شهر واقعیتی پیچیده و چند جانبه است و همواره مقولات و موضوعات متعددی را جهت مطالعه و تحقیق پیرامون خود گرد آورده است. شهر را می توان نوعی سازمان یافتگی در فضا دانست که بستر مناسبی جهت فرهنگ سازی است. فرهنگ از جمله مهمترین حلقه های ارتباطی میان انسان و شهر است. شهر بدون فرهنگ شهری بدون هویت است، غنای فرهنگی سبب می شود که هنجاهای فردی با فرهنگ شهری آشنا شده و متعادل و معنادار گردد. فرهنگ را می توان مجموعه ای از پدیده های مادی و معنایی عمدتا اکتسابی که در مقطعی خاص در جامعه ای خاص رایج هستند و عموما از نسلی به نسل دیگر منتقل می شوند تعریف کرد. کوین لینچ نظریه پرداز در زمینه ی معماری و شهر سازی همواره تاکید فراوانی بر عوامل فرهنگی در نظریات خویش داشته استٌٌ، آنگونه که هال می گوید: “معماری ظرف زندگی انسان است، ظرفی که انسان با بهره گیری از خرد، اندیشه و فرهنگ خود آن را می آفریند” (هال، ۱۳۶۳: ۴۲).
همچنین رویکرد لینچ به شهر رویکردی معماری ـ تاریخی است و این امر در کنار رویکرد معنا شناختی او نسبت به شهر قرار می گیرد. در رویکرد معماری ـ تاریخی به شهر عنوان می شود که شهر واقعیت و دغدغه ای نیست که تنها حوزه ی علوم اجتماعی و انسانی را به خود مشغول داشته باشد. بررسی بعد فضایی شهر آن را وارد حوزه ی معماری می کند و از آنجا که مکان ساخته ی دست انسان است؛ در طول زمان متحول می شود و سیری تاریخی را می توان برای آن در نظر گرفت که در این رویکرد مورد توجه قرار گرفته است. لوئیس مامفورد اندیشمندی است که در این زمینه تأثیر زیادی بر لینچ گذارده است. به نظر او معماران و شهرسازان برای رسیدن به نتایج قابل قبول ناگزیر به مطالعه ی تاریخ گذشته و درک علل عدم موفقیت شهر ها هستند. برای او مسأله ی شهر سازی هه ی ابعاد فرهنگی و تاریخی اش را منظور می دارد.
لینچ همچنین رویکردی شناختی نسبت به شهر داشت روشی که او اتخاذ کرده بود یعنی رسیدن به معانی موجود در شهر از طریق فراگیری نقشه های ذهنی ساکنین، به اساس و بنیادی برای جغرافیای شناختی بدل شد. ” این مهم است که فضای شهری دارای ساختاری قابل درک و نواحی متفاوت با ویژگی های قابل شناسایی باشد. نشانه ها کمکی اساسی برای جهت یابی و هدایت شدن در شهری بزرگ محسوب می شوند” (چپ من: لینچ (۱۹۶۹)، ۱۳۸۴: ۱۷۸). در این مقاله سعی بر این است به رویکرد لینچ در مورد بعد فیزیکی و معنایی شهر و تأثیری که این عوامل در سازماندهی فرهنگی و ایجاد شکل خوب شهری دارند، پرداخته شود.
زندگی نامه
کوین لینچ در سال ۱۹۱۸ در شیکاگو به دنیا آمد (۱۹۸۴-۱۹۱۸). پدر و مادر وی نسل دوم ایرلندی- آمریکایی بودند. پدر بزرگ و مادربزرگ او پس از قحطی از ایرلند مهاجرت کردند و ابتدا با مشکلات زیادی روبرو شدند، ولی پس از تولد کوین وضعیت مساعدی پیدا کردند. او سالهای آغازین آموزشی خود را در مدرسه ی پیشروی دبلیو پارکر گذراند که تأثیر عمیقی بر وی گذاشت چنانچه همواره از آن یاد می کرد. او پس از فارغ التحصیلی از دبیرستان در سال ۱۹۳۵ به طور جد تصمیم به خواندن معماری می گیرد و در ییل آغاز به تحصیل می کند ولی به دلایلی آنجا را ترک کرده و ادامه ی آموزش حرفه ای خود را در تالیسین می گذراند. لینچ سپس به انیستیتوی پلی تکنیک زنسلیر رفت تا مهندسی سازه و عمران بخواند. او به واسطه ی خواندن کتاب فرهنگ شهر ها اثر لوئیس مامفورد علاقه مند به رشته ی شهر سازی شد و برای اخذ درجه ی کارشناسی در شهر سازی، در ام.آی. تی به تحصیل پرداخت. لینچ در تمام مدت فعالیت دانشگاهی خود در ام. آی. تی. همواره در حرفه ی شهرسازی نیز به صورتی جدی فعالیت می کرد. او همواره مردم را عامل موفقیت یک طرح می دانست و موفقترین مکان ها را مکانهایی می دانست که متعلق به مردم بوده، مردم از آن مراقبت کرده و به شدت به آن علاقه مند هستند. در ۲۵ آوریل ۱۹۸۴ لینچ به گونه ای غیر منتظره در خانه ی تابستانی خود در تاکستان مارتا، درگذشت (لینچ، ۱۳۸۷: ۸-۱).
نوشتههای مرتبط
اندیشه و روش لینچ
از جمله روشهایی که لینچ برای مطالعات خود در زمینه ی تحولات فرهنگی که در محیط و فضایی خاص صورت می پذیرد مطالعات وی بر تصاویر و سیمای شهری است که نه تنها از طریق استدلال منطقی بلکه با روش های تجربی به آن دست یافته است. مطالعات تصویری مشتمل اند بر حجم چشمگیری از کارهای مربوط به چگونگی تجسم و تصور ذهنی، به صورت مفهوم درآوردن، و درک و فهم شهر از جانب مردم را در بر می گیرد. بسیاری از برنامه ریزان و طراحان، مطالعات تصویری را در حکم سهم عمده ی طراحی شهری به حوزه های طراحی تلقی می کنند. رهیافت لینچی از تصویر شهر عبارت است از تصویر مردم از محیط زیستی که دنبالش می گردند و نه تصویر مشاهده گر حرفه ای. بدین ترتیب، مطالعات تصویری ذاتا واجی (امیک) و معطوف به عین اند ( Vernez Moudon، ترجمه ی معلمی: ۶۱-۶۰).
در واقع روش شناسی مشخصی که لینچ از آن تبعیت می کند تطبیق کاملی با روشهای انسانشناسی دارند و این روش شناسی شامل دو اصل است:
۱- ملاحظه ی منظم و دقیق سیمای قسمت انتخاب شده ای از شهر توسط ناظری که قبلا به وی تعلیمات لازم داده شده بود و وی شخصا قدم به قدم به مشاهده ی این قسمت پرداخته و عوامل گوناگون، درجه ی مرئی بودن آنها، شدت و یا ضعف تصویر آنها، پیوستگی یا عدم پیوستگی و سایر روابط این عوامل را بر نقشه ای ثبت کرده و نیز هر مشکل یا امکانی در ایجاد تصویر موجود بود، یادداشت می کند.(…)
۲- مصاحبه های طولانی با گروه کوچک و منتخب از ساکنان شهر (…) که تأثیر تصویر شهر را در ذهن ایشان تقویت می کند. در این مصاحبه از ساکنان شهر خواسته شد به توصیف قسمتی از شهر بپردازند، محل پاره ای از عوامل را مشخص و یا تصور خود را از قسمتهایی ترسیم کنند و یا به فرض آنکه می خواهند از نقطه ای به نقطه ی دیگر بروند، بگویند از کدام خیابانها عبور خواهند کرد. اشخاصی که با آنها مصاحبه به عمل آمد کسانی بودند که مدتها در قسمتهای انتخاب شده سکونت داشتند و یا به کار مشغول بودند و محل کار یا سکونتشان در سراسر ناحیه ی مورد مطالعه پراکنده بود (فکوهی: لینچ، ۱۳۸۳: ۲۰۹-۲۰۸).
لینچ سیمای شهر را زمینه ای پیوسته می دانست که اگر یکی از عوامل دست بخورد بر دیگری نیز اثر می گذارد، تسلسلی از عوامل یا یک ملودی که ممکن است جوابگوی ملودی متضاد خود شود. همه ی عوامل سیمای شهر به گونه ای جمعی بر ذهن بیننده اثر می گذارند و تصویری را در ذهن او ایجاد می کنند. به اعتقاد او ” فرم شهر باید تا اندازه ای «موقتی» باشد و بتواند با تغییر مقاصد و تصور ساکنین شهر تغییر کند” ( لینچ، ۱۳۷۲ : ۱۶۸) . محیط باید به درجه ای از نمایانی برسد که به گونه ای با امید ها و امیال ساکنین آن شهر پیوند بخورد و در این صورت است که محیط زندگی به معنای واقعی جائی می شود که قابل ملاحظه است و مظاهر شناختی نیکویی دارد. او شهر فلورانس را به عنوان نمونه، شهری با نمایایی مناسب می داند که با وجود شرایط اجتماعی و سیاسی خاص توانسته سیمایی مطلوب آن چنان که شهروندان می خواهند، داشته باشد. شهری که علاوه بر مناظر طبیعی زیبا از جنبه های دیگر ساخت و ساز شهری بسیار مساعد است.
لینچ برای دست یابی به این هدف و رسیدن به مظاهری از شهر که سیمایی قوی داشته و بر غنای فرهنگی شهر می افزایند از نقشه های شناختی بهره برده است. ساختار محیط به میزان زیادی بر جهت یابی مردم در میان ساختمانها، محله ها و شهر ها اثر می گذارد. مسیریابی در بعضی از محیط ها آسانتر از محیط های دیگر است. جنبه های اجتماعی و روانی جهت یابی عوامل مهمی در احساس امنیت فردی هستند. بنا به گفته ی جان لنگ تصویر ذهنی یک مکان با استفاده ی مداوم از آن غنی و تصحیح می شود ( لنگ، ۱۳۸۳: ۱۵۵).
کوین لینچ به عمق بیشتری از ساختار فضای ذات نفوذ کرده است و مفاهیم «راه» «لبه» ، «محله» ، «گره» و «نشانه» را به عنوان نمادهای متمایز کننده ی سیمای شهر معرفی می نماید. در کتاب سیمای شهر او این عوامل را اینگونه بیان می کند :
۱- راه : راه که ممکن است خیابان، پیاده رو، جاده، خطوط زیرزمینی، تراموا، خطوط راه آهن و … باشد مسیری است که حرکت بالفعل یا بالقوه از طریق آن صورت میگیرد.
۲- لبه : لبه ها نسبت به راه عوامل جانبی تر هستند ولی به هر صورت، مهم. مرز بین دو قسمت، شکافی در امتداد طول و بین دو قسمت پیوسته ی شهر، بریدگی که خطوط راه آهن در شهر بوجود می آورد، حد مجموعه ای ساختمانی و دیوار را می توان به عنوان لبه نام برد.
۳- محله : بخشهایی از شهر که حدی متوسط و یا بزرگ داشته باشند. اجزاء هر محلی به دلیل خصوصیات مشترکی که دارند شناختنی هستند. سیمای محله ها را می توان از درون آنها تمییز داد ولی در صورتی که از خارج مرئی باشند، دریافت نقاط مختلف از خارج نیز مورد استفاده قرار می گیرد.
۴- گره : محل تقاطع دو راه یا دو جاده، کانونهایی که مبدأ و مقصد حرکت ناظر را بوجود می آورند، محل گذر دو راه از کنار یکدیگر . همچنین گره ها می توانند محلهایی برای تمرکز باشند مثل پاتوقهایی که در گوشه ای از خیابان و یا میدانی که از۴طرف مسدود است، ایجاد می شود. گاهی این گره های تمرکزیافته کانون و در واقع نمادی برای یک محله هستند که می توان این گره ها را «هسته» نامید. تصور وجود گره در شهر از طرفی به وجود راهها و از طرفی دیگر به وجود محله ها وابسته است.
۵- نشانه : نشانه ها عواملی هستند که ناظر به درون آنها را ه نمی یابد؛ از جمله نشانه هایی که ظاهری مشخص دارند. میتوان ساختمانها، علائم، فروشگاهها و یا حتی یک کوه را نام برد. خصوصیت هر نشانه باید به گونه ای باشد که بتوان از میان عوامل مختلفی آن را باز شناخت. پاره ای نشانه ها جهتی خاص را به نمایش می گذارند و میتوان از تمام جوانب از آنها بهره برد مثل یک برج بلند، گنبدهای طلایی، تپه های بزرگ و … . برخی نشانه ها نیز تنها در محل و جهتی مشخص قابل رؤیت اند و بر جزئیات استوارند؛ مثل، علائم راهنمایی و رانندگی، نمای یک فروشگاه و یا دسته ی یک در. ” شهر تا حدود زیادی از طریق علائم و نشانه ها به هم پیوند می خورد تا با نظم مکانی و یا اتصالات مکانیکی و یا انسجام ارگانیک” ( لینچ، ۱۳۸۱: ۱۴۸).
قسمت اعظم کارهای لینچ بعد از تصویر شهر متوجه مطالعات مکان است. به گفته ی وی برای داشتن یک تصویر ذهنی بالنسبه کامل از شهر بهتر است که آن رااز سه دریچه ی هویت‚ عملکرد و معنا مورد بررسی قرار داد. این سه مقوله به ظاهر متفاوتند ولی بسته به موارد خاص هر یک جزئی از دیگری یا منتج از دیگری‚ می تواند باشد ( پاکزاد‚ ۱۳۸۶: ۸۸).
در کتاب تاریخ شکل شهر لینچ از سه شاخه ی تئوری که سعی در توصیف شهر به عنوان یک پدیده ی فضایی دارند یاد کرده است:
۱- نظریه ی برنامه ریزی: بیان اینکه تصمیمات عمومی و پیچیده ی توسعه ی شهری چگونه اتخاذ می شود یا چگونه باید اتخاذ شود. به دلیل گسترده بودن دامنه ی این تئوری نام دیگر « نظریه ی تصمیم گیری» را به آن داده اند
۲- نظریه ی عملکردی: که به گونه ای خاص تر به شهر تکیه دارد زیرا سعی در بیان این دارد که چرا شهرها هر یک شکل خاصی را به خود می گیرند و عملکرد چنین شکل هایی چیست؟ نظریه ی عملکردی لینچ در مجموع به باید ها و نبایدها نپرداخته بلکه هدف آن توضیح و تشریح چگونگی روابط علی بین پدیده های مورد بررسی است.
به اعتقاد لینچ آنچه ممکن است به تعمیم آن امیدوار باشیم ابعاد عملکردی است، یعنی خصوصیات قابل تشخیص معینی از عملکرد شهر ها که عمدتا به کیفیت فضایی آنها مربوط بوده و دارای مقیاس های قابل اندازه گیری می باشند. ۵ محور عملکردی که لینچ برای شکل فضایی شهر ها در نظر گرفته است شامل سرزندگی، معنی، تناسب، دسترسی و نظارت و اختیار هستند. این محورها برای اینکه راهنمای مفیدی برای سیاستگذاری باشد باید دارای خصوصیاتی باشد که از جمله:
۱- توجه به شکل فضایی شهر با توجه به ماهیت انسان ها و فرهنگ آنها، ۲- حتی المقدور کلی باشد و در عین حال ارتباط صریحی با جنبه های خاصی از شکل داشته باشد، ۳- با فرضیات معقول بتواند با اهداف و ارزشهای فرهنگی مرتبط شود، ۴- محور ها زمانی کاربرد دارند که ارزشها متفاوت و یا در حال تکاملند، ۵- خصوصیات در صورت امکان مستقل از یکدیگر باشند ( لینچ، ۱۳۸۱: ۱۵۲-۱۴۵).
سکونتگاه در دیدگاه لینچ سازمانی است که آگاهانه تغییر می یابد و ثبات پیدا می کند. حسن اساسی به مفهوم پیشرفت مستمر افراد، گروههای کوچک و فرهنگ آنهاست. بدین ترتیب شهری خوب است که ” تداوم فرهنگی را ارتقاء بخشیده، به بقا و پایداری افراد آن کمک نماید، بر حس ارتباط در زمان و فضا بیفزاید و زمینه ی رشد فردی را فراهم و یا آن را تشدید کند” ( لینچ: ۱۳۸۱، ۱۵۰). در این دیدگاه او با اندیشمندانی همچون لوکوربوزیه همراه است. برای لوکوربویه معماری و شهرسازی جدای از یکدیگر نیستند. مضامینی که شهر لوکوربوزیه ای حول آن شکل می گیرد- طبقه بندی عملکردهای شهر ی، تعدد فضای سبز، ایجاد نمونه های عملکردی اولیه، عقلانی کردن مسکن جمعی- به مبانی مشترک معماران نوگرای همان نسل تعلق دارد. سهم او به خصوص د رنظام بخشیدن به انگاره ها، ایجاز نهایی و بیان آنها در سبکی ساده، صریح و تکان دهنده نهفته است که بداعت فوق العاده و حساسیت خاص این انگاره ها در موفقیت هایشان سهم بسیار داشته اند (شوآی، ۱۳۷۵: ۲۲۹-۲۲۸).
۳- نظریه ی هنجاری : شاخه ای که امکان رشد چندانی نیافته ولی در عین حال فعالیتهای بسیار دیگری به آن وابسته است. نظریه ی هنجاری شامل دیدگاههای فلاسفه، سیاستمداران، و معماران در مورد « بایدها» است. نظریه ی هنجاری مبتنی بر یک عقیده و یک جهان بینی است و به ادراک چگونگی کارکرد جهان مبتنی است ( لنگ، ترجمه ی عینی فر،۱۳۸۳: ۱۸-۱۵). به عبارتی ارزشها و هنجارها توجه نظریه پرداز را به ابعاد خاصی از موضوع جلب نموده و موجب می گردد که فرضیاتی خاص مورد آزمون قرار گیرند. اما اغلب این مفروضات ” پنهانی و ضمنی” هستند(رضازاده، ش ۲۴ : لینچ، ۱۳۷۵: ۳۴).
نتیجه گیری
شهر به عنوان نوعی سازمان یافتگی فرهنگی که ابعاد مختلفی را در بر می گیرد، مورد توجه لینچ قرار گرفته است. ابعاد مادی و معنایی که در قالب سازمان یافتگی فضایی و نشانه ها در سیمای شهری نمود پیدا می کند. معنی در نگاه وی دو عنصر هویت و ساختار را شامل می شود، هویت و ساختار جنبه هایی از شکل هستند که به ما امکان می دهند فضا و زمان را شناخته و در قالب الگوهای خود معرفی کنیم، بدین ترتیب سطح عمیق تری از فرهنگ شهر تبیین می شود که معانی فرهنگی، غنای تاریخی، نمادها و اشکال سنتی را در بر می گیرد؛ اینکه آیا شهر نماد روشنی از تصور جامعه از خود و جهان هستی را به نمایش می گذارد؟
او معتقد است شهر خوب شهری است که پاسخگوی نیازهای زیستی و فرهنگی ساکنین آن باشد و مکان خوب مکانی است که تا حدودی با شخص و فرهنگ وی تناسب داشته باشد و او را از جامعه، گذشته، شبکه زندگی و جهان زمان و فضا، آگاه سازد. لینچ در حیطه ی نظری و عملی به تحقیق و کاوش در سیما و معنای شهری پرداخت و نتایج پرباری را بدست آورد که تا کنون مورد توجه و استفاده ی اندیشمندان و محققین در زمینه های مختلف معماری‚ شهر سازی و علوم اجتماعی قرار گرفته است.
منابع
• پاکزاد، جهان شاه (۱۳۸۶)، مقالاتی در باب طراحی شهری: مجموعه کتاب های طراحی و برنامه ریزی، تهران، شهیدیف.
• چپمن، دیوید (۱۳۸۴)، آفرینش محلات و مکان ها در محیط انسان ساخت، ترجمه ی شهرزاد فریادی و منوچهر طبیبیان، تهران، دانشگاه تهران.
• رضازاده، راضیه (۱۳۷۵)، “کاربرد علوم طبیعی محیطی در فرآیند مطالعات شهری”، نشریه ی هنرهای زیبا، ش۲۴.
• شوآی، فرانسواز (۱۳۷۵)، شهر سازی واقعیات و تخیلات، ترجمه ی سید محسن حبیبی، تهران، دانشگاه تهران.
• فکوهی، ناصر(۱۳۸۳)، انسان شناسی شهری، تهران، نی.
• لنگ، جان (۱۳۸۳)، آفرینش نظریه ی معماری: نقش علوم رفتاری در طراحی محیط، ترجمه ی علی رضا عینی فر، تهران، دانشگاه تهران.
• لینچ، کوین (۱۳۷۸)، اتلاف، به همراهی مایکل سوث وورث، ترجمه ی سید حسین بحرینی، تهران، دانشگاه تهران.
• لینچ، کوین (۱۳۸۱)، تئوری شکل شهر، ترجمه ی سید حسین بحرینی، تهران، دانشگاه تهران.
• هلتزی هال، ویلیام (۱۳۶۳)، تاریخ و فلسفه ی علم، ترجمه ی عبدالحسین آذرنگ، تهران، سروش.
• معلمی، بهرام( مترجم)، “آنچه طراحان باید بدانند، هفت شهر: طراحی شهری در جهان امروز”، فصلنامه ی عمران و بهسازی شهری، سال سوم، ش ۷و۶.
malihedargahi@yahoo.com
ویژه نامه شهر و فرهنگ
http://anthropology.ir/node/10240