نادیا جونز گایلانی برگردان فاطمه سیارپور
این مقاله به این مسئله میپردازد که چگونه زنان جوان عراقی مسلمان اهل سنت هویت مذهبیشان در دایاسپورا را در میان میگذارند و چطور حجاب به بیانی از فمینیسم سیاسیشده اسلامی بدل میشود. حجاب همچنان کانون مباحثات ایدئولوژیک درباره اسلام و حقوق زنان در دنیای اسلام و دایاسپورای مهاجران است. زنان جوان پناهنده و مهاجر، خود را در تقاطع جماعتهای قدیمی و جدید مسلمان، فمینیسمهای سکولار و مذهبی و در میان حیان به عنوان آرمانهای نسلهای اول و دوم قرار میدهند. براساس تاریخهای شفاهی زنان اهل سنت عرب و کرد عراقی که اکنون در مناطق تورنتو و دیترویت اسکان دارند، این مقاله روند جدیدی از دینداری مردمی را در بین زنان جوان مقیم پیگیری میکند.
اشکال جدید یک ذهنیت مذهبی و دارای جنبه سیاسی، در این مورد از طریق محجبه بودن، نشان میدهد که این زنان جوان به طور فعال دور یک آگاهی سیاسی نهادینه شده به طور مذهبی بسیج میشوند.
به عنوان یک «عمل گفتار» پوشیدن حجاب تا حدودی می تواند به عنوان یک عملکرد سیاسی درک شود که مظهر تقاطع نمادگرایی مذهبی و غیرمذهبی است. همانطور که در این مقاله استدلال میشود، مهاجران در تقاطع تصورات جدید و قدیمی یک امت جهانی هستند و این ذهنیتهای مذهبی که دوباره تصور میشود، مورد بازسازی قرار میگیرند.
نوشتههای مرتبط
واژگان کلیدی: حجاب، مسلمان، دایاسپورا
در سال ۲۰۱۱ که اوراق سفید(۱) از سوی لابراتوار پژوهشی نیروی هوایی [ایالات متحده] منتشر شد، حمید توفی در آن تلاش میکند تا خواننده متقاعد شود روسریهای زنان مسلمان، با نوعی ایدئولوژی جهادی برابر است و نیز نوعی «تروریسم منفعل» را بازنمایی میکند. پس از اعلام رئیس جمهور پیشین باراک اوباما درباره استراتژی ملی مقابله با ضد افراطگرایی، اجلاس به اصطلاح «کارشناسان» پیشنهاد کرد که یافتههای مندرج در اوراق سفید «از هر زمان دیگر مرتبطتر» است. حمید، یکی از اعضای سابق اسلامشناس و پژوهشگر در مؤسسه معتبر مطالعات سیاسی پوتوماک (۲)، معتقد است که آمریکا باید برای «تضعیف پدیده حجاب» قدم بردارد، زیرا «حجاب در ایده تروریسم منفعل نقش دارد» و نشان میدهد از«صحبت در باره تروریسم به طور فعالانه مقاومت میکند یا به طور ضمنی در برابر طرح آن امتناع میکند» (حمید: ۲۰۱۵).
این مقاله پی آنست که در زمینه جایگاه اظهارنظرات حمید جستجو کند و با ارائه دیدگاهی جایگزین برای چیزی که «پدیده حجاب» نامیده میشود، نقش بسیار برجسته و مؤثر آن در محوریت کشمکشهای ژئوپلیتیک پیرامون بدن زنان مسلمان را تفسیر کند. در اینجا هدف من آنست که جزییات گفتمانی را بازگو کنم که به طور مرتب زنان مذهبی را به عنوان قربانیان منفعل بازنمایی میکند یا در بهترین حالت آنان را گروگان گروههای جهادی جهانی قرار میدهد.
با استناد به تحقیقات مردمنگاری که طی پنج سال با زنان پناهنده و مهاجر عراقی در زمینههای مختلف جغرافیایی انجام شده، من پیشنهاد میکنم که پیچیدگی نماد حجاب فراتر از معنای مذهبی معمولی آن است، همانطور که در آمریکای شمالی شکل یافته است. حجاب نه فقط یک معنای مذهبی دارد، بلکه -در بیان زنانی که مورد مصاحبه قرار میگرفتند-شکلی از فعالیت سیاسی است علیه چیزی که آنها آن را به عنوان نژادگرایی و به حاشیهراندگی زنان مسلمان درک میکنند و علیه فرهنگی است که به آنان جنسیت میدهد و برایشان شکل زنانه برمیگزیند. چنانچه حجاب نماد مرکزی مباحث ایدئولوژیک درباره اسلام و حقوق زنان شده- در جوامع غربی نیز برجستهترین دایاسپوراست- انتقادی است که ما از معانی چندوجهی حجاب میفهمیم، به ویژه که رشد و تنوع زیادی در مسلمانان مهاجری یافته است (و در میان اعراب غیرمسلمان) که خارج از دنیای اعراب زندگی میکنند. براین اساس، این مقاله تحلیلی از معانی چندگانه حجاب برای زنان مهاجر جوان نسل دوم اهل سنت عراقی پیشنهاد میکند که در تورنتو و دیترویت از سال ۲۰۰۳ اسکان داده شدهاند. با درنظر گرفتن نظریات جودیت باتلر و صبا محمود که «عمل گفتار» میتواند شامل موارد غیرشفاهی یا متنی شود، استدلال من این است که رشد پدیده زنان محجبه جوان مسلمان در کشورهای سکولار غربی بیان قابل توجهی از کنش بدنی است که طی آن تقاطعهای میان دلالتهای مذهبی و غیرمذهبی یک هویت قانونی تولید کرده و موضوعی مذهبی شده است. به علاوه، فقط با ساختارزدایی از معانی مذهبی و غیرمذهبی این دلالتهاست که این موضوع فهمیده میشود که «چطور ساخت یک موضوع مذهبی تحقق مییابند» (باتلر، ۱۹۹۳ و محمود۲۰۰۵).
حیای دفاعی
زمانی که توسط خانوادهام که با این موضوع مخالف بود احضار شدم، از این موضوع آگاهی یافتم که زنان جوان که از عراق آواره شده و با پذیرش حجاب در آمریکای شمالی استقرار مییابند، روند رو به رشدی دارند. پدرم، نامادریام، خواهر و برادرم در سال ۲۰۰۸ از طریق کمیساری عالی پناهندگان سازمان ملل متحد (UNHCR) از امان و اردن به آنتاریوی کانادا آورده شده بودند. شش ماه پس از رسیدن آنها و اسکان و زندگی در کانادا، پدرم با من تماس گرفت. او آشفته و عصبانی بود و فریاد میکشید: «نادیا، ما باید ترا ببینیم. این چیزی است که تو باید ببینی و من نمیدانم چطور آن را از پشت تلفن توضیح دهم». چند هفته بعد، من خانوادهای پرتنش و غمگین را ملاقات کردم. به محض ورودم به اتاق نشیمن، پدرم در حال قدم زدن بود و به عربی ناسزا میگفت. در حالی که نامادریام با عصبانیت چای کمرنگ با نعنا میریخت. وقتی خواهرم به اتاق آمد، محجبه بود و پدرم با عصبانیت درباره عقبماندگی و ارزشهای «سنتی» سخنرانی کرد. «میبینی!» پدرم با عصبانیت قابل ذکری، فریاد کشید «تو میبینی او چه میکند؟ با او باید حرف بزنی»! ابتدا سعی کردم پدرم را آرام کنم و بگویم او بزرگ شده و این تصمیم اوست. او عصبانیتر واکنش نشان داد و از دفاع من درباره حجاب برآشفت و با فریاد پاسخ داد:« چه اشتباهی میکنید! آیا قرار نیست تو یک فمینیسیت باشی؟»
ادامه دارد …
پاورقیها:
۱- White paper
۲- Potomac