ذهن انسان با اندیشه تعریف میشود و اندیشه ها حرکتهایی درونی هستند، در عین حال انسانها محصول شرایط زندگی خود هستند و از این رو تغییر شرایط، همهی آن چیزی است که برای تغییر رفتار انسان لازم محسوب میشود. ذهن انسان همچون دوربینی است که اطلاعات دریافتی از جهان بیرون را ضبط می کند و جهان را از طریق مقولات و اشکال شهودی میسازد و جنبههای عمدهی جهان پیرامونی را میآفریند. ذهن انسان طی زمان شکل میگیرد و تکامل مییابد و ممکن است در فرهنگهای متفاوت موجود در یک زمان، سطوح متفاوتی از رشد را تجربه کرده باشد. ذهن در دادوستد با جهان تکامل مییابد و همچنان که می فهمد و سعی در درک جهان میکند، مفاهیم پیچیدهتری را شکل میبخشد و با تولید چنان مفاهیمی خود را نیز تغییر میدهد چرا که ذهن و جهان با هم تغییر میکنند.
انسان خود و جهان پیرامونش را با فعالیت در این جهان تغییر میدهد. این دگرگونی، به عنوان فعالیت واقعی و نه صرفاً در قلمروی اندیشه، صورت می گیرد. انسان خود را در طبیعت تحقق میبخشد. او جهان را نه فقط با تغییر روش مفهومسازی از آن، بلکه با دگرگونی فیزیکی آن تغییر میدهد. انسان با تغییر جهان و با پرورش مهارت های جدید، خود را و همچنین نیازهای خود را تغییر میدهد و این به نوبهی خود به وجود آورندهی اشکال نوین تعامل میشود، که جنبه ی دیگری از فعالیت عملی ماست. انسانها نیازهای فردی و جمعی دارند و این نیاز است نه تصورات فردی که شکل عمدهی تعامل با جهان را تعیین میکند. انسانها اشکال هر دم پیچیدهتری از تعامل اجتماعی را تکامل میبخشند و این موضوع خود نیازهای جدیدی را در فرایندی جاودانه ایجاد میکند.
نوشتههای مرتبط
● از خود بیگانگی
از خود بیگانگی به معنای اعم آن به احساس ناشی از در همریختهگی و یا سردرگمی اشاره دارد. از خود بیگانگی در اساس یک حقیقت عینی زندگی ماست و ما ممکن است بدون آن که خود بفهمیم، دچار از خود بیگانگی شویم. مسالهی اصلی این است که دو چیزی که به یکدیگر تعلق دارند، از هم جدا میشوند. غلبه بر از خود بیگانگی مستلزم بازگرداندن این دو عنصر، به نوعی رابطهی مطلوب است.
کار بیگانه شده، نمونه از روند گسست گوهر شخصیتی کارگر از هستی اوست و کارگران در نظام سرمایهداری به گونه ای زندگی میکنند که گوهر خود را بروز نمیدهند. انسانها الزاماً موجودات مولدی هستند اما تحت نظام سرمایه داری آنها در مسیری غیر انسانی تولید میکنند.
در نظام سرمایهداری، دستمزد کارگران عملاً و به صورت نسبی در سطح حداقل است و سرمایه داران در موقعیت چانهزنی بهتری هستند و کارگر باید خود را آمادهی پذیرش دستمزد پایینی کند که پیشنهاد خواهد شد، دستمزدی که فقط برای زنده نگهداشتن کارگر و خانوادهاش کفایت میکند. با کار توانفرسا کارگر باید شرایط دشوار را بپذیرد که منجر به کار اضافی و مرگ زودهنگام وی می شود. کار به یک کالا تبدیل شده و مانند هر کالای دیگری در بازار خرید و فروش میشود. زندگی کارگر تحت سلطهی نیروهای بیگانه درآمده و تقاضایی که زندگی کارگر وابسته به آن است، بر پایهی خواسته و تمایلات سرمایهداران شکل میگیرد. کارگر دیگر خودش نیست و باید موجودیت خود را با خواسته دیگران هماهنگ کند و به نوعی از خود بیگانه شده است.
ما انسان ها در جهان خود بیگانهایم. اقتصاد سرمایه داری برخی رفتارها را منطقی و بعضی دیگر را غیر منطقی نشان می دهد. بازار، محصول و دستاورد خود ماست و ما را به این نتیجه میرساند که تحت سیطرهی محصول خود درآمدهایم و اگر چه بازار محصول خود ماست، بر ما اعمال کنترل میکند. ما سلطهی کامل مادهی بیجان بر انسانها را تجربه میکنیم.
انسان توانایی تولید آزادانه را دارد به این معنا که میتواند مطابق با آگاهی خود و به روش های پیشبینی شدهای تولید کند و محدودیتی برای این نوع تولید وجود ندارد. در نظام سرمایهداری فقط عدهای بس کمشمار از این جنبهی گوهری خود بهرهمند میشوند. انسانها درگیر تقسیم کاری پیچیدهاند که فراتر از حوزهی تولید در معنای محدود آن، میرود.
در نظام سرمایه داری انسان از جنبه ی گوهر وجودی اش بیگانه می شود و اکثریت بزرگی از نیروی کار به روشی کار می کنند که ویژگیهای متمایز انسانی آنها را به کار نمیگیرد. آن ها به جای استفاده از خلاقیت و توانایی خود در پاسخگویی به چالش های گوناگون، به شیوه ای تکراری به تولید مشغولند. بسیاری از کارگران آن بخش از توانمندیهایشان که بیشتر به کار گرفته میشود، هنگام رفت و آمد به محل کار است.
چهار طریقی که در نطام سرمایه داری انسان ها را خویش بیگانه می سازند عبارتند از:
۱) بیگانگی از محصول،
۲) بیگانگی از فعالیت مولد،
۳) بیگانگی از گوهر بشری
۴) بیگانگی از دیگر مردم.
• دانش آموخته کارشناسی ارشد علوم سیاسی. http://sadrolgharavi.blogfa.com
مآخذ
۱. پاپنهایم، فریتس (۱۳۸۷) از خودبیگانگی انسان مدرن، ترجمه مجید مددی، تهران: نشر آگه.
۲. فروم، اریک (۱۳۸۵) سرشت راستین انسان، ترجمه فیروز جاوید، تهران: نشر اختران.
۳. Meszaros, Istvan (1972) The necessity of social control, London: The Merlin press.