رابرت کاستن باوم برگردان امیر مضطرزاده
تمایل برای به تصویر کشیدن مرگ در هیئتِ انسان در طول تاریخ و به صورتهای مختلف، به نمایش در آمده است. مدتها قبل از اینکه اینگمار برگمن در شاهکار خود تحت عنوان “مهر هفتم” مرگ را در قالب شطرنج بازی قهّار و با لبخندی زیرکانه بر لب به تصویر درآورد؛ شخصیت بخشیدن به مرگ در هنر، ادبیات، نمایش و اسطورهها به منصه ظهور درآمده بود. افرادی همچون مک کله لند (۱۹۶۳) و گرینبرگ (۱۹۶۵)با شناخت و آگاهی از این سابقه، پیشقدم شدند تا از شخصیت پردازیهای صورت گرفته در قالب مرگ، به عنوان منبعی با ارزش برای پژوهش و پرداختن به تئوریهای شخصیتی استفاده کنند.
نوشتههای مرتبط
نگی (۱۹۵۹) نیز در پژوهشهای خود با کودکان، شخصیت بخشیدن به مرگ را به طور ناخودآگاه در میان آنان کشف کرده بود. ما درین مبحث، تنها روی مطالعات مربوط به شخصیت بخشیدن به مرگ در میان بزرگسالان تمرکز خواهیم داشت. تحقیقات اولیه من راجع به شخصیت بخشیدن به مرگ در نوشتار اصلی تحت عنوان “روانشناسی مرگ” (کاستن باوم و آیزنبرگ، ۱۹۷۲) خلاصه شده است.
در پژوهشهای مقدماتی، یکسری سوالات باز (Open- ended) و نیز تشریحی به ۲۴۰ بزرگسال ارائه شد. نمونه دیگری متشکل از ۴۲۱ نفر نیز سوالات چند گزینهای را دریافت کردند. اکثر آزمودنیهای هر دوی این نمونه ها، دانشجویان کالج بودند. در نسخه متشکل از سؤال باز، چنین پرسش هایی مطرح شده بود:” چنانچه مرگ شکل و ظاهر انسانی داشت، به نظر شما چگونه بود؟ به این پرسش تا آنجا فکر کنید که تصویری که از مرگ در ذهن شما نقش میببندد، شمایلی انسانی داشته باشد. سپس به توصیف آن بپردازید. اکنون بگویید از نظر شما مرگ چگونه شخصیتی خواهد داشت؟
به همین منوال از طریق پرسشهای بعدی، جنسیت و سنّ مرگ، چنانچه در پاسخهای آنان قبلا ذکر نشده بود، پرسیده میشد. مضافاً، از پاسخ دهندگان خواسته شد چنانچه منبعی برای تصاویر مجسم شده داشته اند را ذکر کنند. و در نهایت عنوان کنند تا چه حد اینکار برایشان دشوار بوده است؟ بر اساس تحلیلی که از این پاسخها صورت گرفت، سوالات اصلی چند گزینهای طرحریزی شد:
۱- در بعضی از داستانها، نمایشها و فیلمها ، مرگ در هیئت یک انسان به نمایش درآمده است، چنانچه قرار بود شما داستانی را به رشته تحریر دراورید که دران مرگ در قالب یک شخص ظاهر میشد، آنرا به صورت کدامیک از صور زیر به تصویر میکشیدید؟: الف- مردی جوان ب- مردی سالخورده ج- زنی جوان د- زنی سالخورده اگر غیر از موارد فوق است ذکر کنید.
۲- آیا مرگ در نظر شما : الف- فردی سرد و بیروح ب- فردی آرام و خوش طینت ج- فردی کریه و ترسناک میبود؟
تحلیل و بررسی پاسخهای ارائه شده به شکل گیری ۴ گونه شخصیت از مرگ انجامید که تحت عناوین زیر تقسیم بندی شدند: ۱- آدم هولناک و مخوف(The Macabre) ۲-آدم آرام و تسلیبخش(The Gentle Comforter ) ۳- آدم حیلهگر سرخوش( The Gay Deceiver ) ۴- آدم بیارادهی ماشین گونه( The Automaton )
آدم هولناک و مخوف
آدم هولناک و مخوف به عنوان شخصی قدرتمند، سرسخت و کریه و ترسناک معرفی شده بود. تصویر چنین فردی اغلب به شکل انسانی در حال اضمحلال و تکیده و یا موجودی اهریمنی با حد اقل شباهتی به انسان واقعی نمایش داده شده بود. شمای “مرگِ مرگگونه” (death-like death) نیز توسط بعضی از پاسخدهندگان ترسیم شده بود. به عنوان مثال، تصویر ظاهری مرگ به صورت جسدی متحرک و یا فرد مهاجمی که خود در حال فروپاشی و نابودی است، معرفی شده بود. شخصیت بخشیدن به مرگ در شمایل مخوف و هولناک(The Macabre) از لحاظ هیجانی به آنچه پدیداورندگان آن تجربه کرده بودند نزدیک بود. مثلا مرد جوانی گزارش میکرد که از تصورمرگ دچار ترس و لرز و تهوع میشده است. زن جوانی مرگ را به عنوان موجودی عظیم ا لجثه با قدرتی ماورای قدرت انسان به تصویر کشیده بود، موجودی که فرد در مواجهه با آن تمام امید و مقاومتش درهم میشکند. موجودی که آنچنان سرد و بیروح و تاریک است که با نیم نگاهی قادر است ماموریتش را که همانا قبض روح است به ذهن بیننده القا کند. وی فردی است که همیشه لباس تیرهای برتن دارد و کلاهی تنگ سرش را میپوشاند. فردی با اطمینان و اعتماد به نفس و نیز به مقدار زیادی خودخواه. چنین آدمی طبعا سنگدل است و از آنچه انجام میدهد لذت میبرد. بطوریکه اگر فرد قربانی لذت بیشتری از زندگی میبرده، این امر موجبات رضایت خاطر بیشتری را در این شخصیت مرگ ایجاد میکرده است. در مجموع شخصیت هولناک مرگ به صورت پیرمردی کریه المنظر معرفی شده بود.
آدم آرام و تسلیبخش
آدم آرام و تسلیبخش تداعی کننده تسلی بخشیدن و دلداری دادن است. آدمی که میتوانسته در هر سنی به تصویر درآید. ولی وقتی در هیات یک فرد سالخورده به نمایش در میامده، بیش از هر کسی تصویر پدر زمان ( Father time ) را به ذهن متبادر میکرده است. آدم آرام و تسلی بخش، شمای انسانی را در نظر ترسیم میکرده که براحتی برای بسیاری از آزمودنیها شناخته شده بود. یک فرد قدرتمند که قدرتش را در جهت دلداری دادن و تسلی بخشیدن بکار میبرده. آزمودنیها اغلب احساس میکردند از لحاظ هیجانی به شمایل آرام و تسلی بخش نزدیک بودند و هیچ تهدیدی را از جانب وی احساس نمیکردند. پاسخ یکی از آزمودنیها به بهترین نحو این نوع شخصیت را ترسیم میکند: ” فرد کاملا سالخوردهای با موها و ریشِ بلند و سفید، مردی که شمایل قدیسین انجیل را تداعی میکرد و ردای بلند، تمیز، ولی کهنهای را به تن داشت. او ویژگیهای بسیار برجستهای داشت و علیرغم سنّ بالایش بسیار توانمند مینمود. چشمأنش بسیار نافذ و دستانش بزرگ و ستبر بود. مرگ، آرام و خونسرد، تسلیبخش و ملایم بود. لحن صدای او گرم و گیرا و اگرچه مهربان بود؛ مایه ای از اسرارآمیز بودن را نیز در خود داشت”. در کّل، میتوان گفت فردی مهربان و درک کننده و در عین حال در عقاید و رفتار خود بسیار قاطع و محکم بود.
آدم حیلهگر سرخوش
آدم حیلهگر سرخوش: به صورت فردی جذّاب و سرگرم کننده(از هر دو جنس زن و مرد)، اغلب با وقار، پرطمطراق، و چرب زبان به تصویر کشیده شده بود. وی فردی با اعتماد به نفس و سفسطه جو است که قربانیان خویش را با چرب زبانی اغوا میکند. قربانی با این گمان که چنین آدمی موجبات سرگرمی، ماجراجویی، و هیجان را فراهم میکند، به او نزدیک میشود.
آنانی که چنین شخصیتی از مرگ به نمایش میگذارند، بطور آشکاری اظهار میکردند که آدم حیلهگر سرخوش آنها را فریب داده و به سوی خود جلب کرده، و بعد درمیافتند که او در واقع کسی جز مرگ نیست که در این هیئت ظاهر شده؛ ولی دیگر برای هر کار دیگری دیر بوده است. چنین موجودی بنابر اظهار بعضی میتوانسته شیطان باشد که در لباس و پوششی مدرن ظاهر شده؛ برخی نیز مستقیماً به شیطان بودن چنین موجودی اشاره کرده بودند (مثال:” مرگ اگرچه جثهٔ کوچکی و لاغری داشت، ولی بسیار قدرتمند بود، یک ریش بزی بسیار تیره و نوکتیز داشت…کت و شلوار تیرهای بتن داشت…مرگ را به صورت تقریبا یکسانی با شیطان تصور کردم(….
آزمودنی دیگری، مرگ را اینچنین تجسم کرده بود: ” مرگ هم به صورت مرد یا زن، و یا در آن واحد هردوی آنان است. چنین شخصی جوان یا میانسال است و بسیار جذّاب مینماید. اگر مرد است حدود ۳۵ تا ۴۰ ساله بوده با موهای سیاه که در کنار گوشها به خاکستری گراییده. اگر او را زن تصورش بکنیم، زنی است قد بلند، زیبا با موهایی سیاه و حدودا ۳۰ ساله. هردوی آنها دارای شخصیتهای جذّاب و جلب کنندهای هستند. عموما، ملایم، مؤدب، و دلربا هستند، ولی در واقع فریبکار، بیرحم و سنگدل اند. هر دو بسیار باهوشند و طوری عمل میکنند که فرد به آنها جلب میشود. ”
آدم حیلهگر سرخوش هم ویژگیهای یک شخص با ایگوی (خود) ایده آل را دارا میباشد (برای بعضی افراد)و هم یک انسان رند و دغلباز (Con man) . از یک لحاظ احتمالاً آدم حیلهگر سرخوش ، همانند کاراکتری است که در بازیهای نمایشی اخلاقیPlay) (Morality همچون (Every man )۱ و یا آنچه در زندگی ( Sportin’ Life) در “پورگی و بس”۲ به تصویر کشیده شده بود.
مصرف بی رویه مواد مخدر در جهان مدرن (اکثرا در زمانی این تحقیق در جریان بوده ست) میتواند تداعی کننده رابطه آدم حیلهگر سرخوش و عامل فشار آورنده (که همانا تسلیم در برابر هوسرانی است) را القا نماید .اپیدمی ایدز حتی میتواند یه عامل تشدید کننده در شکلگیری تصویر آدم حیلهگر سرخوش باشد: ” با من بیا،.. اوقات خوشی را با هم خواهیم داشت…”؛ نه تنها فریبکاری شناخته شده آدم حیلهگر سرخوش است، بلکه بهخوبی به یاد آورنده این حقیقت است که ایدز (که در زمان نگارش این نوشته، معادل مرگ تلقی میشد)، از طریق رابطه جنسی و نیز تزریق مواد مخدر با سوزنهای آلوده صورت میگرفت. البته واقعیت زیست شناختی حکم میکند که رابطه جنسی هتروسکسوال، به همان نحوی که در رابطه هوموسکسوال صادق است، در انتقال ایدز موثر است. با اینهمه واقعیت اجتماعی تاریخی چنین حکم میکند که موجهای اولیه شیوع ایدز در ایالت متحده با بی بند و باریهای جنسی در شهرهای بزرگ آمریکا همراه بوده است.
در میان شخصیت سازیهای متنوع راجع مرگ، تصویر آدم حیلهگر سرخوش بیش از هر چیز دیگر با تصویر اپیدمی ایدز همخوانی دارد. به هر حال، شاید از دیدگاه دیگری بتوان گفت که تصویر آدم شوخ فریبکار، به نوعی منعکس کننده تلاش آزمودنی برای منحرف کردن توجه مرگ به طور ناخودآگاه باشد. همانگونه که یکی از پاسخدهندگان اذعان داشت: ” با غرق کردن خودم در تمام لذت هایی که زندگی برای من فراهم آورده است، من نه وقتی برای فکر کردن به افکار تیره و تاری همچون مرگ دارم و نه میلی به گرییدن به آن….این حقیقت انکار ناپذیر که من خویش را سرگرم هوسرانیهای پیچیده میکنم بیانگر ایناست که مرگ واقعا نمیتواند آنقدرها هم فاجعه آمیز باشد.، البته میدانم که اینگونه دارم خود را فریب میدهم! ولی این راهِ حلی است آن را به هرچیز دیگری ترجیح میدهم..”
آدم بی اراده ماشینی
که شاید بتوان آنرا به عنوان یک دسته مستقل طبقه بندی کرد، تصویری است از مرگ به عنوان یک ابزار فاقد احساس وعینی در قالب انسان. آدم بدون اراده ماشینی، مانند یک انسان عادی به نظرمیرسد، ولی از کیفیتهای انسانی عاری است. برخلاف سایر شخصیت پردازیهای مرگ، او(عموما یک فرد مذکر) هیچگونه رابطه انسانی برقرار نمیکند. او نه با لذت جوییهای شیطانی سروکار دارد، و نه عواطف لطیف را برمیتابد؛ بلکه تنها به عنوان یک وسیله بدون احساس و خودکار پا پیش میگذارد. نمونه چنین تصویری از زبان یک آزمودنی در ذیل آمده است:: “او موجودی است فاقد محتوی در شکل انسان. نمیدانم دقیقا شبیه چه موجودی است؟..احتمالاً نه خیلی قد بلند و نه خیلی کوتاه، همینطور نه خیلی خوش چهره و نه خیلی زشت. او فقط کسی است که هیچ توجهی را بر نمیانگیزد و کماکان در پی اجرای مقاصد خویش است. او خشمگین و عبوس به نظر میرسد، ولی در واقع قادر به داشتن هیچ احساسی نیست. میتوان حدس زد که بیشتر به یک ماشین میماند تا به هرچیز دیگری. احتمالاً تحت هیچ شرایطی با چنین آدمی نمیتوان چیزی را رد و بدل کرد. مرگ درینجا در واقع چیزی نیست که بتوان اورا ترسناک قلمداد کرد، اگرچه آدم دلنشین و مطبوعی نیز به نظر نمیرسد. از لحاظ فیزیکی قوی، بالاتر از متوسط ؛با موهایی تیره و چشمانی قهوهای است. کت و شلواری تیره همراه با کراوات به تن دارد. تقریبن شبیه نظامیها گام برمیدارد؛ گویی انسانی است که در همه تعاملاتش جنبه رسمی را رعایت میکند…از لحاظ روانی هیچ عواطف و هیجانی نسبت به کار خود ندارد و راجع به آن فکر نمیکند، همانطور که نمیشود اورا راجع به چیزی متقأعد کرده یا نظرش را عوض کرد. وقتی به چشمانش مینگری، انسان را نمیبینی؛ آنچه میبینی فقط و فقط مرگ است…”
یک مشکل خاص در رابطه با فرد بی اراده ماشینی وجود دارد و آن این است که قربانیان او نمیدانند با احساساتشان چه باید بکنند؟ در شخصیت آدم هولناک و مخوف، فرد دچار ترس و وحشت میشود، ولی این حداقل یک هیجان انسانی محسوب میشود، یعنی شرایط ترسناک، واکنش ترسیدن را به طور طبیعی برمیانگیزد. در میان پرسوناژهای مسخ شدهای مثل خفاش خون آشام یا مرد گرگ نما این برداشت وجود دارد که حتی انان نیز با قربانیان خود نوعی رابطه برقرار میکنند. در مقابل، این انسان نمای فاقد محتوا و توخالی، هیچ واکنشی را برنمی نگیزد. شاید آدم بیاراده ماشینی، بیشتر از آنکه معرف یک مرگ با پیامی معنوی باشد، خاستگاهی در عصر ماشینی کنونی داشته باشد که بیتفاوتی و نابود شدن یک دستگاه روبات شده(بدن انسان)را به ذهن متبادر میکند.
تحقیقات حاضر در ضمن نشان داد که مرگ بیشتر از هر چیز دیگری به شکل یک انسان در نظر افراد مجسم میشود؛ انسانی که بیشتر سالخورده یا میانسال است. تصویر آدم آرام تسلی بخش، بیشترین گونهای بود که توسط آزمودنیها منعکس کننده شخصیت مرگ بود که میتواند بیانگر این باشد که برای بیشتر افراد ، خیالپردازی با اینگونه از شخصیت پردازی مرگ، موجبات کاهش “اضطراب مرگ” ( Death Anxiety) را فراهم میآورد .جالب بود که از میان آزمودنیها ،آنانی که با امور کفن و دفن و مرگ و میر از لحاظ شغلی سروکار داشتند، بیشترین درصد موارد بدون پاسخ یا “فاقد شخصیت سازی” را گزارش کرده بودند، که بیانگر نوعی مقاومت در برابر این سوال بود. در مواردی همچنین بعضی آزمودنیها، مرگ بدون شکل و خالی از چهره را نیز بیان کرده بودند. سازمان یافتهترین پیگیری این پژوهش توسط ریچارد لنوتو و همکارانش (لنوتو، ۱۹۸۲) صورت گرفت. با استفاده از ارتباط دادن این یافتهها به یافتههای گذشته آنان دریافتند زنانی که بیشترین اضطراب مرگ را گزارش کرده بودند، آنانی بودند که مرگ را بصورت یک زن تجسم کرده بودند. مردانی که مرگ را بصورت مرد مجسم کرده بودند، بیشترین ترس را ازجسد یک انسان مرده؛ وقوع یک جنگ جهانی دیگر؛ و در نهایت جوانمرگ شدن داشتند. یافتههای دیگر هم رابطه بین جنسیت مرگ و میزان و نوع نگرانیهای آزمودنیها را نشان دادند. مجموعه تحقیقات لنوتو گونههای مختلف شخصیت بخشیدن به مرگ را که در پژوهش ما عنوان شده بود را تایید کرد؛ و البته مورد متفاوت دیگری نیز یافت. به علاوه، جزئیات بیشتری نیز درین مورد بررسی کرد. اگرچه تصویر آدم مخوف هولناک، همچنان از سایرین کمتر گزارش شد، گونهی آدم حیلهگر سرخوش شایعترین انواع تشخیص داده شد. آیا این قضیه میتواند منعکس کنندهٔ تغییراتی باشد که در دیدگاه افراد نسبت به مرگ، در خلال فاصله زمانی بین دو پژوهش صورت گرفته باشد؟ یا اینکه شاید جابجایی نسلها درین امر موثر بوده است؟ به عبارت دیگر، جایی که جوانترها تمایل داشتند مرگ را بصورت یک موجود اغواگر ببینند، کوهورت قبلی به تصویرپردازی آدم آرام تسلیبخش گرایش داشتند؟ این قضیه را به شکلهای دیگری نیز میتوان توضیح داد، با اینهمه، این تفاوتها تنها این قضیه را اثبات میکند که تغییرات سیستماتیک در خیالپردازیهای مربوط به مرگ در خلال یک دوران نسبتا کوتاه احتمالا پدید میاید. درمطالعات لنوتو، تصویر ذهنی آدم حیلهگر سرخوش به اجزا شناختی – عاطفی اضطراب مرگ نسبت داده شد که شامل ترس از مردن، مضطرب بودن به هنگام صحبت کردن در مورد مرگ، میزان فراوانی مشغولیات ذهنی با افکار مربوط به مرگ ، و ناراحت شدن از تفکرات مربوط به زندگی پس از مرگ بوده است (لنوتو و تمپلر، ۱۹۸۶، صفحه ۷۵).
این اثر ترجمهای است از “The Personification of Death ” نوشتهٔ ” Robert Kastenbaum ” برگرفته از کتاب”Death, Current Perspective ” (1995)نوشتهٔ John B. Williamson و .Edvin S. Schneidman
پاورقی مترجم:
۱- اشاره به نمایشهای اخلاقی سده پانزدهمِ میلادی که در انگلیس بر پرده میرفت و به تباهی هایی که پیش روی انسان اندوره قرار میگرفت ، میپرداخت.
۲: Porgy and Bess- اشاره به اپرای معروفی که در ۱۹۲۵ میلادی در آمریکا به شهرت رسید.
منابع:
Greenberger, E(1965). Fantasies of women confronting death. Journal of consulting Psychology, 29, 252-260.
Kastenbaum, R., Aisenberg, R. (1972). The psychology of death. New York:Springer.
Lonetto, R. (1982). Personification of death and death anxiety. Journal of Personality Assessment, 46, 404-408.
Lonetto, R. , & Templer, D. I. (1986). Death Anxiety. New York: Hemisphere Publishing.
McClelland, D. (1963). The harlequin complex. In R. White (ed.) the study of lives (pp94-119). New York: Atherton Press.
Nagy, M. H. (1959). The child’s theories concerning death . In H. Feifel (eds.) The meaning of death (pp. 79-98). New York: McGraw-Hill.
ایمیل مترجم:
a_moztarz@yahoo.ca
ویژه نامه ی «هشتمین سالگرد انسان شناسی و فرهنگ»
http://www.anthropology.ir/node/21139
ویژه نامه ی نوروز ۱۳۹۳
http://www.anthropology.ir/node/22280