« ممکن است دیده شوم بی آن که بدانم و باز تا وقتی که قصد دارم دنباله روی احساسات آگاهانه باشم از این تجربه هم چیزی نمی توانم بگویم.اما بیشتر وقتها من عکاسی شده ام و از آن نیز آگاه بوده ام.واما همین که خودم را پیش روی عدسی حس می کنم همه چیز دیگرگون می شود. من به خودم در فرایند ژست گرفتن شکل می دهم در دم جسم دیگری برای خودم می سازم .من پیشاپیش خودم را به تصویر بدل می کنم .این دگردیسی از نوع پویای آن است.حس میکنم که عکس بسته به میلش جسمم را می آفریند یا در هم می کوبد .»(بارت،۱۳۸۰،۲۳)
مقدمه
نوشتههای مرتبط
امروزه با پیشرفت تکنولوژی و علوم، هر روز به حجم انبوه ابزارهای در دسترس انسانها افزوده میشود. دوربین عکاسی یکی از پرکاربردترین این ابزارهاست. اصولا از عمده دلایل اقبال مردم از این وسیله و تکنیک این است که وقتی افراد از کسی یا چیزی عکس می گیرند، خود را در رابطه خاصی با جهان قرار میدهند که حالتی مثل کسب دانش و مالکیت آن را دارد. چیزی مثل قدرت؛ یعنی آن چیز یا شخص در قالب یک چارچوب یا کادر در مالکیت ایشان درآمده است. دوربین درست در لحظه ای دست به کار تهیه المثنی برای جهان شد که چشم انداز انسانی در شرف تغییراتی سرگیجه آور بود. در زمانی که انبوه صور زندگی بیولوژیکی و اجتماعی به یک لحظه نابود می¬شوند، ابزاری در دسترس است که می توان به مدد آن، آنچه را در شرف نابودی است تثبیت کرد.در مقایسه عکاسی با نقاشی و هنرهای مشابه آن می توان به صراحت گفت عکس واقعیت به مراتب خیلی بیشتری از یک واقعه، شخص یا صحنه ای که می خواسته ایم برای خود داشته باشیم دارد. عکس میتواند به عنوان مدرک و سند باشد، یعنی واقعه ای که رخ داده و یا صحنه ای که دیده-ایم را توسط عکس شکار کرده و می توانیم توسط همان عکس حقانیت سخن خود را به اثبات برسانیم. این هم دلیل عمدهای که باعث اقبال دانشمندان علوم مختلفی چون جامعهشناسی و انسانشناسی به این ابزار شد. در پژوهشهای مردمشناسی، عکسها هم میتوانند مکملی باشند برای نوشتهها؛ و هم در برخی موارد، جایگزینی مناسب باشند برای نوشتهها.
عکس البته حالتی خاص را که مقصود عکاس است به نمایش میگذارد.حتا عکس های کل نگر نیز از این قاعده مستثنا نیستند.
عکس در پیوستاری قرار دارد که از یکسو نقاشی و دیگر هنرهای مشابه و از سوی دیگر فیلمبرداری یا به طور خالص تر دیدن وجود دارد.
عکاسی به فرایند ثبت تصاویر به وسیله دریافت و ثبت نور برروی یک سطح حساس به نور نگاتیو (فیلم) یا سنسور الکترونیکی گفته میشود.الگوهای نوری بازتابیده شده یا ساطع شده از اشیا بر روی سطح حساس به نور (هالوژن نقره یا سنسور)تأثیر میگذارد و باعث ثبت تصاویر میگردد.
می توان گفت اختراع عکاسی پاسخی به کششهای هنری و نیروهای تاریخی تشکیل دهنده ی شالوده رمانتیسیسم بود.
تاریخچه عکاسی
پیدایش عکاسی به اتاق تاریک بر میگردد. در حقیقت اتاق تاریک منجر به پیدایش عکاسی و دوربین عکاسی شد. اتاق تاریک عبارت از اتاقی است بی هیچ پنجره. هیچ نوری به آن راه ندارد مگر از طریق روزنهای که بر یکی از دیوارهای اتاق تعبیه شده. تصاویر یا چشماندازهای روبروی روزنه به صورت وارونه بر دیوار روبرویش بازتاب مییافت. بعضاً نگارگران از تصاویر بازتاب یافته به عنوان الگوی نقاشیشان استفاده میکردند.
بعدها این اتاق تاریک در ابعاد کوچکتر تبدیل شد به دوربین عکاسی. یعنی در برابر روزنهای که وجود داشت ماده حساس به نور قرار میدادند تا تصاویر بازتافته ثبت و ضبط شود. در روند تکاملی دوربین، از عدسی و لنز در جایی که روزنه قرار داشت استفاده شد. مواد حساس به نور به فیلمهای عکاسی امروزین تبدیل شدند که در انواع سیاه و سفید و رنگی (نگاتیو) و اسلاید (پوزتیو) موجود است. نگاتیوها طی فرآیند دیگری در آزمایشگاه (لابراتوار) به عکس تبدیل میشوند. این روند ادامه یافت تا با پیدایش دوربین دیجیتال از حسگرهای حساس به نور به جای فیلم استفاده شد و دوربینهای دیجیتال گسترش چشمگیری یافت اما فیلمهای عکاسی هنوز جایگاه خود را دارند.
عکاسی که ما امروزه به آن آشناییم، توسط یک فرد کشف نشده است. بلکه نتیجه تلاش بسیاری از شیمیدانها است.
سالها قبل از اینکه عکاسی اختراع شود اساس کار دوربین عکاسی وجود داشت. یک دانشمند مسلمان به نام ابن هیثم در قرن پنجم هجری / یازدم میلادی وسیله ای را به نام جعبه تاریک در مشاهده کسوف استفاده کرده بود.اتاقک تاریک، عبارت بود از جعبه یا اتاقکی که فقط بر روی یکی از سطوح آن روزنه ای ریز، وجود داشت. عبور نور از این روزنه باعث میشد که تصویری نسبتا واضح اما به صورت وارونه در سطح مقابل آن تشکیل شود.
این وسیله، طی جنگهای صلیبی به اروپا راه یافت. لئوناردو داوینچی نقاش و نابغه قرن شانزدهم، در یادداشتهای خود خواص اتاقک تاریک را شرح داده است. هم چنین وی آن را کامرا آبسکورا (Camera Obscura) و روزنه ریز آن را نیز پین هول (Pine Hole) نامید.
این وسیله به شدت مورد توجه نقاشان قرار گرفت و تمامی نقاشان بخصوص نقاشان ایتالیایی قرن شانزدهم از آن برای طراحی دقیق منظره ها و ملاحضه دورنمایی صحیح استفاده می کردند، به این ترتیب که کاغذی را بر روی سطح مقابل روزنه قرار می دادند و تصویر شکل گرفته را ترسیم می کردند.
این تصاویر بسیار واقعی و از پرسپکتیو صحیحی برخوردار بود. در حدود سال ۱۵۰۵ میلادی نیز ژرم کاردان (Jerome Cardan) ریاضی دان ایتالیایی یک عدسی محدب بر روزنه اتاقک تاریک نصب کرد، این کار باعث شد تا تصویر وضوح بیشتری پیدا کند.
اما سیاه شدن املاح نقره در اثر تابش نور به وسیله شیمیدان آلمانی ، شولتز وبه طور اتفاقی کشف شد. ماجرا از این قرار بود که روزی وقتی شولتز وارد آزمایشگاه شد، متوجه شد برگ درختی بر روی کاغذی که به نیترات نقره و آهک آغشته بود افتاده، بعد از اینکه برگ را از روی کاغذ برداشت متوجه شد که قسمتی که برگ روی آن بوده مثل سایر بخش های کاغذ سیاه نشده است.
این پدیده باعث آغاز فعالیتهای جدیدی برای شناسایی مواد حساس به نور شد.
در سال ۱۸۱۹ سرجان هرشل انگلیسی محلول ثبوت را کشف کرد. ماده ای که هرشل به عنوان ماده ثابت کننده تصویر معرفی کرد هیپوسولفیت دوسود نام داشت. کار مهم دیگری که هرشل انجام داد به کاربردن الفاظ منفی (Negative) و مثبت (Positive) درمورد تصاویر بود.
تا اینکه سرانجام بین سالهای ۱۸۲۲ و ۱۸۲۶ یک مخترع فرانسوی به نام نیسفور نییپس توانست اولین عکس دنیا را ثبت کند.
وی این عکس را در املاک شخصی خود واقغ در دهکده ای به نام سن لودووارن در چند کیلومتری شالن سورسن تهیه کرد.
نی یپس در واقع برای اولین بار مواد حساس را در اتاقک تاریک به کار برد. عکسی که وی تهیه کرد حدود ۸ ساعت بوسیله خورشید نور دیده بود. وی این روش را هلیوگرافی (Heliography) یا ترسیم بوسیله خورشید نامید.
نی یپس در سال ۱۸۲۹ با یک فرانسوی دیگر به نام لویی ژاک مانده داگر آشنا شد. اگر نقاش مرفه و صاحب گالری در پاریس بود و ضمنا تجربه های با ارزشی نیز در زمینه عدسیها و جعبه تاریک داشت.
پس از مرگ نی ئپس ، داگر کار وی را ادامه داد و او پس از چند سال روشی را ابداع کرد که آن را (داگرئوتیپ) نامید.
سالها بعد کلمه فتوگرافی که بوسیله سرجان هرشل و از ترکیب دو کلمه یونانی فتوس (Photo) به معنی نور و گرافوس (graphein) به معنای رسم کردن ابداع شده بود جای آن را گرفت.
در آن زمان عکاسی برای مردم سحر و جادو تلقی می شد تا جایی که تصاویر به دست آمده را آینه حافظه دار نامیده بودند.
در سال ۱۸۳۸ شیمیدان انگلیسی به نام ویلیام هنری فوکس تالبوت با تهیه تصویر نگاتیو در ابعاد کوچکتر ، بزرگسازی تصویر و به دست آوردن تصویر پوزتیو یا مثبت دو مرحله اصلی را در ظهور عکس تکمیل کرد.
قبل از این عکاسان مجبور بودند سطح حساس را به اندازه شی مورد نظر بسازند. ( فرض کنید اگر قرار بود از یک فیل عکس بگیرند چه دوربینی با چه اندازه ای می خواستند!!)
در آن زمان برای گرفتن عکس مدت و هزینه زیادی صرف میشد .لابراتوارها سیار بودند و حمل و نقل شیشه ها (که عکس ها روی آنها ظهور میشد) بسیار سخت بود.
از طرفی سوزه باید در طول زمان گرفته شدن عکس بدون حرکت میماند! که برای سوژه های جاندار مثل انسان از آپولو (وسیله ای برای شکنجه انسان) استفاده میکردند. با اختراع امولسیون تر یا کلودیون این زمان به ۲-۳ ثانیه تقلیل یافت. بعدها با اختراع امولسیون ژلاتین دار یا امولسیون خشک توسط ریچارد مادوکس این زمان به ۱/۲۵ ثانیه کاهش پیدا کرد.
و اما اشخاص زیادی برای ارتقاء عکاسی تلاش کردند که یکی از معروفترین این افراد جرج ایستمن بود که تلاش کرد تا عکاسی را در اختیار همگان قرار دهد وی هم چنین بنیانگذار موسسه کداک است.
ویلیا م هنری فاکس(۱۸۰۰-۱۸۷۷) از روشی دیگر استفاده میکرد.در این روش از یک نگاتیو کاغذی استفاده می شد که امکان تهیه تصویر ثبت از آن وجود داشت و مراحل تکمیل آن از سال ۱۸۳۳ توسط فاکس آغاز گردیده بود.(گاردنر،۱۳۸۵، ۷۷۹)
نخستین عکاس ایرانی
((۳ سال پس از پیدایش عکاسی این هنر/صنعت در دسامبر ۱۸۴۲ به ایران وارد شد.))(طهماسب پور،۱۳۸۱،۱۷)در مورد این تاریخ باید گفت که دقت چندانی وجود ندارد زیرا از یک سو سال شروع عکاسی در جهان و از سوی دیگر سال شروع عکاسی در ایران محل مناقشه است. ناصر الدین شاه به این فن علاقه فراوانی داشت و خود نیز عکاسی میکرد.
((نخستین مرد عکاس ایرانی را برخی پژوهشگران تاریخ عکاسی ایران شاهزاده ملک قاسم میرزا دانستهاند که به روش داگروتیپ بر روی صفحه نقره عکاسی میکرده است.و عده ای ناصرالدین شاه قاجار را نیز به سبب علاقه بسیار او به این فن، از آغاز گران ایرانی عکاسی برشمرده اند.))(ذکا،۱۳۷۶،۲۵)شاه عکاسی را از عکاسی فرانسوی به نام “فرانسیس کارلهیان ” که به همراه فرخ خان امین الدوله برای اموزش و ترویج عکاسی به ایران آورده شده بود،آموخت. اعتماد السلطنه در کتاب خاطراتش بارها به عکاسی توسط شاه اشاره کرده است.(( در آلبوم خانه کاخ گلستان نیز عکسهای بسیاری موجود است که عکسبرداری آنها توسط ناصرالدین شاه انجام گرفته است.))(افشار،۱۳۷۰،۵۲)آقا رضا عکاسباشی، حسنعلی عکاس، آقایوسف عکاس،امیر جلیل الدوله قاجار، میرزا احمد صنیع السلطنه، ابوالقاسم ابن محمد تقی نوری، میرزا ابراهیم خان عکاسباشی، آنتوان خان سوریوگین و عبدالله قاجار از دیگر عکاسان پُرکار و نامدار دوران قاجار به شمار میآیند که نمونه آثار آنان در میان مجموعههای باقیمانده از دوران قاجار و نزد اشخاص، به فراوانی دیده میشود.
نخستین آغاز گران اروپایی عکاسی در ایران، از کشورهای روسیه، فرانسه، اتریش و ایتالیا بودند که در مدرسه دارالفنون نیز تدریس میکردند. عکاسی نیز پس از ۱۸۶۰ در برنامههای درسی دارالفنون گنجانده شد. نخستین خارجی که در ایران با روش صفحهٔ نقره عکسبرداری کرد دیپلمات جوان روسی به نام نیکلای پاولوف بود. پس از وی ژول ریشار فرانسوی نیز که در حدود سالهای ۱۸۴۴-۱۸۴۶ به ایران آمد با این روش عکسبرداری کرد و سپس در دارالفنون به تدریس زبان فرانسه پرداخت وی پس از آنکه دین اسلام را برگزید، نام “میرزا رضا خان” را برای خود انتخاب کرد.کرشیش اتریشی معلم توپخانه دارالفنون و فوکتی ایتالیایی نیز از نخستین کسانی بودند که دست به تجربیاتی اندک در عکاسی زدند. بدین ترتیب، میتوان گفت که عکاسی در اواخر حکومت محمد شاه قاجار یعنی در سالهای قبل از ۱۲۶۴ قمری که ناصرالدین شاه قاجار به سلطنت رسید به ایران وارد شده است. درست بعد از سه سال که از اختراع عکاسی به روش داگروتیپ در فرانسه گذشته بود، این پدیدهً نوظهور به کشور ایران راه پیدا کرد. عکاسی، پس از به سلطنت رسیدن ناصرالدین شاه با توجه به اشتیاق فراوان شاه، دوران پیشرفت و تعالی خود را تا مرزهای هنر گسترش داد.
نخستین عکاسان زن ایرانی
نخستین عکاسان زن ایرانی را باید در میان زنان حرمسرای ناصرالدین شاه قاجار که خود شیفتهٔ این فن بود جستجو کرد. در برخی از آلبومهای ناصری که در آلبوم خانه کاخ گلستان موجود است، آثاری از این زنان عکاس که به طور تفننی به عکاسی میپرداختهاند دیده میشود. اما نخستین زن ایرانی که به صراحت بر عکاسی او اشاره رفته، عزت ملک خانم ملقب به اشرف السلطنه همسر محمد حسن خان اعتمادالسلطنه وزیر انطباعات دوران ناصری است که عکاسی را از شاهزاده محمدمیرزا پسر عموی خود فرا گرفته است. اعتمادالسلطنه در کتاب ارزشمند خود، روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه که شامل وقایع چهل سال زندگی پر ماجرای وی در دربار ناصرالدین شاه است، بارها به عکاسی وی اشاره کرده است. شرح روشنگری را نیز یکی از بستگان اشرف السلطنه در مقدمه چاپهای بعدی این کتاب در معرفی اشرف السلطنه و فعالیتهای او از جمله عکاسی نوشته است. ((از دیگر عکاسان زن ایرانی میتوان به زنان خانواده معیر الممالک اشاره کرد که به لحاظ آشنایی معیر و دارا بودن عکاسخانهای مجهز در منزل شخصی امکان عکسبرداری توسط زنان وی فراهم بوده است. دو تن از زنان دوران ناصری نیز به نامهای فاطمه سلطان خانم همسر میرزا حسنعلی عکاس و عُذرا خانم همسر آقا یوسف عکاس که از عکاس باشیهای شاه بودهاند به عکاسی میپرداخته اند. همسر و دختر آنتوان خان سوریوگین، عکاس نامدار دوران ناصری تا رضا شاه را نیز باید در شمار نخستین زنان عکاس در ایران نیاورد.))(استاین،۱۳۶۷،۵۴)
نخستین مقاله در مورد هنر عکاسی به زبان فارسی در سال ۱۳۱۹ هجری قمری یعنی حدود شصت سال بعد از پیدایش هنر عکاسی در ایران، برای اولین بار مقالهای تحت عنوان آقا احمد ما عکاسی میکند در کتابی به نام سفینهً طالبی که به کتاب احمد معروف است، توسط ” عبدالرحیم بن ابوطالب نجار تبریزی” چاپ و منتشر شد که به زبانی ساده و همه فهم، نکات علمی و فنی عکاسی را به شکلی که در آن زمان رایج بود در قالبی داستان گونه تشریح مینمود. در قسمتی از این مقاله آمده است: (( احمد آنها را استمالت میکند که روی کرسی بنشاند و عکس بردارد. هیچکدام راضی نمیشدند … بالاخره، ماهرخ راضی شده به کرسی نشست. احمد گفت حرکت نکن … و بعد رفت سرپوش ماهوت دستگاه عکاسی را برداشت و نگاه کرد که ماهرخ چطور نشسته است. بعد یکدفعه پایش را به زمین زد و دستش را تکان داد و همان طور سر پوشیده صدا نمود: خانم آرام باش مرا معطل نکن. ماهرخ گفت: من حرکت نمیکنم. احمد گفت دروغ میگویی. تا ماهرخ این حرف قبیح را از برادرش شنید از کرس پایین آمد و تغیر نمود که احمد چرا نسبت دروغگویی به من داد … احمد گفت: چون ماهرخ را از همه زیاده دوست دارم، میخواستم عکس او را بردارم و نشاندم به کرسی رفتم نگاه بکنم دیدم معلق نشست … و عمل مرا ضایع کرد…))(www.wikipedia.org). در اینجا نویسنده این مقاله در تشریح دوربین عکاسی، آن را چنین توصیف نمود: )) دستگاه عکاسی که کامیراوبسکور باشد قوطی مربعی است نصفش ثابت و نصف دیگرش را به واسطهً پردههای فنری میشود قصیر و طویل نمود. در سر سه پایه منصوب است. داخل آن را رنگ سیاه زدهاند و از تابش روشنایی محفوظ میدارند. شیشهً مدوری در منظرهً آن نسب شده است، سرپوشی و پیچی دارد که به واسطه آن شیشه را قبض و بسط میدهند آن را شیشه جامعه گویند. ذرات شعاع جمع شده منکسراً به شیشهً جاذبه که در مقطع اندرونی قوطی مربع است، میرسد و در آنجا صورت میبندد … ((.(همان) این مقاله به تحقیق اولین مقالهای است که به زبان فارسی نوشته شده و دارای جنبهً آموزشی میباشد و چهارده سال پس از انتشار آن، یعنی در سال ۱۳۱۳ هجری قمری اولین کتاب علمی و آموزشی توسط مسیو پاپاریان انتشار یافت که طی آن تشریح فنی کاملی از وسائل و تکنیکهای عکاسی و ظهور فیلم و چاپ عکس به دست آمده است.
عکاسی انسان شناختی
عکاسی که پشرو رسانه های ارتباطات بصری نوین است تا ثیر عظیمی بر جهان بینی ما دااشته و آنچه می بینیم و طرز تفکر ما را در باره آنچه میبینیم دگرگون ساخته است .بهترین عکسها آنهایی است که قدرت ما را برای نگرش به جهانی که قبلا ناشناخته و نا مشخص مانده بود افزایش دهد. doonna stein (عناصری،۱۳۶۸،۸۵)
انسانشناسی تصویری، منطقا حاصل این اعتقاد است که فرهنگ، بواسطه نمادهای تصویریای به نمایش در میآید که در حرکات، مراسم، مناسک و ساختههای موجود در محیط طبیعی و فرهنگی واقع شدهاند. فرهنگ بواسطه بازنمود خودش در ساختار الگووار درک میشود که با یک طراحی، بازیگران مرد و زن را در آرایشها، لباسها، اثاثیه صحنه نمایش، و صحنه نمایش وهمه چیز آن درگیر میکند. اگر هر کسی بتواند فرهنگ را ببیند، بنابراین پژوهشگران باید قادر باشند روشهای سمعی-بصری را برای ضبط آن فرهنگ همچون دادههای قابل تحلیل و ارائه بکار گیرند. گرچه خاستگاه این نوع انسانشناسی تصویری بطور تاریخی در این فرض اثباتگرایانه بنیاد نهاده شده که یک واقعیت عینی، قابل مشاهده است، و جدیدترین تئوریهای فرهنگی هم بر طبیعتِ ساختِ اجتماعیِ واقعیت فرهنگی و سرشت ابتدائی فهم ما از هر فرهنگی تاکید دارند.
رابطهای آشکار بین این فرضیه که فرهنگ واقعی قابل رویت است از یکسو و از سوی دیگر این باور عامه در بیطرفی، شفافیت و واقعنمایی تکنولوژیهای سمعی-بصری وجود دارد. از منظر اثباتگرایانه، واقعیت میتواند در فیلم به تصرف درآید، بدون اینکه آگاهیهای انسانی را محدود نماید. تصاویر، یک آگاهی غیرقابل اتهام را مهیا میکنند و منبع دادههای خیلی موثقاند.(البته در ادامه خواهیم دید که چنین فرضی از بنیاد متدولوژیک دارای اشکال است.) بر اساس این فرضیات، منطقی است که بخاطر در دسترس بودن این تکنولوژیها، انسانشناسان سریعا کوشش نمایند تا با دوربین، گونهای از دادههای پژوهشی قابل رویت را تولید کنند که میتواند در بایگانیها انباشته شده و برای نسلهای آینده در دسترس باشد.
در دنیای پسااثباتگرایی و پستمدرن، دوربین بوسیله فردی که پشت آن قرار گرفته، کنترل میشود؛ یعنی فیلمها و عکسها همیشه با دو چیز در ارتباطند ، فرهنگ آنها که فیلمبرداری میشوند و فرهنگ آنها که فیلم میسازند. همچون نتیجه عکسهایی که یک ایدئولوژی را بازتاب میدهند، اشاره بر این است که انسانشناسانی که این تکنولوژی را برای بازتاب رسوم بکار میبرند ، بینندگان را از این فرضیات اشتباه درباره قابل اعتماد بودن تصاویری که ایشان میبینند، و اینکه مردمنگاران تصویری، شیوههایی را جستجو میکنند تا تواناییشان را با مردمی که مطالعه میکنند تقسیم کنند، منحرف میکنند.
بطور مفهومی، انسانشناسی تصویری به برخی از جنبههای فرهنگ که قابل رویت هستند دسترسی دارد –از ارتباطات غیرکلامی، ساخت محیط، مراسم و اجرای مناسکی، رقص، و هنر تا فرهنگ مادی.
یقینا بخاطر ذات جزءگرایانه تئوری های معاصر، بعید بنظر میرسد که یک کلانتئوری مورد پذیرش عمومی واقع شود. این حوزه ممکن است بطور مفهومی گسترده باشد، اما انسانشناسی تصویری در عمل بخاطر علاقه به رسانههای تصویری، همچون آنچه دانش انسانشناسی ارتباطی معنی میدهد، یعنی فیلمها و عکسهای مردمنگارانه در درجه اول و در درجه دوم مطالعه جلوههای تصویری فرهنگ، غلبه شده گسترش یافت.
دانش انسانشناسی هنوز به مرکزیت داشتن رسانههای گروهی در ساختار هویت فرهنگی نیمه دوم قرن بیستم اعتراف میکند. نتیجتا، انسانشناسان تصویری گاهی اوقات خودشان را بیش از آنکه با کار دیگر انسانشناسان فرهنگی مرتبط بدانند، درگیر با پژوهش و تفکر درباره تصویرسازان و دانشوران از دیگر رشتهها جامعهشناسی تصویری، مطالعات فرهنگی، تئوری فیلم، تاریخ عکس، رقص و مطالعات نمایشی، و تئوری معماری، مییابند.
مطالعه علمی درباره عکاسی، با پژوهش مورخان هنر درباره آثار شاخص هنرمندان برجسته و کشف ساختههای ساده کارورزان بومی آغاز شد. در طول دهه گذشته، یک روش اجتماعی برای تاریخ عکاسی آن دسته از عکسهایی که همچون مصنوعات اجتماعی هستند، پدید آمد که به ما درباره فرهنگ به تصویر درآمده اطلاعاتی میدهد؛ به خوبی همان اطلاعاتی که از فرهنگ شخص عکاس میدهد. چنین مطالعاتی بیشتر بر زمینههای اجتماعی تصاویر ساخته شده متمرکز میشود تا بر عکس به مثابه متن. انسانشناسان تصویری با تحلیلهایشان از عکس تاریخی به مثابه رفتار فرهنگی و مطالعات انسانشناسی بر شیوههای بومی عکاسی در این حرکت شرکت میکنند. این مطالعات تلاش دارند تا بینشی در شرایط تولید و مصرف عکسهافراهم کنند، تا مفهوم تصویر بتواند همچون چیزی قابل بحثتر از یک تصویر ثابت درک شود.
عکاسی مردمنگارانه
عکاسی مردم نگارانه روشی پیوسته و منسجم را نداشته و ندارد. از دهه ۱۹۸۰، هنگامی که عکاسی در محیط بیرون نسبتا راحت شد، اکثر انسانشناسان میدانی از مردمی که مطالعه میکردند، تصاویری تهیه کردند. برخی از مردمنگاران، عکسها را در میدان بکار گرفتند تا پاسخهایی را در مصاحبه بدست آورند. کارکرد اولیه عکسها که در میدان همچون یک یادداشت برداشته میشد، همانند یادداشتهای نوشته شده در میدان، این بود تا به یادآوری رویدادها در ذهن مردمنگار کمک کند. برخی از تصاویر برای چاپ، برخی اسلایدها برای سخنرانی، یا گهگاه برای یک نمایشگاه مورد استفاده قرار گرفتند. گاهی دیگر هم کار میدانی در صدر نوشته میشد و عکسها نیز در کنار آنها در یک موزه یا آرشیو شخصی نگارنده قرار میگرفتند؛ همراه با یادداشتهای میدانی که معمولا فراموش شدهاند.
باید دانست مردم نگاری اساس مردم شناسی فرهنگی و عکاسی یکی از مهم ترین و سایل مردم نگاری در ثبت لحظه های شگفت انگیز زندگی قلمداد می گردد.به این معنی عکس به اقتضای پیوندی که با علم مردم شناسی و مبحث مردم نگاری پیدا می کند ،به منزله روشی از روشهای تحقیق مباحث اجتماعی میشود.
وقتی در مشاهده از دوربین عکاسی یا فیلمبرداری استفاده شود، نام مشاهده مجهز را به خود میگیرد که در مقابل مشاهده ساده قرار دارد. اما امروزه تقریبا در تمام پژوهشهای اجتماعی میدانی، از دوربین عکاسی یا فیلمبرداری استفاده میشود.
اما جامعهشناسان نیز از این وسایل استفاده میکنند. در اوایل پیدایش جامعهشناسی در امریکا، استفاده از عکس در مطالعات اجتماعی متداول بود. اما بعدها عمدتا از رونق افتاد. اما در دهه ۱۹۷۰ تحت عنوان جامعهشناسی تصویری احیا شد و بصورت تخصص جدیدی در رشته جامعهشناسی در آمد. هدف جامعهشناسان تصویری از گردآوری دادههای تجسمی، نمایش نوع ترتیبات اشیاء فرهنگی و اجتماعی، کنشگران اجتماعی و تعامل اجتماعی در محیط اجتماعی است تا بتوان از آن تصاویر برای توصیف یا تحلیل سود جست.
اساس کار در عکاسی ثبت لحظه هاست .افراد به این منظور عکسی را از خود یا دیگری ثبت میکنند تا جاودانه شوند اما عکاسی اتنو گرافیک محصول پدیده اگزوتیسم یا بیگانه گرایی است.
Exotisme)) یا بیگانه گرایی به مجموعه ای از گرایشهای ادبی و فلسفی اطلاق می شد که از قرن ۱۷ میلادی ظاهر شدند و نوعی تمایل و حسرت نسبت به جوامع ابتدایی و باستانی و به طور کلی جوامع غیر اروپایی در آن ها دیده میشد.در این گرایشها اصل پیش از هر چیز بر شگفت انگیز و متفاوت بودن جوامع مزبور گذاشته می شد.و درنتیجه در شناخت آن ها بیش از آنکه به عناصر شباهت توجه شود پژوهشگران و نویسندگان در پی انگشت گذاشتن و حتا مبالغه های خیال پردازانه بر عناصر تفاوت بودند.(((ریویرًٌَُ‚۱۳۸۲‚۲۴)
در مجموع این دو ویژگی – بیگانه گرایی و ثبت لحظه ها –باعث شکل گیری و رونق انسان شناسی تصویری شد.گرچه همان گونه که گفته شد از ابتدا نیز بن مایه های تصویری عکسها در ایران و جهان به شدت انسان شناختی بود.
در مورد تاریخ شروع عکسهای اجتماعی و اتنو گرافیک میتوان گفت که عکس های مستند اولین ریشه عکسهای اتنو گرافیک هستند.
((نخستین مجموعه عکاسی مستند ،مطالعات جامعه شناختی مصور جان تامسن با عنوان زندگی خیابانی در لندن بود که در سال ۱۸۷۷ انتشار یافت.))(گاردنر،۱۳۸۵،۷۸۴)
ودر مورد عکاسی اتنو گرافیک نیز باید گفت:
((در واقع نخستین کسی که عکس و فیلم مردم شناسی ساخت فلیکس ریگانو پزشک و متخصص آسیب شناسی بود.او در بهار سال ۱۸۹۵ از روش راه رفتن ،بالا رفتن و چمباتمه زدن و رسوم و سنتها و آیین های قبایلی از جمله پیول،وولف،دیولاو مادا گاسکان عکس برداری کرد.))( عادل،۱۳۷۹،۳۴)
در ابتدای شروع کار عکاسی اتنو گرافیک بحث اساسی این بود که آیا واقعا چیزی به نام عکس اتنو گرافیک وجود دارد ؟جوابی که آندره لوری گوران به این سوال داد بسیار قطعی و روشن بود((هنگامی که آندره لوری گوران در ۱۹۴۸ مشغول تدارک اولین همایش فیلم های قوم پژوهی در موزه انسان شناسی از خود سوال کرد :آیا واقعا فیلم و عکس قوم پژوهی-اتنو گرافیک-وجود دارد؟و تنها توانست پاسخ دهد :بله وجود دارد چون ما آن را نمایش می دهیم.))(همان،۵۶)
اما مساله به این سادگی نیست .آن قطعیتی که از آن معمولا به عنوان برتری عکس بر نوشتار صحبت می شود خیلی زود به زیر سوال رفت:
(( در دانشنامه فرانسه آمده است “:فیلم عکاسی تفسیر نمی کند ،ثبت میکند،دقت و درستی آن غیر قابل تردید است“.در حقیقت عکاسی جنبه ای از واقعیت را شکار میکند.که تنها حاصل گزینش اختیاری بوده و در واقع نوعی رونویسی است.در بین تمام و یژگی های یک سوژه تنها آن هایی به خاطر سپرده میشود،که برای یک لحظه و فقط از یک نقطه دید نمایان میگردد.))(بوردیو،۱۳۸۶،۹۳) و به این ترتیب پیر بوردیو مساله دقت و صحت یک عکس را به زیر سوال میبرد.
هر عکسی حتا یک عکس فوری که تصادفا گرفته شده باشد بازتابی از نوعی سازماندهی تجربه و ثبت یک صورت ذهنی است.و در نتیجه هر عکس همواره مقداری از تحمیل و تخیل را با خود دارد.
((اما عکاسی به هیچ وجه یک وسیله خنثی نیست ،بازنمایی واقعیت توسط عککاس هرگز تماما و فادارانه نیست .چه متوجه بشویم و چه نشویم ،دوربین تغییراتی در شکل ظاهر اشیا می دهد .هر عکسی تفسیر دوباره ای از جهان پیرامون ماست و ما را عملا بر آن می دارد که این جهان را به شکلی جدید ببینیم.))(گاردنر،۱۳۸۵،۷۷۸)
برای همین نمی توان به عکس به عنوان امر مطلق نگاه کرد.اما واقعا عکس قدرت ثبت لحظه ای از واقعیت را دارد و برای همین می تواند به عنوان مکملی در یک متن انسان شناختی وارد شود.در واقع عکس به هنگام وقوعش انگار لحظه ای از روح سوژه را می کند و برای همین تا حدی امری نامطلوب در ذهن سوژه جلوه گر میشود.
نکته ای دیگر که باید در نظر گرفت آنست که هم سوژه و هم عکاس می خواهند از طریق عکس جاودانه شوند .همین میل به جاودانه شدن آنها را تا حدی از مسیر واقعی به مسیر ایده آل هدایت میکند و از روزمرگی امر روزمره می کاهد.
عکاسی اتنو گرافیک می تواند حداقل به دو صورت انجام گیرد:
۱.عکس هایی که در حین انجام یک تحقیق انسان شناختی از سوژه ها گرفته می شود تا ضمیمه متن تحقیق گردد و به آن صورتی مستند ببخشند.
۲.عکس هایی که از گذشته وجود دارد و اکنون می توان برای آن ها تحقیقی انسان شناختی انجام داد.(مانند کاری که جان برجر بروی عکس های اگوست ساندر انجام میدهدو تا حدی به یک کار انسان شناختی شبیه است.)در این مقوله می توان از انواع عکسهای تاریخی و نقش آنها در بازنمایی تاریخی یک فرهنگ،محیط و اجتماع نیز یاد کرد.
در این نوع کار بر روی عکس لازم است تا عکسها تفسیر شوند و در واقع تفسیر عکس از مهم ترین کارهاست.
((توصیف یک عکس یعنی توجه به هر آنچه بدان مربوط می شودو بازگو کردن آن به دیگران ،چه به صورت سخنرانی و چه در قالب نوشته.توصیف فرایند گرد آوری داده ها و فهرست کردن حقایق است .))(برت،۱۳۷۹،۲۲)
توصیف می تواند شامل توصیف مطلب ،توصیف فرم ،توصیف کار ماده و توصیف
سبک .باشد.
و قتی یک انسان شناس در مورد عکسهایی که.در گذشته گرفته شده است صحبت میکند یا می نویسد دست به نوعی نقد زده است.نقدی که در آن توصیف از دیگر جنبه ها بسیار مهمتر است.
منابع اطلاعاتی هر عکس را می توان در دو دسته قرار داد. – مخصوصا این روش در مورد عکسهایی است که از گذشته وجود دارند و اکنون می خواهیم بر آنها یک پژوهش انسان شناختی انجام دهیم صادق است .-
۱.درونی:منابع اطلاعاتی درونی از درون عکس بدست می آید. هر عکس زمانی که توسط یک انسان شناس نقد و تفسیر میشود ،اطلاعات زیادی از درون آن آشکار میشود.
۲.بیرونی: منابع اطلاعاتی بیرونی از منابع بیرون عکس و از طریق کتابخانه یا مصاحبهبا عکاس یا حضور در مکان عکس و….بدست می آید.
به هر حال چه عکسهای حاضر و چه عکسهایی که از گذشته بدست آمده اند نیاز دارند که تفسیر شوند.از دیدگاه گادامر تفسیر عبارت است از((به نشانه هایی که خود از سخن گفتن عاجزند کلام ببخشی))(gadamer,1992,20)
تفسیر کردن ارایه دلیل برای تمامی جنبه های توضیح داده شده در عکس و برقرار کردن روابط معنادار بین آن جنبه هاست.با تفسیر کردن در واقع مفسر عکس که می تواند یک انسان شناس باشد با دیگری یا دیگران مرتبط می شود.او به عنوان یک ضلع سوم یک مثلثی واقع می شود که دو ضلع دیگر آن عبارتند از عکاس و دنیای ثبت شده بوسیله او.
انواع سبک در انسان شناسی تصویری
طبق همان قاعده پیش گفته شده می توان گفت که انواع سبک ها نیز در واقع می تواند در انسان شناسی تصویری بکار گرفته شود.تفاوت در اینجاست که در عکاسی اتنو گرافیک سبک به هیچ عنوان به عنوان یک محور مطرح نیست .سبک ها در واقع بیانگر جلوه های هنری هستند، حال آنکه عکاسی از اساس برای هنر بودن دچار نوعی از ابهام است.
((البته عکاسی فی نفسه ،همانند رنگ رو غن یا پاستیل و سیله ای است که در آفریدن کار هنری از آن بهره گرفته می شود،و لی ماهیتا هیچ ادعایی دایر بر هنر بودن خود ندارد زیرا آنچه هنر را از کار دستی یا حرفه ای خاص متمایز می سازد علت تحقق یابی آن است نه چگونگی آن.(گاردنر،۱۳۸۵،۸۸۴)
عکاسی و نقاشی به موازات یکدیگر به زمانه پاسخ می دهند و عموما جهان نگری واحدی را بیان کردهاند.گاهی ،نخست ژرف نگری خلاقانه نقاش توانسته است قدرت دوربین عکاسی را برای گسترش میدان و طرز دید ما عینیت بخشد .با این حال عکاسی و نقاشی از لحاظ نگرش و خلق و خویشان اسا سا با یکدیگر متفاوتند.نقاش ها ،ادراک خویش را به کمک روش هایی انتقال می دهند که نماینده پاسخ دسته جمعی ایشان در طی زمان است.حال آنکه عکاس ها لحظه ای را که شی مقابل دیدشان با صورت ذهنی ایجاد شده در ذهنشان تطابق پیدا می کند تشخیص می دهند. بنابر این شگفت آور نیست اگر گفته شود رابطه ی عکاس و هنر از همان آغاز با دشواریهایی روبرو بوده است.
بدین ترتیب بحث از سبک ها در کار عکاسی اتنو گرافیک تا حد یک موضوع فرعی است و تنها به صورتی کارکردی مد نظر است و خود به تنهایی نمی تواند مبنای کار باشد. زیرا اصولا((دایره شمول عکاسی مردم نگارانه فراتر از قاعده هنر برای هنر قلمداد می شود.))(عناصری ،۱۳۶۸،۹۲)
در نتیجه ما این سبک ها را تنها با توجه به محوریت عکاس ها معرفی می کنیم و با توجه به سوژه ثبت شده توسط آنها.در این میان شاید بتوان عکاسی مستند را تا حدی استثنا دانست چرا که غلبه در انسان شناسی تصویری با این سبک است.
۱.عکاسی مستند، نمایش جهان واقعی با استفاده از چند عکس، توسط عکاس است. هدف عکاس، انتقال چیزی است که بیننده باید در عکس درک کند.البته در این نوع عکس عکاس سعی دارد تا جزئیات را رعایت کند جزئیاتی همچون میزان نور زاویه مناسب و…اما غلبه با موضوع واقعی است.
۲. آگست ساندر (۱۸۷۶-۱۹۴۶)در جنبش عینیت نو آلملان مطرح شد ،مردم را به جای طبیعت قرار داد .او به اوج رسیدن نازی ها را در کتابی از عکس ها پیش بینی کرده بود.
۳.رابرت کاپا (۱۹۱۳-۱۹۵۴)دورهای از عصر قهرمانی در عکاسی را رقم زد .عکس های او از جنگ در ویتنام و اسپانیا او را به این مقام ارتقا داد.مشابه این نوع عکاسی را می توان در آثار بهمن جلالی مشاهده کرد.
۴.لانگ (۱۸۹۵-۱۹۶۵)نیز عکاسی از زندگی روزمره کشاورزان روستایی در دو ران رکود اقتصادی را ثبت کرد.
۵.عکاسی از سال ۱۹۴۵ به بعد شکلی انتزاعی به زندگی روزمره آدمیان می پردازد.علت انتزاعی بودن آن تشدید موضوعی همچون فقر است.یوجین اسمیت از این نوع است.
۶.عکاسی در عرصه پست مدرنیسم ،مضمون تصویر را همچون متن برگزیده است.با توجه به پیوند نزدیک بین کلمات و عکسها در ادراک هنری شاید بتوان گفت که چنین حرکتی اجتناب ناپذیر بود.لیکن پس از آنکه اهمیت تازه ای به علم نشانه شناسی داده شد موجب باز شدن مسیر های ثمر بخش جدیدی در تحقیقات به روی هنرمند گردیدو عکاسی نیز در این حرکت جدید مصمم تر شد.
عکاسان پست مدرن اصولا عکسی نمی گیرند بلکه عکس های ضروری برای کار خود را از رسانه های دیگر جمع آوری می کنند.و آن هار در کنار متنهای مورد می چینند.آنها به نوعی گرافیک اجتماعی را انجام میدهند.
چند نکته در رابطه با عکس اتنو گرافیک
با گرفتن عکس از موقعیتهای مختلف میدان، پدیدهها، افراد و … هم میتوان از عکسها برای یادآوری نکات قابل توجه هنگام گزارشنویسی استفاده کرد و هم برای مستندسازی و درک بهتر گزارش پژوهش برای خوانندگان. این عکسها باید دارای مشخصات کاملی همچون تاریخ و ساعت، مکان، عکاس (در صورتی که از یک عکاس بهعنوان دستیار استفاده میکنید) و … باشد. بهتر است پژوهشگر با فنون ابتدایی عکاسی آشنا باشد تا ضمن آنکه این کار را خودش انجام میدهد، با رعایت مسائلی مانند زاویهبندی، نما و … بتواند عکسهای مردمنگارانه خوبی بگیرد. غیر از هنر عکاسی، وی باید تا حدودی با طراحی نیز آشنا باشد. گاهی اوقات لازم است موقعیت یک شیء را طراحی کنید. لااقل مطمئن باشید که آشنایی با طراحی، برای ترسیم نقشه یا کروکی میدان به دردتان میخورد. برخی از مناطق ممکن است نقشه آماده داشته باشند، اما از بسیاری از مناطق و محلهها، نقشهای در دست نیست و پژوهشگر باید این توانایی را داشته باشد که نقشه یا نقشههایی را ترسیم کرده و محل پدیدهها، رویدادها، اماکن و… را روی آن ها مشخص کند.
در رابطه با عکاسی مردم نگارانه باید گفت ما آزاد نیستیم از هرچه می خواهیم عکس بگیریم بلکه باید توجه داشته باشیم که هر فرهنگ تا چه اندازه این اجازه را به ما می دهد.این هنجار ها و قواعد هر فرهنگ است که به ما اجازه می دهد تا چه حد از یک فرهنگ را در جلوی دوربین خود قرار دهیم .البته با فراگیر و همه گیر شدن وسایل ارتباط جمعی و دوربین در سرتاسر دنیا این مسیله تا حد زیادی حل شده است و فرهنگ ها از انعطاف زیادی برخوردار شده اند.
نکته دیگری که باید بدان تو جه داشت این است که:
((عکاس مردم نگار باید با به دست آوردن اطلاعات مقدماتی از طریق مطالعه کتابخانه ای ،مصاحبه،تهیه نقشه مورد تحقیق و … با آگاهی و بصیرت به محل مطالعه قدم بگذارد.))(عناصری،۱۳۶۸،۸۸)یک انسان شناس و مردم نگار به هیچ عنوان یک توریست تفریحی نیست تا از هرچه خوشش بیاید عکس برداری کند بلکه لازم است با مطالعه ای نسبتا کامل و به قصد تکمیل اطلاعات پا در زمین تحقیق گذارد و هنجارهای فرهنگ مورد مطالعه را کاملا رعایت کند.
یکی دیگر از بهره هایی که می توان از عکس گرفت اثرات بازخوردی آن بر مطالعه شوندگان است.مثلا افراد محلی علاقه ای ندارند تا در یک مورد خاص صحبت کنند ،محقق در اینجا می تواند با نشان دادن عکسهایی که مربوط به همان زمینه کاری است او را به حرف آورد یا مصاحبه را کنترل نماید.
بسیاری بر این نکته تاکید می کنند که عکس گرفته شده بدون سوگیری و سمت گیری باشد و از مقاصد انسان شناس خالی باشد تا بتواند یک داوری بی طرفانه انجام دهد.اما براستی این امر تا چه اندازه ممکن است؟
همان گونه که گفته شد هر عکسی حتا یک عکس سریع نیز یک جهان بینی مخصوص به خود را داراست در نتیجه اینکه بخواهیم عکس را کاملا مستند و خالی از غرض فرض کنیم اساسا اشتباه است.با این همه عکس نسبت به به بسیاری دیگر از روشها و وسایل تحقیق از اعتبار بیشتری برخوردار است .همچنین محقق باید با تمرین زیاد و عکسهای فراوانی که می گیرد سعی در نزدیک کردن دنیای خود با دنیای محل تحقیق کند و از سو گیری بیش از اندازه پرهیز کند.
مساله دیگری که باید بدان پرداخت آن است که یک عکس اتنو گرافیک تا چه حد باید به چهارچوب هنری – اعم از کادر ،زمینه و…- نزدیک باشد؟معمولا عکسها باید برای مخاطب چشم نواز بوده و تا حدی روح زیبا شناختی او را ارضا کنند .در جواب همچنین میتوان گفت عکس اتنو گرافیک بیش از هرچیز به موضوع پایبند است.
یعنی آنکه باید آن را امری کارکردی و در چهار چوب کلی تحقیق در نظر بگیریم و تا آنجا پیش رویم که اصل موضوع مخدوش نشود.
برای مثال اگر بر روی یک عکس دیجیتالی با انواع نرم افزارها (مانندphoto shop یا غیره )کار میکنیم تا آن حد اجازه دستکاری داریم که اصل موضوع دچار خدشه نشود.منظور از عبارت اصل موضوع نیز بدان معنی است که عکس همان مفهومی که سوژه از کار خود عنوان و برداشت می کند را به ذهن متبادر کند. این مرزعکس اتنو گرافیک با عکس هنری به مفهوم بی انضباطی عکس اتنو گرافیک نیز نیست ،بلکه حداقل موجود در عکس آنست که شفافیت ووضوح کامل داشته و بتواند موضوع را صحیح کادر بندی کند و همچنین پیوستگی یک تحقیق را نیز در بر داشته باشد.و در نهایت موضوع مهم بحث اخلاق است.
تا چه حد یک عکس اتنو گرافیک باید پایبند اخلاق باشد؟ در این موضع چندان تفاوتی میان عکس اتنو گرافیک با ابزارهای دیگر تحقیق وجود ندارد.عکس نیز باید خط قرمز خود را سوژه قرار دهد.یعنی تا آن حد پایبندی به اخلاق لازم است که سوژه آن را تایید کند و با رضایت خاطر تن به انجام کار دهد.
منابع و ماخذ
استاین،دانا (۱۳۶۷)، سرآغاز عکاسی در ایران، ، ترجمه ابراهیم هاشمی ، اسپرک، تهران
افشار،ایرج(۱۳۷۹)،گنجینهٔ عکسهای ایران، نشر فرهنگ ایران، تهران
بارت،رولان(۱۳۸۰)،اتاق روشن،ترجمه نیلوفر معترف،چشمه،تهران
برت،تری (۱۳۷۹)،نقد عکس ،مترجم اسماعیل عباسی ،مرکز، تهران
برجر،جان(۱۳۷۷)،درباره نگریستن،ترجمه فیروزه مهاجر،آگه،تهران
بوردیو،پیر (۱۳۸۵)،عکاسی هنر میان مایه،ترجمه کیهان ولی نژاد،دیگر،تهران
ذکا،یحیی(۱۳۷۵)، تاریخ عکاسی و عکاسان پیشگام در ایران، علمی و فرهنگی، تهران
ریویر:کلود(۱۳۸۲)در آمدی بر انسان شناسی:ترجمه ناصر فکوهی:نی:تهران
طهماسب پور،محمدرضا(۱۳۸۱)،ناصرالدین،شاهِ عکاس، تاریخ ایران، تهران
عادل،شهاب الدین،(۱۳۷۹)،سینمای قوم پژوهی،سروش،تهران
عناصری ،جابر(۱۳۶۸)،مردم شناسی و روان شناسی هنری ،اسپرک ،تهران
گاردنر،هلن (۱۳۸۵)،هنر در گذر زمان،ترجمه محمد فرامرزی،آگه ،تهران
Hans georg gadamer quoted by klous davi in Giancarlo politied (art and philsophy) Milan,italy:flash art book,1991,
www.wikipedia.org