آندره لوروا-گوران ترجمه اصغر کریمی
زایش اشاره و گفتار
وسیرتحول آن، فن و شیوه زبان
نوشتههای مرتبط
فصل دوم
مغز و دست
…چنین بود که در پرتو این سازمان، روح انسان، همچو نوازنده ای، گفتار را در ما ایجاد کرد و اینک قادر به سخن گفتن هستیم. اگر لبان ما موظف بود برای نیازهای بدن وظیفه سنگین و پرمشقت تأمین خوراک را عهده دار باشد، هرگز این برتری را به دست نمی آوردیم؛ اما دستها این وظیقه را به عهده گرفتند و دهان را برای خدمت به گفتار آزاد کردند.
گرگوار دو نیس
رساله ای در خلق انسان
۳۷۹ میلادی
به این گفته که هزار و ششصد سال پیش از بدیهیات بود نمی توان مطلب مهمی افزود مگر توضیحی به زبان قرن بیستم درباره آن دهیم. دستها ، گفتار را آزاد کردند، این دقیقاً همان مطلبی است که دیرین شناسی به آن می رسد. اگر دیرین شناسی از راه دیگری، متفاوت با راه گرگوار دو نیس، به آن می رسد، باز هم مثل او، از «آزاد شدن» سخن می گوید تا تکامل به سوی قله های شعور انسانی را مشخص کند. عملا، در چشم اندازی که از ماهی دوران اول تا انسان دوران چهارم ادامه دارد، چنین می پنداریم که ناظر بر یک سلسله از آزادسازی های متواتر هستیم: آزاد ساز تمام بدن از عنصر مایع، آزاد سازی سر در ارتباط با سطح زمین، آزاد سازی دست از راه رفتن و حرکت و بالاخره آزاد سازی مغز در رابطه با سطح چهره . از این که چنین احساسی ساختگی است، به هیچ وجه در آن تردیدی نیست زیرا با مجزا کردن و گزینش سنگواره های ممتاز و برتر، تصویری کاملا ناقص از تکامل خلق می کنیم. ولی این امر بدیهی است که اگر دلیل قاطعی نتوانسته لطمه ای به آن بزند، این است که جهان زنده سال به سال می میرد و با گزینش شکلهای مناسب و معتبر، راه طولانی مرتباً در حال عروجی را روشن می کنیم که روی آن هر «آزادسازی» نشان دهنده جهش و شتابی بیش از بیش قابل توجه است.
درین تسلسل، صورٍ معنی دار آنهایی هستند که در هر لحظه از جریان حوادت، بهترین موازنه بین نقطه نظر سه گانهِ تغذیه، حرکت و اعضای ارتباط را در جنبش و سرزندگی، که از ویژگیهای بنیادی گونه های گزینش شده است، برای نشان دادن رشد صعودی دنیای زنده در اختیار می گذارند. نمایشی از امتیازات زیستی سکون نیز تحقق پذیر است، زیرا، در این معنا، طول عمر جانوری عروس دریائی یا صدف شاهدی مناسب است، ولی در تکامل گرایی بهتر است مدح شایستگی ها و امتیازات یک تکامل آرام و مدح مفید بودن صریح یا غیر صریح جهان زنده برای انسان، گفته شود. صرفنظر از تمام پژوهشها به معنای فلسفی تکامل، حتی صرفنظر از اصل مسلمی که «دگرگونی پذیری» را به میان می کشد، نشان دادن تسخیر زمان و مکان، که ویژگی مسلط انسان است، تا حدی عالی رویه ای معمولی و علمی است و به طریقی شگفت انگیز تمام شواهد منتخب برای به تصویر کشیدن عروج انسان را نشان می دهد.
جنبش یا حرکت از جایی به جای دیگر را می توان به مثابه مشخصه علمی تحول و دگرگونی به سوی انسان در نطر گرفت. دیرین شناسان به آن بی اعتنا نبوده اند، توصیف کردن انسان از طریق هوش او خودجوشتر از توصیف کردن جنبش او بوده و نظریه ها در درجه اول درباره برتری مغز بوده است، همین امر غالباً، بخصوص درباره نخستینیان، تعبیر و تفسیر سنگواره ها را به راه خطا کشانده است. تصرف هوای آزاد، خلاصی در رابطه با خزیدن و نیل به دوپائی موضوعاتی است که از بیش از نیم قرن پیش به خوبی مورد بررسی قرار گرفته اند. ولی با این همه، در نهایت تعجب می توان ملاحظه کرد که از حدود ده سالی پیش به این طرف کمابیش چهارپایی با مغزی که از قبل حالت انسانی داشته تقریا آسانتر از دوپای بازنشسته مشهوری مثل اوسترالوپتیک پذیرفته شده است. در حال حاضر نادرستی این دیدگاه «مغزی» درباره فرآیند تحول و دگرگونی، نمودار می شود و به نظر می رسد مدارک کافی وجود دارد تا نشان دهد مغز به جای این که موجب پیشرفتهای سازگاری جنبش باشد، از آنها بهره مند شده است. به همین دلیل جنبش به مثابه اثر تعیین کننده تکامل زیستی تلقی می شود، دقیقاً ، به مثابه اثر تعیین کننده تکامل اجتماعی کنونی، که در بخش سوم خواهیم دید .
برای خواندن متن کامل فصل دوم به همراه تصاویر و پانویس ها به فایل پیوست مراجعه کنید: