شارع پور، محمود، ۱۳۹۳، شهر، فضا و زندگی روزمره، تهران: تیسا،۵۰۰ صفحه
مفهوم فضا قرنهای متمادی توجه اندیشمندان را به خود جلب کرده است؛ این مفهوم به شکل گستردهای در ادبیات علوم انسانی، علوم کاربردی، الهیئت و علوم تجربی به کار گرفته شده است. فرهنگ انگلیسی آکسفورد دستکم نوزده تعریف برای این واژه ارائه داده است. مفهوم فضا دردوران تحول طولانی خود به شکل دوانگاریهای مطلق/ نسبی، فیزیکی/ اجتماعی و ذهنی/ واقعی ظاهر شده و سبب ایجاد مجادلات بسیاری در رشتههای علمی شده است.
نوشتههای مرتبط
پس از ارسطو، دکارت یکی از نخستین فیلسوفانی بوده که در ساخته شدن مفهوم فضا دست داشته است؛ پس از دکارت، کانت مفهوم فضا را مورد بازاندیشی قرار داد؛ ولی مفهومی که او به کار گرفته بود ابزاری ذهنی و دور از واقعیتهای تجربی زندگی بود. در قرنهای بعدی پس از کانت، ریاضیدانان و فیلسوفان مفهوم فضا را به واقعیتهای تجربی پیوند زدند. با وجود این استفاده از مفهوم فضا در علوم اجتماعی تا انتهای قرن بیستویکم به طول انجامید. امروزه رابطه میان فضا و امر اجتماعی پدیدهای است که بسیاری از متفکران علوم اجتماعی به آن اشاره کردهاند. برداشتها از فضا را میتوان درون پیوستاری تصور کرد که این پیوستار در یک سر به عنوان امری فیزیکی و بهتمامی جغرافیایی و در سر دیگر به امری اجتماعی ـ فرهنگی و شکلگرفته از فراگردها و کنشهای اجتماعی افراد تعریف میشود. بسیاری از اندیشمندان فضا را در برابر مکان، و بهمثابه واقعیتی اجتماعی تصویر کردهاند و انتقادی که برخی از جامعهشناسان نسبت به اندیشمندان سنتی ارائه دادهاند این است که آن را بیش از آنکه با رویکرد اجتماعی بررسی کنند، همانند مکان فیزیکی توصیف کردهاند.
سوندرز معتقد است که وبر، دورکیم، مارکس و انگلس همگی معتقد بودند که شهر به عنوان یک واحد مهم اقتصادی، سیاسی یا فرهنگی اهمیت خود را از دست داده، ولی همه آنها این نکته را هم قبول داشتند که بستر فضایی کنش اجتماعی میتواند هنوز نقش مهمی در حفظ یا ممانعت از بروز نوع خاصی از کنش، ایفا کند؛ به عبارت دیگر، تحلیل آنها ضدفضایی نبود، اما تحلیل این متفکران از نوع غیرفضایی بود؛ بدین معنا که تبیین این پدیدهها در چهارچوب تغییرات جاری در کل جامعه بود و مختص به شهر یا دیگر اشکال سکونتگاه انسانی نبود. نظریه اجتماعی اغلب بدون توجه به تحلیل نظاممند مسئله فضا صورتبندی شده بود. درنظرگرفتن فضا به عنوان عرصهای بنیادین از پژوهش و تبیین اجتماعی را باید از ربع آخر قرن بیستم جستوجو کرد.
البته در جامعهشناسی معاصر، دو جریان فکری مدعی مرکزیت موضوع فضا در تحلیل اجتماعی هستند. جریان فکری نخست که بیشتر با نام جغرافیدانان مارکسیست نظیر دیوید هاروی[۱] و دورین مئیسی[۲] پیوند خورده، به دنبال نظریهسازی فضا برحسب نقش فضا در فرایند انباشت سرمایه، مدارهای سرمایه و بازساخت سرمایهداری است. جریان فکری دوم که بیشتر با نام نظریه اجتماعی ـ منطقی آنتونی گیدنز و جامعهشناسی رئالیستی نویسندگانی نظیر جان یوری[۳] پیوند خورده، با جریان نخست مرتبط است ولی تأکید آن وسیعتر از صرف عملکرد اقتصاد سرمایهداری است. این جریان میکوشد تا فضا را به عنوان عنصر بهوجودآورنده تعامل اجتماعی نظریهسازی کند. هر دو رهیافت دارای بینش نظری قدرتمندی هستند و هر دو جریان بهخوبی بیکفایتی علوم اجتماعی ضدفضایی را نشان دادهاند.
مفهوم فضا از اواخر قرن بیستم به زندگی اجتماعی و فراگردهای روزمره شهری و روستایی پیوند خورده است و با رویکردی تخصصیتر مورد استفاده صاحبنظران علوم اجتماعی قرار گرفته است. معطوف شدن توجه اندیشمندان به روابط اجتماعی به جای فضای فیزیکی صرف، شاید یکی از جنبههای بسیار مهم از تکامل جغرافیای انسانی، جامعهشناسی شهری و مطالعات شهری بوده است. آثار متعدد انتشاریافته در این حوزه در قرن بیستم و ابتدای قرن بیستویکم نشاندهنده اقبالی است که این مفهوم با آن مواجه شده است. نگرش تلفیقی به فضا بهمثابه واقعیتی اجتماعی ـ فیزیکی را میتوان در کارهای اندیشمندان مطرح جامعهشناسی و دیگر حوزههای مطالعات شهری مشاهده کرد. از جمله این اندیشمندان میتوان به ویلیام وایت اشاره کرد که به دنبال بررسی فرایندهای اجتماعی در فضاهاست. او در «زندگی اجتماعی فضاهای کوچک شهری» به بررسی فضاها در کنار فراگردهای روزمره اجتماعی دست میزند. وایت با مطالعه کیفی فضاهای شهری به اهمیت برخی از این فضاها در شکلگیری رفتارهای روزمره زندگی پی میبرد و از این طریق مفهوم فضا را به مفهوم زندگی اجتماعی روزمره پیوند میزند. همین ایده تلفیق اهمیت فضا و فراگرد اجتماعی را میتوان در اندیشه اندیشمند برجسته شهری جین جیکوبس نیز بازیافت. او با تأکید بر تأثیر شکل فضاها بر امنیت، رابطه میان امر اجتماعی و امر شهری را پیوند میزند. به نظر میرسد که جیکوبس نیز همانند وایت، شهر را انسانی میبیند و انسانی میخواهد. او معتقد است که هر کجا ردپای انسانها وجود داشته باشد و زندگی روزمره شهری در جریان باشد، فضا قابلیت بهتری برای زندگی کردن مییابد و هر کجا خالی از سکنه و از انظار انسان به دور باشد، نامناسب و غیرقابل سکونت است. مفهوم فضا در اندیشه هانری لوفور به اوج پیچیدگی و دقت مفهومی رسیده و بعدها در کارهای اندیشمندانی چون علی مدنیپور به مسیر توسعه نظری خود ادامه داده است.
در درک امروزی از مفهوم فضا، اندیشمندان به این نتیجه رسیدهاند که باید ابعاد فیزیکی، اجتماعی و نمادین آن به شکل یکسان مورد توجه قرار گیرد؛ ضمن اینکه مفهوم فضا بهشدت از جریانهای ذهنگرای ابتدای ظهورش دور شده و با پیوندخوردن به مفهوم زمان وارد مباحث فرهنگی پیرامون زندگی روزمره گشته است. برخی از صاحبنظران معاصر جامعهشناسی شهری همانند گوتدینر متفق ساختن مباحث زندگی روزمره را، از قبیل آنچه در کارهای جامعهشناسانی چون آلفرد شوتس اتفاق میافتد، با جامعهشناسی شهری در بعد اقتصاد سیاسی آن، یکی از روشهای خوب برای کاهش نارساییهای مطالعات معاصر شهری معرفی کردهاند.
با این وصف، به نظر میرسد که فضا به عنوان مفهومی جدید در مطالعات شهری ایران هنوز جای خود را آنطورکه باید و شاید پیدا نکرده است. مسائلی از قبیل تأثیر فضا بر فراگردهای اجتماعی، سبک زندگی، هویت و نگرشهای فرهنگی، و برعکس تأثیر فراگردهای اجتماعی، بینشها و هویتهای منفرد و جمعی در انسجامبخشی به فضا، تمایز فضاهای عمومی و خصوصی، فضا و تجربه خشونت، فضا و جنسیت، و تجربه اوقات فراغت در فضای شهری نیازمند مطالعات بیشتری است.
بر همین اساس یکی از محورهای همایش به موضوع فضاهای شهری و زندگی روزمره اختصاص یافت. بهرغم تنوع موجود در مقالات این حوزه، میتوان این مقالات را در چهار محور اصلی به شرح زیر خلاصه کرد:
الف. تحلیل روندهای فضاهای عمومی در شهر
تمام تجربههای اجتماعی از طریق فضا و در فضا شکل میگیرند؛ بنابراین در فضاهای شهری است که تجربه زندگی روزمره مردم پدیدار میشود. هر جامعهای فضاهای خود را به دو عرصه عمومی و خصوصی تقسیم میکند و همین تقسیمبندی نوع فعالیتها را مشخص میسازد. این تقسیمبندی فضا یکی از ویژگیهای عام و جهانی تمام شهرهاست. شهرهای متعلق به فرهنگهای متفاوت در دورههای زمانی مختلف، همگی دارای این تقسیمبندی بودهاند، اگرچه ماهیت این تفکیک، معنای این دو نوع فضا، و نوع رابطه میان آنها در بین جوامع مختلف بسیار متفاوت است. نحوه تقسیمبندی فضا و رابطه بین فضاهای عمومی و خصوصی آیینهای از روابط اجتماعی است و نشاندهنده نحوه سازماندهی جامعه است.
در سالهای اخیر علاقه زیادی در میان محققان در مورد نقش فضاهای عمومی در زندگی شهری پدید آمده است. محققان حوزههای مختلف چون جامعهشناسی، جغرافیا، مطالعات فرهنگی، برنامهریزی شهری و معماری همگی به دنبال شناخت این نقش بودهاند. منظور از فضاهای عمومی، آن دسته از فضاهایی است که عموم مردم آزادانه به آنها دسترسی دارند و هدف از آنها فراهمساختن تعاملات اجتماعی و احساس آسودگی شهروندان است. فضای عمومی تمام فضاهای مربوط به محیط طبیعی یا محیط مصنوع است که عموم مردم آزادانه به آن دسترسی دارند. مهمترین ویژگی شهر، وجود فضاهای عمومی در آن است. از لحاظ نظری، فضای عمومی جایی است که تمام اعضای جامعه، آزادانه به آن دسترسی دارند؛ اما این بدان معنا نیست که افراد هر کاری بخواهند بتوانند در این فضا انجام دهند. برعکس، فضاهای عمومی قواعد و هنجارهای اجتماعی خاص خود را دارا هستند.
اغلب محققان شهری معتقدند که بنا به دلایل مختلف فرهنگی و اقتصادی، فضاهای عمومی رو به تضعیف شدن هستند، ولی در مورد علت اصلی این فرسایش و تضعیف، میان محققان اختلافنظر وجود دارد. بهطورکلی عوامل مختلفی در تضعیف فضاهای عمومی مؤثر بودهاند، عواملی نظیر ظهور انقلاب اطلاعاتی و ارتباطی که سبب بروز تغییرات عمیقی در مفاهیم سنتی مانند مکان و اجتماع محلی شدهاند. نکته مهم این است که امروزه مدیریت فضاهای عمومی بخش مهمی از سیاست شهری و حکمرانی شهری محسوب میشود.
ب. طراحی فضاهای شهری و اوقات فراغت
یکی از عرصههایی که قدرت و مقاومت را در زندگی روزمره انسانها به نمایش میگذارد، عرصه فراغت است؛ فراغت عرصهای است که اختیار و آزادی انسانها در آن عرصه بیشتر قابل اعمال است. درنتیجه برخلاف زمان کار که انضباط بیشتری را ایجاب میکند، در فراغت فضای مناسبی برای مقاومت در برابر رویههای فرهنگی جاافتاده و برای پدیدآوردن روالها و کردارهای جدید فراهم میشود؛ ازاینروست که گفتهاند فراغت میتواند فرهنگ ایجاد کند و هویت افراد را آشکار سازد. ازآنجاکه نحوه طراحی فضای شهری بر کیفیت زندگی روزمره تأثیر میگذارد، طراحی فضاهای شهری و ازجمله فضاهای فراغتی بایستی تمام ارتباطهای اجتماعی و رفتاری متناسب با آن فضا و محله را در نظر بگیرد؛ ازاینرو در طراحی فضای شهری بیشترین توجه باید معطوف به این مسئله باشد که این فضاهای عمومی، چگونه میتوانند حس آسایش و تعلق را در ساکنان آن بپرورانند، موجب رونق ارتباطات شوند و محله و شهر را به محیطی دلپذیر تبدیل کنند.
از طرف دیگر با توجه به اینکه در شرایط اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی دوران کنونی، اوقات فراغت به عنوان یکی از محورهای مهم زندگی شهری مطرح شده و کیفیت گذران آن اهمیت روزافزونی یافته است، کیفیت فضاهای عمومی گذران فراغت یکی از مباحث مهم شهری است که بهموازات موضوعهای دیگری همچون کار، سکونت و حملونقل، چگونگی طراحی و برنامهریزی شهر و کیفیت زندگی شهری را پیریزی میکند.
فلسفه وجودی مدیریت و برنامهریزی برای اوقات فراغت، ایجاد موقعیتها و فضای مناسب برای تأمین رضایت خاطر و رشد و تکامل فردی و اجتماعی است. برنامهریزان با درک نیازهای بخش وسیعی از افراد جامعه میتوانند فعالیتهای مورد علاقه مردم را شناخته و واقعیتها و اطلاعات موردنیاز برای برنامهریزی و تصمیمگیری را کسب کنند. بدین منظور مدیران عرصه فراغت باید ویژگیهای جمعیتشناختی مردم موردنظر، چگونگی استفاده آنها از اوقات فراغت، افکار و ارزشها و نگرش آنان به اوقات فراغت را بشناسند تا بتوانند بر اساس الگوهای فراغت مردم و نیازها و علایقشان فضاهایی را طراحی و ایجاد کنند.
فضاهای شهری باید امکانات فراغتی گوناگون برای اقشار و سنین و سلایق مختلف را تأمین کرده و زمینه مساعد برای ورزش، تفریح، بازی و تعاملات فردی شهروندان را برآورده سازند؛ به عبارت دیگر فضاهای باز شهری بایستی همساختی مناسبی با رفتارهای جاری در آن داشته و مطابق با این رفتارها طراحی شوند و این امکان را فراهم کنند که فعالیتهای مختلفی در زمانهای گوناگون در آنها انجام گیرد؛ برای مثال روزها به فعالیتهای ورزشی و در ساعتهای پایانی روز و فراغت از کار به فعالیتهای تفریحی اختصاص یابد و در زمانهایی دیگر بتواند برای استراحت و کسب آرامش و یا ایجاد تعاملات اجتماعی مورد استفاده قرار گیرد. تأمین این همساختی و تناسب با فعالیتهای گوناگون در زمانهای مختلف، مستلزم داشتن برنامه و اعمال کنترلهای حسابشده است. چنین فضاهای برنامهریزیشدهای میتواند به نیازهای فراغتی گوناگون افراد و اقشار مختلف پاسخ داده و رضایتمندی آنها را جلب کند. در این زمینه آنچه مهم است ضرورت اتخاذ رویکرد محلهای در طراحی فضاهای فراغتی است. چنانچه برنامهریزان شهری در طراحی و ایجاد تسهیلات، خدمات و فضاهای فراغت با رویکرد محلهای به این مهم اقدام کنند توفیق بیشتری در اقبال و استفاده مردم از این امکانات و گردهمآوردن افراد هماهنگ و سازگار با یکدیگر پیدا میکنند.
بررسی فضاهای باز شهری برای استفاده از زمان فراغت در ایران نشان میدهد که بیشتر شهرها در تأمین این فضاها از نظر کمّیوکیفی در سطح مناسبی قرار ندارند؛ به این معنا که این فضاها در بیشتر موارد مطابق با نیازها، علایق و ویژگیهای استفادهکنندگان نیستند. همین امر موجب عدم هماهنگی و تعلق میان فرد و محیط و عدم استفاده صحیح و مناسب شهروندان بهویژه جوانان شده است. این وضعیت بیشتر ناشی از توسعه برونزا و ناموزون عرصههای شهری در ایران و ورود عناصری از مدرنیته است که با ویژگیهای خلقی و فرهنگی ایرانیان و سبک زندگی و تفکر آنها ناسازگار است.
پ. ترس از جرم در فضاهای شهری
امروزه ترس از جرم در فضاهای شهری به یک مسئله اجتماعی مبدل شده است. مطالعات نشان میدهند که درصد قابل توجهی از ساکنان شهر، فعالیتهای اجتماعی عادی و روزمره خود را به دلیل ترس از جرم تغییر میدهند. این موضوع با جلب توجه بسیاری از محققان و نظریهپردازان، کانون بسیاری از پژوهشهای علمی بوده است. پیامدهای ترس از جرم در سطوح مختلف فردی، محلات و اجتماعی قابل بررسی است.
ترس از جرم میتواند موجب افزایش میزان جرائم اجتماعی شود، زیرا در محلاتی که ترس از جرم بیشتر است، ساکنان آن بهندرت حاضر میشوند در برنامههای کنترل اجتماعی نقش ایفا کرده و ممکن است زمان بیشتری را در خانه سپری کنند و کمتر به خیابانها بروند و همین امر باعث کاهش میزان تردد و نظارت در یک منطقه میشود که این امر خود منجر به افزایش جرم در آن محله خواهد شد؛ بنابراین ترس از جرم میتواند منجر به کاهش کیفیت زندگی اجتماعی شود و با تبدیل فضاهای عمومی شهری به مکانهایی خلوت و ناامن، باعث افزایش جرائم اجتماعی شود.
به عبارت دیگر در سطح محلی، ترس از جرم، انسجام محله، مشارکت در انجمنهای محلی و پیوندهای اجتماعی را کاهش میدهد. در سطح جامعهای، وزن ترس از جرم ممکن است بیشتر بر دوش افرادی حمل شود که از حیث اجتماعی و اقتصادی دچار محرومیت بوده و برای محافظت از جان و مال خود و یا مهاجرت از مناطق جرمخیز منابع لازم و کافی را در اختیار ندارند.
گرچه ترس از جرم، مسئله اجتماعی پیچیدهای است، اما نظریه اثربخشی جمعی تکه مهمی را به این پازل میافزاید. ادغام اجتماعی هرچند ممکن است عامل پایهای و مهم در تبیین ترس از جرم باشد، اما تقویت حس اعتماد در میان همسایهها و انسجام حول احساس تعهد به کنش به عنوان عاملان کنترل اجتماعی غیررسمی، در ایجاد یا بهبود امنیت محلات از نقش شایانی برخوردار است؛ ولی چنین پرسشی مطرح است که چگونه میتوان اثربخشی جمعی را در جایی که وجود ندارد، پدید آورد؟
ت. تفاوتهای جنسیتی در بهرهمندی از حق به شهر
مسئله مهم دیگر بحث تفاوتهای جنسیتی در بهرهمندی از حق به شهر است. احساس تعلق و پیوستگی به فضا ناشی از تجمع دانش، خاطرات و تجربه کالبدی حاصل از استفاده روزمره از فضای شهری است. اعمال روزمره انسان در اختصاصدادن فضا به خود، و تکرار آن، سبب رودررویی و بهپرسشکشیدن هژمونیهای حاکم بر فضا میشود. شهروندی به عبارت دیگر مشارکت در سازماندهی و مصرف فضاست. جنسیت همواره عامل تمایز در میزان مشارکت در این مهم بوده است. بهطوریکه هویتهای جنسیتی فضایی، نقشهای جنسیتی و نمودهای مردانگی و زنانگی، نشانههای رقابتها و مباحثات تاریخی برای تعلقیافتن به شهر و دستیابی به شهروندی آرمانی هستند.
به نظر میرسد فضای شهری جایی برای زندگی روزمره زنان ندارد؛ بهطوریکه فضای عمومی به اعتقاد برخی متفکران شهری، به عنوان فضایی برای تاختوتاز مردان طبقه متوسط به بالا تلقی شده است. این بدان معناست که در بیشتر جوامع ازجمله جامعه ایران، زنان بهویژه زمانی که تنها باشند، نمیتوانند از فضاهای عمومی شهر، مانند پارکها و خیابانها بهراحتی استفاده کنند؛ چراکه آنان به قلمروی فضای خصوصی تعلقیافته تصور میشوند. همین مسئله باعث شده است که احساس تعلق به شهر نیز در زنان کمتر باشد؛ زیرا بدیهی است که احساس تعلق از استفاده و مصرف فضا حاصل میشود؛ بنابراین به نظر میرسد که استفاده روزمره از فضای عمومی شهری میتواند این احساس تعلق را در زنان ایجاد کند.
حق به شهر که شامل تعلقیافتن و مشارکت در امر شهری است به دلیل قرارگرفتن زنان در نقشهای جنسیتی سنتی، به اندازه مردان شامل حال آنان نمیشود. تعلقیافتن به شهر با حرکت در شهر، حضور در آن، احساس آرامش و داشتن فضاهای مناسب برای خود ممکن میشود؛ درحالیکه مشارکت در شهر با دخالتداشتن در سیاستگذاریهای شهری، تصمیمگیری در مورد مسائل فضایی، کالبدی و اقتصاد شهری و مالکیت و کنترل بخشی از این فضا ممکن میشود.
دلالتهای مباحث مربوط به فضا برای جامعه ایران
طرح مباحث مربوط به فضاهای شهری و صورتبندی آنها دستکم میتواند از دو جنبه برای جامعه ایران سودمند باشد:
جنبه نظری
حوزه مطالعات شهری در ایران در عمر نسبتاً کوتاه خود دچار ضعفهای نظری فراوانی بوده است و جهتگیری این حوزه بیشتر معطوف به موضوعهای کاربردی بوده است. افزون بر این در معدود آثاری که در حیطه نظری تولید شده، توجه اندکی نسبت به موضوع فضا شده است. غفلت از فضا و در عین حال اهمیت آن، ویژگی مشترک بسیاری از تحقیقهای اجتماعی و فرهنگی در جامعه ایران است. شاید بتوان تنها مورد استثنا در این زمینه را در کتاب دکتر افروغ تحت عنوان فضا و نابرابری اجتماعی یافت. میتوان ادعا کرد که فقدان توجه به رابطه میان زندگی روزمره و فضای شهری ازجمله خلأهای نظری مشهود در حوزه مطالعات شهری ایران است. امید است مجموعه مقالات حاضر بتواند تاحدودی به رفع این خلأ در ایران کمک کند. بازشناسی اهمیت فضا در تحلیلهای علمی، افقهای جدیدی در تحقیقهای اجتماعی و فرهنگی پدید خواهد آورد.
جنبه عملی و کاربردی
در دهههای اخیر در فضاهای شهری ایران شاهد تغییراتی در الگوهای طراحی و مدیریت فضاهای شهری هستیم که سبب بروز تهدیدهای جدیدی برای فضاهای عمومی از حیث استفاده عموم مردم شده و محرومیت بعضی از مردم و کاهش تنوع فرهنگی و اجتماعی را پدید آورده است. در بسیاری از این موارد این محرومیت نتیجه یک برنامه پیشبینیشده برای خصوصیسازی و تجاریکردن فضاهای شهری است. چنین اقداماتی میتواند سبب کاهش نشاط و تحرک شده و فضا را به گونهای سازماندهی کند که تنها گروه خاصی از افراد در آن احساس خوشایندی داشته باشند؛ درنتیجه تعداد فضاهای عمومی شهری روزبهروز کاهش مییابد. این در حالی است که گفتمان مدیریت شهری در جهان، پس از ایدههای شهروندمداری، مشارکت و محلهگرایی، اکنون ایده حکمرانی خوب را برگزیده و دنبال میکند. مدیریت شهری عبارت است از هماهنگسازی منابع برای دستیابی به اهداف توسعه شهری؛ بنابراین موفقیت گفتمان حکمرانی خوب شهری مستلزم توجه به نقش فضا در شهر است؛ به عبارت دیگر، مدیریت فضاهای عمومی بخش مهمی از سیاست شهری و حکمرانی شهری محسوب میشود؛ زیرا نوع فضایی که جامعه تولید میکند، بر کمیّت و کیفیت روابط اجتماعی اثر مینهد. نقطه مشترک تمام مقالات حاضر همانا تثبیت جایگاه فضای شهری در کانون تحقیقهای اجتماعی و فرهنگی مربوط به زندگی روزمره در شهر است.
[۱]. David Harvey
[۲]. Doreen Massey
[۳]. John Urry
فایل پی دی اف پیوست است
http://teesa.ir/Books/Book?id=176