مفهوم حافظه در قرن بیستم برای نخستین باردرآثارهالبواکس(Maurice Halbwachs) ،جامعه شناس فرانسوی وتحت عنوان “نظریه حافظه جمعی” وارد ادبیات آکادمیک شد. بنابراین خاستگاه این مفهوم متعلق به دوره پساجنگ بوده و درطلیعه دوره پست مدرن قرارمی گیرد. صرف نظراز تاکید فرانسوی ها برحافظه، به خصوص حافظه جنگ، ساخت یادمان های جنگی متعدد، موزه ها وتوریسم جنگ، یادمان های سربازان گمنام وپیوند آن با تروما(trauma)ی شکست واشغال فرانسه وکشتاروسیع سربازان آن درجبهه های ملی وبین المللی در دوران جنگ های جهانی، علاقه آکادمیک به مفهوم حافظه را باید نوستالژی انسان شناسان آمریکایی دانست. جریانی که بوآس درآمریکا پایه گذارآن بود، چهارحوزه انسان شناسی(فرهنگی، زیستی،باستان شناسی وزبان) را درپیوند با هم قرار داده و بر وحدت وهمکاری چهارحوزه و توجه همه این حوزه ها به “تاریخ” تاکید داشت. اما به نظرمی رسد سنت انگلیسی با پرچمداری رادکلیف براون، دست انسان شناسی را از دامان تاریخ کوتاه کرده وآن را به ورطه نوعی حال زدگی معلق وبی ریشه کشاند واسباب تفکیک چهارحوزه را فراهم کرد. دراین زمینه مطالب فراوانی وجود دارد که درکتاب های تاریخ انسان شناسی قابل تدقیق است.
امروزحافظه را بدون تردید نه یک مفهوم بلکه فرامفهوم می دانند وحتی ازپارادایم شدن آن سخن می گویند. اما دلایل چنین اطلاق هایی به زعم نگارنده چنین قابل توضیح است:
با بررسی گستره مقالات، موسسات ونشریات مرتبط با حافظه دراروپا ومردم نگاری ها ونیزعلائق آکادمیک پژوهشگران ومدرسان در دانشگاه های آمریکا، می توان شاهد گرایش طیف متکثری ازمتخصصان به این حوزه بود: باستان شناسان، انسان شناسان، جغرافی دانان، روان پزشکان، روان شناسان، عصب شناسان وفارماکولوژیست ها، مورخان وزبان شناسان.
نوشتههای مرتبط
درزمینه نشریات متمرکز یا علاقمند به حافظه نیز می توان به موارد زیراشاره کرد :
Memory studies, war in history, Journal of Contemporary History, cultural geographies, Journal of Social Archaeology, transcultural psychiatry ,Journal of Material Culture and so forth.
این پژوهشگران معمولا درحوزه های کلان زیرفعالیت می کندد:
روان پزشکی، زبان، جنگ وخشونت، فرهنگ مادی، زیست وعصب شناسی، باستان شناسی ودر دوره متاخر مطالعات جنسیت وگرایش های عمل گرا(pragmatist) یا فعالان حافظه(memory activists) درنقطه ای متفاوت وحتی متقابل با نظریه پردازان حافظه که عدالت اجتماعی وحقوقی برای قربانیان جنگ ها، اقلیت ها و… درحوزه کار آن ها قرار می گیرد.
تنوع رشته هایی که به حافظه علاقمندی نشان می دهند، معرف فرامفهوم (metaconcept) بودن آن است. ضمن این که تکمیل مجموعه فوق با مطالعات جنسیت وگرایش های عمل گرا به خوبی زپارادایمی شدن آن را تصویر می کند. امروز این طیف پردامنه وپرکار، حافظه را درپیوند با مضامین زیر، موضوع پژوهش های خود قرار می دهند : ملی گرایی، هویت وتشخص(personhood)، تداوم زمان، تروما، جنگ، اقلیت ها، زنان وحافظه های زن-محور ومادر محور، تاریخ شفاهی، یادآوری وفراموشی، تعاملات بین نسلی، سیاست های فرهنگی، تنازع حافظه ها، حافظه دولتی-حافظه مردمی، یادمان ها وبناهای یادبود، مکان ها وانباشت معنا، تکنولوژی وحافظه های فلاشی وسایبر وبالاخره اشیا وفرهنگ مادی.
درپایان باید گفت، گرچه ادبیات پژوهشی حافظه در مقایسه با مفاهیم و حوزه های علمی سلف خود، هنوز نوپا است وغنای نظری لازم را به لحاظ کمی وحجم آثار( ونه کیفی) به دست نیاورده، اما تبدیل آن به یک پارادایم و به دنبال آن سازمان دهی وتشکل هدفمند انبوه پژوهشگران با علائق گوناگون درون پارد ایم وبالا رفتن سطح تحلیل درتحقیقات، ازلنز پاردایم حافظه، امری نیست که برای آینده نزدیک قابل پیش بینی نباشد؛ موضوعی که اینک امکان آن یا حتی تحقق یافت آن درحال حاضر، گاه درمقالات همین پژوهشگران مطرح می شود.
Email: sara_muhamadkamal@yahoo.com