محمد شهبا، مترجم و مولف کتابهای سینمایی معتقد است در دنیای امروز، عروسک نقشی در برنامههای کودک ندارد. با همه اینها به گفته شهبا، کلاهقرمزی به خاطر حس نوستالژیای که به نسل جوان و میانسال میدهد، توانسته است تب خود را حفظ کند.
برنامههای کودک و نوجوان ما چقدر با استانداردهای روز مطابقت دارند؟
نوشتههای مرتبط
به نظر میرسد این برنامهها برای کودکان امروزی ساخته نمیشوند. کودکان امروزی با تکنولوژی بسیار آشنا هستند اما در هیچ برنامه تلویزیونیای در ایران ندیدهام از تکنولوژیهای امروزی به خصوص سرصحنه استفاده شود. با یک نگاه حداقلی این برنامهها میتوانند وب سایت داشته باشند تا واکنش مخاطبان به صورت زنده انعکاس پیدا کند. هیچ تعاملی میان ابزاری که کودکان امروز استفاده میکنند و برنامههایی که برای آنها ساخته میشود، وجود ندارد. اصولا یکی از راههای تعامل مخاطب با برنامه همین راههای ارتباطی است. حتی در برنامههای تلویزیونی دیگر مثل «دو قدم مانده به صبح» در زیرنویس، راههای ارتباطی مانند تماس تلفن و…نوشته میشد اما در هیچیک از آنها اشارهای نشده بود که مردم در تلفن به چه مطالبی اشاره کردهاند. درحالیکه بازخورد مخاطب باید در برنامه انعکاس داده شود. چنین فاصلهای حتی در برنامههای بزرگسال ما نیز وجود دارد چه برسد به برنامههای کودکان. چنین فاصلهای در برنامههای کودک بیشتر حس میشود.
در بیشتر مواقع برنامهها ضبط شدهاند. در این صورت انعکاس نظر مخاطبان چگونه باید صورت بگیرد؟
حتی زمانی که برنامه ضبط میشود چنین امکانی وجود دارد. یک مساله دیگر در مورد برنامههای کودکان و نوجوانان حضور بچهها در برنامه است. الان دیگر نیازی به حضور مستقیم کودکان در برنامهها نداریم. آنها میتوانند از طریق وبکم در یک برنامه شرکت کنند. در دنیا کمتر برنامهای میبینید که مخاطبان خردسال در آن حضور داشته باشند. اگر هم کودکانی در این برنامهها میبینیم، نقش موثری دارند. درحالیکه در ایران، کودکانی که در برنامهها هستند نقشی ندارند و مخاطبان منفعلی هستند که باید طبق صحبتهای مجری عمل کنند. مثلا مجری میگوید: «خوشحالید؟ »، آنها میگویند: «بله» و بعد مجری میگوید: «بلندتر». وقتی بچهها جواب مجری را آرام میدهند یعنی از روند برنامه خوششان نیامده است. استفاده کودکان در برنامه به این شکل، دکوری میشود. بهنظرم برنامههای کودک ما بیش از حد شلوغ هستند.
منظورتان از این شلوغی چیست؟
از نظر بصری بسیار شلوغ هستند؛ مثلا بادکنک و اشیا زیادی در این برنامهها میبینیم که نیازی به حضور آنها نیست. از طرف دیگر مجریان بیش از حد بر شلوغ کاری صوتی میافزایند. در نتیجه این شلوغ کاری، برنامه ها حالت ساختگی پیدا کردهاند.
هیچیک از برنامهسازان متوجه این شلوغی نشده اند؟
نمیدانم، شاید بخشی از آن به فرهنگ ما برمیگردد. وقتی میخواهیم به خانه یک نفر برویم یک گلدان بزرگ میبریم که دیده شود. تلویزیون یک محصول است که باید از رفتارهای ناخودآگاه جدا شده باشد اما هنوز این خصوصیات در برنامههای ما وجود دارد.
سازندگان برنامههای کودکان و نوجوانان ما چقدر با مخاطبانشان آشنایی دارند؟
من برخی از آنها را میشناسم. آشنایی آنها با کودکان به کودکی خودشان برمیگردد نه آشنایی با کودکان امروز.
پس به اعتقاد شما این برنامهها تجربه کودکی سازندگان است و ربطی به دنیای کودکان امروز ما ندارد؟
بله، چون کودکان امروزی خیلی دقیقتر هستند، سوالهای پیچیده مطرح میکنند، صریح هستند و اگر بخواهید ذهن آنها را از آن موضوع منحرف کنید، متوجه میشوند؛ بنابراین برای این بچهها نمیتوانید عروسکی نشان دهید که وانمود کنید دارای شخصیت است. این عروسکها برای آنها، خندهدار هستند اما صرفا دارای بار معنایی نیستند و در حد یک سرگرمی بهشمار میروند.
با این تعبیر، عروسکهایی مانند کلاهقرمزی و..برای کودکان و نوجوانان معنایی ندارند؟
برای آنها معنایی ندارد. به شبکههای تلویزیونی کشورهای اطرف نگاه کنید؛ مثلا در شبکه الجزیره که مخصوص کودکان است، عروسکی نمیبینید. ضمن اینکه فاصله تلویزیونی مجریها با کودکان خیلی کم است اما ما مجریانی داریم که ۲۵ سال پیش برای کودکان برنامه اجرا میکردند و الان هم مجری هستند. این مجریان حالتی مادرانه را برای کودکان تداعی میکنند.
پس چرا عروسک هنوز در تلویزیون ما نقش مهمی دارد؟
بهدلیل راحتی و اینکه به یک فرمول تبدیل شده چون جنبه تقلیدی در چنین برنامههایی خیلی زیاد است بهعنوان مثال مجید قناد برای برنامهای مانند فتیله مناسب نیست و بالا و پایین پریدن او در برنامه برای بچههای کوچک، نامانوس است. او ضمن حرکت با دستهای خود نشان میدهد که دوربین به کدام سمت برود. وقتی این برنامه را با کودکان دیدم، آنها متوجه این حرکت شدند که نشان میدهد کودکان امروزی متوجه جزییات برنامهها میشوند. هنوز برای کودکان ما سندباد پخش میشود. این کارتون برای کودکانی که انیمیشنهای اعجاببرانگیز میبینند، جذاب نیست. برای همین میان مخاطب و برنامههای ما فاصله افتاده است. متاسفانه برنامههای کودک تلویزیون امروز میخواهند مخاطب را مجبور کنند که مثل مجری برنامه فکر کنند. درحالیکه برنامه اینگونه پیش نمیرود.
کلاهقرمزی هم شامل همین مجبور کردن میشود؟
به دلیل صمیمیت چهره و رفتار ایرج طهماسب، برنامه توانسته است به کودکان نزدیکتر شود.
یعنی کودک با برنامه ارتباط برقرار میکند؟
بله، ولی برنامه کودک به نوآوری نیاز دارد. برنامه کلاهقرمزییک الگوی تکراری پیدا کرده است. همه ما میدانیم یک موضوعی میان مجری و عروسکها پیش میآید و در پایان به یک نتیجهگیری میرسد. اگر تنوع برنامههای صرفا تفریحی و سرگرمی برای کودکان زیاد بود، آنوقت کلاهقرمزی در کنار آنها معنا پیدا میکرد برای اینکه تکه کلام داشت اما الان پنج یا شش برنامه کودک بیشتر پخش نمیشود که آنها هم قالبهای خیلی مشخصی دارند. از نمونههایی که دست برقضا بچهها با آن خوب ارتباط برقرار کردهاند، دایی (داوود منفرد) است. چون رفتارهای او برای بچهها باورپذیر است اما مجبوبیت و ادامه ارتباط کلاهقرمزی با مردم بیشتر به خاطر حضور ایرج طهماسب است.
عروسکها در این ارتباط نقشی ندارند؟
فکر نمیکنم. برای اینکه این عروسکها باید نمود بیرون از رسانه پیدا میکردند؛ یعنی تصویر عروسکها را روی مداد، کیف یا وسایل بچهها میدیدیم تا متوجه شویم این عروسکها به خودی خود جذابیت دارند.
این بخش نهتنها در مورد کلاهقرمزی بلکه در مورد، دیگر شخصیتهای محبوب تلویزیونی و سینمایی نیز وجود ندارد و هنوز این تفکر رواج نیافته است که میتوان از این شخصیتها درآمدزایی کرد.
اتفاقا این جریان اتفاق افتاده است چون بیشترین عکس روی جلد مجلات ایران در مورد بازیگران سینما است…
بههرحال در حوزه کودک این جریان رواج نیافته است…
خب، این یکی از ضعفهاست که شاید به ساختار جامعه بر میگردد. رواج چنین صنعتی نشاندهنده موفقیت برنامه است. در یک جمعبندی میتوانم بگویم که برنامههای کودک و نوجوان حتی کلاهقرمزی، امروزی نیستند مثلا در برنامه نمیبینیم عروسکها به یکدیگر بگویند به من پیامک (سیستم پیام کوتاه تلفنی، SMS) بزن یا ایمیل (پست الکترونیک E.mail) بفرست و..
چنین نگاهی از سوی مدیران صدا و سیما وجود دارد که از برنامهسازان بخواهند شخصیتهای خود را امروزی کنند؟
جواب دادن به این سوال خیلی ساده نیست. خیلی از برنامهسازان تلویزیون زیاد با امکانات و تکنولوژیهای نوین آشنا نیستند. حتی خیلی از مدیران ایمیل ندارند مثلا ترجیح میدهند با فکسکار کنند. واقعیت این است که خیلی از مدیران، تخصصی در مورد رسانهها ندارند. یکی از دلایل مهم هم تغییر مقطعی آنهاست. بهعنوان مثال مدیر شبکه سه که یک شبکه ورزشی است، در یک تغییر سازمانی به یک شبکه دیگری میرود و همین نشان میدهد شبکههای ما هویت ندارند.
شبکه دو قرار است به شبکه تخصصی کودک و نوجوان تبدیل شود. فکر میکنید با پخش کلاهقرمزی که مخاطبان زیادی دارد میتواند مخاطبان این حوزه را به تلویزیون بازگرداند؟
خیر، کلاهقرمزی اعتبارش را از قبل گرفته است. باید نگاه بازتری نسبت به برنامهسازی در تلویزیون صورت بگیرد. چون برنامهریزی در این زمینه وجود ندارد، نمونههای آن مناسبتها هستند همچون عید نوروز. در زمان کوتاهی قبل از عید ساخت برنامههای مناسبتی نوروز شروع میشود که نشان از بیبرنامگی است. ظاهرا هدف برنامههای تلویزیون این است که یکسری شبکه گسترش یابد بدون اینکه با استانداردهای امروز برنامهسازی همخوانی داشته باشند.
شما گفتید اعتبار کلاهقرمزی از قبل گرفته شده است. دقیقا از چه زمانی؟
این اعتبار، زمانی بهوجود آمد که در برخی از شهرهای ایران تنها دو شبکه وجود داشت و برنامهها مانند امروز متنوع نبود. به همین خاطر کلاهقرمزی توانست جای خود را باز کند.کلاهقرمزی لحن راحتی داشت و صمیمیت آن توانست با مردم ارتباط برقرار کند.
چه مسالهای در کلاهقرمزی وجود داشت که توانست ارتباط با مخاطب را در تمام این سالها حفظ کند؟
زمان ساخت کلاهقرمزی، برنامههای دیگری که قابل مقایسه با آن باشد، وجود نداشت. اینترنت و تعداد شبکههای داخلی و کیفیت برنامهها در این حد نبود. خیلی از شهرها به سختی شبکههای تلویزیونی را میدیدند. در واقع برنامههای سرگرمکننده مانند امروز نبودند و بنابر موقعیت کشور، بیشتر برنامههای آگاهیدهنده و تبلیغکننده ساخته میشدند. برای همین در آن زمان پدربزرگها نیز برنامه کودک میدیدند چون برنامههایی برای سن آنها وجود نداشت. در واقع چون تنوع برنامهها و شبکهها مانند امروز نبود، مردم از برنامههایی مانند کلاهقرمزی استقبال میکردند. پس اعتبار کلاهقرمزی مربوط به همان موقع است.
با همه اینها در میان تنوع برنامههایی که درحالحاضر وجود دارد، کلاهقرمزی سه سال پیاپی توانسته است به عنوان پرمخاطبترین برنامهها انتخاب شود. با توجه به اینکه در زمان نوروز پخش میشد و خیلی از بینندگان این برنامه در سفر بودند.
باید دید بچههای کوچک چهار یا پنج ساله و نسل نوجوان ما چقدر این برنامه را دیدهاند. کلاهقرمزی بار نوستالژیک برای نسل جوان پیدا کرده است و برای همین بیشتر بینندگان آن نسل جوان کنونی هستند که با آن بزرگ شدهاند.
کلاهقرمزی نماد چه چیزهایی در نسل جوان است؟
شاید با دیدن کلاهقرمزی حسرت نوعی معصومیت از دست رفته کودکی یا نوعی قناعت روحی در نسل جوان و میانسال زنده میشود. وقتی این برنامه را میبینیم ناخودآگاه میگوییم با چه چیزهای سادهای خوشحال میشدیم. این رفتار، کارکرد صدقهدادن دارد. به این معنی که وقتی به یک نیازمند پولی میدهید، خود را راضی میکنید چون آن مقدار پول دردی از یک نیازمند دوا نمیکند اما خوشحال میشوید که کمک کردهاید. دیدن برنامهها یا کتابهایی که از آنها خاطره داریم، این نکته را به ما گوشزد میکند که هنوز خاطرات سالهای پیش در ما وجود دارند و دوم اینکه با این برنامهها خودمان را پیدا میکنیم و میفهمیم چقدر فرق کردهایم. در واقع برنامههایی مانندکلاهقرمزی بخشی از روزگار سپری شده ما را تداعی میکنند. اینکه برنامهای توانسته است این خاطره را تجدید کند، یک امتیاز محسوب میشود و با تمام کاستیهایی که به آن اشاره کردم، کلاهقرمزی توانسته این خاطرات را تجدید کند