بررسی موضوع گذار به دموکراسی از چشماندازهای نظری گوناگون از مهمترین مباحث در جامعهشناسی سیاسی معاصر است.با افزایش تعداد دموکراسی ها در ربع آخر قرن بیستم در سراسر جهان که به عنوان موج جدید گذار به دموکراسی مطرح شده ،ادبیات و نظریه پردازی درباره گذار به مردم سالاری نیز گسترش یافته است .کتاب حاضر نوشته حسین بشیریه ،جامعهشناس و پژوهشگر علوم سیاسی است .اوبا نوشتههای متعدد خود و نیز تدریس علوم سیاسی در دانشگاه تهران به مدت ۲۴ سال ،بر مطالعه و عمل سیاسی در ایران تأثیر شایانی گذاشتهاست .وی اکنون در دانشکده علم سیاست دانشگاه سیراکیوز نیویورک مشغول به تدریس است.
کتاب حاضر مشتمل بر هشت مقاله است ،با عناوین ،زمینه های نظری و تاریخی گذار به مردم سالاری، ،موج جدید نظریه های گذار به دموکراسی،زمینه های سیاسی و اجتماعی فروپاشی،رژیم های غیر دموکراتیک و گذار آنها به دموکراسی،کارکرد اپوزیسیون در گذار به دموکراسی،گذار به دموکراسی از چشم انداز بسیج سیاسی،گذار به دموکراسی از چشم انداز نظریه تصمیم گیری ،وضع دولت رفاهی به عنوان پشتوانه دموکراسی در عصر جهانی شدن سرمایه داری ،در آستانه آنومی سیاسی در ایران، به رشته تحریر درآمده است. این مجموعه، نظریه پردازی در باب گذار به دموکراسی را در طی بیست سال اخیر ،موضوع گفتار خود قرار داده وبسیار منسجم و دقیق ادبیات گذار به دموکراسی را بررسی کرده است.ابتدای هرنوشته با پیشگفتار آغاز می شود واین امکان برای خواننده به وجود می آید که قرار است در آن مقاله خاص دقیقا چه موضوعی بررسی شود. در بعضی از مقالات حضور نمونه های تاریخی گواهی است برای فهم و درک بیشتر مباحث و در پایان هر مقاله با یک نتیجه گیری مناسب و دقیق به خواننده کمک میکند که مباحث مطرح شده درمقاله را جمع بندی کند .کتاب با زبانی ساده و قابل فهم نوشته شده است .اگر پیش از این با کتابهای دکتر بشریه آشنایی داشته باشید که غالبا اکثر آنها را در دانشگاه مطالعه کرده ایم میدانید با چه روش هدفمند و روشنی قرار است کتاب خوانده شود.نویسنده در این گفتارها تاکید میکند مطالب ارائه شده ،ارتباطی با مباحث فلسفی در زمینه معنا و مفهوم و یا برتری آن نسبت به سایر شیوه های حکومتی نیست. امروز فرض عمومی بر این است که همه آرمانهای بشر و سرانجام رسیدن به حقیقت از طریق نقد و انتقاد و آزمون و خطا در حد امکان در سایه نظام های مردم سالار تحقق می یابند بنابراین ادبیات گذاربه دموکراسی در این مجموعه گفتارها ، مباحث فلسفی را مفروض گرفته و به جای آن فرآیند و زمینه های گذار به دموکراسی را بررسی میکند.
نوشتههای مرتبط
بشریه در مقاله اول نظریههایی که در باب گذار به دموکراسی است را بررسی میکند و آنها را به دو دسته اساسی تقسیم میکند: دسته اول، نظریههایی که بیشتر ساختاری، کلان و درازمدتاند و بر تحولات درازمدت و ساختاری مانند توسعه اقتصادی، پیدایش طبقه متوسط، پیدایش جامعه مدنی ، ظهور فرهنگ سیاسی دموکراتیک، گسترش شهرنشینی، گسترش آموزش و ارتباطات و از این قبیل تحولات ساختاری و کلان را مورد تاکید قرار میدهند .در حقیقت، چنین نظریههایی ظهور دموکراسی را تابعی از متغیرهای کلان فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی در نظر میگیرند.اما چنین تحولاتی امروزه دیگر تحولاتی تعیین کننده نیستند. دسته دوم، نظریههایی است که بر عوامل کوتاهمدت بخصوص عوامل و اعتراضات سیاسی، نقش ایدئولوژیها و احزاب سیاسی و برههها و شرایط خاصی که در تاریخ سیاسی به صورت تصادفی پیش میآید تأکید دارند.در ادبیات اخیر نظریه گذار به دموکراسی، عوامل سیاسی کوتاهمدت و یا اتفاقی، ائتلافات و شرایط گذار، به عنوان عوامل تعیین کننده درگذاربه دموکراسی وهمچنین در تحکیم دموکراسی، مورد تأکید بیشتری قرار گرفته است. کانون توجه این مباحث نه تنها جامعه محور نیستند بلکه دولت محورهستندوتوجهشان برنخبگان حاکم متمرکزاست ودرادبیات گذار به دموکراسی مورد تأکید بیشتری قرار میگیرند.
در مقاله دوم با عنوان موج جدید نظریه های گذار به دموکراسی توضیح داده می شود ،بررسی دموکراسی در این مقالات نوعی نظام آرمانی در مفهوم حداکثری آن نیست بلکه نگاهش به دموکراسی فقط نوعی از نظامهای سیاسی است( که به عنوان شیوه ای از حکومت که در آن اقتدار سیاسی از طریق رقابت و مشارکت در انتخابات و از رأی و رقابت اکثریت مردم شکل می گیرد) .او توضیح میدهد مفهوم دموکراسی حداقلی و یا سیاسی در نظریه های گذار اهمیت بیشتری دارد. در حالیکه مفهوم دموکراسی حداکثری در بررسی میزان تحکیم و نهادینه شدن دموکراسی مورد تاکید قرار می گیرد. در این گفتار نویسنده برخی از نظریه های گذار به دموکراسی را از منظر جامعه شناسی سیاسی در آخرین دهه های بیستم توضیح می دهد و نظریه پردازانی مانند ،فیلیپ اشمیتر و تری کارل را مورد بررسی قرار می دهد،نویسنده میگوید” نکته قابل توجه در گفتار آنان این است که دموکراسی بر اساس تجربه تاریخی از بالا صورت میگیرد انقلاب ها و توده ها نقش چندانی ندارند. میان انقلاب و دموکراسی هیچ رابطه معناداری وجود ندارد حتی بالعکس انقلابهامیتوانند منجر به بر قراری نظام های غیر رقابتی و بسته و ایدئولوژیک بشوند، همچنین اصلاحات و شیوه های اصلاحی از پایین به بالا میتوانند سرانجامی برای استقرار و تحکیم دموکراسی نداشته باشند (۵۴)
نویسنده در مقاله سوم فرآیند گذار به دموکراسی را بررسی می کند او توضیح می دهد این فرآیند در سه بخش صورت میگیرد در ابتدا شامل فروپاشی رژیم های دموکراتیک است سپس نحوه شکلگیری دموکراسی و در آخر تحکیم و استقرار آن اهمیت دارد بشیریه معتقد است فروپاشی رژیم های غیردموکراتیک لزوما منجر به شکل گیری رژیم های دموکراتیک نمیشود بلکه به مجموعه عوامل و نیروهای فعال و گرایش های فکری و گفتمان های مسلط بستگی دارد او میگوید” امروزه تحلیل های تاریخی پرشماری گذار به دموکراسی ؛پس از فروپاشی رژیم های غیر دموکراتیک را اساسا تحولی از بالا و نتیجه کنش های نخبگان حاکم و توافق و سازش آنها بر سر قواعد اساسی بازی دموکراسی می دانند”.(۱۰۷) او با رجوع به تجربه فروپاشی برخی رژیم های غیر دموکراتیک و گذار موفق یا نا موفق آنها به دموکراسی را آزمایش میکند و نتیجه می گیرد همه فروپاشی ها لزوما به دموکراسی نمیانجامد بلکه میزان احتمال گذار،بستگی به سیاسی_مدنی بودن نارضایی ها ،دموکراتیک بودن سازمان های فعال و غلبه نگرش دموکراتیک در بین ایدئولوژی های رایج و تمایل و آمادگی رهبران و نخبگان سیاسی برای سازش با دیگر نیروهای سیاسی داشته است.
مقاله چهارم در مورد کارکردهای اپوزیسیون در گذار به دموکراسی است.او توضیح میدهد رابطه میانه اپوزوسیون و گذار به دموکراسی رابطه پیچیده ای است که نیاز به الگو بندی دارد .هم اپوزیسیون ها درراه اندازی، پرشتاب کردن و به ثمر رساندن گذار به دموکراسی موثرند و هم آغاز فرآیند گذار به شیوه آزادسازی سیاسی ازسوی نخبگان رژیم بر فعالسازی و نقش و کارکرد اپوزیسیون ها تاثیر می گذارند.بشیریه در این گفتار برخی از تجربه های گذار به دموکراسی در کشورهای گوناگون را بررسی کرده و کارکردهای اصلی اپوزیسیون در گذار به دموکراسی را از چشم انداز بسیج سیاسی توضیح میدهد.
مقاله پنجم در مورد گذار به دموکراسی از چشم انداز بسیج سیاسی است.در این گفتار او سعی دارد برای دستیابی به فهم عمیقتر، یکی از دستگاههای نظری بزرگ در جامعه شناسی سیاسی یعنی نظریه بسیج را بررسی کند .در ابتدا مفهوم نظریه بسیج را توضیح میدهد زیرا تشخیص این مفهوم به کمک نظریه بسیج چشم انداز متفاوتی را برای بررسی باز می گشاید.و پس از آن به پرسش اصلی این گفتار پاسخ میدهد یعنی چه عواملی موجب میشود تا وضعیت گذار به جای تکرار رژیم غیر دموکراتیک یا تحکیم آن به سوی برقراری رژیم دموکراتیک کشیده شود.
مقاله ششم ،گذار به دموکراسی را از چشم انداز نظریه تصمیم گیری بررسی میکند. نویسنده توضیح میدهد نظریه تصمیم گیری یکی از الگوهای اصلی تحلیل زندگی سیاسی است از این منظر، علم سیاست دانش تصمیم گیری است و در پس هر واقعه سیاسی مجموعه ای از تصمیم گیری ها نهفته است از این دیدگاه به طور کلی میتوان گفت که زندگی سیاسی در برگیرنده مجموعه ای از تصمیمگیریهای سیاسی بازیگرانی است که زیر تاثیر شهرت و عواملی که خود برگزیده اند به تصمیم گیری می پردازند نویسنده میگوید” هدف اصلی این گفتاراین است که با مطالعه عوامل گوناگون موثر بر ساختار تصمیم گیری نخبگان حاکم در رژیم های غیر دموکراتیک به الگوی اساسی در فرایند گذار دست یافته است .این الگو،محصول صورت بندی قدرت از لحاظ رابطه رژیم و اپوزیسیون است .رابطه رژیم واپوزیسیون و میزان قدرت آنها نسبت به یکدیگر در کانون عوامل موثر بر ساختارهای تصمیم گیری نخبگان حاکم در رژیم های غیر دموکراتیک قرار می گیرند به عبارت دیگر ضعف و قوت اپوزیسیون یکی از عوامل مهم موثربر تصمیمگیری گروههای حاکم در آن رژیم هاست.(۲۲۵)
مقاله هفتم با عنوان وضع دولت رفاهی به عنوان پشتوانه دموکراسی در عصر جهانی شدن سرمایه داری در مورد ویژگیهای عمده دموکراسی های سده بیستم در مقایسه با دموکراسی های طبقاتی و بورژوایی سده نوزدهم در غرب است . قرن بیستم شاهد شکل گیری دولت رفاه به منظور ایجاد پشتوانه های اقتصادی برای نگهداری از آزادی های مدنی و سیاسی و اصل برابری حقوقی بوده است استدلال اصلی آنها پاسداری از آزادی و لیبرالیسم به عنوان مبنای اصلی دموکراسی است بنابراین نیازمند تشکیل دولت رفاهی بوده انددر این گفتارفرضیه زوال دولت رفاهی را در سه بخش بررسی کرده است نخست مفهوم کلی و ویژگیهای فرایند جهانی شدن را به ویژه از لحاظ اقتصای توضیح میدهد سپس نظریه عمومی زوال دولت رفاهی را شرح میدهد و آنگاه با دیدگاهی انتقادی وبر اساس پژوهش ها و آمارها ی موجود قوت این نظریه عمومی را از طریق مطالعه تطبیقی در کشورهای پیشرفته صنعتی و کشورهای در حال توسعه را سنجیده و ارزیابی میکند .در بخش پایانی عوامل موثر بر میزان تفاوت در تداوم و استمرار یا ضعف و زوال ساختار دولت رفاهی در دموکراسیها را بررسی کرده و در پایان مقاله نیز اشاره ای به اوضاع ایران از چشم انداز بحث حاضر انجام میدهد.
مقاله هشتم با عنوان آنومی سیاسی در ایران ، از دو بخش تشکیل شده است در بخش اول وضع کنونی جهان را از حیث گذار به دموکراسی بررسی میکند و در بخش دوم وضع کنونی ایران را از چشم انداز همان فرایند گذار جهانی به دموکراسی و پیامدهای تحولات سیاسی ایران در کوتاه مدت توضیح میدهد. بشیریه موانع گذار به دموکراسی در ایران را به چهار دوره تقسیم میکند و میگوید در تحلیل تاریخ معاصر ایران از چشم انداز مفهوم آنومی به نظر میرسد که دهه سوم انقلاب ، شدیدترین میزان آنومی اجتماعی و سیاسی را ایجاد کرده باشد.(۲۶۳)او میگوید به طور کلی گسترش شکاف میان ایدئولوژی رسمی و افکارعمومی ممکن است از لحاظ سیاسی دو نوع پیامد به همراه داشته باشد اول ایدئولوژی گریزی فعال و رقابت جویی و مشارکت طلبی و مقاومت و کوشش برای ایجاد همبستگی و هنجارها و هویت های دیگر، دوم ایدئولوژی گریزی منفعلانه و گسترش آنومی و بی تفاوتی و بی هنجاری و انفعال سیاسی و ظهور جامعه توده ای منفعل در مقابل جامعه توده ای فعال یا بسیج پذیر. او توضیح میدهد چنین وضعیتی محصول ناکامی در گذار به همبستگی دموکراتیک و شکست جنبش اصلاحات بوده و یا به واسطه آن شدت گرفته است. (۲۶۶) بشیریه نتیجه میگیرد ساختار قدرت سیاسی با توجه به مبانی حقوقی و اجتماعی نظام ،مستعد ایجاد یکی از سه شکل رژیم است اول پو پولیسم که محصول تمرکز و انحصار قدرت سیاسی از یک سو و جامعه توده ای فعال و گسترش پذیر بود دوم شبه دموکراسی معلق که برآیند میزانی از عدم تمرکز و رقابت در قدرت سیاسی از یک سو و جامعه مدنی نسبتاً فعال بود به شیوه ای که در دوران اصلاحات مشاهده شد و سوم رژیمی که به واسطه تعلیق فرایند گذار به دموکراسی پدید می آید و حاصل ترکیب تمرکز و انحصار قدرت سیاسی از یک سو و ظهور جامعه توده ای منفعل و یا بسیج ناپذیر از سوی دیگر است با توجه به نوسان ساختار قدرت سیاسی میان سه شکل رژیم نامبرده می تواند ازامتناع ساختاری گذار به دموکراسی در آن سخن گفت .(۲۶۶)
حسین بشیریه،(۱۳۸۶)،تهران،نشر نگاه معاصر