ریشه های نگرش فرهنگی- اجتماعی به شکل امروزین آن در معماری را باید در علوم جامعه شناسی و فرهنگ شناسی جستجو کرد. رویدادهایی که در قرون هجدهم و نوزدهم در علوم گوناگون رخ داد و در قرن بیستم ادامه یافت منجر به نوعی « علمی نگری » از جمله درباره فرهنگ و جامعه شد. در این نگرش مردم همه ی سرزمین های کره ی خاکی از مردم با زندگی قبیله ای و حتی در نوع اولیه یا نخستین آن تا مردم جوامع شهر نشینی و ساخته های آنها قابل مطالعه و کنکاش هستند ولیکن د رنگرش معنا گرا بیشتر به هنر های دینی که پدید آورندگان آنها دارای سنت خاص دینی بوده توجه شده است. نگرش فرهنگی-اجتماعی و معنایی هم در نوع نگاه خود و هم در روش برخورد خود با معماری تفاوتهایی با یکدیگر دارند. معنا گرایان، به دو عالم ماده و معنا اعتقاد داشته و جسم و کالبد را نمودی از مفاهیم عالم معنا می دانند. در حقیقت جسم و کالبد رمزهایی را به همراه دارد که محقق معنا گرا بایستی آنها را کشف نماید. بازسازی عالم معنا و تأثیر آن در کالبد و جسم بنا کار اصلی اوست. عالم معنا که بخشی از زندگی دینی یک فرد را می سازد بر رفتارها و روابط اجتماعی او تأثیر می گذارد. کاربران این نگاه، معماری رادر کالبد آن نمی بینند بلکه آن را نمودی از معانی پر رمز و راز می دانند. در اینجا شیء یا اثر هنری ابزاری است برای رساندن پیام های معنوی و معنایی. محققین این حوزه از دنیای فلسفه و دین شناسی و تاریخ هنر بهره می گیرند. با نگرش فرهنگ و اجتماعی به مطالعه و ثبت و تحلیل رفتارها، آداب و رسوم و تأثیر آن بر ساخته های بشری می پردازند و این را نیز در نظر دارند عالم معنا نیز به عنوان بخشی از زندگی یک فرد می تواند بر رفتارها و افکار او تأثیر گذار باشد. صاحب نظران نگرش فرهنگ گرا نیروهای تأثیر گذار بر شکل گیری بنا را به دو گروه عوامل تعیین کننده غیر مادی و عوامل مادی تعیین کننده تقسیم می نمایند. بنابراین پی بردن و فهم نیروها، شرایط و تأثیرات اجتماعی و فرهنگی در شکل و کالبد بنا از وظایف محقق این موضوع است. پدیدآورندگان این روش به آثار هنری در کل و بناهای معماری به طور خاص، دیدی اجتماعی دارند. آن ها معتقدند که سازنده بنا هرچند که یک شکل واحد را بوجود می آورد اما برای رسیدن به این شکل واحد فضاهایی را در کنار هم انتضام داده است. بنا، به مثابه خلق فضاها به وسیله اجزا و عناصر است. این فضاها جهت کارکردهای خاص برای مردم یا مصرف کنندگان شکل می گیرند. هر فضا نوعی ارتباط خاص بین مصرف کننده و فضای مورد نظر بوجود می اورد. در اینجا، انتظام فضاها به معنی ارتباطات درونی فضاها است که به وسیله مصرف کننده آن استفاده می شود. بنابراین می توان با شناخت ارتباطات فضایی، روابط اجتماعی افراد مصرف کننده آن ها را باز شناخت. در نحو فضا، این فعالیت ها و روابط در درجه اول اهمیتند تا فرم یا شکل کلی فضا. برای دستیابی به نتایج مورد نظر، محققین فرهنگی- اجتماعی از روش های تحقیق موجود در علوم اجتماعی بهره می گیرند. بازسازی صحیح رفتارها و روابط اجتماعی با مطالعات کتابخانه ای و میدانی صورت می گیرد. روش متداول در این تحقیقات مطالعه ی میدانی است. محقق رفتارها و روابط اجتماعی جامعه ی مد نظر خود را با روش ها ی خاصی مورد سنجش قرار می دهد. در این روش پژوهشگر پای به میدان عمل می گذارد و به دنبال یافتن و عرضه داشتن نکات، مسایل، مواد و پدیده هایی است که در زندگی مردم وجود داشته و یا دارند ولی چنانچه شایسته است شناخته نشده و مورد توجه قرار نگرفته اند. فهم فرهنگ با توجه به تعاریف فراوانی که از آن شده است کار دشواری است. از منظر نگاه معماری وظیفه ی بنا به عنوان جزئی از فرهنگ معماری عینیت بخشیدن به یک اندیشه ی ذهنی بوسیله ی ظرف خاص آن است و بدین ترتیب این ظرف نمودی خواهد بود برای سنجش این فرهنگ، لذا هر ساختمان خود یک شاهد فرهنگی است. راپاپورت نظریه پرداز فرهنگ گرا در برابر نگاه مادی به معماری کتاب « فرهنگ و شکل خانه» را ارائه داد. او معتقد است که یک بنا، بیانگر تداخل عوامل پیچیده و پر شمار و کنش و واکنش های متقابل آنهاست. در واقع انتخاب یک عامل واحد به محدود نمودن تعریف از موضوع ختم می شود. راپاپورت برای بنیان نهادن بحث خود به توضیح عوامل تعیین کننده غیر مادی و عوامل درجه دو و یا متغیرها اشاره می کند. در نگاه وی اقلیم، تکنولوژی و … عوامل درجه ی دو و فرهنگ عامل درجه اول و تعیین کننده ای غیر مادی تلقی می شود. نظریه ی علیت اقلیم در فرم معماری به بیان این موضوع می پردازد که مشغولیت اولیه ی انسان نخستین، ایجاد سرپناه به دلیل اقلیمی بوده و راپاپورت آن را جبر اقلیم در تعیین فرم بنا و در اینجا خانه می نامد. بر اساس این نظریه، ما خانه را می سازیم تا آب و هوای ثابتی را در درون آن حفظ کنیم و هوای نا مناسب رادر خارج ساختمان نگاه داریم. فرضیه ی اصلی راپاپورت این است که شکل خانه نتیجه ی نیروهای فیزیکی یا هر علت مجرددیگر نیست بلکه نتیجه گسترده عوامل اجتماعی-فرهنگی است. شکل مسکن به نوبه خود به وسیله ی شرایط اقلیمی، روش های ساختمان سازی (سازه ای) و مواد قابل دسترس و تکنولوژی قابل تغییر است اما آنها را نمی توان نیروهای اولیه نامید. راپاپورت به آنها عوامل درجه دو یا تغییر دهنده می گوید. این به معنی این است که تفاوت در ارزشهای فرهنگی، سبب شکل گیری خانه های مختلف می شود. نیروهای فرهنگی – اجتماعی بر بسیاری از رفتارهای ما در زندگی تأثیر می گذارد: آرزوها، نوع پوشش، مطالعه، سبک زندگی، معماری داخلی، نوع غذا خوردن و … همه می توانند تحت تأثیر این نیروهای اصلی قرار گیرند. در نهایت اینکه «معماری چیزی نیست جز تجسم مادی، افکار، سنن و آدابِ افراد و سرزمین سازندهاش که درکنار عواملی مانند اقلیم به بار می نشیند و خودنمایی می کند».
برگرفته از کتاب سیری در مبانی نظری معماری، تألیف غلامحسین معماریان، چاپ پایانی ۱۳۹۲، سروش مهرگان، تهران
نوشتههای مرتبط
malihedargahi@yahoo.com