صفه های مقدس، بردِ نشانده و مسجد سلیمان
ایران جنوب غربی از قرن هشتم قبل از میلاد تا قرن پنجم بعد از میلاد، رومن گیرشمن / برگردان اصغر کریمی
تصویر: بردِ نشانده – نقشه وضعیت
نوشتههای مرتبط
در این گزارش که مربوط به تحقیقاتی است که در کوههای بختیاری انجام داده ایم، ابتدا باید از ژاک دمورگان نام ببریم. او در آخر قرن گذشته[قرن نوزده] از این کوهستانها گذشته و [کشور] فرانسه توانست در پرتو او هیئت علمی [باستانشناختی] را در ایران به وجود آورد. این هیئت از سال ۱۸۹۷ متروپل [کلانشهر] قدیم شوش را مورد کاوش قرار داد.
من در سال ۱۹۴۵ [۱۳۲۴ش] افتخار دومین جانشینی وی را داشتم و با این جانشینی، همسایه شرکت نفت ایران و انگلیس شدم که مسؤلان آن هرگز دِینی را که به ژاک دمورگان، کاشف نفت در ایران، داشتهاند، فراموش نکردهاند. این همسایگی توافق سخاوتندانهای را بین قدرت جهانی نفت و هیئت محقر باستانشناختی ما به وجود آورد و کمک مؤثری در پی داشت و هرگز حتی پس از جایگزینی کنسرسیوم بینالمللی نفت ایران به جای شرکت انگلیسی، نقض نگردید.
اولین بازدید من از مسجد سلیمان در ۱۹۴۷ [۱۳۲۶ش] بود. چون این محوطه صفه با قطعات عظیم سنگ ساخته شده، آن را این چنین نامگذاری کرده اند. این نوع نامگذاری یکی از ویژگیهای نامگذاری ایرانی است. در ایران، بناهای و یادمانهای عظیمی که هیچ نوع بیان دقیقی درباره آنها وجود ندارد، به سلیمان یا به رستم، قهرمان حماسی آنها، نسبت داده میشود. در سوریه و بخصوص در پالمیر، ویرانهها را به اجنه یا به سَلومون منتسب میکنند .
صفه مسجد سلیمان و صفه محوطه مجاور، یعنی صفه بردِ نشانده[سنگِ نشانده شده]، جاذبه زیادی برایم داشتند؛ اولین تماسی که با صفه مسجد سلیمان داشتم ،حفاری کوتاه مدتی بود که در ۱۹۴۸[۱۳۲۷ش] بر روی آن انجام دادم . ولی کارهای هیئت در شوش، چغازنبیل، ایوان کرخه و جزیره خارک مجبورم کرد هفده سال صبر کنم و پس از این مدت بود که توانستم بر روی این دو محوطه بازگردم.
از همان ابتدای امر، حفاری صفه مسجدسلیمان مشکلی را مطرح کرد که به نظرم حلنشدنی میآمد: قسمت اعظم سطح صفه را گورستانی اشغال کرده بود که از عمر آن بیش از نیم قرن نمیگذشت. با این که که قانون مذهبی شیعه اجازه میدهد که یک گور بعد از سی سال جابه جا شود، ولی برای یک هیئت باستانشاختی انجام چنین کاری مردود بود. به دلیل اهمیتی که آثار بازمانده داشتند و باید از زیر خاک بیرون آورده میشدند، تصمیم گرفتم موضوع را با شاه ایران مطرح کنم. امریههائی که از سوی اعلیحضرت شاهنشاه ایران برای آزاد سازی صفه صادر شد، اجازه کاوش در آن منطقه را فراهم آورد. بنابراین در پرتو الطاف عالیه شاهنشاه بود که توانستیم حفاری را انجام دهیم و نتایج آن را در این چند جلد ارائه کنیم.
پیکرتراشیهای کشف شده بر روی دو محوطه، به جز پارهای تکههای نادری که وارد موزه لوور شدهاندـ در موزه باستانشاسی تهران و بخصوص در موزهای که در شوش، در پای قلعه هیئت تشکیل دادم، به نمایش گذاشته شدهاند. در این کتاب پیکرهای از مجموعه رابنو Rabenou [رب النوع؟]که در نیویورک (لوح ۱۲۸) است و نقشبرجسته کاملا مرمت شدهای از موزه هنری متروپولتین نیویورک (لوح ۱۲۷) و نیز یافتههائی که را روستائیان در ایذه-مالمیر (لوحهای ۱۲۸ و ۱۲۹) پیدا کردهاند و در موزه شوش نگهداری میشوند و همچنین یافتههائی را که بازهم روستائیان بطور اتفاقی در کلگه، نزدیکی مسجد سلیمان، یافتهاند و به یک مجموعه شخصی تعلق دارند، اضافه کردهام.
برای کاوشهای این دو محوطه از ۱۹۶۴ تا ۱۹۷۲ نه فصل حفاری کوتاه مدت اختصاص داده شد که سه فصل آن در بردِنشانده و شش فصل دیگر در مسجد سلیمان بود. این حفاریها جمعآ نه ماه به طول کشید. پس از بازنشستگیام به سال ۱۹۶۷ که نقطه پایانی برای فعالیت من در شوش بود، آماده بودم که فعالیتهایم در مسجد سلیمان را نیز متوقف کنم، ولی سرپرستان کنسرسیوم نفت که دفتر مرکزی این کنسرسیوم در این شهر برپا بود و نتایج حاصله از این حفاریهای باستانشناختی در این شهر نیز برایشان خیلی جالب بود، پیشنهاد کردند که باهزینه آنها به تحقیقات خود ادامه دهم.
به این ترتیب از این تاریخ به بعد، «هیئت» ما که پنج سال بود به پاریس برگشته بود، به من، همسرم همراه با دوست وفادارمان احمد اعتمادی در کارگاه، که حدود چهل سال با من کارکرده بود، و به حدود ده نفر تقلیل یافت. معمار هیئت ما نیز به نام گَش در سه فصل حفاری آخر به ایران بازگشت تا از بناهای آزاد شده نقشهبرداری کند.
تمام تشکیلات استقراری ما از سال ۱۹۶۷[۱۳۴۶ش] در طول پنج سال آخر عملیات، فقط اتاقی بود که در مهمانسرائی در اختیار ما گذاشته شده بود. علاوه بر وسایل شوش، جیپ قراضهای نیز در اختیار داشتیم.
برای خواندن فصل اول به همراه تصاویر و پانویس ها به فایل پیوست مراجعه کنید: