انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

آموزش و تکنولوژی: طرح پرسشی در مورد کلاس‌های مجازی در دوران کرونا

نهاد آموزش، به طور رسمی و همراه با نظم و نظارتی دیوان سالارانه، نهادی مکانمند شناخته شده است. مشخص کردن بیرون فضای آموزشی (مدرسه،دانشگاه یا آموزشگاه) با دیوار و مجموعه نشانگانی که سعی در محصور کردن دارند، داخل فضا را به معنایی که زیمل مد نظر داشت، منسجم و معلوم می کند. محیط آموزشی، محیط فرهنگی، محیط تجاری و محیط مسکونی در طرح ها و نقشه های تفکیک شهری، جدا از یکدیگر، با رنگ‌ها، ارزش و ضوابط متفاوت مشخص شده‌اند. گره خوردگی مکان و کاربری در این طرح ها و عقلانیت دیوان سالار، امکان ادغام و تعامل درونی فضاها را نادیده گرفته است. تعامل، تنها در مجموعه ی بزرگتر،و در کلیت یک محله،شهر یا ناحیه امکان بررسی دارد.
کنش متقابل و تداخل (interference) فضاها، که در واقع بازتاب کالبدی شده ی کنش ها و ارتباطات افراد درفضاهاست، در نظام نشانه ای شهر، تا حدودی مفقود است. در مورد نظام آموزشی که تمرکز این متن قرار گرفته، بین مدرسه،خانه و دانشگاه، هیچ گونه نشانه ای در میان نیست. سخت فضای مدرسه، که بخش قابل توجهی از زیست روزانه ی دانش آموز را به خود اختصاص داده، فضایی جدا از خانه است.قوانین،لباس فرم،حضور و غیاب، مناسبات و هنجار های مدرسه، اگر ارتباطی با خانه داشته باشند تنها از رهگذر هنجار های پدرسالارانه است: فرزند منفعل که به خانه می رود تا والدین خود را از مسئولیتی که باید به عهده بگیرند با خبر سازد. نامه ای ببرد و امضایی بگیرد و مسئولیت خود را از یک سرپرست به دیگری تحویل دهد.
نقش ها و نسبت های معلم،معاون،مدیر، مستخدم و هم کلاسی در مدرسه، رابطه ای گشتالتی با کل مدرسه دارند: معلم کلاس چندم مدرسه، مدیر مدرسه، بابای مدرسه و … که از قبل رابطه او با کلیت فضای آموزشی معین است. آن عضو(آن جز) بدون کلیتی به نام مدرسه و سیستم آموزشی هیچ نیست. اگر استخدام نشده بود هرگز معلم نبود.مدیر نبود. بابای مدرسه نبود. اما نسبتی بین خود این نقش ها،به عنوان نقشی که در مدرسه تبیین شده باشد، وجود ندارد. در اینجا ، کنش متقابل بین هم کلاسی ها به واسطه سن یکسان را از رابطه ی هم کلاسی تفکیک می کنیم: رابطه ی هم کلاسی، بجز این که علت و مبدا آشنایی افراد در مدرسه را یادآور می شود، عاملی چندان موثر بر چگونگی رابطه نیست. این ادعا پیشاپیش و بدون انجام پژوهش پدیدارشناسانه به این علت در اینجا آمده که هیچ نمود فضایی و کالبدی برای نشان دادن ابعاد مختلف رابطه، در شهر، وجود ندارد.هم کلاس ها، بعد از بیرون آمدن از فضای مدرسه، هیچ ربطی به هم ندارند. شاید در قالب هم سن،همشهری و… به رابطه با هم ادامه دهند،چیزی که برای همیشه ادامه خواهد داشت، اما هم مدرسه ای تنها عنوانی ست که در سیستم ذهن و خاطره بها دارد. چرایی این خصوصیت ،در تفکیک فضاهاست. میتوان گفت فضای آموزشی با تفکیک و تخصیص فضا ها، از دایره ی زندگی روزمره خارج شده و خود را در جهانی متفاوت حبس کرده است. از زندگی روزمره بیرون میزنیم تا به مدرسه وارد شویم و زندگی متفاوتی در آنجا داشته باشیم. با شنیدن صدای زنگ آخر است که در تصویری کلیشه ای ، از کلاس بیرون میزنیم و تا خانه می دویم. هر چه هست با بیرون آمدن از مدرسه است که حس بیرون آمدن از یک فیگور و ادای بدنی به نگارنده در روزهای دانش آموزی دست می داد.
طراح و برنامه ریز شهر، که اصولا تایید عقلانیتی اداری را میطلبد، در تحمیل عینیت مرز های فضاها و همپوشانی مرز ها با هم، به طرزی وسواس گونه عمل می کند.مجوز حدود،ارتفاع، اجرای ساختمان و… با محاسبات کامل انجام می شوند و عینیت فضا را کاملا مشخص می کنند.اما در این بین، تحمیل عینیت بر دلالت فضا،حذف و سانسوری را پیش می آورد.(بارت،۱۹۶۷) رابطه ی دال و مدلولی فضا و کاربری آموزش،کاربری فرهنگی یا مسکونی، تحت الشعاع چهارچوب های عینیت قرار میگیرد.هویت هر مکان،بعنوان یک فضای مجزا،باید رابطه ای با تاریخ شهر و خاطرات ساکنین آن داشته باشد.
و اما تمرکز این متن، بر مداخله ی تکنولوژی در امر آموزش، تحت شرایطی است که بیماری کرونا،امکان حضور فیزیکی در مکان های آموزشی، فرهنگی و تجاری را نیز محدود کرده است. خلاف آنچه که طراح و برنامه ریز از قبل برای کابری های شهری تعیین کرده بود،بواسطه ی گوشی های تلفن همراه و بقیه لوازم ارتباط در واقعیت مجازی،خانه برای دانشجو،دانش آموز، معلم و استاد تبدیل به محیطی آموزشی نیز می شود. برای همگان، خانه(و هر جا) جایی است که میتوانیم هر گاه اراده کنیم، تبدیل به خریداری در بازار شویم و کالای خود را سفارش بدهیم. تداخل فضاها،به وسیله تکنولوژی که خود عرصه ی تداخل و توان کارکرد های گوناگون است،به ناچار، رابطه ی فضاها را نمایان می کند.
در این میانه، اولین چیزی که به ظاهر حذف شده ،بدن است.این امکان هست که انسان ،از خانه بدون نیاز به بدن بیولوژیک او، به فضای آموزشی/فرهنگی/تجاری دسترسی پیدا می کند. .پرسشی که با همزمانی حذف بدن و همزمانی حضور هویدا می شود، مشروعیت الزام نظارت بر بدن در فضاهاست. انسان ها بدون این که باشند، حاضرند و دسترسی دارند.
لباس، اداها و برچسب های کالبدی، در فضای آموزشی/فرهنگی/تجاری محدود و مشروط به رعایت الزاماتی است که در صورت رعایت نکردن آن ها،فرد خاطی مورد بازخواست قرار می گیرد.قدرت نظارت هنجاری متکی بر این الزامات گاهی آنچنان قدرتمند است که موجودیت و فلسفه وجودی فضا را در گرو وجود این الزامات قرار می دهد: مدرسه جایی است که مدیر و معاون و مستخدم و معلم دارد و دانش آموز با پوشیدن لباس فرم،سر ساعتی مشخص،در جایگاهی معلوم و تعیین شده، با هنجارهایی که حضور و بدنش را از قبل تعیین کرده اند،در آن جا حاضر می شود.
اکنون، دانش آموز، شاید با لباس راحتی، با تغذیه در دست، در محیط خانه، بدون رعایت این الزاماتی که از آن ها سخن به میان آمد، در فضایی حاضر می شود که با محوریت ساختمان و مدیر و معاون، و نه معلم، ساخته شده بود.در این شرایط ( هر چند موقت) دلالت آموزش، بر سانسور و تحمیل عینیت پیشی گرفته و اجازه ی نوشتار به معنای بارتی را صادر می کند.بارت(۱۹۶۷) در این باره می گوید:

شهر یک نوشتار است. کسی که در شهر میگردد و از فضای شــهر اســتفاده میکند (همهی ما از شهر استفاده میکنیم) به نوعی مفســر شهر است که، با دنبال هروی از استلزامات و ضبط حــرکات خود، اجزای گفتــاری را فراهم میآورد تــا آنها را به شــیوه ای دیگر واقعیت بخشــد. هنگامی که در یک شهر حرکت میکنیــم، در موقعیت مفســر صدها هــزار شــعر Queneau قرار میگیریم؛ یعنی در موقعیتی که هر فرد بتواند با جابجا کردن یک ســطر، شــعری تازه بیافریند. ما، ناآگاهانه، تا حدی شبیه مفسران آوانگاردی هستیم که در شهر راه میروند.
نوشتار، در معنایی که بارت به کار میبرد، در صورتی میسر است که تحمیل الزامات مکان، نوشتار ایدئولوژیکی تولید نکند که پیشاپیش، تفسیر از شهر را فراروی ما گذاشته باشد.نقش تکنولوژی در این قضیه، علاوه بر تداخل فضاها، که بیش از به آن خواهیم پرداخت، پنهان کردن ابعادی است که بر آن ها نظارت می شود. محصول تکنولوژیک به عقیده بودریار(۱۹۶۸) در کتاب نظام اشیا، در دنیای مدرن، با توجه روز افزون به کارکردش ساخته می شود. مسئله ی کارکرد با چینش اشیا در هم آمیخته است.بارت(۱۹۶۷)جنبه ی توزیع فضای شهر بر اساس کارکرد و سودمندی را مفهومی مسلط بر طراحی شهری دوره معاصر دانسته است. اشیا برای این که در اتاق،در شهر،در فضا، جای بگیرند، باید در شکلی مینیمال،ساخته شوند. معنای ضمنی این قضیه، پنهان شدن ابعاد مختلفی از حضور شی است. پنهان کردن، به بدن انسان نیز رسیده است.
بدنی که خرید می کند،بدنی که آموزش میبیند، بدنی که به هر نحوی، برای انجام یک خویشکاری،در زندگی روزمره از تکنولوژی استفاده می کند، تحت تاثیر پنهان سازی آن قرار می گیرد. می توانید به جای همراه داشتن دیکشنری از مترجم گوگل استفاده کنید. میتوانید به جای همراه بردن سبد خرید، سبد خرید سفارشی در اکانت سفارش اینترنتی خود داشته باشید. میتوانید به جای حضور داشتن در مکانی برای ارتباط با کسی، به او زنگ بزنید و از حضور بدنمند خود صرف نظر کنید. اما آیا این قضیه، جدایی بدن از “بودن” انسانی است؟
هایلز(۱۹۹۹) می گوید موقعیت پسا انسان (post human)،بودن انسان را پیکربندی و آن را با ماشین های هوشمند، یکپارچه می کند. در موقعیت پسا انسان،هیچ تفاوت اساسی یا معیار تشخیص مطلق بین بدن و شبیه سازی کامپیوتری در واقعیت مجازی ، مکانیسم سایبرنتیک و ارگانیسم بیولوژیکی ، روبوت و اهداف انسانی وجود ندارد.(هایلز،۱۹۹۹:۳) در واقع، درک از بدنمندی متفاوت است، اما آنگونه که به گفته ی هایلز، دیدگاه انسان گرایی لیبرال، با فرض دوالیسم ذهن و بدن دکارت عمل می کند و این مسئله را پیشاپیش باور دارد که اطلاعات، در گذر از بستر های گوناگون، بدون تغییر باقی می مانند.(همان) هایلز می گوید درک بدنمند،واسازی تفکر لیبرال در مورد انسان است.(همان) ما در این صورت حذف بدن هامان از بازار و مدرسه و … ، درک متفاوتی از این مراکز خرید داریم و در بستر متفاوتی از حضور ، که به وسیلبه تکنولوژی میسر شده، بدنمندی را می فهمیم. در واقع امکان درک ذهنی جدا از درک بدنمند، آنگونه که ایده بدن لیبرال مطرح می کند، حتی در این صورت پیش آمده نیز شدنی نیست.
مسائلی که طراح و برنامه ریز شهری،باید به آن توجه کند و پاسخ دهد این است که اولا کارکرد چندگانه ی فضا را چگونه بعد از این پیش بینی خواهد کرد؟رابطه ی اندام واره (به معنای دورکیمی) در فضا،برای درک ارگانیک از فضایی که بخشی از آن آموزشی و بخشی دیگر مسکونی است، بنظر ضروری است. همچنین چندگانگی کاربرد فضا، بنابر تحلیل لوفوبور از فضا و مفهوم حق به شهر، مسئله ای است که به طراح و برنامه ریز می گوید یا طرف مردم را بگیرید یا الزامات فضایی که ادعا می کنند به فلسفه ی وجودی فضا گره خورده اند.
دومین مسئله، بدن و بدنمندی در واقعیت مجازی است که پیش می آید.برچسب های کالبدی، در فضای مجازی چه شکلی به خود می گیرند؟ باید این مسئله را بدانیم که بدنمندی، ادراکی نیست که قابلیت تجزیه از وجود انسانی را داشته باشد. مرلوپونتی،ساختار ادراک را همان ساختار بدن می دانست(کارمن،۲۰۰۸:۱۲۷) باید به بیان بالدوین(۲۰۰۴) در مقدمه سخنرانی های مرلوپونتی(۱۹۴۸) بگوییم که ما انسان ها پیش از آگاهی،بدنی هستیم که جهان را دریافت می کند و به آن شکل می دهد. با این وجود، باید پرسید بدنمندی ، در شرایط مجازی، چگونه است؟
پرسش وقتی تدقیق می شود که پرسش ما، بنابر تمرکز متن، معطوف به رابطه هم کلاسی ها باشد.هم کلاسی ها در مدرسه، در یک کلاس، در یک ساعت، با یک نظم بدنی حضور پیدا می کردند. حالا با حذف این مسائل،که ادعا کردیم ارتباطی با فلسفه وجودی فضای آموزشی ندارند، درک از هم کلاسی با کدام مفاهیم که به صورت بدنمند تجربه می شوند و مستقیما بهه خاطره گره میخورند، در ارتباط است.

 

منابع:
Hayles, N. Katherine,1999, How We Became Posthuman: Virtual Bodies in Cybernetics, Literature, and Informatics , University Of Chicago Press
بارت،رولان،۱۹۶۷، نشانه شناسی و فضای شهری، ترجمه ستاری،عظیمه،ماهنامه سوره،شماره ۵۰-۵۱
بودریار،ژان،۱۹۶۸، نظام اشیا، ترجمه ایزدی،پیروز، نشر ثالث،تهران،۱۳۹۳، نسخه الکترونیکی
مرلوپونتی،موریس(بی تا) با مقدمه بالدوین،توماس(۲۰۰۴)؛ جهان ادراک؛ ترجمه جابرالانصار،فرزاد، نشر ققنوس،۱۳۹۱
کارمن،تیلور،۲۰۰۸،مرلو-پونتی، ترجمه علیا، مسعود، نشر ققنوس، تهران،۱۳۹۴