فروغ کیا قهرمان اصلی فیلم بانوی اردیبهشت ( ۱۳۷۶) کارگردانی چهل و دو ساله است که با پسرش زندگی آرامی دارد. اما درگیری او در جریان عشقی پس از سال ها تنهایی، این آرامش را بر هم می زند . دغدغه ی اصلی او در فعالیت هنری – اجتماعی و همچنین زندگی خصوصی اش شناخت مفهوم مادری است . فروغ در سراسر داستان در تلاش است تا این مفهوم را تعریف کند و مصداقی نیز برای آن بیابد . مادر نمونه کیست ؟ مادر نمونه چگونه است ؟ جامعه چه تعریفی از مادر نمونه دارد؟ چه قدر این تعاریف بر آمده از بینشی پدر سالار است ؟ چگونه “انسان بودن” و “مادر بودن” در تعارض با یکدیگر قرار گرفته است ؟ او در زندگی خود به عنوان تجربه ای زیسته و زندگی بسیاری دیگر از مادران جست و جو می کند و در می یابد جامعه مادری را مسئولیت و وظیفه ای سنگین می داند که محدوده ای ندارد در عین حال که هیچ حقی برای مادران قایل نیست . داستان در تهران پیش می رود . اتوبان ها ، خانه ها ، مراکز قضایی ، زندان و بازداشگاه، فضاهای عمومی ، محله های گوناگون و … در طی داستان به تصویر در می آیند و منظری کلی از شهر به دست می آید .
شمع ، عینک ، دفتر، نیمی از چهره ی یک زن و نوشتن ، فضایی متفکرانه از داستانی که روایت خواهد شد به بیننده عرضه می کند . چند راهی در خیابان و تاکسی نشانی از انتخاب ، راه های موجود و کنشگران هستند . فروغ یکی از سرنشینان تاکسی است . کودکان دستفروشی به سمت او می آیند . بیشتر آنان مهاجرند و در بیغوله های حاشیه ی شهر زندگی می کنند . فروغ برای ساختن فیلمش به میان آنان می رود و درباره ی شغلی که دوست دارند در آینده به آن بپردازند می پرسد . در این منطقه خانه ها به ارزان ترین شکل ممکن ساخته شده است . پوشش گیاهی وجود ندارد . کودکان در خارج از اتاق ها وقت گذرانی می کنند . کودکان در دو بستر به تصویر درآمده اند : خیابان های شهر که در آن نقش فروشنده دارند و نه کودک . حاشیه ای که در آن زندگی می کنند و به مثابه ی کودکی از آرزوهای شان می گویند. “وقتی بزرگ شین دوست دارین چی کاره بشین ؟”
نوشتههای مرتبط
: “دکتر، نیروی انتظامی ، افسر، کارگردان، مهندس، معلم ، خواننده ، خلبان .”
میان خیابان های شهر و محیط زندگی آنان همان قدر تفاوت وجود دارد که میان آرزوهای شان و شرایط دستیابی به آن ها. فیلم در ابتدای روایت خود به چندگانگی محیط شهری و بافت های گوناگونی که در یک شهر می تواند وجود داشته باشد ، می پردازد . در بازگشت فروغ به خانه، محیط سکونت دیگری پیش روی مخاطب قرار می گیرد: آپارتمانی که مقابل آن گیاهانی نگهداری می شوند . فردی ( سرایدار) مسئول انجام امور ساختمان است . داخل آپارتمان با تابلو، گلدان ، قاب عکس و … تزیین شده است . مبل ، میز ، تلفن پیغام گیر ، تخت خواب ، حجم بالای مواد خوراکی طبقه و فرهنگ ساکنان را بازتاب می دهند. اما این محیط که تدایی کننده ی زندگی طبقه ی متوسط است محیطی امن نیست . همسایگان در جریان زندگی خصوصی یکدیگر قرار می گیرند . ( مشاجره ی زن و شوهر در راه پله ) صداهای یکدیگر را می شنوند .( صدای موسیقی پسر فروغ و دوستانش ) این بازنمایی ها با فروغ در ساخت فیلمش همراه می شود و در تک تک فضاهایی که او برای ساخت اثرش و ملاقات با مادران به آن جا وارد می شود ؛ ادامه می یابد . تضاد طبقاتی در مقایسه ی این فضاها بایکدیگر به چشم می آید . بافت شهری نیز شامل مجموعه ای از خانه های اشرافی و قدیمی ، آلونک ها، آپارتمان ، خانه های محقر قدیمی و … است . به طور کلی در دوران مورد نظر شهر چهره ی غالبی ندارد . اتوبان ها و تنهایی فروغ در فیلم در کنار هم قرار گرفته است ؛ گویا شهر علارغم آن که فضاهای ارتباطی زیادی ( کافه ها ، رستوران ها ، سالن های نمایش و … ) دارد ، نمی تواند فضایی برای ارتباط باشد.زیمل :” فرد در شهر زیر فشار نیرو هاى مختلف قرار مى گیرد که در وى احساس نامطبوعى ایجاد کرده و او را به گوشه گیرى واداشته و سبب مى شوند از دیگران فاصله بگیرد. بدین ترتیب فرد گرایى در شهر به یک منبع اصلى براى فرایند تفاوتگذارى اجتماعى تبدیل شده و مى تواند هویت هاى شهرى متعددى ایجاد کند. (فکوهى ١٣٨٣: ١٧٧) فروغ قادر به صحبت کردن با کسی نیست . او با آن که به ملاقات افراد بیشماری می رود و درباره ی مسایل اجتماعی تحقیق می کند حتا نمی تواند با پسرش که نزدیک ترین فرد به اوست ، گفتمانی داشته باشد . صحبت های آنان در میانه قطع می شود . فروغ با دکتر رهبر ( مردی که دوست می دارد. ) بسیار سرد برخورد می کند . ارتباط عاطفی آن ها از خلال نامه های شان پیش می رود . زنان بسیاری در داستان حضور دارند . زنانی که با هر بضاعتی از دانش کار می کنند و تلاش شان اینست که فرزندان شان آسایش بیشتری داشته باشند . مادرانی که فرزندان شان را در جنگ از دست داده اند و با سرزدن به مزار فرزند خود را آرام می کنند . مادرانی که فرزندان شان کشور را ترک کرده اند ، زندانی اند و یا معلولند . آن ها مادری را پذیرفته اند و با عشق میانه ای ندارند . ارزش های دیگری نیز مطرح می شود . در راه تولد در پی بحثی در خودرو وقتی پسران جوان از تفاوت دیدگاه خود با والدین صحبت می کنند ؛ دختر نوجوانی که همراه برادرش است می گوید :
“ای کاش ( والدش ) مثل خانوم کیا بود ، به من که خیلی بیشتر تو گیر می ده ”
برادر : ” اونو که حق داره ، بلا خره پسری گفتن ، دختری گفتن ”
یا در جای دیگری گفته می شود : ” وقتی زنی و میانسال و مادر نمی تونی از عشق بگی .همین که بگم می خوام با مردی که دوست دارم ازدواج کنم ، کافیه که تاج مادری رو از سرت بردارن . ”
پس از دستگیری مانی در جشن نیز مسئول پرونده دلیل حضور مانی در مهمانی را نبود سرپرست ( مرد) می داند .
این دیالوگ ها حامل ارزش هایی هستند که جامعه ی پدرسالار آن ها را ساخته است و در نسل ها ی آینده درونی می کند. « مفهوم ارزش، به گروهى از رفتارها یا باورهاى اجتماعى اطلاق مى شود که مورد پذیرش جامعه اند و وجود یا بروز آن ها در کنشگران اجتماعى، سرمایه یا حیثیت اجتماعى آن ها را بالا مى برد. مفهوم ارزش عمدتن مفهومى است که در حوزه ى عرف، یعنى روابط اجتماعى غیر رسمى و خارج از چارچوب قانون، تعریف مى شود. این عرف مى تواند عرف اجتماعى و اخلاقى یا عرف دینى باشد. »( فکوهى ١٣٩٠: ١٢٢-١٢١)« منظور از آداب و رسوم مجموعه اى از رفتارها و باورهاى اجتماعى است که طى دراز مدت در جامعه اى خاص شکل گرفته و جا افتاده اند، بى آن که تمام آن ها لزومن مورد توافق و اجماع همه ى کنشگران باشند.» (همان ١٢۵-١٢۶)
ریشه ی این باورها و عرف را می توان این طور توضیح داد:
« در تقابل میان حوزه ی عمومی و حوزه ی خانگی ، با استناد به تقسیم کار نخستین میان انسان ها که انگلس نیز در کتاب منشا خانواده … به آن اشاره کرده است ، دو حوزه ی تفکیک شده به وجود می آید . حوزه ی خانگی حوزه ایست که در اختیار زن قرار می گیرد زیرا اوست که باید از کودک نگهداری کند و آن ها را تا مرحله ی به استقلال رسیدن همراهی کند . در مقابل این حوزه ، حوزه ی عمومی به تامین معیشت اختصاص دارد که به وسیله ی مرد انجام می گیرد . رابطه ی میان این دو حوزه تعیین کننده ی رابطه ی زن و مرد است به صورتی که هر اندازه اختلاف میان دو حوزه بیشتر باشد و حوزه ی عمومی قدرت بیشتری داشته باشد ، استیلای مرد بر زن افزایش می یابد . »( فکوهی ۱۳۸۴: ۲۳۸)درجه ی شرکت زنان در تولید مادی بنابر جوامع مختلف بسیار متفاوت است . گرچه با افزایش میزان اشتغال زنان در جامعه نابرابری کمتر شده است ، اما نابرابری در برخی شاخه های تولید مادی مانند حوزه ی سیاسی و حوزه ی مدیریتی کاملن مشهود است . ( همان ۲۳۹)
بازنمایی نیروی انتظامی ، گشت شب ، دادسرا و دفتر رسیدگی به جرایم نیز قابل توجه است . در فیلم می بینیم که چگونه نیروی انتظامی در شب جشن تولد وارد حوزه ی خصوصی می شود و از دور هم جمع شدن چند نوجوان جرمی قضایی ساخته می شود . ورود به حوزه ی خصوصی حسی از نا امنی ایجاد کرده است . مانی در باز گشت به خانه زمانی که در حال حمام کردن است بسیار عصبی با مادر خود صحبت می کند . ودر شب دیگری با گشت خیابانی که مجموعه ای از رزمندگان دفاع مقدس است درگیر شده ، با خشونت به یکی از آن ها حمله می کند . رزمنده در داستان شخصیت منفی ندارد . فروغ را درک می کند و از جرم مانی می گذرد . فروغ موفق می شود فضای گفتمانی سالم را میان دو نسل ( مانی و رزمنده ) به وجود بیاورد.
در بانوی اردیبهشت تهران شهری شلوغ با شهروندانی متنوع از نظراعتقادی ، اقتصادی و … است . افراد در تهران شهری که علارغم پر جمعیت بودن که می تواند ؛ شانس های انتخاب بیشماری برای مراوده به فرد بدهد ؛ تنها هستند . نیروی انتظامی که بایست حافظ امنیت باشد ، عامل اضطراب است . زنان در پایتخت که نقطه آغاز تحولات و پیشرفت است ؛ با اندیشه ی سلطه گرانه ی مردانه درگیرند . نسل جوان در تلاش اثبات اندیشه خود است . در نگاهی کلی در بانوی اردیبهشت تهران میدان در گیری سنت و مدرنیته است .
منابع :
فکوهى ، ناصر / مبانى انسان شناسى / تهران : نى ١٣٩١
فکوهی ، ناصر / تاریخ اندیشه و نظریه های انسان شناسی / تهران : نی ۱۳۸۴، چاپ سوم