کمتر از بیست سال پیش در تابستان اشترانکو مملو از برف بود، باغ های روستا شاداب و سربز بودند، آب از دره ها و چشمه های مختلف سرازیر می¬شد و پسران روستا هر روز در در هوای معتدل شده از یخ و برف اشترانکوه فوتبال بازی می کردند و در جوشا (شاه جوی ها) شنا می کردند. امروز اما چنین روستایی وجود خارجی ندارد اشترانکوه در زمستان نیز به سختی تا نیمه برف می گیرد، نهرها و چشمه ها در حال خشک شدن هستند، جوشا دیگر تنها در خاطرات وجود دارد و نسل جدید آنرا ندیده است، باغ های روستا اکثرا خشک شده اند، آب چاهای عمیق به طور نگران کننده ای در حال کم شدن است، عشایر استان های لرستان و خوزستان به دلیل خشک شدن چراگاه هایشان بدون برنامه و در برهه زمانی کوتاهی در روستاها سکنی گزدیده اند و این خود باعث چالش های اجتماعی فراوانی شده است. بسیاری به شهرها مهاجرت کرده اند. هوا دیگر معتدل نیست و در تابستان گرمای سخت و گردوغباری که از عراق می آید جایگزین آن شده است. در این بیست سال آشکارا دنیایی از بین رفته است و دنیایی با دورنمای به نحوی فزاینده رعب آور جایگزین آن شده است. بهترین بیان برای توصیف این وضعیت تعکیس شعار خانواده استارک در سریال بازی های تارج و تخت است: تابستان در راه است و پر از وحشت.
خشکسالی پدیده ای است که بیش از یک دهه است که گریبان سرزمین ما را گرفته است و بخش وسیعی از کشور ما را با چالش روبرو کرده است و در این بین وضعیت بسیاری از استان ها به درجه بسیار هشداردهنده ای رسیده است. آنگونه که شاهرخ فاتح، رئیس مرکز خشکسالی کشور می گوید « برخی استانهای کشور چون فارس که به عنوان یکی از قطب های کشاورزی کشور مطرح است از خشکسالی انباشته شده رنج میبرد. علاوه بر آن بخشهایی از استانهای یزد، کرمان، خراسان شمالی، خراسان رضوی، خراسان جنوبی، سیستان و بلوچستان، تهران، البرز، قم، خوزستان و چهارمحال و بختیاری وضعیت نگران کنندهای دارند.» ( خبرگزاری ایسنا، ۱۸ آبان ۹۵). در این روند ده ها هزار روستا خالی از سکنه شده اند و بسیاری از روستا ها و شهرها حتی در تامین آب شرب با چالش های جدی مواجه هستند. این خشکسالی چنان شدید است که به قول حمید چیت چیان، وزیر نیرو، ادامه بقای تمدن ایرانی را در معرض تهدید قرار داده است. ( خبرگزاری تسنیم ۵ مرداد ۹۵) و آنگونه که عیسی کلانتری وزیر کشاوری سابق و مشاور معاون اول رئیس جمهوری در امور آب، کشاورزی و محیط زیست میگوید ممکن باعث یک مهاجرت جمعی و اجباری در دهه های آینده شود: «عیسی کلانتری، وزیر کشاورزی دوران سازندگی در این جلسه با اعلام آمار تکان دهنده از ذخایر آبی کشور گفت: ایران با بهره برداری از ۹۷ درصد آب های سطحی خود عملا تمام رودخانه های خود را خشک کرده است و دیگر آبی در طبیعت باقی نمانده است. او ادامه داد: این موضوع به معنای آن است که اگر به همین وضع ادامه دهیم حدود ۷۰ درصد ایرانیان یعنی جمعیتی معادل ۵۰ میلیون نفر برای زنده ماندن ناچار به مهاجرت از کشور هستند» ( روزنامه شهروند ۷ اردیبهشت ۹۴). شاید در اینجا این بحث مطرح شود که این جمعیت می توانند به مناطقی در زاگرس و همچنین به استان های گیلان و مازندران مهاجرت کنند اما آیا این نقاط و به خصوص دو استان شمالی چنین پتانسیلی دارند و آیا ورود چنین جمعیتی در نهایت خود این مناطق را با خطر مواجه نمی کند؟
نوشتههای مرتبط
در چند سال اخیر پیشنهادهای مختلفی برای مواجهه با این وضعیت هولناک ارائه شده است از جمله واقعی کردن قیمت آب، تغییر در شیوه های آبیاری و مدرن سازی آنها، احیا و ایجاد کاریزها و هدایت آب های سطحی به زیر زمین، نوسازی شبکه های فاضلاب، ایجاد شوراهای آبی محلی، آموزش مردم در مصرف بهینه آب و نحوه تطبیق با شرایط خشکسالی، واردات آب از تاجیکستان، شیرین کردن آب دریا و غیره. البته تکنولوژی هم نوید های خوبی می دهد و دستگاها و شیوه هایی برای گرفتن آب از هوا و گرفتن بخار آب نزدیک دریا ایجاد شده اند. درست است که همه این راهکارهای مفید باید مدنظر قرار گیرند اما نکته اینجاست که تمام این راهکارها واکنشی اورژانسی در برابر خشکسالی هستند و در نهایت حتی اگر ملاحظات تکنولوژیک و مالی را در نظر نگیریم مسئله آب همچنان به صورت حل ناشده باقی می ماند. ورای همه این راهکارها ایده تطبیق در برابر خشکسالی یا آنگونه که مهدی زارع، رئیس کمیته مخاطرات طبیعی انجمن مخاطرهشناسی ایران می گوید تاب آوری در برابر آن وجود دارد « همانطوری که اجداد ما با آسیبهایی همچون زلزله و سیل کنار آمدهاند، ما هم باید شیوه زندگی را تابآوری کنیم. باید با همین اقلیمی که داریم، تابآوری اقلیمی پیدا کنیم. شیوههای استفاده از انرژی و آب و… را تنظیم کنیم و برنامه داشته باشیم. باید ببینیم برای ایران ۵٠ سال آینده چه جمعیتی، چه شرایطی و چه تصویری داریم. زیرا اتفاقاتی که درحال رخ دادن است، آسیبپذیریمان را بیشتر میکند، باید برنامه داشته باشیم و تابآوری اقلیمی پیدا کنیم.» (روزنامه شهروند ۱ آذر ۱۳۹۴). اما آیا می توان راهکار دیگری یافت که صرفا به ایده تاب آوری در برابر خشکسالی بسنده نکند؟ در این نوشتار فرضیه این است که پروژه ایران رود این پتانسیل را دارد که نه تنها باعث از بین رفتن مسئله خشکسالی شود بلکه این توانایی را دارد که آب و هوای ایران را به نحوی ریشه ای تغییر دهد. اما پروژه ایران رود چیست؟
ایده پروژه ایران رود در دهه ۴۰ شمسی توسط مهندس ایرانی هومان فرزاد مطرح شد. در این طرح پیشنهاد شده بود که کانالی بین دریای خزر و خلیج فارس حفر شود و در مسیر نیز سه نقطه پست در فلات ایران یعنی جازموریان، دشت لوت و دشت کویر نیز با آب انتقال داده شده از اقیانوس پر شود. این ایده چندین بار دیگر مطرح شده است و حتی در دولت هاشمی رفسنجانی نیز مطالعاتی توسط کارشناسان حوزه های مختلف بر روی آن انجام شده است. مخالفت های زیادی با این طرح شده است که مهترین آنها عبارتند از غیر عملی و غیرعلمی دانستن این طرح، هزینه بر بودن آن، امکان ایجاد زلزله، شوری آب های زیر زمینی، از بین رفتن مناظر و محیط زیست کویری، عدم توانایی تکنولوژیکی در اجرای آن، تحریم های بین الملی و غیره ( برای شرح کامل تری از مخالفت ها بنگرید به خبرگزاری تابناک،« پشت پرده اتصال دریای خزر به خلیج فارس» ۲۳ فروردین ۹۵). نکته ای که درباره همه این مخالفت ها وجود دارد این است که مانند دفاعیاتی که از طرح می شود همگی فرضیه هستند.
بنا به گفته دکتر علی فراستی که یکی از اصلی ترین مدافعان این طرح است، پروژه ایران رود قابل اجرا است و می توان منابع مالی آن را با سرمایه گذاری های بین المللی تامین کرد و توانایی اجرای آن از نظر فنی هم در کشور وجود دارد. مزایای بسیاری می توان برای این طرح برشمرد از جمله: از بین بردن چندین منبع ایجاد ریزگرد که خود تهدید بسیار جدی ای برای کیفیت زندگی در ایران است، امکان پرورش ماهی در سطح کلان در سه دریاچه، ایجاد یک مسیر ترانزیت کالای بسیار استراتژیک بین الملی که درآمدی ابدی برای کشور به همراه خواهد داشت، ایجاد شهرهای جدید و رونق صنعت گردشگری، همچنین امکان شیرین سازی آب این سه دریا و انتقال آن به مناطق اطراف، شارژ سفره های آب زیر زمینی و غیره. اما مهترین امکانی که این طرخ ایجاد می کند این است که امکان تغییر اقلیم در آن نیز بسیار امید بخش است. در اینجا نقل قولی نسبتا طولانی از دکتر فراستی ارزشمند است، فراستی پس اشاره به اینکه منطقه گندم بریانک در دشت لوت گرمترین نقطه در کره زمین است به نحوی که آن را ” بخاری کره زمین” نامگذاری کرده اند، می افزاید « یک فرضیه ای هست که می گوید تابش نور خورشید به کویرهای مرکزی ایران باعث می شود بخشی از حرارت جذب زمین شود و بخشی به جو زمین بازتاب پیدا کند ولی بدلیل انباشت گازهای گلخانه ای در جو زمین بخشی از این نور ماوراء قرمز از جو عبور نمی کند و دوباره برمی گردد به فضای ایران. این بازتاب اشعه قرمز باعث نازا شدن ابرها و باعث کاهش بارندگی در ایران می شود. حالا اگر ما این «بخاری» را خاموش کنیم و از کنش و واکنش نور خورشید جلوگیری کنیم، چه اتفاقی می افتد؟ یک فرضیه می گوید این امر می تواند ابرهای نازای ایران را باران زا کند. صحت این فرضیه باید مورد مطالعه قرار گیرد. حتی اگر این نتیجه گیری بدست نیاید، که به نظر ما بدلیل وجود کوه در اطراف کویرها نتیجه می دهد، یک دانشی هست به نام تاثیر دریاچه (Lake Effect) به این معنا که اگر سطح آب دریاچه ۱۵ درجه خنک تر از بادی باشد که از سطح دریاچه عبور می کند، تبخیر آب را به باران تبدیل می کند. این فرضیه در دریاچه های دیگر نقاط جهان ثابت شده است و ما اگر آب را به کویر ایران انتقال دهیم بدلیل اینکه اطراف این دریاچه ها کوه قرار گرفته و وزش باد که بیشتر از سمت شمال غرب است و می تواند این اختلاف حرارت را حداقل در زمستان ایجاد کند و آب تبدیل به رطوبت هوا و بارندگی شود.» ( روزنامه پیام ما، ۲۳ مرداد ۹۵). دکتر محمود شاهبداغی نیز فیلمی بسیار جالب از شبیه سازی فرایند انتقال آب در یوتیوب قرار داده اند. در این فیلم توضیح داده می شود که با ترکیب روش سنتی حفر قنات می توان آب را از بندر عباس به دامنه جازموریان برد و از آنجا با پمپاژ تا ارتفاع چندصد متری برد و پس از پر شدن جازموریان می توان دوباره با حفر قنات یا کانال آب را به دشت لوت و دشت کویر انتقال داد. از مجموعه بحث های دکتر فراستی و دکتر شاهبداغی می توان به این نتیجه رسید که با تمام ابهامات و ترس هایی که درباره تبعات این پروژه وجود دارد چنین طرحی قابل اجرا است و تنها یک تصمیم ملی را می طلبد. در مورد این طرح کلمات، فرضیه ابهام، ترس و تصمیم بسیار مهم هستند در ادامه با رویکردی ملهم از نظریه جامعه ریسک و مفهومی که طبیعت در آرای ژیژک، فیلسوف اسلوونیایی، دارد به علت پررنگ شدن این کلمات و رابطه آنها با بحران زیست محیطی خواهیم پرداخت.
نظریه جامعه ریسک توسط جامعه شناس آلمانی اولریش بک و جامعه شناس انگلیسی آنتونی گیدنز عرضه شده است. نظریه جامعه ریسک بر آن است که ریسک هایی که جامعه را تهدید می کنند ناشی از مدرنیته و تغییراتی است که در نتیجه خود تمدن شکل گرفته است. ریسک های مدنظر این نظریه ریسک هایی است که احتمال وقوع آنها کم است اما اگر هر یک از این ریسک ها که نمونه های آن عبارتند از گرم شدن کره زمین، تغییراتی ژنتیکی، آلودگی مواد غذایی و غیره اتفاق بیافتد پی آمدهای بسیار فاجعه باری خواهند داشت. این ریسک ها برخلاف ریسک هایی که جوامع گذشته را تهدید می کرده اند ریسک هایی مصنوعی هستند: « یکی از جنبه های حیاتی هر یک از این ریسک ها این است که این ها “ریسک هایی مصنوعی” هستند، یعنی محصول دخالت انسان در جهان طبیعی اند. به علاوه این ها دخالت هایی چنان اساسی هستند که دیگر نمی توانیم فرصت بدهیم طبیعت خود را اصلاح کند و به این ترتیب مسئله را برای ما حل کند چون هر ریسکی متضمن از جا به در شدن خود طبیعت است. بدین ترتیب تنها راه کاهش تاثیر این ریسک ها دخالت های علمی و تکنولوژیک بیشتر است» ( مایرس، ۱۳۸۵، ۶۹) یکی از اصلی ترین تبعات این ریسک ها ایجاد ابهام است و معمولا کارشناسان نمی توانند گستره مهلکه ای که نتیجه این ریسک ها است را مشخص کنند و دقیقا در این وضعیت دانش نسبت به ریسک و لزوم عمل و تصمیم در برابر آن است که ما با بن بست جامعه ریسک مواجه می شویم « بن بست نهایی جامعه ریسک در این گسست بین دانش و تصمیم نهفته است، گسست بین زنجیره دلایل و عملی که معمای سخت را حل می کند: کسی نیست که ” واقعا بداند” پی آمد جهانی ریسک چیست- در سطح دانش عینی، وضعیت به نحوی ریشه ای ” غیر مشخص” است- اما با این وجود ما مجبور به تصمیم گرفتن هستیم» (Zizek,1998,150) در جامعه ای که با ریسک مواجه شده است ما دائما مجبوریم درباره اموری تصمیم بگیریم که با اینکه دانش درستی از آنها نداریم اما به نحو سرنوشت سازی به آینده ما شکل می دهند. معمولا کارشناسان محیط زیست با طرح ایرانرود مخالفت می کنند و آنگونه که دکتر فراستی گفته است دقیقا مشخص نکرده اند که به چه دلایلی با طرح مخالف هستند. البته مشخص است که ابهامات طرح و عدم یقین درباره تبعات طرح است که این کارشناسان را از ارائه علت باز داشته است اما چیزی که باید گفت این است که با وجود عدم دانش درست از طرح، ما به دلیل اینکه در برابر خطر خشکسالی کشورمان را نجات دهیم چاره ای جز تصمیم نداریم حتی اگر این تصمیم صرفا منوط به احیای تحقیقات درباره این طرح باشد.
نکته دومی که در جامعه مواجه شده با ریسک به خصوص در بحران زیست محیطی می تواند از تصمیم به موقع جلوگیری کند داشتن مفهوم نامناسبی از طبیعت است. بر اساس این مفهوم طبیعت دارای یک ریتم و تعادل ثابت است که با دخالت انسان بر هم زده شده است. اما چنین تصوری درست نیست مثلا اگر نحوه به وجود آمدن نفت را در نظر بگیریم می بینیم که یک فاجعه تمام عیار قبل از وجود انسان باعث از بین رفتن موجودات زنده شده است و به مرور بقایای آنها تبدیل به نفت شده است. در نهایت نکته این است که طبیعت مادر مهربانی نیست که باید به هر قیمت از افعال بر هم زننده انسان در امان بماند راست این است که خود طبیعت فاقد نظم است « شاید باید تاکید کنیم که طبیعت وجود ندارد، طبیعت به مثابه یک مدار متعادل زمانمند که توسط بی ملاحظگی انسان از ریل خارج شده، وجود ندارد. خود ایده انسان به عنوان یک ” مازاد” با توجه به مدار متعادل طبیعت در نهایت باید رها شود» (Zizek, 1992,38). حال نکته اینجاست که مهمترین دلیل مخالفت با پروژه ایران رود دقیقا بر می گردد به این ایده طبیعت ذاتاً متعادلی که باید از دستبرد انسان در امان باشد. اما اگر وظیفه تاریخی و در عین حال حیاتی ما گسستن هر چه بیشتر از این ایده و دخالت هر چه بیشتر تکنولوژیک در طبیعت به مثابه یک جریان نامتعادل باشد چه؟ و آیا اصلی ترین دخالت تکنولوژیک ما در این طبیعت پروژه ایران رود نیست؟ اگر جواب این دو پرسش مثبت باشد باید یک عزم ملی برای تحقیق درباره این پروژه و اجرای آن شکل گیرد و رابطه دولت و ملت نیز باید چنان مستحکم باشد تا با همکاری از این بن بست زیست محیطی بیرون بیایند.
منایع:
۱- مایرس، تونی، ۱۳۸۵. ” اسلاوی ژیژک”. ترجمه فتاح محمدی. نشر هزاره سوم. زنجان.
– Zizek, slavoj. 1992. “ looking awry: an introduction to Jaques Lacan through popular culture.MIT press. Cambridge, Massachusetts, London, England.
– Zizek, slavoj. 1998. “Risk society and its discontents” published in Historical Materialism 2 (1):143-164 (1998)
این مطلب در چارجوب همکاری با مرکز خدمات روان شناختی سیاووشان منتشر می شود.