صنعتی و معماری در آن زمان حمله کرد و با نقدی تیزبینانه گم شدن حلقه مفقودهای به نام اخلاق و معنویت را در طراحی یادآور شد. پس از این اثر سیل مقالات، پژوهشها و محصولات ملهم از این تفکر متولد شدند که گرایشهایی چون, Green Deisgn, Eco-Design, Human Centered Design , Experince Design, Social Deisgn, Interaction Deisgn و … را در سالهای بعد و زمان کنونی رقم زد.
منبع:
https://honaremoaser.persianblog.ir/wpgAXg0p8NsoEa1poOK1-طراحی-برای-دنیای-واقعی-و-فراواقعی
ب) گفت و گو با ویکتور پاپانک
معرفی
«مصطفی میرفندرسکی» متولد سال ۱۳۳۴ در تهران و فارغ التحصیل رشتهی طراحی صنعتی از دانشکدهی هنرهای زیبای دانشگاه تهران است. فعالیت طراحی را از سال ۱۳۵۳ آغاز کرده و مدت ۷ سال رئیس دپارتمان طراحی صنعتی کارخانهی ارج بوده است. او تاکنون درباره ی طراحی صنعتی مقالات متعددی نوشته و سخنرانیهای بسیاری کرده است و در حال حاضر نیز مشاور طراحی صنعتی مرکز توسعه ی صادرات ایران میباشد.
«ویکتور پاپانک» متولد وین، تحصیلات خود را در رشتههای معماری و مردم شناسی به پایان برده و یکی از معروفترین طراحان صنعتی حال حاضر دنیاست. توجه خاص وی به «طراحی سازگار به محیط زیست و مسؤول در برابر اجتماع » از سال ۱۹۶۳، اعتبار خاصی برای او ایجاد کرده و کتاب معروفش « طراحی برای دنیای واقعی» – که در سال ۱۹۷۱ منتشر شد – بر شهرت و اعتبار او افزوده است. از کتابهای دیگر وی «طراحی برای مقیاس انسانی» و «به سوی معنویت در طراحی و معماری» را میتوان نام برد.
پاپانک به مدت سی سال با سازمان بهداشت جهانی یونسکو و یونیدو همکاری داشته و هنوز در زمره ی مراجع اصلی تئوری طراحی صنعتی به شمار میرود. او در حال حاضر، به نوشتن و تدریس در دانشگاه تگزاس مشغول است.
ویکتور پاپانک (Victor Papanek) برای طراحان صنعتی ایران نامی آشناست. این آشنایی بیشتر به خاطر کتاب معروفش،
طراحی برای جهان واقعی (Design For the real World)به وجود آمده که گرچه بیش از بیست سال از انتشار آن میگذرد، ولی هنوز اعتبار و جذابیت خود را برای خواننده حفظ کرده است. اگر بتوان گرایشهای تئوریک طراحی صنعتی را به شرح زیر به سه بخش تقسیم بندی کرد، بی تردید می توان «ویکتور پاپانک» را به عنوان یکی از معروفترین پیروان گرایش سوم و شاید هم بنیانگذار آن دانست. این گرایشها عبارتند از : اول – گرایشی که بر ایجاد و تأمین تقاضای خرید کالا در سیستم سوداگرانه تأکید دارد و آمریکاییها و ژاپنیها مشخصترین پرچم داران آن هستند. دوم – گرایشی که به تشخیص نیازها و تقاضاهای جوامع کشورهای پیشرفتهی صنعتی و یافتن راه حلهای منطقی متناسب با مسائل زیست محیطی، اقتصادی و رفاهی – اجتماعی آنان میپردازد؛ معروفترین پیروان این گرایش، کشورهای اسکاندیناوی هستند. سوم – گرایشی که به کل جهان ، اعم از جوامع پیشرفته و جوامع عقب مانده ، به عنوان یک مجموعهی به هم پیوسته مینگرد. در این نگرش، طراح به مثابهی عنصری است که توان ایجاد تعادل در بین اجزای به هم پیوستهی جهان را دارد و مسؤولیتی تاریخی برای رفع معضلات اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی این جهان، با تکیه بر دانش و قابلیتهای خلاقهاش، برعهدهی اوست. کارنامهی پاپانک که گسترهی وسیعی از نوشتن ، گفتن و عمل را در دوره ای طولانی در نقاط مختلف دنیا و سازمانهای بین المللی به ویژه سازمان ملل دربرمیگیرد، حاکی از تعهد وی به نگرش سوم و نتایج مثبت و تاثیرات تفکرات او در جهان پیرامون ماست . تابستان امسال (۱۳۷۲) که برای شرکت در کنگره ی دوسالانهی ICSID در شهر «گلاسکو» اسکاتلند حضور داشتم، از پیش مطلع شده بودم که ایشان نیز به عنوان سخنران در کنگرهی مزبور شرکت دارد و موفق شدم از فرصت استفاده کرده، به منظور انعکاس نظریات وی در مجله ی دستاورد، مصاحبهی کوتاهی با او انجام دهم. در حین گفت وگو دائماً علاقهمندان وی برای آشنایی با او به ما نزدیک شده، صحبت را قطع میکردند. به همین دلیل مطالب زیر را نمیتوان یک مصاحبهی رسمی نامید. برگ سبزی است؛ تحفه ی درویش.
مصطفی میرفندرسکی: آقای پاپانک! شاید برایتان عجیب باشد، اما شما معروفترین شخصیت در بین طراحان صنعتی ایران – که البته تعدادشان زیاد نیست و از نظر سنی هم اغلب از من جوانتر هستند – میباشید. مجلهای را نیز که ملاحظه میکنید، حاصل فعالیت همانهاست که على رغم تعداد اندکشان، بسیار فعالند. من از سالها پیش، از طریق کتابتان با افکارتان آشنا بودهام و در فرصتهایی که به دست آوردهام، سعی کردهام نظریاتتان را برای نسل جدید طراحان صنعتی ایران توضیح دهم. متاسفانه سالهای زیادی است که از فعالیتهای شما بی خبر بودهام و حتی دفاتر سازمان ملل و یونسکو در ایران نتوانستهاند در یافتن نشانی شما به من کمکی کنند. آیا همکاریتان با سازمان ملل هنوز هم ادامه دارد؟
ویکتور پاپانک: از اینکه میشنوم طراحان صنعتی ایرانی با من آشنا هستند، خوشحالم. در سالهای گذشته، چند دانشجوی ایرانی داشتم که همگی جوانان فعال و باهوشی بودند و نمیدانستم که این رشته در ایران نیز وجود دارد. البته پس از فارغ التحصیل شدنشان، دیگر خبری از آنها ندارم. اما فکر نمیکنم که به ایران بازگشته باشند، چون به خاطر دارم که همگی ساکن آمریکا بودند… در مورد سازمان ملل نیز، سالهاست که همکاریام را با آنها قطع کرده ام. زیرا بخصوص در دوره ی به قدرت رسیدن جمهوریخواهان و نفوذ آنان در سازمان ملل، سازمانهایی مانند بونسکو و یونیدو دچار ضعف و فساد شدهاند و از اهداف خود به
دور افتادهاند. به همین دلیل من نیز دیگر ، همکاری با آنها را به صلاح ندانستم.
م.م: من شخصاً تصور میکردم که به خصوص در شرایط فعلی و تخفیف تنشهای سیاسی بین دو ابرقدرت، ناشی از نابودی شوروی، رسالت سازمان ملل برای حل مسائل جهانی افزایش یافته و قاعدتاً بایستی در این زمینه فعالتر شده باشد.
و.پ: متاسفانه این طور نیست و تاثیر قدرت متمرکز شدهی آمریکا، باعث ایجاد مساله شده است.
م.م: در شرایط کنونی، وضع جهان را چگونه ارزیابی میکنید و مسائل رودرروی طراحان صنعتی چه هستند؟
و. پ: مساله ی بزرگ جهان، نفعپرستی بی حد وحصر قدرتهای بزرگ و لطمهی عظیمی است که این موضوع به محیط زیست زده است. متاسفانه تسلط این ابرقدرتها بر ابزارهای ارتباط جمعی باعث شده که ابعاد فاجعه بسیار کوچکتر از آن چیزی که هست، نشان داده شود. به عنوان مثال، سال گذشته سیل عظیمی ایالات مرکزی و مجموعاً نیمی از کشور آمریکا را در خود فرو برد که میزان خسارات و تلفات به بار آمده بسیار بیشتر از تعدادی است که در سیستمهای خبری منعکس گردید. تمامی سعی دولتمردان در کوچک نشان دادن ابعاد قضبه و به خصوص سرپوش گذاشتن بر علل حادثه بود. عامل اصلی این سیل، به هم خوردن سیستم آب و هوایی نیمکره شمالی، ناشی از فعالیتهای غیرمسئولانهی کشورهای صنعتی و صدمه وارد کردن به اکوسیستم جهانی است . آمار و ارقام ، نشان دهندهی فدا شدن حقوق اساسی مردم جهان در برابر نفع پرستی عدهای کوچک ولی قدرتمند است که با ابزاری که در اختیار دارند، حقایق را وارونه جلوه میدهند و از تغییر روش خود در برخورد با حقوق دیگران، شانه خالی می کنند، فاجعهای که در کشور من رخ داد، قطعاً آخرین نخواهد بود و باید منتظر تکرار آن در سایر نقاط جهان نیز باشیم.
م.م: طراحان صنعتی به عنوان عضوی از جامعهی جهانی چه میتوانند بکنند؟
و.پ: متاسفانه بازار کسب و کار، طراحان مورد نیاز خود را خلق میکند. علی رغم اینکه در دو دههی گذشته به مسائل زیست محیطی در سطوح دانشگاهی توجه بیشتری شده است، ولی روند توسعهی صنعتی و تقسیم کار جهانی، آنان را به به دنبال خود میکشاند و طراحان جوان، برای کسب درآمد بیشتر، مسوولیتهای خود را برای ارتقاء کیفیات زندگی مردم فراموش میکنند و معمولا امکان اعمال نظریات تعیین کننده نیز به آنان داده نمیشود.
م.م: شما که تجربهای طولانی در کار و آموزش طراحان صنعتی کشورهای در حال توسعه داشتهاید، در مورد طراحان کشور من (ایران) که در شرایط خاص سیاسی و اجتماعی، زندگی، تحصیل و کار میکنند چه نظری دارید؟
و.پ: متاسفانه من آنچنان گرفتار بودهام که از اتفاقات روی داده در کشور شما در سالیان گذشته، بی اطلاعم و از اسلام هم چیز زیادی نمیدانم، ولی در همان حدِ دانش خویش تصور میکنم که شما از یک فرصت استثنایی در مقایسه با طراحان کشورهای دیگر -برخوردار هستید.
م.م: چگونه؟
و. پ: تا آنجا که میدانم، تفکر اسلامی دارای ارزشهای منحصر به فردی است. یکی از مهمترین این ارزشها، بخشش است. بخشش خصوصیتی است که میتواند انسان را قادر به گذشت سازد و در شرایطی که معیارهای اخلاقی و سایر ادیان بزرگ، هر روز در مقابل ضدارزشهای مادی ضعیفتر میشوند و طراحان نیز به تبع آن، جز به نفع شخصی نمیاندیشند، این فرصت کمیاب وجود دارد که طراحان ایرانی با برخورداری از نیروی بخشش و گذشتن از حرص و آز حاکم بر این حرفه، به مسائل جامعهی خود با دیدی جامع بنگرند و راه حل مناسب را بیابند. میدانم که در پیاده شدن یک جامعهی ایده آل مبتنی بر ارزشهای اسلامی، مشکلات زیادی بروز میکند. ولی طراحان جوان شما این شانس را دارند که همچنان که از نیروی اخلاقی این تفکر بهره میگیرند، در حفظ این ارزشها به طور واقعی و ملموسی موفق شوند و نتایج مادی کار خود را نیز مشاهده کنند.
م.م: شما اکنون به چه فعالیتی مشغولید؟
و.پ: اکنون بیشتر به آموزش و تدریس میپردازم و دربارهی کتاب جدیدم نیز در حال کار کردن هستم. در این کتاب به مسالهی محیط زیست ، بیشتر توجه شده است. فکر میکنم که سنم اجازهی فعالیتهایی به وسعت گذشته را نمیدهد.
م.م: آقای پاپانک! از اینکه وقتتان را به من دادید متشکرم. آیا میتوانم امیدوار باشم که این گفت و گو در آینده نیز ادامه پیدا کند و یک رشتهی ارتباطی بین من و سایر طراحان ایرانی با شما آن هم در دنیایی که خود، به خوبی از مشکلاتش در ارتباط باما طراحان آگاه هستید به وجود بیاید؟
و. پ: البته! خوشحال میشوم که از فعالیتهای شما بیشتر مطلع شوم و فاکس منزل من همیشه آمادهی دریافت پیامهای شماست.
منبع: مجله تخصصی طراحی صنعتی دستاورد، ۱۳۷۳، سال اول، شماره یک
پیوند به فایل گفتگو: https://www.magiran.com/paper/313585
ج) مقالهای از ویکتور پاپانک: به سوی معنویت در طراحی
ترجمه شده توسط شهابالدین امیرخانی
مقدمه ی مترجم
اگرچه واژهی طراحی غالباً به مفهوم «طراحی صنعتی» به کار برده میشود، در معنای عام طراحی معماری را نیز شامل میشود و نشانگر نوعی تلاش خلاقانه و هنری به انضمام کارهای طراحی مهندسی است. این دو دسته از رشتههای دانشگاهی یعنی طراحی و مهندسی دو رویکرد متفاوت نسبت به محصولات و مصنوعات بشری در پیش میگیرند. رشتههای طراحی که هر روز نوع جدیدی از آن در دانشگاهها تدریس میشود، مشتملاند بر: طراحی صنعتی، طراحی معماری و طراحی گرافیک. رشتههای جدیدی نظیر طراحی کشتی (که معمولاً معماری کشتی نامیده میشود) و طراحی رایانه (مشهور به معماری رایانه) و طراحی صفحات شبکههای اطلاع رسانی از جمله رشتههای طراحیاند. رشتههای طراحی معمولاً بیش از رشتههای مهندسی با عوامل انسانی، مسائل زیبایی شناختی، عوامل طبیعی و روابط هندسی سروکار دارند. در مقابل، رشتههای مهندسی معمولاً از ریاضیات سطح بالاتری بهره میگیرند و برای دستیابی به طرحهای بهینه، معادلات جبری در فیزیک را مبنای کار خود قرار میدهند. هر کجا از یک فیزیک سطح عالی در محاسبات و کنترل سیستمها استفاده شود، سخن از یک فعالیت مهندسی در میان است؛ تا جایی که امروزه بعضی رشتهها که هیچ ارتباطی با هندسه و مهندسی ندارند، با این نام خوانده میشوند، مانند مهندسی سیستمهای اقتصادی و اجتماعی و غیره. دلیل این امر، به کارگیری روابط جبری و آماری در مسائل اقتصادی و اجتماعی است که از قابلیت مدل سازی با شیوههای ریاضی برخوردارند. معمولاً به دلیل پیچیدگی رویکرد رشتههای طراحی، امکان مدل سازی همهی عوامل مؤثر در طراحی با استفاده از شیوههای ریاضی وجود ندارد و لذا گاهی طراح از حس زیبایی شناسی خود برای ارائهی طرح بهره میگیرد. بنابراین، طراحان علاوه بر دانش مدل سازی ریاضی و علوم فیزیکی به نوعی شهود و توانایی بیان هنری نیز احتیاج دارند. طراح موفق کسی است که احساسات لطیف و زیبایی شناسی، احساس اخلاقی و فلسفی و دانش فنی خود را به طور هماهنگ و باهم نگر به کار بگیرد.
«ممکن است این گفته درست باشد که آدم مجبور است بین اخلاق با زیبایی یکی را انتخاب کند ولی هر یک از آنها را که انتخاب کنیم همیشه در پایان راه به دیگری میرسیم.»
ژان لوک گدار (Jean-Luc Godard)
پیش از هر چیز باید بگوییم چیزی به عنوان محصول طراحی صنعتی، که بشود ارزشهای معنوی را به آن نسبت داد، وجود ندارد. یخچال متعالی، صندلی برین یا قوری چای اخلاقی، اصلاً وجود ندارند. هیچ آگهی تبلیغاتی روحانی با آرم روح بخش یا علامت تجاری معنوی، وجود ندارد. همچنین در مورد طراحی لباس و پارچه نیز، هیچ پارچهی بیعیب و نقص و هیچ لباس مقدسی نمیتوان نشان داد.
پاسخ به این سؤال که آیا طراحی معنوی وجود دارد یا نه، در معماری ساده تر است. ممکن است معماری گاهی به تقدس هم گرایش داشته باشد. این که چرا و چگونه باید در معماری به این معنویت دست یافت به مقالهی جداگانهای نیاز دارد. این گفتار را فقط به طراحی صنعتی اختصاص میدهیم.
عملکرد زیبایی
آیا وجود و حضور معنویت در طراحی صنعتی ممکن است؟ احتمالاً مردان و زنانی که در دهه ی ۱۹۲۰ در مدرسهی باهاوس (Bauhaus) به تحصیل و تدریس اشتغال داشتند، بیدرنگ به این سؤال جواب مثبت میدادند – شاید باهاوس تأثیرگذارترین مدرسهی طراحی در طول تاریخ باشد. آنها میگفتند اگر عملکرد صحیح باشد، طرح زیبا خواهد بود و بنابراین دارای ارزش معنوی هم هست. ملاحظهی این موضعگیری از منظر غالب در اواسط دههی نود نشان میدهد که این گفته چندان هم روشن نیست. ظرافت و دقت سرد سبک باهاوس، درجهای از اعتبار را حاصل میکرد. گاهی ما به آن دوران به عنوان دورانی نگاه میکنیم که صرف ایجاد محاسن قابل ملاحظهای مانند دوام ساختمانها، صنایع، ابزارها، لوازم خانگی و طرحهای گرافیکی شد. البته ما نیز به جسارت و بازسازی کمال گرایانهی محیط انسانی مورد نظر آنها جوابی مثبت میدهیم. ولی از آنجا که از شوک این سبک، که زمانی جدید به حساب میآمد، فاصله گرفتهایم حالا قادریم بی فایدگی آن دقت و ظرافت سرد را تشخیص دهیم. ما میتوانیم تلاش برای ساختن «کلیسای جامع سوسیالیسم» و همچنین تلاش برای پیوستن هنرمندان، کارگران و صاحبان صنایع به این جنبش را بستاییم. اما به خوبی آگاهیم که تجربههای صورت گرفته در وایمار (Weimar) و دسائو (Dessau)، اقبالش را در میان یک گروه بالنسبه کوچک از هنرمندان، روشنفکران و بورژوازی بزرگ یافت، نه در میان تودهی کارگران و کشاورزانی که معماران و طراحان آنها را مخاطبان و گروه هدف خودشان تصور میکردند. به طور خلاصه سبک باهاوس، سبکی نخبه سالار بود و با عموم آدمیان بیگانه بود. ما به این گفته که «اگر عملکرد شیئی صحیح باشد زیبا خواهد بود»، پرسشی را اضافه میکنیم. اگر عملکرد صحیح باشد چه کاری انجام میشود؟ به چه تعبیری آن چیز زیبا خواهد بود؟ عملکرد و زیبایی از چه دیدگاهی؟ به علاوه ما بعدها بسیاری از آثار پیشگام سبک باهاوس را دیدهایم که ارزش آنها نزول یافته و بنجل و ارزان شمرده شدهاند. به جای صندلیهای طرهای از لولهی استیل، نیمکتهای حصیری آمدند و پشتیهای قدیم، از نظر ابزار و مواد، ایدههایی نو بر شمرده شدند. مارسل بروئر (Marcel Breuer)، تکههای استیل خم شده را برای ساختن مبلهای راحتی به کار برد. کاری که بدون ایجاد بینظمی بصری یا آشفتگی مکانیکی آسایش را با خود به همراه میآورد. با این حال ما اخلاف این صندلیها را در آشپزخانهها و قهوه خانهها شاهد بودیم. در بعضی کافههای درجه سه این صندلیها، اطراف چراغهای حبابی چیده شدند و بعد صندلیهایی به رنگ پلاستیکهای فلامینگو جایگزین صندلیهای حصیری شد.
آیا یک حباب روی یک بازوی فلزی انعطاف پذیر، که با رنگ سفید درخشان لعاب داده شده، مناسبترین عملکرد نور را نشان میدهد یا طرحی که در لابراتوار دندانپزشکی مورد استفاده قرار میگیرد؟ آیا هیچ روشی بهتر از به کارگیری بطری شیشهای با حلقهی فلزی و چوب پنبه برای سرو نوشیدنی نمیتوانیم بیابیم؟ این بطریهای باهاوسی، ظاهری شبیه بطریهای بالونی آزمایشگاهی دارد.
در حال حاضر من مشغول طراحی یک تخت پزشکی برای گروه زنان زایمان هستم. این طرح، براساس پشتی متحرکی که در باهاوس طراحی شده در حال انجام است. اجازه بدهید اشارهای گذرا به این نکته کنم که من، طرح اولیهی باهاوس را فقط به دلایل ارگونومیکی با شرایط موجود سازگار میکنم. از نظر زیبایی شناسی، طرح اصلی فاقد نیازهای یک صندلی پزشکی برای ارتباط گیری امن و راحت است. ظاهر ساده و بی پیرایهی طرح باهاوس الگویی اطمینان بخش و دلگرم کننده ندارد.
اندکی بعد مدافعان زیبادانستن شیء کاربردی و سودمند، بارها و بارها از هواپیمای ۷۴۷، جنگندهی F16 یا یک گلایدر پیشرفته شبیه مینی نیمبوس به عنوان اشیائی زیبا سخن میگویند. گفته میشود شکل آنها فقط بر مبنای ملاحظات آیرودینامیکی است. یعنی این اشیاء، به دقیقترین معنای ممکن، عملکردی ناب دارند. اما قضیه به این سادگی هم نیست. هواپیمای ۷۴۷ یک سازگاری دقیق بین ظرفیت مسافر، فروش بلیط و اختلاف کلاسهای پرواز است. مهندسی نظامی، عوامل آیرودینامیکی و ظرفیت انرژی سوخت نیز در زمرهی این عواملاند. همچنین برقراری تعادل بین امنیت پرواز و قیمت هر متر مربع باند فرودگاه است که در طول دهها سال ارزشش صرف ساختن فرودگاه می شود. یک هواپیمای جنگنده بمب افکن توازن بین سرعت، ضریب مانور و ظرفیت انرژی سوخت را جابه جا میکند و میبایست بمبها، مسلسلها و تسلیحات سنگین دیگر را حمل کند. لازمهی طراحی مینی نیمبوس، برتریهایی در ضریب امنیت فرود و نهایت سبکی وزن با اتصالات تقویت شده است. عواملی که باعث معرفی یک طرح و پیشنهاد آن میشود، یا طرحی را نسبت به اهداف از پیش تعیین شده طرحی صحیح معرفی میکند، همان عوامل تعیین کنندهی زیبایی با نازیبایی طرحاند. هرگونه تزیین یا آرایشی غیر ضروری است: «حذف تزئینات غیر ضروری»، در مورد ۷۴۷ و F16 به یک اندازه درست است.
در عین حال میدانیم که تزئین کردن، برای هستیهای انسانی کاری است عمیقاً رضایت بخش و در طول تاریخ چنین بوده است. وقتی در بین اسکیموها زندگی میکردم، میدیدم مدت زمان مدیدی صرف تزئین مجسمههایی شده بود که روی ابزارها نقش میشد. بعضی از این اشیاء را، که به ۳۵۰۰ سال پیش تعلق داشتند، از ویلندورف (Willendorf) و درهی نئاندر در استرالیا از زیر خاک بیرون آورده بودند. آنها ظاهری فرسوده و رنگ آمیزی شده داشتند. اضافه کردن تزئیناتی به نواحی منقوش لذت بخش به نظر میآمد. با این حال این تزئینات عملکردی بودند. تغییر دادن یکنواختی نواحی وسیع طرح، دستورالعملی است مربوط به زمانی که با شرایط حاد مواجهیم و مجبوریم از زیباسازی فرعی و اضافی بپرهیزیم. یک شکل دینامیک و پویا میتواند تجربهای لذت بخش برایمان به همراه داشته باشد.
کافی است مواردی از تاریخ اشیای ساخته شده را غربال کنیم. در این کار باید مراقب تغییر شکلهای زیستی و تحریفات باشیم. در این صورت چیزی بیش از احساسات خرسندکننده ناشی از تعادل ظرافت و سادگی، در آنها خواهیم یافت – برای نمونه، همزن تشریفاتی چای، که از یک بند خیزران بریده شده و مناسب با کاسه ی چایخوری سنتی ژاپنیها (چانو یو) است یا سطل آب ساخته شده از چوب توس برای استحمام، قایق وایکینگی و اسباب و اثاثیهای که شیکرها در آمریکا و در قرون ۱۸ و ۱۹ میساختند یا کاسهی برنج خوری چینی ساخته شده در دوران سلسلهی یانگ.
در اینجا، میتوانیم نظامهای جدید را هم تا حدی مورد کندوکار قرار دهیم. برای شروع باید بگویم جرم ما این است که به گناه نمایشگری آلودهایم. زندگی در کشورهای توسعه یافته با ذوق و سلیقهی توسعه نیافته، حاصلش این است که ما در زینتگری و رجز خوانی بصری تا حد افراط پیشرفتهایم و از کشورهای توسعه نیافته نیز سبقت گرفتهایم. احساس درونی ما از سادگی و نظم، ما را بیش از حد از بیپیرایگی و خشکی متأثر کرده و بنابراین ما امروزه، هنوز زرق و برق متظاهرانه را به رخ هم میکشیم. برای بیرون کشیدن عصاره و جوهرهی این اشیاء قدیمی، میبایست آنها را در زمینهی قالبهای فرهنگی و اجتماعی گسترش دهندهشان بررسی کنیم. با این کار متوجه میشویم که همهی آنها به تعبیری با ارزشهای معنوی مرتبطاند.
همزن چای وسیلهای کاملاً تشریفاتی است. پودر چای سبز را معمولاً برای سر حال شدن مصرف نمیکنند، بلکه نوشیدن آن به مراسم سنتی چای، اختصاص دارد. در این مراسم آئینی، چای و آب هم زده فقط بخشی از تشریفاتاند. دلو چوبی که در شست وشو (یا غسل تعمید) استفاده میشود، مثل خود مراسم غسل، برمیگردد به تاریخی بسیار دور و به سنت پیش از مسیح. این یک مراسم تطهیر است که هنوز هم با ارزشهایی رازورزانه احاطه شده و تشکیل دهندهی دیدگاه آنها نسبت به کل عالم است . همان طور که مراسم ناواجو (اتاق گرم)، مراسم غبارروبی اعراب و مراسم کلبهی دود اسکیموها چنین جنبههایی دارد. در طول قرنها ظرفهای غسل بسیار کمی بدون تزیین ساخته شده و اگر چنین ظرفهایی بوده گمنام ماندهاند.
برای وایکینگ ها ارزشهای روحانی و صنعت چوب آنها عمیقاً در هم تنیده شدهاند. شیئی که تجلی پایداری و مقاومت در میان امواج اقیانوسهاست و این امواج را در هم میشکافد، باید جلوهای متمایز داشته باشد، همچنان که امنیت مسافران نیز ملاحظات ویژهای به همراه میآورد. خارج از این شبکهی پدیداری، قایق وایکینگی ابزاری مابعدالطبیعی برای اکتشافات و هجرتهای پیاپی آنهاست.
سادگی و پراکندگی اسباب و اثاثیهی ساخت شیکرها، بازتاب مستقیم قواعد و ارزشهای فرقهای ۔ مذهبی آنهاست که در عین قناعت و سادگی و نظم، میکوشد نیازهای بیهوده و خواستهها را کاهش دهد و گذر از داراییهای دنیوی، بدون بهره مندی از آنها را تسهیل کند. کاسهی برنج خوری سنتی چینی، به عنوان یک واحد نمادین، جایگاه برنج در فرهنگ جنوب چین را به فصاحت و با تقدس بیان میکند.
ممکن است جنگنده بمب افکن، سر نخی دربارهی نظریهی اخلاقی که به دنبالش هستیم ارائه دهد. هنگامی که نمایشگاهی از آخرین طرحهایم سازماندهی میکردم، تعدادی از طراحان و معماران عمیقاً از انتخاب من دربارهی تفنگ ۲۲ میلی متری، به عنوان یکی از موضوعات نمایش، یکه خورده بودند، و این هشداری بود به من که هر آنچه به مرگ اختصاص داده میشود نمیتواند زیبا باشد زیرا به ارزشهای معنوی اعتنایی ندارد. به نظر میرسد در اینجا به نکتهی مهمی رسیدهایم که نشانگر تمایز طرحهای صنعتی از طرحهای معماری است. در معماری، از طریق دستکاری فضاها و ایجاد هماهنگی، امکان بروز احساسات متعالی و اشارت به امر مقدس به وجود میآید. این امر در هیچ ابزار یا شیء صنعتی مستقیماً قابل انجام نیست. ممکن است ما خطوط ناب بلمی از چوب خام درخت غان، یا یک گلایدر را تحسین کنیم ولی این واکنش زیبا، که دلیلش ظرافت و دقت سادهی این اشیاست، به ندرت باعث بروز معرفتی والا در ما میشود.
هدف طراح
من قویاً معتقدم که نیت طراح، به اندازهی هدف استفاده از شیء طراحی شده، میتواند آشکار کنندهی ارزشهای معنوی باشد. واژهی اروپایی فرمینگ، به معنی شکل دادن، میتواند به بهترین نحو کاری را که طراحان انجام میدهند بیان کند: مراقبت مداوم برای دخیل کردن همهی عملکردها در شکل دادن ابزار و مطمئن شدن از این که درجهای از ابتکار در فرآیند طراحی نقش دارد. ما طراحان در عین حال که هنر و مهارتمان را میآزماییم، چیزی که قالب می دهیم، همانی است که ما هستیم و همان چیزی است که میشویم.
- وقتی ما عملهی حرص و طمع مؤسساتیم، به سوی همرنگی و مطابقت سوق داده میشویم.
۲. وقتی اجسامی بیمحتوا و پر از زلم زیمبو را برای یک پولدار دلزده از همه چیز میسازیم و به خودمان اجازه میدهیم در رسانههای عمومی مشهور شویم، ما در حال نمایش هستیم.
٣. وقتی ما محصولات را معوج میکنیم تا نوک پیکان توجه خریداران را به خود جلب کنیم، در حال معیوب کردن و از شکل انداختن هستیم.
- اگر محصولات ما از ظاهر زیبا و بقیهی عملکردها قطع رابطه کند: مثل تلفنی که شبیه اردک باشد و به جای زنگ زدن کواک کواک کند یا اینکه یک ساعت دیواری شبیه پای انسان بسازیم، در حال گمراه کردن و گول زدنیم.
۵. اگر طرحهای ما بیان همراه با ایجاز مقاصدمان باشد، برای فهمیدن، استفاده کردن، تعمیر و نگهداری کردن ساده باشد، و نیز عمرشان طولانی، قابل بازیافت و برای محیط زیست بیخطر باشد ما در حال آگاه کردنیم.
- اگر ما با حفظ تعادل و هماهنگی در ذهنمان طراحی کنیم و برای خیر و مصلحت ضعیفترین اعضای اجتماعمان کار کنیم، ما در حال اصلاحاتیم.
- اگر بخواهیم با عواقب مداخلهی طرحهایمان در طبیعت و جامعه مواجه شویم و مسئولیتهای اجتماعی و اخلاقیمان را بپذیریم، ما در حال شکل دادنیم.
تمام اینها قابل انجاماند مشروط بر این که یاد بگیریم چگونه دوراهی اخلاقی حرفهای خودمان را تشخیص بدهیم. این به معنای تفکر منصفانه در مورد کارهایی است که انجام میدهیم. این کار جداً برای طراحان مشکل است. تحصیلات حرفهای ما عمیقاً تفرقه آمیز و حتی دو چهره (اسکیزوئید) است. از یک سو، بسیاری از جنبههای تکنولوژی سطح بالا را میآموزیم – روشهای تولید انبوه و تکنیکهای صنعتی، از قالبهای انفجاری گرفته تا ناظمهای ریز پردازنده و CAD- CAM تا روشهای انباشتن اتفاقی خروجیها – و دربارهی فناوری مواد پژوهش میکنیم و بسیاری از جنبههای مهندسی الکترونیک و پلاستیک را میکاویم. از سوی دیگر، ما را تشویق میکنند که خودمان را هنرمند تصور کنیم. این بخش از تحصیل ما غالباً به زیبایی شناسی خودآسانگیر عمومی منجر میشود.
در این دوران ماهیت کارهای زیبایی شناسانه چنان شده که مخاطبین و استفاده کنندگان هیچ وقت مورد مشورت قرار نگیرند و این ممکن است آزادی خوشایندی برای نقاش یا مجسمهساز در بیان اعتقادات، رؤیاها، شیطنتها یا امیدهایش باشد. در یک هنر به لحاظ مردمی گستردهتر، مثل طراحی اشیاء روزمره، این آزادی فقط میتواند ترویج دهندهی فخرفروشی طاووس مانند، ظاهر نامتعارف و نابهنجار و ژست جعلی و شیادانه باشد. طراحان در طول بیش از چندصد سال در جست و جوی پاسخ این پرسش بودهاند که «چگونه میتوانم این شیء را زیباتر بسازم؟». بعد از باهاوس و درسهای فرمدهی مکتبهای اسکاندیناوی، این پرسش مبدل شده است به پرسشی منطقی: «چگونه میتوانم کارکردهای این شیء را بهتر کنم؟». اما این پرسش که آیا این شیء میتواند بهتر عمل کند و به نظر بیاید، معمولاً به اندازهی کافی مطرح نشده و گشت و گذاری در ساختمانها، شهرها، ماشینها، اسباب و اثاثیه و یا ابزارهامان کافی است تا این را نشان دهد. ما میکوشیم تا دریابیم شکل دهندگان با چه انتخاب نادرستی مواجه بودهاند. آیا انتخاب بین ظاهر و منافع یک شیء بوده؟ خیر هیچ یک نبوده است. حالت یا ژست، جایگزین مسئله شد و طراحان پدید آمده از هر یک از این دو رویکرد مایلند از خود بپرسند: «من چگونه میتوانم شیء متفاوتی بسازم؟» این از لحاظ نظری، منجر میشود به تکرار بدون ذوق و بی پایان اطوار و سبکها که با گامهای تکراری و مشابه از موارد گذشته متمایز شدهاند.
در این وضعیت مسخره، که حاصل آموزشهای همراه با سوء فهم است و متشکل است از ساختارهایی اجتماعی که آرمانی بالاتر از این که «پول در بیار و بدو» در سر ندارد. ما میخواهیم پرسش تازهای دربارهی معنویت در طراحی پیش رو بگذاریم! چنان که گویی ناگهان به طور جادویی، شروع کردهایم به واضح دیدن. تکرار میکنم که نیت طراح، به اندازهی هدف استفاده بردن از شیء، میتواند ارزشهای معنوی را آشکار کند. پرسشهایی که در اینجا مطرح میشوند عبارتند از:
– آیا طراحی میتواند به نحو مؤثری به بقای محیط زیست یاری برساند؟
– آیا طراحی میتواند زندگی را برای گروههای اجتماعی که از سوی اجتماع طرد شدهاند، آسانتر کند؟
– آیا طراحی می تواند دردی را تسکین بدهد؟
– آیا طراحی به فقرا، مظلومین و رنج دیدگان کمکی میکند؟
– آیا طراحی انرژی را حفظ میکند و یا کمکی برای دسترسی به انرژیهای قابل تجدید میکند؟
– آیا طراحی منابع غیر قابل جایگزین را حفظ میکند؟
پاسخ آری به این پرسشها یا پرسشهای مشابه، هنوز طراحی را به صورت مشهود معنوی نمیکند. اما انجام چنین خدماتی به اشخاص انسانی و سیارهمان، روحاً به ما کمک میکند، میتواند روحمان را سیراب سازد و به رشد آن کمک کند. اینجاست که ارزشهای روحانی، به طراحی راه پیدا میکنند.
رویکردهای جدید در طراحی و معماری، غالباً خارج از واقعیات فرهنگی و اجتماعی رایج اتفاق میافتند. یکنواختی عمیقی که هنوز در لوازم خانگی وجود دارد، به خصوص در مبلمان و اساس منزل (در اواخر دههی ۱۹۷۰)، سرانجام به حرکت روزشمار انقلابی به سطوح بالاتر بازار منجر شد. جنبش ممفیس (حاصل سبک شوخ و بامزهی اروت سوتساس) و الکمیا یا سبک جادویی سبکهایی بودند مخالف با جریان امور. اینها ابتدا میکوشیدند در حوزهی مبلمان، فقر بصری جنبش مدرن متأخر را به نمایش بگذارند. آنها این کار را از طریق ترویج وسایل غیر کاربردی، که با دقت برای نقض همهی محدودیتهای تعالیم مدرنیسم طراحی شده بود، انجام میدادند. تأثیر این جنبشها در طراحی مبلمان، با تأثیر دادائیسم که جنبشی ضد هنری بلافاصله بعد از جنگ جهانی اول بود قابل مقایسه است. ممفیس و سبک جادویی، به ما صندلیهایی دادند که نمیشد رویشان نشست، کتابخانههایی ساختند که کتابها را نگه نمیداشت و وسایل غیر کاربردی دیگر. نتیجهی کار شیک ولی مسخره بود. اما بیرون از موزه – نمایشگاهها این اشیاء متقاضی کمی داشت و بیش از هر جایی میشد در سالنهای آوانگارد میلان آنها را یافت. اما ممفیس و سایر جنبشهای ضد عملکردی ایتالیایی، طراحان صنعتی را مجبور به بیداری در طراحی ابزارها و اشیاء کردند.
تأثیرات یک رویکرد تازهی دیگر نیز در طراحی قدرتمند بوده است و آن کارهای لوئیجی کولانی (Luigi Colani) در طراحی مد، به دلیل اندامگونگی طرحها (بیومورفیک) و طراحی اشکال و سطوح سیال و اندامواره (ارگانیک) بوده است. کارهای منتشرشدهاش، یک ترکیب شدید و تأثیرگذار از ملاحظات ارگونومیک و اشکالی است که به نظر میرسد در اطراف قطعات الکترونیکی و مکانیکی رشد و نمو کردهاند.
تأثیر مختل کنندهی طراحی اشکال در یک ابزار ساده را با نشان دادن هفت قلاب ماهیگیری که در پاپوگونیای جدید جمع آوری کردهام نشان خواهم داد (تصویر ۱).
تصویر ۱
قلاب سادهی ساخته شده از استخوان، برای قرنها به خوبی کار کرده است. اما اخیراً فهمیدهاند که وجود یک نیش، با این که با چند لایه نخ به میله بسته شده در موفقیت آمیز بودن شکار ماهی مؤثر است. سپس یک نیش از جنس لاک لاک پشت درست
کردند که بازتاب نورش ماهیها را به خودش جلب میکند. در همان زمان تصمیم گرفتند ساق اصلی قلاب را صاف طراحی کنند. نتیجه این بود که قلاب با زاویهی بدی آویزان میماند. قلاب چهارم نشان میدهد که طراح، درسش را خوب یاد گرفته است. ساق اصلی قلاب منحنی شده و نیش از جنس لاک هم بزرگتر شده است.
شاید خویشتنِ مصمم و محکم طراح به او این احساس را بدهد که بزرگتر همیشه بهتر است و بزرگترین همواره بهترین. در مرحله ی بعد گفتند: اگر یک قلاب لاک پشتی متوسط برای جذب ماهیها مؤثر است پس حتما خیلی بزرگترش، از آن هم بهتر کار خواهد کرد. پس ساق اصلی را از همان جنس ساختند، اما تأثیری نبخشید. قلاب ششم مرحلهی انحطاط توسعهی طرح را نشان میدهد. ساق اصلی از نادرترین و ارزندهترین ماده در آن حوالی ساخته شده است – یعنی قسمتی از سایبان پلاستیکی هواپیمای جنگندهای که در دهه ی ۱۹۴۰ در اطراف جزیره سقوط کرده بود. به زودی فهمیدند که تکه پلاستیکی که در آب نمک خیس میخورد دیگر قابل استفاده نیست. پس طراح تصمیم گرفت که آن را به عنوان یک طلسم بفروشد و نمیدانست که عرق بدن کسی که آن را به گردنش آویخته هم نمک دارد. هفتمین قلاب نشان میدهد که بازاندیشی موقعیت مسئله کمک میکند تا در توسعهی طرح به ورای ابتذال گذر کنیم. قلاب بعدی از چوب ساج سنگین ساخته شده و محتوی مقدار کافی روغن است که در مقابل ورود آب نمک مقاومت کند. ساق قلاب، به صورت هنرمندانهای انحنا داده شده و زاویهاش در حالت آویخته مناسب است. نبش قلاب دوشاخه است و از استخوان تراشیده شده و با نخ کنفی آغشته به قیر محکم شده است. عملکرد پرمانندش در مورد ماهیها کاملًا مؤثر است. نقطهای وجود دارد که در آنجا زیبایی و بالاترین مطلوبیت از طریق طراحی مناسب با هم در تعاملاند. اگر هر دو شرط همزمان در یک شیء موجود باشد و نیز بیانگر مقاصد اجتماعی مردمان طراح آن باشد، آن وقت میتوان از طراحی معنوی سخن گفت. دیدیم که این گفتهی مدرنیستها که اگر ابزاری خوب کار کند زیباست، غلط است؛ ما هر روز با صدها شیء ناقض این گفته مواجه میشویم. در عین حال میدانیم که عکس این گفته یعنی اگر چیزی زیباست پس خوب کار میکند به طرز خندهداری از بحث ما بیرون است. در تصویر ۲ دو دربازکن دیده میشود که نمونههایی عالی از امتزاج عملکرد، زیبایی و مطلوبیتند. هر دو برای باز کردن در شیشه و نیز در قوطی، برحسب نیازهای زیباشناختی و عملکردی افرادی که ذهنی بالغ دارند، طراحی شدهاند. انحنای در بطری بازکن توجه را به خود جلب نمیکند ولی به طور محسوس و با ظرافت دستها را به استفاده صحیح هدایت میکند و در زاویههای گوناگون بین باز و بسته، خوش حالت است. طراح فهمی فوق العاده از پلاستیکها داشته و آنها را به عنوان موادی پایدار و خوشایند عرضه کرده است، به جای این که آن را بدل از چیز دیگری گرفته باشد (مثلا رویش را طرح چوب نداده و از این قبیل کارها که با پلاستیکها میکنند). در قوطی بازکن هم، راه حل مناسبی برای مسئلهی درهای سفت شیشه هاست گرچه حس ابتکاری بودن آن یکی را ندارد. هنگام استفاده از این ابزارها در مییابیم که هیچ چیز را نمیشود از آنها کاست یا به آنها افزود. این دو ابزار دارای بیانی کاملند.
تصویر ۲
خانم بتسی ولز فاربر، مدیر طراحی اکسو اینترنشنال، معماری است که خودش از ورم مفاصل رنج میبرد و دربازکن ایدهی اوست. سپس طرح را استفان آلندورف توسعه داد. او و پیتر استاتیس دربازکن جدیدی را برای شرکت طراحی اسمارت دیزاین در نیویورک طراحی کردند. هر دو این وسیلهها قطعاتی از مجموعه وسایل باغ و آشپزخانه و اندازه گیریاند که با اسم گودگریپز (Good Grips) در بازار عرضه شد و چندین جایزهی طراحی را از آن خود کردند.
ما همچنان در جست وجوی یک رویکرد زیبایی شناسانه واقعیت بنیاد هستیم. توجه به محیط زیست و معایب اجتماعی، عمیقترین و قویترین نیروهای بنیانگذار طراحیاند. اینها میتوانند سبک جدیدی را توسعه بدهند که ناامیدانه انتظارش را داریم. تمام فناوریها ناگزیرند براساس منابع انرژی در دسترس ابداع و طراحی شوند. تغییرات شیوهی زندگی مستلزم برخی تغییرات اصولی، معقول و تأثیرگذار است.
طراحی برای جداسازی
در حدود سال ۱۹۹۰ یک رویکرد جدید در طراحی صنعتی شروع شد که طراحی قطعات منفصل (DFD) یا تکنولوژی جداسازی نامیده شد. این رویکرد با طراحی کل موضوع به طریقی که به سادگی قطعات جدا شوند و پس از اتمام عمر محصول، بازیافت شوند به محیط زیست بها میدهد. این جنبش به طور فزایندهای از جدا کردن و طبقهبندی قطعات مرکب از شیشه، فلزات، پلاستیکها، لاکها و رنگها پس از مصرف دفاع میکند. این کار غالباً غیر ممکن است و بسیار گران تمام میشود. توسعههای بعدی این ایده، متقاعدمان میکند که قطعات منفرد میبایست به جای مواد مرکب از مواد ساده ساخته شوند. پیچها، چسبها ومواد بتونهای مانند جوشها و روش های اتصال، باعث شکست تکنولوژی جداسازیاند. این در حالی است که اتصالات دوتایی پرچها هم قابل حذف نیستند. طراحی قطعات منفصل برخی امکانات زیبایی شناختی جدید را ایجاد میکند که در جاهای دیگر به آن پرداختهام، ولی در اینجا لازم است به اثرات احتمالی این تکنولوژی جدید بر تمامیت روح طراحی اشاره کنیم.
جمع کردن برای باز کردن و ساختن برای تخریب، غریب به نظر میرسد، اما توجه جدی به محیط زیست و چرخهی زیستی آن را ضروری میکند. طراحی اشیاء برای قطعه قطعه شدن، تأثیر کارآمدی بر طراحی اولیهی قطعات دارند. این جهت گیری ممکن است برای طراحان نسل قبل پیچیده و دشوار باشد. مدارج تحصیلی و کارهایی که صورت گرفته تا آنها را طراح بار بیاورد، مانع پذیرش آنها می شود: سبک کار آنها طراحی برای کهنه شدن و از مد افتادن است که نیم سوزشدهی نوترین آنها دور ریخته میشود. این نیاز با نیاز برای عوض کردن بدنهی اتومبیلهای فرسوده بعد از چند سال هم ریشه است.
در طول سالهای آخر دههی ۱۹۴۰، تقاضای خرید ماشینهای جدید در ایالات متحده سال به سال افزایش مییافت، تا جایی که قالبها هر سال میبایست عوض میشدند. صنایع شروع کردند به استفاده از قالبهای ترکیبی تا جایی که استفاده از قالبهای دست چندم باعث میشد تغییرات ظاهری کوچکی در ماشین به وجود بیاید (دنبالههای عقب به محافظهای گلگیر جلو تبدیل شد و از این قبیل تغییرات). این کار باعث شد مشتریان تغییرات سالانهی مدلها را تعقیب کنند و آرزوی آخرین مدل را داشته باشند: تجسم آینده گرایانهی همان ماشین های قدیمی.
بهره برداری از همه ی قراضهها
توجه به نکات بوم شناختی، میتواند رویکرد دیگری نیز در طراحی به وجود آورد. استفادهی همه جانبه از همهی دورریزهای چرخهی ساخت، که معمولاً به هدر میروند و ضایع میشوند. با یک مثال ساده در ابعاد کوچک میخواهم این موضوع را توضیح بدهم. (کاهش قراضهها به هنگام برش و ساخت نیز مسئلهی مهمی است که در جای خود باید به آن پرداخت، اما در اینجا منظور استفاده از دورریزهاست.) وقتی قطعاتی از پوست چرم با رنگ روشن و خوشایند از پوست گاو را در لهستان دیدم، علاقه مند شدم بدانم قطعات باقی مانده از آنها چگونه قابل استفاده است. من گمان میکردم آنها را دور میریزند، چرا که حتی برای
کیف دوزی هم کوچک بودند. صحبت با یک کارخانهی کوچک در لهستان باعث شد که من به فکر طراحی یک لای کتابی برای کسانی بیفتم که دوست دارند در حال خوردن هم کتاب بخوانند. این محصول (تصویر ۳) به طور گستردهای در دفاتر پستی به فروش رفت. تیرگی چرم گاو با استفاده از یک رنگ عسلی طلایی، کاملاً از کپیهای ضعیفترش ممتاز از آب در آمد. دوباره آن را در اورینت تولید انبوه قرار کردند ولی این بار از رنگ شیری و شکلاتی ارزان پوشانده شد و در مرحلهی نهایی با پولیش درخشانی روانهی بازار شد.
اما همچنان قطعات کوچکتری از تخته چرم گاو به صورت دور ریز مانده است که از آنها میتوان برای تصحیح شکل دستهی کارد و چنگال، برای رفع نیاز کسانی که دستشان فلج شده به صورت هنرمندانهای، یا برای دردهای ناشی از ناتوانیهای جسمی استفاده کرد (تصویر ۴). این میتواند برای آنها کار ایجاد کند و بنابراین باعث احساس استقلال و اعتماد به نفس اشخاصی باشد که مشکل یادگیری دارند. ظرف غذاخوری را میشود به اشکال گوناگونی در آورد. یکی از این اشکال برای اشخاص نرمال و معمولی است، و ما هم نمیخواهیم با تغییر شکل ظرفهای کسانی که ناتوانی جسمی دارند آنها را از خانواده و دوستانشان جدا
کنیم. طراحی ابداعی میتواند این جدالهای زیستی را رفع کند، کمتر هدر بدهد و هم زمان حل مسائل انسانی و روانی را به عهده بگیرد.
تصویر ۳
تصویر ۴
مشارکت اشخاص
شغل طراح فراهم آوردن انتخابهای بیشتر برای انسانهاست. این انتخابها میبایست واقعی و معنادار باشند و به آدمها اجازه دهند که به طور کاملتر در تصمیمات زندگی خودشان مشارکت کنند و آنها را قادر سازند با طراحان و معماران در یافتن راه حلی برای مشکلاتشان رابطه برقرار کنند. حتی بایستی بگوییم بخواهند یا نخواهند، طراح خودشان هستند.
سالمندان فقط یکی از گروههایی هستند که صنعت و طراحی به قدر کافی یا اصلاً به آنها خدمت نمیکند. طراحی برای نیازهای افراد مسن میتواند معماران و طراحان را در پنجاه سال آینده وقف خودشان کند. سالمند شدن اجتماعات از ویژگیهای رو به گسترش آدمیان است. بیشتر سالمندان پول کافی پس انداز کردهاند. در خیلی از موارد میشود گفت حتی سرمایهی قابل عرضهی نسبتاً زیادی دارند، و بهترین کسانی هستند که میتوانند برای بهبود روشهای زندگی و حل مشکلات سالمندان هم فکری کنند. در پروژهای که یکی از شاگردانم عهده دار آن بود این امکان وجود داشت که تشکها و پلاستیکها (مجموعهای که خشکشوییها برای حفظ لباسها استفاده میکنند) بازیافت شود و یک متکای بسیار خوب برای نشستن در آخرین ماههای بارداری برای ساده کردن زندگی روزمره شان فراهم شود. یک ابزار موضعی (غیر محوری) با ابعاد کوچک، با کار در خانه در سطح مجموعههای «خودتان بسازید»، میتواند با استفادهی مکرر از ترکیبات مختلف یک شیء فرآیند جدیدی را شکل بدهد و مداخلات بوم شناختی را تلطیف کند.
کودکان و خردسالان نیاز ویژهای به بازسازی اشیاء، کسب اطلاعات از محیط اطراف، ممارست و بهداشت عمومی دارند. همچنین بخشی از مخاطرات و امراض مربوط به ناتوانی جسمی وجود دارد که مداخلهی طراحان در مورد آنها می تواند یاری بخش باشد. اینها محدوده هایی هستند که طراحان میتوانند و بایستی ذکاوت خودشان را در آن نشان بدهند. در اثر چنین فعالیتهایی، بسیاری از ارزشهای معنوی برای طراحان و تا حدی برای محصولاتشان به ظهور میرسد.
مقتضیات یک طراحی آراسته و معقول، بیش از آن پیچیدهاند که طراح به تنهایی به حل آنها بپردازد. حتی همراهی چند طراح، که به صورت گروهی کار میکنند، کافی نیست. این که طراحان با اشخاصی از سایر رشتهها کار کنند اهمیت اساسی دارد. سالیان زیادی، من کار خودم را با ترتیب دادن یک گروه منظم چندنفره آغاز میکردم. به محض این که به مکانی جدید منتقل میشدم یا استودیوی طراحیام را در کشور جدیدی برپا میکردم، یک گروه تشکیل میدادم. اعضای اصلی چنین گروهی متشکل بود از معمولاً یک انسان شناس، یک روانشناس یا کارشناس یکی از علوم اجتماعی، یک دانشمند محیط زیست که توجهی قوی به زیست شناسی و بوم شناسی داشته باشد، یک پزشک، یک مهندس الکترونیک و مکانیک، یک حقوقدان و یک طراح گرافیست، که همگی درست مثل خود من در طراحی و ابداع محصول فعالیت میکردند. بعضی اوقات متخصصان رشتههای دیگر، معماران، مهندسان شیمی، متخصصان مراقبت از اطفال، پرستاران، جغرافیدانان فرهنگی، تاریخ دان ها و فیلمسازان را نیز به همکاری دعوت میکردم. چراکه برای انجام بعضی تحقیقات خاص به آنان نیاز داشتم. این بدیهی است که نمایندگانی از استفاده کنندگان، در کار و بحث گروه میبایست شرکت داشته باشند.
کار با همهی این اشخاص به نظر ترسناک میرسد. اما در کار واقعی گروهی، اعضایی که با هم شدیداً در گیرند، بیشتر اوقات از چهار پنج نفر تجاوز نمیکنند. یک گروه که در مجموع حدود بیست و چهار نفر میشوند، همگی برای تحقیق در مورد «کالایی کمتر اما بهتر» مشارکت میکنند، به طوری که قادر شویم با بصیرت بیشتری کارمان را جهت دهیم. ضرورت تبیین آنچه که در حال انجامش هستیم، برای اشخاصی که از نظامها و رشتههای متفاوتی هستند، به این معنی است که ما هم میتوانیم از طریق چشمان جدیدی به امکاناتمان بنگریم. در این کار یک ارزش افزوده خودش را ظاهر میکند. ما طراحان برای پر کردن خلاءها، در مورد اشیایی که پاسخگوی نیازی هستند اما هنوز وجود ندارند، کارآمد هستیم. نمونه روبات سرطان حنجره نمونهی خوبی است.
سرطان سرخ نای را میبایست از طریق جراحی حنجره درمان کرد، و بیمار بعد از عمل جراحی یاد میگیرد از یک جعبهی خارجی تولید صدای مصنوعی برای حرف زدن استفاده کند. در ایالات متحده، این ابزار به اندازهی یک پاکت سیگار معمولی ساخته شده و دارای یک غلاف فلزی است. از سمت بالا به یک لوله ی خمیده متصل است که از گوشهی دهان وارد بدن شده است و در طول ماههای بیماری از آن استفاده میشود. صحبت با صدای فلزی، که به وسیلهی تقویت کنندهی داخل جعبهی بیرونی پخش میشود فاقد هرگونه ساختار ملودیک پایه است و به دشواری فهمیده میشود. قیمت این وسیله، در حدود میانگین درآمد ماهانهی بیشتر اشخاص است. قیمت مجموعهی اجزاء به صورت باز ، کمتر از یک درصد قیمت مجموعهی بسته است. در همین موقع ما تازه کار گروهی منظم خودمان را شروع کرده بودیم. آقای پل ورنر که خودش هم بیمار بود، یک اسباب بازی ژاپنی کشف کرد که حتی دقیقتر از پروتز طبی مشابهش کار میکرد و کمتر از یک پنجاهم آن قیمت داشت. این وسیله یک روبات بود با قدی حدود ۱۵ سانتی متر و از پلاستیک آبی و قرمز درخشان ساخته شده بود. این روبات یک لوله داشت که داخل دهان کودک قرار میگرفت به طوری که طفل، با اندکی تمرین میتوانست از روبات صدا در بیاورد. ورنر آن را به آسیب شناسان مرکز پزشکی دانشگاه نبراسکا نشان داد و طبیبی که در گروه ما کار میکرد نیز آن را پسندید. ما تصمیم گرفتیم یک نسخهی طبی از آن را مجدداً طراحی کنیم و اسباب بازی را نقطهی شروع کارمان قرار دادیم. این کار وسوسهای بود برای توسعهی خود اسباب بازی. رنگ این ابزار برای تعدادی افراد مسن و متشخص، نمی توانست رنگ پلاستیکی درخشان باشد. محصول نهایی سیاه رنگ است و دارای یک سطح خنثی است، به خوبی در دست مینشیند و میتوان آن را به همان قیمت اسباب بازی تولید کرد. برای بهبود طرح، در حال حاضر میکوشیم تکنولوژی ریز پردازندهای را بیابیم که صدای سوهان مانند این وسیله را به یک صدای خوشایند کنترالتو یا باریتون تبدیل کند.
از دههی ۱۹۷۰ موجی از اسطوره زدایی در حرفههای گوناگون در سراسر جهان گسترش یافت. در حوزهی آزمایشات با وسیلهی انفرادی (شخصی)، ایالات متحده مساعدت خوبی کرد. این کمک محدود است، زیرا مخارج دائماً رو به افزایشِ آزمایشگاهها و تا حدی زمان انتظار طولانی نتایج این آزمونها، مانع کار میشود. تعداد و انواع زیاد آزمونهای صورت گرفته، شانس نتایج غلط را افزایش داده و باعث ایجاد سوء تفاهم شده و در نتیجه اعتقاد به فرآیند آزمایشگاهی متزلزل شده است. کیتهای آزمایش شخصی برای فشار خون، بارداری، قند خون، ایدز و بسیاری دیگر از کاربردهای پزشکی در دسترساند. ما هنوز ترجیح میدهیم خودمان چتر نجات خودمان را ببندیم.
یک طراحی خوب، میتواند به گروههای متعددی خدمت رسانی کند و با هریک از حوزههای مجزا مشارکت مستقیم داشته باشد. این کار هم ممکن و هم ضروری است. یک دانشجوی کارشناسی ارشد از انگلستان که در مورد کاربردهای طراحی در حوزه های اجتماعی کار می کرد، از یک چندوجهی جامد هندسی در طرح نهایی استفاده کرد. هدف طراحی ساختن یک محیط آزمایشگاهی برای ترکیب جنگل و باشگاه بود که تفریحی هم باشد. یک شیء مقاوم در برابر باران، که از وسایل معمول در حیاط مدرسهها متفاوت به نظر برسد. برنامه ی او، طرحی را ارائه میکرد که بچههای مدرسه، والدین و معلمان را به مشارکت در ساختن وسایل ترغیب میکرد. یک راهکار آموزشی هوشمندانه این بود که بچهها تجربیات خود را به وسیلهی عکاسی به صورت اسلایدهای رنگی ثبت کنند و از تجربههای خود نوارهای صوتی هم پر کنند. آنها می بایست در پی ارتباط صدا و تصویر باشند و به تنهایی کار خود را ویرایش کنند. دیگر این که طرح او میبایست شامل ساختاری میشد که قابل خراب کردن باشد، البته بدون این که هزینهی زیادی در بر داشته باشد و دوباره قابل سر هم کردن و بازسازی باشد. نتیجهی کار او، یک مجموعهی ارگانیک و مدولار از چهار حجم هشت سطحی (کایدکادرال) بود. هندسهی چندوجهی مستقیماً به اندازه و اشکال کریستالها ارتباط دارد و چیزی است که ادراکش در عمیقترین سطوح ناخودآگاه جمعی رضایت بخش است. کودکان و معلمان با هم میکوشند تا سطوح چهارضلعی و شش ضلعی سازندهی پوسته ی حجم را به هم متصل کنند.
جعبهای شامل یک دوربین عکس برداری کداک همه کاره و ضبط صوت کوچک، نوارها و لنزهای چندسطحی پروژکتور نیز حاصل کار این طراحی بود. مأموریت بچههای مدرسهای تهیهی یک نرم افزار شامل اسلاید و نوار است. راهنماییها، حتی الامکان تشویقی به بچهها نمیکنند تا واکنش بچهها بیواسطه و شهودی باشد. بچهها برای مدرسه تعداد زیادی اسلاید و نوار تهیه کردند: دوستانشان و بازیهاشان، خانههاشان، قدم زدن و حیوانات خانگی و خیلی چیزهای دیگر را مستندسازی کردند.
همه چیز بهتر از حد انتظار فراهم شد. نمایشهای تصویر و صدا محرک و مفرح بود. آنها کم کم میتوانستند کار با دوربینها و ضبط صوتهای پیچیدهتر را شروع کنند و انتخاب چشم و گوشها را توسعه دهند. بچهها را میدیدم که موقع عکاسی، محافظ چشمی دوربین عکاسی را خیلی دوست داشتند و بنای تفریحی کوچک چندوجهی ما هم، به دلیل ازدحام بچهها در اطرافش از دید پنهان شده بود.
ارزیابی تکنولوژیهای جدید
میتوان این پرسش را در اینجا مطرح کرد که «آیا از فناوریهای جدید استفادهی مفیدی شده یا نه؟». در سالهای گذشته برخی ماشینهای ژاپنی مجهز به ریزپردازنده شدهاند. اگر کسی پیش از بستن درب سوئیچ را بچرخاند، صدای مرموزی اعلام میکند: در باز است. در سوپر مارکتها علامت خوانها برای خواندن قیمتها برای مشتریان از ریزپردازندهها و اصوات ترکیبی با صدای بلند استفاده میکنند که براساس تحقیقات اخیر، این صداها از نظر استفاده کنندگان بسیار آزاردهندهاند. در هر دو این موارد من فکر میکنم که از تکنولوژی به صورت نادرست استفاده شده است و نتایج آزاردهندهاش قابل پیش بینی بوده است. این طراحی ضمیمهای است (جرج! دیگه چی میتونیم بهش بچسبونیم؟) و به این دلیل ساده به کار رفته شده که با اضافه کردن یک ریزپردازندهی چندسنتی می شود چندین و چند دلار بیشتر از مشتری مطالبه کرد، و میشود آن را با عنوان «تسهیلات اضافی» نیز بیان کرد!
از دههی ۱۹۷۰ مردم جمهوری چین، یک تراکتور دو چرخ را تولید و صادر کردند که کاربر میبایست خودش آن را راه میبرد (و مشهور بود به تراکتور پابرهنه)، و در بسیاری از نواحی در حال توسعه مورد استقبال وسیع قرار گرفت. راهنمایی و تعلیم استفاده از وسایل، به جوامعی که هنوز بیسوادند و به دلیل نوع گویش زبانی از جوامع شهری فاصله دارند، بسیار مشکل است. زیرا آنها زبان رسمی را نمیدانند و به دلیل گویش به جا مانده از دوران روستانشینی، بسیار سخت ارتباط برقرار میکنند. یک مشکل مشابه در مورد رادیوی تینکن، که در دههی ۱۹۶۰ در اندونزی آن را طراحی کردم، و نیز در مورد باتا کویا (معلم گویا)، ضبط صوتی که در ۱۹۸۰ برای تانزانیا و نیجریه ساختم، وجود داشت. هر دو آنها را میبایست برای استفاده کنندگان با گویشهای متفاوت شرح میدادم. این کار بسیار سادهای است که چند ریزپردازنده را با هم جفت و جور کنیم تا مرحله به مرحله دستورالعملهای استفاده را به هر زبان و گویش مورد نظر شرح بدهد. میتوان آن را در دستهی تراکتور تعبیه کرد تا با فشار دادن یک دکمه، استفاده کنندگان جدید را راهنمایی کند. میتوان پردازندهها را چنان در یک لوله قرار داد که پوشش دستههای تراکتور پوشش مناسبی برای آن باشد. تعجب آور است که چرا هنوز نوارهای ضبط شده و میکروچیپها، برای هدایت استفاده کنندگان کاربرد بیشتری ندارد. به ویژه وقتی که بیشتر جماعات صاحب گویش از طریق سنت داستان گویی شفاهی بقای خود را حفظ کردهاند و هنوز هم تمایل دارند بیشتر از طریق شنیداری یاد بگیرند تا دیداری.
اخلاقیات طراحی
مثالهای بالا ممکن است به ایجاد ارتباط بین معنویت در طراحی و اهداف طراح کمک کند، اما هنوز پرسش دربارهی اخلاقیات طراحی به جای خود باقی است. پیش از این که بتوانیم به این سؤال جواب بدهیم، ابتدا میبایست مسئلهی اخلاقیات حرفهای با دستورالعمل هدایت حرفهای را حل و فصل کنیم. اینها عموماً قواعدی هستند که برخی گروههای تجاری با سازمانهای تخصصی، برای اقبال بیشتر خود و حذف رقبایشان در بین اعضا برقرار کردهاند. این قوانین گروه را نیز حفظ میکند و از اعضا در برابر موشکافی و انتقادات همگانی حمایت میکند. باید ارزیابی کنیم و ببینیم که آیا به راستی پیروی از قواعد رفتاری یک گروه، از برقراری حفاظ (قواعد محافظت شخصی) سادهتر است یا نه؟ تنها کاری که باید انجام دهیم طرح چند سؤال ساده است:
- آیا نظام اخلاقیات فقط به درد شخص میخورد؟
- آیا نظام راهبردی واقعاً از مردم حمایت میکند؟
- آیا این نظام به راستی سامان بخش یا قابل تنظیم است؟ یعنی آیا اعضا با آن موافقاند و آیا عموم مردم میتوانند خودشان دربارهی اطاعت اعضا از نظام حکم کنند؟
- آیا این قواعد در مورد دامهای ممکنی که در ذات هر حرفهی خاصی وجود دارد، با کار انجام شده توسط اعضا واضح است؟
- آیا اشخاص غیر عضو میتوانند مشاهده کنند و در مورد (میزان) اطاعت اعضا از قواعد حکم کنند؟ و آیا این حکم قابل اجراست؟
- آیا این نظام اخلاقیات همانند انجمن ساخته شده، شاکلهای دارد که بتوان با آن تغییرات آینده را پیش بینی کرد؟ و بنابراین، آیا آموزش و تعلیم به اعضا و همچنین اطلاع رسانی به مردم را در نظر دارد؟
- آیا رؤسای حرفهها و چنین نهادهای حرفهای از میزان وابستگیشان به رسانههای گروهی مطلعند؟ چرا که ما در اجتماعی با شفافیت روزافزون زندگی میکنیم که در آن رفتار محرمانه، لاپوشانی و دیوار سنگی کشیدن اثری نخواهد داشت.
اگر هر یک از ما آداب ویژهی خودمان و گروهمان را کنار بگذاریم، میتوانیم دربارهی تعامل بین طراحی و ارزشهای اخلاقی بیندیشیم. شایستهتر این است که بگوییم اخلاقیات، بنیادی فلسفی برای انتخاب رفتارها و ارزشهاست. تصمیمات اخلاقی از طریق فهم این موضوع ایجاد شدهاند که ما یک دوراهی، یا سنجش آگاهانهی ارزشها را در پیش رو داریم. ارزشها الزاماً براساس حقایق بنا نشدهاند و حتی براساس اشتباهات هم بنا نشدهاند. مثلاً بسیاری از ارزشها در ایالات متحده بر این گفته استوار شده که «همهی آدمیان یکسان خلق شده اند.»
بیشتر تصمیمات در زندگی روزمره استلزام اخلاقی یا شدت اخلاقی دارند. مسائل مطروحه در اجتماعات ماقبل صنعتی، حتی پیچیدهتر و پریشان کنندهتر هستند. این گفته صحت دارد که طراحی محصول – چه طراحان بخواهند و چه نخواهند – نیاز به خط مشی و نقشهای استوار برای آینده دارد. مدت زمان طراحی برای طرحی که الزامات اخلاقی دارد ممکن است سه سال طول بکشد، مانند قبول سفارش طراحی یک فریزر و زمان عرضهاش در فروشگاه – این یک مثال صرف نیست. یک شرکت آلمانی به طراحی یک مدل جدید فریزر پرداخت، اما مجبور شد در کل وسیله، با استفاده از کشفیات اولیهی تأثیر گازهای فرئون (CFC و HFC) بر لایهی ازن، بازاندیشی کند. نتیجه این بود که فریزر اولیه باید تغییر میکرد تا تهدیدی برای جو زمین نباشد، و این تغییر زمان طراحی و مهندسی آن را تقریباً شش سال به تعویق انداخت. با گذشت زمان، سر و کلهی اجبارهای محاسباتی و زیبایی شناختی کاملاً جدیدی پیدا میشود. اندیشهی منصفانه در مورد چیزی که طراحی میکنیم و این که چرا طراحی میکنیم، و همینطور در نظر گرفتن نتایجی که متعاقباً از طرح ما بروز خواهد کرد، اساس اندیشهی اخلاقی است و با ممارست میتوان آن را بهتر به دست آورد. نزدیکترین زنجیرهی ارتباطی بین ارزشها و خلاقیت، زیبایی، هنر و امر متعالی را شاید بتوان در نوشتههای اولیهی آبراهام مازلو در سلسله مراتب ارزشها نشان داد. بالاترین انگیزهای که مازلو تشخیص داده، تعالی نفس و سپس نادیده گرفتن خود است که میتوان آن را به هنگام خلق اثر هنری به صورتی ژرف تجربه کرد. در فرآیند ابداع و یا در جریان وجد حاصل از تجربهی دینی، این حالت میتواند ایجاد بشود. او دربارهی این نیازهای «فراانگیزهای»، که همهی ما قادریم به آن تقرب پیدا کنیم و از آن بهره مند شویم، به صورت تأثرانگیزی نوشته است.
وقتی که من برای اولین بار در دهه ی ۱۹۵۰ در تورنتو ساکن شدم، یک مشتری از من خواست یک ساختار قابل حرکت برای نمایش و عرضهی گل برایش طراحی کنم. او میگفت: من میدانم شما با فرانک لوید رایت (Frank Lloyd Wright) درس خواندهاید. خوب پس میخواهم یک نمایشگاه گل داشته باشم که گویی آقای رایت آن را برایم طراحی کرده باشد. عاقبت آنچه که میخواهم برایم انجام بدهید، تقلید از آقای رایت است. من احساس میکردم نمیتوانم اولین و تنها پیشنهاد کاریام را نادیده بگیرم و از همان موقع، از لغزشم در قضاوت اخلاقی که انجام دادم افسوس میخورم، به خصوص که بعداً برایم روشن شد گل فروشی مشتریام در کانادا امتیازات مورد توجه زیادی داشته است. این تجربهی منفی بود که نخستین بار توجه مرا به ابعاد اخلاقی طراحی جلب کرد.
ظاهراً همه فکر میکنند طراح با شغلی مواجه است که از نظر اخلاقی صامت و بی تأثیر است. او فقط دو انتخاب دارد: قبول کردن با اکراه بعد از کلنجار رفتن زیاد با خود، یا انصراف کامل از قبول آن کار. هنگام بحث در این باره، دانشجویان فارغ التحصیل من عکس العمل متفاوتی در قبال این موضوع از من توقع داشتند. آنها میپرسیدند چرا؟ چرا میگویی: من احساس میکنم این جلسه از لحاظ اخلاقی اشتباه است؟ اجازه بدهید در اینجا دلیلش را توضیح بدهم. این حقیقت غم انگیزی است که من، تا به حال هیچ مشتری ندیدهام که ساعتی صدو پنجاه دلار پول بدهد، در حالی که من با پیشنهادات او مخالفت میکنم و دربارهی روانشناسی اجتماعی، اخلاق و انتخاب ارزشهای شخصی سخنرانی میکنم. متأسفانه حدس میزنم (اجرای) چهار روش اداری موقعیت، مانند این است که (بدون رفتن بر سر جزئیات) به مشتری بگوییم من این کار را انجام نمیدهم و اضافه کنم اما فلانی خوشحال میشود این کار را انجام بدهد، او طراح واقعاً قابلی است، بگذارید آدرسش را به شما بدهم، این مطلقاً هیچ مشکلی را حل نمیکند. کار مورد نظرِ مشتری انجام شده، ولو به وسیلهی شخص دیگر، و مؤسسهی شما درآمدی را از دست داده و رقبایش را نیز تقویت کرده است.
تغییر دادن مأموریت
طی سالیان گذشته، همواره سعی کردهام راهی برای خروج از این دو راهی پیدا کنم. داستانی که در ادامه میآید میتواند یک روش کاری واقعی و کاربردی را توضیح دهد – سیستمی برای برخورد با پروژههای طراحی نامطلوب اخلاقی.
یک تولیدکنندهی بزرگ شکلات از من طراحی بسته بندی جدیدی برای شکلاتهای تختهای درخواست کرد که به طور عمده از طریق دستگاههای فروش خودکار به فروش میرسیدند. این کارخانه طرحی کاملاً متفاوت برای این بسته بندی میخواست، نمونهی قابل رقابت با نمونههای مشابه. اما این درخواست مرا با تردیدی جدی در مسئولیت اجتماعی و اخلاقیام در طراحی مواجه کرد.
از طرفی در شرکتی استخدام شده بودم که بیش از صدسال سابقه داشت و منبع اصلی درآمد مردم شهر کوچکی بود که نام آن از نام این کارخانه گرفته شده بود. شرکت در شرف باخت به رقیب خود بود و این سلامت مالی و اجتماعی هزاران نفر از کارگران و خانوادههایشان را به خطر میانداخت. به نظر میرسید وضعیت مردم شهر و تمام اقتصاد منطقه به نجات مجموعه کارخانههای مشتری من وابسته بود. از سوی دیگر پایبندیهای اخلاقیام باعث میشدند از وضعیت دون ژوانی که نقش رابین هود را برای پیروزکردن یک کارخانهی شکلات سازی بازی میکند، احساس بدی داشته باشم. شیرینیها، به خصوص شکلات میتوانند موجب فساد دندان شوند. من نیز به اندازهی کافی از مشکلات بهداشتی که عادتهای غلط غذایی ایجاد میکند آگاه بودم و به همین علت نگران دانشجویانم بودم که میدانستم صبحانهشان را هر روز صبح از نزدیکترین دستگاه فروش خودکار تهیه میکردند. حتی رؤسای شرکت، شکلات را به عنوان قاقالیلی صبح یا بعدازظهرشان با لذت میخوردند. من احساس میکردم کمک به گسترش مصرف هله هوله اشتباه بود. این من بودم که میبایست انتخاب دیگری را ابداع میکردم.
متوجه شدم که چون این تردید و وسواس فقط متعلق به من بود، احتمالا لازم است خطراتی را بپذیرم. پس به مدیر شرکت توضیح دادم که این مسئولیت را میپذیرم و بسته بندی جدید را طراحی میکنم. سپس بدون برملا کردن ملاحظاتم دربارهی این کار اعلام کردم که برنامهای – هرچند هنوز مبهم و نامشخص – برای افزایش فروش و همزمان ایجاد مقبولیت عام در نظر دارم. داوطلب شدم تا تحقیقات نظری بدون هزینهای برای آنها و با صرف زمان خودم به طور موازی با پروژهی طراحی بسته بندی انجام دهم. اگر هیأت مدیره طرح مرا میپسندیدند و تصمیم میگرفتند براساس آن کار کنند، آن وقت هزینههای تحقیقات و دستمزد کارم را میپرداختند و اگر آن را نمیپذیرفتند هزینهای برای آنها در بر نداشت. پیشنهادی بود که نمیتوانست رد کند. من کاملا! از خطری که میپذیرفتم آگاه بودم. برنامهی طراحی یک کار روزمره و عادی بود اما وقت گیر، با ماهیتی مشخص و همچنین دستمزد خوب بود. اما آن کار دیگر میتوانست مرا با خرج خودم هفتهها و حتی ماهها مشغول تحقیق کند.
این کار نیاز به سفر داشت، همچنین بحث و گفت وگو با متخصصانی در زمینههای گوناگون – خارج از حیطهی طراحی – دربارهی خواستههایم و ملزومات کار، که احتمالاً مبالغ زیادی برای حق مشورتشان باید میپرداختیم. همین طور اجرای مطالعات امکان سنجی مفصل و تهیهی دفترچه ی گزارش وضعیت، به همراه مجموعهای بزرگ از تصاویر، نمودارها و گزارشات برای ارائهی نهایی.
به نظر میرسید راه دیگری برای خشنودی مشتری و همزمان خشنودی خود من وجود نداشت؛ پس مشغول شدم. میدانستم که به طور ایدهآل خوراکیهایی که توسط ماشینهای فروش خودکار فروخته میشدند باید غنی از پروتئین و ویتامینها و همچنین عاری از طعم دهندههای مصنوعی، رنگها و نگهدارندهها باشند. ما تصمیم گرفتیم تا سه محصول متفاوت را بررسی کنیم، دو تا با طعم ملایم و یکی شیرین: اول، ترکیبی از جوجهی خشک شده و پنیر به صورت یک رول سوسیس؛ دوم، یک نمونهی گیاهخوار پسند با سویا به جای گوشت؛ سوم، کروب (پودری شبیه شکلات از درختی قهوهای رنگ که در جنوب اروپا میروید)، بادام و مویز برای نمونهی شیرین. پس از آن با پزشکان، متخصصان تغذیه و متخصصان تهیه و نگهداری مواد غذایی مشورت کردیم. بدون نگه دارندهها، غذا در ماشینهای فروش خودکار باید تقریباً دو برابر سریعتر از معمول تعویض شود و از آنجا که نگهداری این دستگاهها و رسیدگی و پرکردن آنها هزینهی بالایی در بردارد، انتظار افزایش قیمت فروش را تا حدود سه برابر داشتیم. ضمناً به ما در مورد نمونهی شیرین هشدار داده شد. نمونههای مشابهی در حال رقابت برای گرفتن سهم خود از بازار بودند. سرانجام موفق به تولید دو نوع با طعم ملایم شدیم که بدون هیچ طعم دهندهی مصنوعی، طعم قابل قبولی داشتند. با تغییر بعضی از ترکیبات، متخصصین تغذیه توانستند به دوام این خوراکیها افزوده، از قیمت بکاهند.
درهمین حین، برنامهی طراحی تصویر و بسته بندی جدید، طبق قرارداد کامل شده بود. دستیار من به تبدیل آمار پزشکی و دندانپزشکی، به نمودارهای رنگی و چارتهای دایرهای پرداخت و من نیز در این بحبوحه با یکی از آشنایانم که درآمد هنگفتی از سرهم کردن نام برای محصولات جدید به دست میآورد مشورت کردم. وضعیت را برایش تشریح کردم از جمله این حقیقت که من پول و زمان خودم را صرف این تجربه در اخلاق طراحی میکردم. او اجرای یک «جست و جو برای نام» و نام گذاری محصول را بدون دریافت دستمزد پیشنهاد کرد که باعث خشنودی من شد. از میان سه یا چهار پیشنهاد او، یکی بیشتر توجه را جلب میکرد: [« Pro – Teen » به معنی حرفهای و ماهر، ورزشکار حرفهای، ضمن این که این ترکیب با واژهی پروتئین هماهنگ است[. این نام هم به محتویات محصول (پروتئین) اشاره داشت و هم برای کشوری که در آن نوجوانان در کانون توجه بودند مناسب مینمود. علاوه بر این ما میدانستیم که نیمی از خریداران نهایی در اواخر نوجوانی یا اوایل دوران جوانیاند و از اهمیت تغذیهی درست و سلامتی آگاهی بسیاری دارند.
در نهایت یک کیفیت دیداری مناسب تدارک دیده شد. بسته بندی و دیگر طرحهای گرافیکی نیز طراحی شده بودند. پروژهی اصلی – بسته بندی جدید – را که برای آن استخدام شده بودیم ارائه کردیم. طرحها مقبول و سریعاً پذیرفته شد. پس از آن با ارائهی پیشنهاد جدیدمان ادامه دادیم، بیان فرایند طی شده از تحقیقات اولیه تا بسته بندیهای نهایی برای Pro – Teen و سپس ارائهی محصولات نمونهی تهیه شده به مدیران. من اصرار داشتم که شرکت برای داشتن شجاعت تغییر خط تولید به یک محصول جدید که آشکارا سالمتر بود، توجه و مقبولیت بسیاری از طرف مردم، و نیز توجه بسیار و همین طور رایگانی از سوی رسانهها دریافت خواهد کرد. در کمال شگفتی، هیأت مدیره تصمیم به قبول پیشنهاد ما و اجرای مطالعات امکان سنجی برای بررسیهای بیشتر گرفت. با آگاهی از این که شرکتها تن دادن به ایدههای جدید و تندروانه را بسیار مشکل میدانند، ما بسیار خوشحال بودیم. مدت کوتاهی پس از آن، دو محصول Pro – Teen به طور آزمایشی در شش شهر دانشگاهی به بازار عرضه شدند. میزان مقبولیت بالا، و بیشترین استقبال به طور غیر منتظرهای متعلق به نمونهی گیاه خوار پسند بود. نتایج کنونی دلیل خوبی برای تهیه و اجرای برنامههای جدی پخش این محصولات هستند. به دلایل قانونی و حرفهای نمیتوانم جزییات بیشتری از پروژهی Pro – Teen را بیان کنم.
در مطالعهی موردی ارائه شده یک درس و یک هشدار وجود دارد؛ هنگامی که به مسئولیت طراحی ناپسندی برمیخورم، من این روش دو فرایندی را در پیش میگیرم، کاری را که خواسته شده انجام میدهم اما ضمناً یک مطالعهی داوطلبانه برای یافتن راهحلهای دیگر نیز اجرا میکنم. راهی پیدا میکنم برای تحریک آن تمایل روشنفکرانه و متمدنانه مشتریانم با ارائه و اثبات این که مقبولیت عام، اشارات سودمند مطبوعات و سود مالی نتایج پیگیری آن راه حل دیگر است. هشدار من به دلیل این واقعیت است که این شیوه، تنها در چهار مورد از ده مورد موفق بوده است. در واقع فکر میکنم همین نمونهها هم بسیار خوب اند.
Pro – Teen در حدود دوازده هزار دلار هزینهی دستمزد مشاوران و آزمایشات غذایی، و همین طور صرف زمانی در حدود دویست ساعت تحقیق، گفت وگو و طراحی در بر داشت. با این همه، با نگاه به آن از دیدگاه اخلاقی این موضوع روشن است که با فعالیتی که انجام داده و خطری که پذیرفتهام، تمام توانم را برای بهبود هرچند ناچیز مسئلهی دشواری از «ارزش»ها به کار بستهام. حتی اگر مشتری تنها کاری را که سفارش میدهد بپذیرد، حداقل من این خشنودی را دارم که برای رسیدن به نتیجهای بهتر تلاش و از خودگذشتگی کردهام.
حتی در تلاش ظاهرأ کم اهمیت پیدا کردن جایگزینی برای شکلاتها و پررویی بی شرمانهی لازم برای فروش، یک روش طراحی به یک هیأت مدیره، لذت موفقیت بسیار است و نتیجه هرچه باشد، رشدی پراثر در تجربه و خود باوری حاصل شده است. من اصراری غیر قابل توضیح بر فایدهی حکمت و خوشبینی دارم. و آن این است که هرچند بخشی از کمرنگ شدن حساسیت اخلاقی جامعه مربوط به چگونگی بازاریابی طرحها یا کالاهاست، اما تنها هنگامی که با مردم بدون توجه کافی برخورد میکنیم آنها نیز بی تفاوت خواهند بود. با حفظ آرزوها و ایده آلها، معنویت رشد یافته بالنده میشود.
منبع: نشریه زیباشناخت، سال ۱۳۸۳ شماره ۱۰
پیونده به فایل مقاله: http://ensani.ir/fa/article/author/11146