آلموند، یان،۱۳۹۰،تصوف و ساختار شکنی: یک پژوهش تطبیقی، ترجمه ی رادمهر، فریدالدین،تهران: نشر پارسه،چاپ اول، ۲۵۲ صفحه
موضوع این کتاب تقابل نظریههای «ابن عربی» و «ژاک دریدا» است. در این کتاب تلاش بر آن است که به پژوهش تطبیقی افکار «ابن عربی» و «ژاک دریدا» پرداخته شود. نگارنده در این اثر میکوشد «حیرت و متن» را در نظریههای این دو دانشمند مطالعه کرده و مشترکات آنها را بیان نماید تا به این وسیله هم عرفان اسلامی را به مخاطب معرفی نموده و هم پیرامون تفکر غربی سخن بگوید.
نوشتههای مرتبط
مسلماً موضوع این کتاب اثبات این داعیه نیست که ابن عربی یک اگزیستانسیالیست یا یک مابعد ساختارگرا در همۀ دورانها بوده است، چنانکه پاموک به شوخی بیان کرده است. مرجح آن است که کوشیده شده تا تصوف و ساختارشکنی درک شود. چهرههایی نظیر دیونیسیوس مجعول، مایستر اکهارت، شانکارا، لائوتسه و نیز عینالقضاه همدانی در حوزۀ ساختارشکنی محلی از اعراب یافتهاند که حاصل فرضیات کلمهمحوری در بطن ایمان مقبول خویش بوده است و از مابعد الطبیعۀ فقیهانۀ خویش بیش از مراجع روحانی جان سالم به در بردهاند. یقین است یک قصد از این بررسی نشاندادن این معناست که چگونه یک مرحله از ساختارشکنی را میتوان در آرای ابن عربی یافت؛ به هرحال ساختارشکنی در این ساحت ممکن است؛ ولی بعید است بتوان شیخالاکبر را به مابعدساختارگرایی از جنس قرون وسطایی بازگرداند. در این بررسی به طرح پرسشهایی اساسی مبادرت میشود؛ از قبیل: ارتباط دقیق میان این دو متفکر چیست؟ چگونه قیاسی میتواند مصطلحات شیخالاکبر، یک صوفی تمام عیار را با آثار یک نظریهپرداز فرانسوی مطابقت دهد؟ آیا استعارات و استراتژیها و بنمایههای ساختارشکنی معانی آنها را بتمامه در متون مورد قیاس با تصوف تغییر دهد؟ آیا ابن عربی میتواند به ما بیاموزد چگونه آثار و افکار دریدا را به گونهای متفاوت بخوانیم یا برعکس به لطف دریدا، ابن عربی را بهتر دریابیم؟
باید گفت که علاقۀ دریدا به اسلام بسیار اندک و ناچیز بوده است. وی به تصوف علاقه داشت و به عبارت دقیقتر طرقی هست که در میانشان بسیاری از شارحان و مفسران کوشیدهاند که یا دریدا را به مثابۀ یک عارف/اهل کلام سلبی عرضه دارند یا آنکه او را چهرۀ سرشناس از حوزۀ فکری نفوسی نظیر اکهارت و دیونیسیوس مجعول معرفی سازند که اینان اسلاف ساختارشکنی بودند.
دریدا فیلسوفی یهودی و فرانسوی است و ابن عربی فیلسوفی اندلسی و مسلمان. یکی متعلق به قرن بیستم است و دیگری متعلق به قرن سیزدهم. دریدا شاگرد منتقد هایدگر و همآواز با فوکو است و ابن عربی شاگرد شیوخ اندلسی و مقدم بر مولانا. دریدا را به ساختارشکنی میشناسند؛ یک فیلسوف معاصر او گفته است: «من نمیدانم منظور دریدا از این کلمه چیست؟ و اگر از خود دریدا در احوال گوناگون چنین پرسشی میشد، شاید پاسخهایی بس متفاوت به آن میداد».
سعی دریدا این بود که خوانندۀ خویش را به متن و موقف نویسنده متن آشنا کند. این کوشش دریدا را شاید بتوان در متنی که نویسنده خود مدعی است که نگارنده متن است، دریافت؛ اما ابن عربی میگوید متن از او نیست، بلکه از دیگری است و این همان ماجرایی است که در حوزۀ دین به نام وحی میشناسند.
شاید بدبینانه و البته غیرمنصفانه به نظر برسد؛ به هر دلیلی که دریدا نخواسته باشد از عرفان و تصوف اسلامی سخنی گوید؛ اما یک نکته روشن است: دریدا بخشی از هرمنوتیک و تفسیری را فراهم میآورد که تنها الهیات سلبی میتوانست تقدیم دارد. میگویند سکوت وی «ثابتترین امکان ذکر بلا ذکر یا آپوفاسیس» است که وی میتوانست دربارۀ اسلام ارائه دهد. خواه مهربانانه باشد یا نباشد، بدیهی است که سنتهای اسلامی تعلق به اموری دارد که بسی افراطیتر از آن است که یک مابعدساختارگرا بخواهد دربارۀ آن مطلبی بنگارد. اسلام همان غریب و غیریت است است که بار دیگر سخن از آن نتوان گفت، غیری که به سادگی برون از آن است که بتوان در نقد الهیات سلبی در حوزۀ مسیحی جایی برایش یافت.
در این کتاب نشان داده میشود که در پاسخ این رفتار، چطور کتب ابن عربی فارغ از ابهامات زهد اسلامی و صوفیگری، در مصطلحات عرفانی شرقی تثبیت شد و در عمل همین مباحث و پرسشها و حرکتها را با مشابهت بسیار میتوان در وجوه سرشناس غرب یافت. سوء ظن ابن عربی دربارۀ تفکر عقلی/مابعدالطبیعی، وقوف وی بر قدرت خلاقۀ زبان، حدت بصیرش در بنیان وحدت به رغم کثرات، باریکبینیهای عالمانهاش در مبحث تفسیر و هرمنوتیک و نیز معرفتالنفس و .. مجاز میدارد وی بسیار شبیه به وجوه کلیدی و سرشناس سنت فلسفی غربی نمایان شود. این است که حضور همیشه مرئی مایستر اکهارت در تمامی اوراق این کتاب، همچون شبحی در جوار دو شخصیت مورد بحث یعنی ابن عربی و دریدا دیده میشود. دو دلیل برای این کار وجود دارد: نه فقط اکهارت چهرهای است که در شئون بسیاری از اندیشۀ غربی قرین ابن عربی است، بلکه حتی شخصی است که در بیشتر موارد با شخص خود دریدا در موضوع الهیات سلبی همرأی به نظر میآید.
کتاب در بخش خاتمه نیز نگاهی به آرای مویس بلانشو، میشل فوکو و والتر بنیامین انداخته و مباحث مربوطه را بررسی کرده است.
فهرست مطالب
فصل اول: قیود عقل مخالفت صوفیانه/ساختارشکنانه با عقلانیت؛
فصل دوم: لذات حیرت نظریۀ دریدا و ابن عربی دربارۀ حیرت و سردرگمی؛
فصل سوم: فرزانگان کتاب معنای ابدیت در هرمنوتیک صوفیانه و مکتب ساختارشکنی؛
فصل چهارم: چشیدن طعم سرّ و ژرفنایی سرّ از نظر ابن عربی و دریدا؛
خاتمه: مابعد ساختارشکنی، فنا موضوع سه موقع نوافلاطونی در مرکز دریدایی ۱۹۳.