کریستوفر الکساندر برگردان علی اکبری
دیدگاه فعلی در مورد نقش معمار بهعنوان تنها «طراح» ساختمان، بسیار دور از فرآیند ساخت واقعی است. آنچه بر شکل محیط، حاکم است و چیزی که میتواند ساختار زنده را ایجاد کند، تمام سیستم توالیها و فرآیندهایی است که ساختمان توسط آنها ساخته میشود. این نظام شامل پول، قرارداد، تأمین مالی، وام، مهندسی جزئیات ساخت، زمانبندی و مشارکت کاربر است. این فرآیند در انگلستان تدارکات۱ نامیده میشود. فرآیند تدارک، فرآیند فرآچنگ آوردن محیط و ساختار آن، فرآیندی عظیم است که بیش از هزاران نفر را در برمیگیرد.
نوشتههای مرتبط
معمار منسوخ قرن بیستمی که نقشه میکشید و خارج از فرآیند تدارک میایستاد، ممکن است با طراح (خیالی) پروژه فرود بر ماه به سال ۱۹۶۹ مقایسه شود که شاید گفته باشد: «من یک طراح هستم. وظیفه من این است که تصمیم بگیرم از کجای ماه به زمین برویم. چگونگی رسیدن به آنجا مشکل شخص دیگری است و خیلی مهم نیست». تمرکز بیشازحد انحصاری معمار بر ترسیم نقشهها بهعنوان فرآیند معماری بهشدت سطحینگرانه است. چنین تعریفی، معمار را به حدی محدود میکند که کنش معماری را تقریباً به حاشیه میبرد. همه اینها، عشق معمار به ساختمان و ضرورت مشارکت با صنعت، ساخت، تولید، مهندسی، مردم، پول و مباحث عمومی را نادیده میگیرد.
بااینحال، در اواخر قرن بیستم، قاطعانه معماران در نظر گرفتن فرآیند تدارک را بههیچوجه نپذیرفتند، چه رسد به اینکه آن را بهمثابه کل واحد در نظر بگیرند. آنان بهندرت مایل بودند تدارک را بهعنوان مسئله مهم نظری و عملی در نظر بگیرند. فقط عده قلیلی حاضر بودند دستشان را بهاندازه کافی کثیف کنند تا خود را درگیر کار کنند.
درنتیجه، این حرفه هرچه بیشتر به حاشیه رفت. درجایی که معماران میتوانستند هزینهای معادل ۷ تا ۱۵ درصد از بودجه ساخت را داشته باشند، تا اواخر قرن بیستم این درصد مدام کاهش یافت چراکه درک عمومی جامعه سهمی برای معماران در این زمینه قائل نبود. اخیراً موردی شنیدم که در یک سری شغل شش میلیون دلاری برای وزارت دفاع در بریتانیا، پرداخت به معمار ۳/۰ درصد تعیین شده است – یکسیام تا یکپنجاهم آنچه قبلاً تعیین میشد. مهندس مسئول تدارکات به من «صراحتاً» (به قول خودش) گفت که این میزان ارزش سهمی است که هر معمار خود را در پروژه سهیم میداند. حرفه معماری در اواخر قرن بیستم در حال فروپاشی بود، زیرا معماران نیز غالباً نتوانستند کارهای خوبی ارائه دهند؛ به خلق ساختار زنده بیتوجه بودند و نمیدانستند که چه مسئولیتهایی را باید به عهده بگیرند یا خود را به سمت کار واقعاً سختِ خلق محتوا و مهمترین موضوع یعنی قلب انسانی سوق دهند.
- تعریف جدید معماری
در کتاب سرشت نظم، عرض کردم که فرآیند زنده، خلق ساختار زنده را پیش میبرد. فرآیند تکوین، فرآیند بنیادی و توالیهای خوب، پیشنیازهای اساسی تولید ساختار زنده در جهان هستند.
حال این سؤال پیش میآید که ما معماران جهان چهکاری میتوانیم انجام دهیم تا به تحقق فرآیندهای زنده کمک کند؟ چگونه میتوانیم از طریق توالیهای زنده، ساختار زنده خلق کنیم و به دیگران برای ایجاد آن در جهان کمک کنیم؟ تعریف قرن بیستم از معمار، که با فرآیند ترسیم نقشه قاببندی شده بود، از بسیاری جهات قادر به ارائه فرآیند زنده نبود. هیچ راه طبیعی (ذاتاً به روشی که این حرفه تعریف میشود) وجود ندارد تا افراد (کاربران، کارفرماها، مالکان) را وارد این پروسه کند. هیچ روش طبیعی کنترل پول وجود نداشت، هیچ راه ارگانیکی وجود نداشت تا اجازه دهد آشکارشدن تدریجی اتفاق بیفتد، هیچ روش طبیعی وجود نداشت که آنچه خوب کار میکند، ثبت شود و آنچه کار نمیکند، زدوده شود.
برای یک معمار در قرن ۲۰ بهسختی ممکن بود که در چارچوب متعارف کار حرفهای، مهندس سازه را وارد فرآیند طراحی کند، زیرا مهندس سازه امروزه (آنطور که معماران تعریف کردهاند) شخصی است که طرح اولیه معمار را (که بر اساس تفکر سازهای نیست) میگیرد و با واردکردن عناصر سازهای قابل ساخت، آن را به پروژهای «ایستا» تبدیل میکند. ازاینرو اجتنابناپذیر بود که معمارانی که در چارچوب قرن بیستم کار میکردند، حتی در تحقق طراحی سازه قادر به کمک به فرآیند آشکار شدن نبودند. درحالیکه سازه واقعاً هسته اصلی معماری است.
بهطور خلاصه، توالیهای عملی که معمار و فعالیتهایش را در قرن بیستم تعریف میکرد، ارتباط چندانی با نیازهای ساختار زنده نداشت و تنها بهندرت از خطوطی پیروی میکرد که میتوانست استفاده از فرآیند زنده را مجذوب یا حفظ کند. در تعریف قرن بیستم از معمار، معماران عمدتاً قادر به ساختن ساختار زنده یا کمک به وقوع آن نبودند.
از آن بدتر اینکه، در خیلی از موارد، تعریف معمار و تعریف فرآیندهایی که مفهوم و فعالیت معمار را در جامعه امروز تعریف میکند، فعالانه در تقابل با شکلگیری ساختار زنده کار میکند؛ درواقع، وقوع آن را دشوارتر و گاهی غیرممکن میسازد.
بهتدریج این مشکل در حال تشخیص است. من چندی پیش به اظهارات تونی ابت،۱ رئیس سابق شعبه فورت لادردیل۲ از موسسه معماران آمریکا، علاقهمند شدم. او و من در مورد اینکه چشمانداز ایجاد منطقه پروگرسو۳ در فورت لادردیل، زنده شود و نیز نحوه انجام کار بحث میکردیم. همچنین در مورد تأثیر عجیب مباحثههایش با همکاران معماری که اخیراً جذب شدهاند و نیز شرایط پروژه بحث کردیم. آن زمان او «عدم دعوت» از برخی همکاران معمار را ضروری میدانست. چراکه هرچند آنان دوراندیش و مبتکر بودند، اما تأثیری که بهواسطه فناوریهای اجتنابناپذیر و مناسبات حرفه معماری، نیازهای خاص خودشان برای فهم مسئله، و استانداردها و روشهای خاص هر پروژه عظیم که توسط یک معمار حرفهای در دهه ۱۹۷۰ انجام میشد، بر کار میگذاشتند، او را مأیوس و مجبور میکرد در جستوجوی یک فرآیند جدید باشد. او پشت تلفن به من گفت:
«چند ماه را صرف جستوجو خواهم کرد تا دریابم چگونه میتوانیم این کار را انجام دهیم … ما به چیزی کاملاً جدید احتیاج داریم. فکر نمیکنم معماری، آنطور که در حال حاضر تعریفشده، چیزی برای کمک داشته باشد. اساساً باید از ابتدا شروع کنیم».
این حرف کسی بود که رئیس AIA در شهری مهم در فلوریدا بوده است.
- چشمانداز آینده
بااینوجود، علیرغم بسیاری از مشکلات این حرفه، در عصر مدرن، امکان خلق زیبایی در جهان مصنوع تا حد زیادی در دست معماران است. ما هستیم که شمع را در تاریکی نگه میداریم، ما نگهبانان شعله هستیم. علیرغم اشتباههای وحشتناک که طی دهههای اخیر در سراسر جهان مرتکب شدهایم، هنوز هم عمدتاً ما هستیم که ازنظر جامعه، امکان حفظ جهان زیبا و زنده را در دست داریم.
چه کار باید بکنیم؟ چگونه باید آن را انجام دهیم؟ خوب یا بد، ما معماران باید آن را عملی کنیم. نکته خوب برای ما معماران این است که همین چشمانداز فیزیکی، چشمانداز دلربایی و زیبایی حیات در ساختمانها ما را به سمت خود میکشد. روشهای صرفاً مولد، روشهای دانشمندان اجتماعی، روشهای غیرمستقیم شبکههای رایانهای، بهخودیخود باعث خلق دلربایی نمیشوند. تنها سازندگان، این کار را انجام خواهند داد. حال اگر قرار باشد جهان در اطراف ما، در هر بخش و هر جا دوستداشتنی شود، در عمل چگونه این کار توسط معماران، سازندگان و بقیه افراد جامعه انجام میشود؟
دوست دارم فکر کنم که اظهارات درستی در مورد نحوه ظهور حیات از دل ساختار، در سرشت نظم، بیان کردهام و مجموعه این گفتهها میتواند زیربنایی برای مفهوم تازهای از امید و معماری جدید فراهم کند، معماریای که بتواند عمیق، ارزشمند و جهانی باشد.
بهطور خلاصه، امیدوارم هر کس مسلح به درک بهتر از پدیده حیات، فرصت فهم جدیدی از سرشت معماری را داشته باشد؛ هر کسی که با معمولیترین سؤالات عملی و با عمیقترین سؤالات هنری سروکار دارد. من جلد اول را پدیده حیات نامیدهام زیرا حیات و سرشت ساختار حیاتی که توصیف کردم درواقع یک پدیده است. مانند سایر پدیدهها، نمیتوان آن را انکار کرد. بهسادگی در آنجا است. و چون در آنجا است، برای همه ما وجود دارد. همه ما که باهم در جهان زنده هستیم و به این زندگی و دانش آن دسترسی داریم. یعنی ممکن است به آن برسیم. اگر بخواهیم میتوانیم آزاد باشیم و معماریای بسازیم که بر اساس حیات شکل گرفته باشد. البته آزادیم که این امر را نادیده بگیریم. اما چگونه میتوانیم جهل را انتخاب کنیم؟
بیشتر معماری در تاریخ بشر به شکلی شهودی و ضمنی مبتنی بر فهم آن نوع حیاتی بوده است که من درباره آن نوشتم. مطمئناً منشأ عظمت معماری سنتی در این نوع دانش نهفته است. کمعمقی تلاشهای ما در صدسال گذشته فقط به این دلیل بروز کرده که ما ارتباط خود را با پدیده زندگی از دست دادیم و مایل یا قادر به هدایت با آن نبودیم، زیرا شرایط در جامعه ما را ناگزیر کرده بود.
بااینوجود، من معتقدم میتوان بخشی از آگاهی معمول ما را بهعنوان معمار، بر پایه دانش آگاهانه از ساختار زنده و سرشت نظم ایجاد کرد؛ اعتقاد دارم که میتوانیم در این صورت برای کمک به خود و همراهان خود در زمین، جهان زندهای را نمایان کنیم که این دانش را منعکس میکند. من معماریای را میبینم که در آیندهای شگفتانگیز و فراتر از تصور پدیدار میشود. من در ذهنم ساختمانهایی، طاقهای طلایی، دیوارهای تاریک و عظیم ساده ساختهشده از مصاح پایدار، پنجرههایی پر از نور میبینم که اتاقها را با نور لرزان پر میکنند؛ باغها، کوچک و لطیف است و درعینحال اجازه میدهد روحی آرام و صلحاندیش به آن وارد شود و با گذر از کنار آب و بوتهها در آن قدم بزند.
میتوانم طرحهای سازهای برافراشته، بافت الیاف سازنده بام، سقف، طاقها و گنبدها را با سادگی و زیبایی غیرقابلتصوری مجسم کنم که حتی شگفتیهای راونا، شارتر و معابد عالی کیوتو ممکن است روزی در مقابل آن کمتر به چشم آید.
اما برای رسیدن به این شگفتیها، من معماری آینده را بهمثابه چیزی میبینم که نسل بعد نسل معماران و سازندگان جوان باید به سمت آن حرکت کنند، باید به آن بچسبند، به آن گوش دهند، مطالعه کنند و برای آن آماده شوند. من نسل مردان و زنان جوانی را میبینم که معماری جدید را مبتنی بر پدیده زندگی پدیدار می سازند؛ معماریای که ما انسانها بار دیگر بازتاب وجود خود را در زیباییهای اطرافمان میبینیم.
این زیبایی، چه کوچک و چه بزرگ، وظیفه ماست. ما باید خود را وقف این کار کنیم؛ باید آگاهانه آماده شویم تا راه خود را برای رسیدن به چنین آیندهای دریابیم.
- فرضیه من درباره حرفه معماری
برای شروع، بهعنوان فرضیه، ما معماران مسئول حیات و درستی همه ساختمانهای روی زمین هستیم.
من نقش جدیدی برای معماران متصور هستم که در آن ما مسئولیت جدیتری نسبت به تمام اشکال و فضای موجود در جهان میپذیریم و سعی میکنیم، ابتدا در تئوری، سپس در کنش و با هنر و مهارت، به بسیاری از جوامع در جهان کمک کنیم تا کنترل فرآیندهای حاکم بر شکل جهان مصنوع را به دست بگیرند، بهنحویکه هر مکان بتواند به ساختار زنده بدل شود و بهاینترتیب جهان بهمثابه یک کل، زیباتر شود.
هیچکس این موضوع را به من نگفته است و میدانم این امر بهطور گسترده پذیرفته نمیشود. اما برای من، تنها تعریف معنادار از معماری، همین است. درست همانطور که پزشکان، بهعنوان اعضای حرفه خود، مسئولیت مراقبت از بیماریها و کسالتها را بر عهده میگیرند -و این مسئولیت را بهطورکلی برای همه مردم روی زمین انجام میدهند- بنابراین به نظر من طبیعی است که حیات ساختمانها و جهان ساختهشده، کیفیتی گرانبها که باعث میشود لذت و اهمیت زندگی انسانی بر کره زمین ایجاد شود یا از بین برود، در حرفهای که کار آن عشق به ساختمانها است، باید جدیتر از همه توسط ما معماران موردتوجه قرار گیرد. چراکه ساخت بناها شغل ماست و اصولاً ما افرادی هستیم که بیشتر از سایر مردم از سرشت ساختمانها آگاهیم. هنگامیکه ساختمانها و کیفیت جهان مصنوع موردبحث قرار میگیرد، بهطور طبیعی ما معماران مورد رجوع مردم هستیم و درنهایت باعث میشویم آنان به دنبال کیفیت کلی محیط مصنوع باشند.
در اصل آیا معماران میتوانند از تمام ساختمانهای جهان مراقبت کنند؟ در حال حاضر [۲۰۰۵] حدود شش میلیارد نفر در جهان زندگی میکنند. طبق برخی تخمینها، بیش از دو میلیارد ساختمان و تقریباً نیم میلیون معمار در جهان وجود دارد. اجازه دهید بگوییم که بهطور متوسط دو میلیارد ساختمان حدود ۵۰ تا ۱۰۰ سال عمر میکنند. به این معنی که در جمعیت کنونی جهانی، هرساله حدود ۳۰ میلیون ساختمان باید بازسازی شوند یا از ابتدا ساخته شوند. اگر ۵۰۰ میلیون معمار وجود داشته باشد و اگر معماران باید از این ساختمانها مراقبت کنند، هر یک از ما معماران باید سالانه حدود ۶۰ ساختمان بسازیم.
لطفاً لحظهای به این عدد و معنای آن فکر کنید. به این معنی است که شما بهطور متوسط هر چهار روز کاری، کار روی یک ساختمان جدید را شروع میکنید. اگر دفتری با چهار معمار در آن داشته باشید، اعضای این دفتر به هم نیاز دارند تا حدود ۲۴۰ ساختمان در سال، بهطور متوسط هر روز یک ساختمان، را به پایان برسانند. خب چطور ممکن است؟ فکر میکنم شمار معدودی از ما سعی کردهایم چنین مقیاس عملی را تصور یا بهطور جدی فکر کنیم که اگر چنین مسئولیت عظیمی را به عهده بگیریم، این ارقام چه معنایی دارد. بااینوجود، اگر ما -معماران- خودمان را مسئول هندسه و فرم جهان مصنوع بدانیم، باید این مسئولیت را بپذیریم. اگر معتقدیم فرم ساختمانها واقعاً در زندگی انسان تفاوت ایجاد میکند، باید به دنبال راهی برای تفکر و عملی باشیم که در بهترین حالت بتواند تنها با یکدهم یا یکصدم آنچه باید ساخته شود، مقابله کند. ما باید آرزوی مقابله با همه آن را داشته باشیم (اگر واقعاً برایمان مهم باشد)، یا میتوانیم این ایده را غیرضروری تلقی کنیم و با هیچ یک از آنها مقابله نکنیم (اگر معتقدیم که واقعاً اهمیتی ندارد). جدی بودن هدف، باید ما را مجبور کند تا این مسئولیت را به عهده بگیریم و به دنبال پاسخ به این سؤال باشیم که چطور میتوانیم این کار را انجام دهیم.
تا عصر ما، تاکنون معماران هرگز امکان چنین مسئولیتی را در نظر نگرفتهاند. جمله معروف نیکولوس پوزنر۱ که میگفت «سایبان دوچرخه نوعی ساختمان است، کلیسای جامع لینکلن یک اثر معماری است» در نخبهگرایی متکبرانه قرن بیستم خود، این وظیفه واقعی را از ما دور میکند که معماری: ساخت کل جهان مصنوع در هندسهاش، تعریف میشود. در عوض، در طی قرن بیستم، و درواقع، در طول کل تاریخ حرفهای معماری تاکنون، آثاری که توسط معماران ساخته شده است، روی گروه خاص و بخش بسیار محدودی از ساختمانها متمرکز بوده است.
از آنجا که جهان مصنوع یک ساختار واحد است، و همه چیز یا زنده است یا مرده، ما معماران اگر خود را مسئول نظم جهان مصنوع بدانیم باید در مورد نحوه شکلگیری این جهان مصنوع با همه وسعتش، ایدهای در ذهن داشته باشیم. باید بدانیم چگونه میتوانیم از جهان مراقبت کنیم، به آن فرم دهیم، آن را تقویت کنیم و مطمئن باشیم که همه چیز خوب و زنده است. این مسئولیت عظیمی است.
- نقش بزرگتر و عمیقتر
بنابراین، طبق تحلیل من، حوزه ما باید بزرگتر باشد؛ درعینحال اصلاح فیزیکی و هندسی باید بهمراتب دقیقتر باشد، باید بیاموزیم همزمان که حرفه خود را تغییر میدهیم، حوزه خود را با مراجعه به تلسکوپ و نیز با نگاه کردن به میکروسکوپ افزایش دهیم.
اگر، ساختار زنده در جهان ایجاد شود، قطعاً به اعتقاد من، معمار منسوخ قرن بیستم (که خود ما آن را نمایندگی میکنیم) باید با نوع جدید و متفاوتی از حرفه، انجام وظایف مختلف، ایفای نقش بزرگتر، افزایش حوزه امور تحت پوشش جایگزین شود و همزمان، نقش کوچکتر، متواضعتر، متعهدتر و درگیرتر در مسئولیت هنری خود را بهمثابه سازنده ایفا کند.
اگر حق با من باشد و این دو تغییر باهم اتفاق بیفتند، به اعتقاد من، در قرن بیست و یک، میتوانیم دوره جدیدی را آغاز کنیم که معماران هم قادر به ساختن شمار زیادی ساختار زنده در جهان و هم قادر به خلق چیزهای دقیقتر، خوبتر و توجه بیشتر به جزئیات هستند.
ما هر دو نوع فعالیت جدید را در اکثر نمونههای ارائهشده در جلد بعد خواهیم دید. ازیکطرف نوعی نقش مولدتر، که به معماران همراه با افراد دیگر -گاه صدها نفر- اجازه میدهد تا نقش خلاقانه خود را در شکلگیری محیط، ایجاد کلیت کاملتر در بزرگترین مقیاس ایفا کنند. از طرف دیگر نقشی جزئیتر و متواضعتر، اما ملموستر، نقشی هنرمندانه که ساخت بنا، باغها، بامها، دیوارها، صندلیها، پنجرهها، اتاقها، سقفها، کف و تزئینات و همه را بهمثابه آثار هنری هدایت میکند. روشی که بیشتر به کلیت -و پسازآن زنده بودن محیط- توجه میکند.
- جایگاه ما معماران کجاست؟
در فصول گذشته من تصور از جهانی کاملاً پیچیده را ترسیم کردم، که باید توسط میلیونها اقدام مردم برای خودشان، در چارچوب فرآیند زنده بر اساس تعریف ارائهشده، با بهرهگیری از پانزده تحول حافظ ساختار و مورد حمایت زبان الگوهای زنده ساخته و بهطور خودکار تولید شود. من شرایطی را تصور کردم که نسخه عملی فرآیندهای زنده در حال ظهور، توسعه، تکامل و قابلاستفاده توسط نهادهای اجتماعی، خانوادهها، افراد و مشاغل باشد.
در این تصور، مهارت معمار -شکلدهی محیط همراه با زیبایی، عظمت و انسانیبودنش- در همکاری با توالیهای مولد نیمهخودکار، به میلیونها انسان کمک میکند تا خلاق شوند.
بنابراین، حوزه سنتی معمار کجاست؟ هر معمار چهکاری انجام میدهد؟ چگونه بهتر میتواند در این چشمانداز جدید و گسترده، نقش ایفا کند؟
پاسخ را چهار کلمه در برمیگیرد و یک سیستم حیات متعادل را تعریف میکند که در آن هر معمار، هر یک از این چهار کلمه را بهعنوان بخشی از کار روزانه در نظر میگیرد.
به وجود آوردن (Making)
طراحی کردن (Designing)
ساختن (Building)
کمک کردن (Helping)
به وجود آوردن. هنر ایجاد کردن به خودی خود، گذاردن آجرها، ریختن بتن، قالبگیری، پخت کاشیها، اجرای اتصالات چوبی، شکل دادن به فولاد انعطافپذیر و شیشه، بهنحوی که دست خود معمار لذت هنر را در خود احساس کند. استفاده از توالیهای جدیدِ تعریفشده که تحقق ساختار زنده را در تکنیکهای ساخت فیزیکی امکانپذیر میکند.
طراحی. نیل به ترسیمها، طرحها و اسکیسها، برای ایجاد ساختمانهای مهم و خاص به معنای آنچه مورد خواست مردم یا جامعه است. با استفاده از توالیهای مولد جدید در خلق طرحها، توالیهایی که در صورت لزوم با فرآیند به وجود آوردن یکی شده است، امکان خلق حیات در زمین و شهر ایجاد میشود و مهمتر از همه، جنبههای حافظ ساختار در هر پروژه بهنحوی نشان داده میشود که جهان را التیام بخشد.
ساختن. اقدام بهمثابه پیمانکار که مدیریت پول، مدیریت ساخت و مسئولیت تعادل بودجه را بر عهده دارد و قدرت پویایی برای اصلاح بنا در حین ساخت دارد، بهنحوی که عملکرد و زیبایی آن بتواند بهتدریج در حین ساخت هر چه بیشتر درخشان شود.
کمک کردن به صدها نفر برای طراحی و آرایش فضایی و برپایی ساختارهای خاص خود، اضافه کردن پیوندها در اینجا و آنجا تا فرآیندها بهخوبی پیش برود. کمک به ابداع، خلق و ارائه توالیها و زبانهای مولدی که فعالیت بسیار بزرگمقیاس را ممکن میسازد و به افراد و جوامع کمک میکند تا در چارچوبی هدایتگر، از آنها بهخوبی استفاده کنند. بار دیگر، تأکید بر فرآیندهای مولد باید بر زیبایی و انسجام و فضای متعین در سطح وسیع اتفاق بیفتد، چراکه نتیجه، محصول همکاری صدها نفر است.
خلاصه. به نظر من ما باید از دو طریق بسیار مهم تغییر کنیم. اول اینکه، معمار باید بهعنوان هنرمند، پیمانکار یا سازنده، باید دقیقتر به کارهای ساختمانی و جزئیات اجرائی نزدیک باشد. دوم، بهطور متناقض، معمار باید از کار دور بایستد و بیشتر در موقعیت خلق طرحهای مولدی باشد که در بخشهای وسیعی از محیط اعمال میشود: بهاینترتیب قوانین و فرآیندهای مولد را در کل محلهها، مناطق و حتی جوامع، ایجاد میکند.
آیا جایگاهی برای این معمار وجود دارد؟ چگونه معمار با سیستمی از توالیهای زنده بیشمار، میتواند بهنحوی مؤثر و متناسب با زمینه کار کند؟ میل هنری و خلاق برای ساختن چگونه است -چیزی که در طول جامعه با انسانها بوده است- چگونه پرورش مییابد، چگونه بیان میشود، این میل خلاق چگونه میتواند در خلق و تولید محیط آینده نقش داشته باشد؟ چگونه باید در این شرایط به درک آینده بپردازیم؟
در تمام این موارد، باید به یاد داشته باشیم که درنهایت کار معمار، ایجاد زیبایی، هارمونی، ساختار زنده، چه بزرگ و چه کوچک، است. زیبایی خیرهکننده محصول تاریکی و نور، رنگ و سکوت، گرما و مصالح و پوشش گیاهی ما را به وجد میآورد. زندگی معمار همین است. این همان چیزی است که ما به دنبال آن هستیم. مهم نیست که کار تدارک چقدر پیچیده باشد، مهم نیست که توالیهای مولد چقدر قدرتمند باشند، مهم این است که همه چیز بهنحوی سازماندهی شود که معمار را برانگیزد و به او کمک کند تا بناهای زیبا و معجزهآسا بسازد و باعث شود همه ما روح را تجربه کنیم. در کنار این، باید ساختار زنده در سراسر جهان خلق شود. این نیز باید موردتوجه قرار گیرد. ما، معماران جهان، در حفظ و ایجاد ساختار زنده در سطح زمین بهعنوان وظیفه سنتی، جایگاه بینظیری داریم.
اگر قرار است این اتفاق در قرن جدید رخ دهد، نیاز به تغییری اساسی خواهد بود. ما معماران، در بخش عمدهای از حرفه خود، برای ابداع روشهای حصول ساختار زنده در جهان، و برای فهم نحوه هدایت فرآیندهای بزرگمقیاسی که در شهرها و خارج از شهرها ساختار زنده تولید و خلق میکنند، باید برنامههای درسی در مدارس معماری را بهعنوان بخش اصلی چشماندازمان به آینده، با تلاشی هماهنگ مبتنی بر مسئله تدارک، بازبینی و بازنویسی کنیم. اگر این کار را نکنیم شخص دیگری این کار را انجام میدهد و جایگاه حرفه ما سقوط خواهد کرد.
- رؤیای هر معمار
هزاران معمار جوان بهنحوی خواستار ایجاد جهان زنده هستند. آنان میخواهند چشمانداز ساختمانهای باشکوه، محلههای درخشان و پرتحرک با زندگی انسانی را ببینند؛ مکانهایی که برخی ساکت و زیبا، برخی پرجنبوجوش و مملو از زندگی انسانی هستند. مکانهایی که انسانیت افراد را ارج مینهند؛ مکانهای زیبایی برای رؤیاپردازی و تعالی روح.
در ذهن این چیزها جهانی باشکوه و چشماندازی شگفتانگیز ایجاد میکند، چیزی که ارزش زنده بودن و تلاش برای آن را دارد.
اما چگونه این چشمانداز به دست میآید. چه اقدامات عملی میتواند باعث دوام آن در طول عمر شود، آن را تکرار کند، چه مراحلی باعث ایجاد امید و امکان موفقیت میشود؟ بسیاری از معماران، بسیاری از ما، پیر یا جوان، اغلب بسیار ناامید هستیم، زیرا الگوهای معدودی در دسترس است که بتواند در مقیاس مناسب کار کند و هم بهاندازه کافی بزرگ باشد که جهان را در تمامیت خود زیبا سازد و هم بهاندازهای کوچک باشد که امکان عشق به هنر و ایجاد جزئیات در هر پروژه را فراهم کند. تعریف فعلی ازآنچه معماران انجام میدهند (و ازاینرو آنچه معمار «است») مکرراً با توانایی ما در ایفای نقش مفید در فرآیند تکوین در سرتاسر جهان تداخل میکند.
منبع:
الکساندر، کریستوفر (۱۳۹۹). سرشت نظم، جلد دوم: فرآیند آفرینش حیات، ق ۲: فرآیندهای زنده، ترجمه علی اکبری و ندا عبدزاده، تهران: پرهامنقش، صص ۲۸۲- ۲۷۵.