فکوهی، ناصر، ۱۳۹۲، مبانی انشان شناسی، نشر نی، چاپ دوم، ۲۴۰ صفحه
پیشگفتار : هدف از نوشتن این کتاب که از مجموعه کتابهاى نگارنده در حوزه آموزش انسانشناسى بهشمار مىآید، تهیه منبعى اولیه، در دسترس و به زبان ساده براى تمام دانشجویان و سایر علاقهمندان است که تمایل دارند شناختى ابتدایى از علم انسانشناسى به دست آورند و ترجیح می دهند در کنار مفاهیم نظرى از آنها فراتر رفته و با مصادیق و مثالهایى ساده از لحاظ تاریخى و در جهان معاصر و به خصوص در فرهنگ خود ما، موضوع برایشان روشن و مشخص شود.
نوشتههای مرتبط
بسیارى از دانشجویان این رشته، به دلیل پیچیدگى ذاتى آن و وابستگى و رابطهاش با سایر رشته هاى علوم اجتماعى و انسانى و حتى سایر علوم، براى درک اهداف و روشها و چشماندازهایش با دشوارى زیادى روبهرو هستند. افزون بر این، کتابهاى موجود بهدلیل آنکه اغلب ترجمه شدهاند، (ازجمله دو کتاب درآمدى بر انسانشناسى کلود ریویر و انسانشناسى مارک اوژه با ترجمه نگارنده)، گاه نمىتوانند پاسخگوى بسیارى از پرسشهاى دانشجویان و سایر دوستداران این علم باشند.
از این رو نگارنده بر آن شد تا با تکیه بر تجربه چندساله تدریس این رشته، کتابى به زبان ساده و با حجمى نسبتا کم تألیف کند تا به منزله نخستین گام براى مطالعه متون دیگر «درآمد» و «نظریه» و «تاریخ» در انسانشناسى، براى همگان قابل استفاده باشد. این کتاب اکنون در دست شماست و امیدواریم کاستىها و مشکلات آن با استفاده از زبانى ساده به حداقل ممکن رسیده باشد. البته روشن است که هیچ کارى بىنقص نیست و به همین دلیل بىشک دوستان نکته سنج و دلسوز این نقایص را یادآورى خواهند کرد تا در چاپهاى بعدى آنها را از میان برداریم.
در کتاب حاضر از ساختار و برنامهریزى درسى رسمى درس «مبانى انسانشناسى» تبعیت شده و همانگونه که گفته شد، روش اساسى سادگى در تشریح مطالب و قابل فهم ساختن آنها از طریق ارائه مصداق و مثال بوده است.
در پایان از دانشجویان عزیزم تشکر مىکنم که در تمام این سالها بزرگترین مشوق من براى ادامه کار و به روزماندن، بودند. اما از میان این دانشجویان باید از محمدامین اسلامى، مهسا اکبرى و فاطمه ساکى و طیبه کسرایى که در این کتاب هرکدام به گونهاى به من یارى رساندند قدردانى ویژه بکنم.
سرانجام باید از دوستان عزیزم، اساتید محترم خانم لیلا پاپلى یزدى و عمران گاراژیان (دانشگاه فردوسى) و حامد وحدتىنسب (دانشگاه تربیت مدرس) که از آنها در بخش باستانشناسى کمک خواستم تشکر ویژهاى داشته باشم، و همینطور از جناب آقاى همایى، دوست گرامى و مدیر نشر نى و سرکار خانم افسانه روش مدیر تولید که همچون همیشه کار خود را با دقت تمام به انجام رساندند. با وصف این روشن است مسئولیت هرگونه خطا و کاستى صرفا متوجه نگارنده است.
فصل اول
انسانشناسى و علوم اجتماعى
علوم اجتماعى در قرن نوزدهم میلادى پدید آمدند و هرچند در «تفکر اجتماعى»، «فلسفه اجتماعى» و نیز در اندیشه دینى ریشه داشتند، پیدایش آنها دلایل مشخص و روشنى داشت. مهمترین این دلایل آن بود که قرن نوزدهم با انقلابهاى اجتماعى و فناورانهاى همراه بود که جوامع انسانى را بهکلى دگرگون کردند. در پى انقلابهاى سیاسى که جاى حکومتهاى سلطنتى پیشین را در اروپا به دولتهاى مردمسالار دادند و ارتقاى جایگاه مردم و جامعه در مشروعیتِ نظامهاى سیاسى، شناخت «جامعه» به دغدغهاى مهم بدل شد. در حقیقت، نظامهاى سیاسى پیشین مشروعیت خود را عمدتا از نظامهاى دینى و یا از باور به اشرافیت و برترى ذاتى صاحبان قدرت مىگرفتند و در آنها «مردم»، «جامعه» و مفاهیمى از این دست اهمیت چندانى نداشتند. ولى با انقلابهاى اجتماعىـ سیاسى و توسعه این مفاهیم، علومى که موضوعشان شناخت بود نیز اهمیت یافتند.
از سوى دیگر، انقلابهاى فناورانه این دوره که اغلب با مفهومى عمومى «انقلاب صنعتى» شناخته مىشوند، شرایط را براى شکلگیرى و توسعه شهرهاى بزرگ فراهم مىکردند. شهرهاى کوچک و روستاها، با سرعتى روزافزون به شهرهاى متوسط و بزرگى تبدیل مىشدند که جوامعى بسیار متفاوت را از لحاظ طبقه اجتماعى، خاستگاههاى فرهنگى، سلایق و افکار و آداب و رسوم زندگى در کنار هم قرار مىدادند. نظام سیاسى نیز مجبور بود براى تداوم این سازمانیافتگى، هم مردم را در اجزایشان بشناسد و هم نسبت به روابط آنها با یکدیگر شناخت پیدا کند.
بدینترتیب بود که از نیمه قرن نوزدهم میلادى شرایط براى ورود علوم اجتماعى به دانشگاهها فراهم و از اواخر آن این حضور عملى شد. «علم اجتماعى»[۱]، «جامعهشناسى»[۲] و پیش از آن «فیزیک اجتماعى»[۳]واژگانى بود که عموما براى علم جدید بهکار مىرفت. نامگذارى این علم، حضور آن در دانشگاه در چارچوب رشتههاى دیگر و سپس تأسیس رشتههاى خاص آن، پدید آمدن پیکرهاى از اساتید و دانشجویان، ظاهر شدن ادبیات علمى در قالب کتاب و مجله و ادبیات ترویجى در قالب نوشته و مطلب در روزنامهها و سپس سایر رسانهها و سرانجام شکلگیرى انجمنهاى علمى و دخالت هرچه بیشتر دانشمندان علوم اجتماعى در عرصه مسائل اجتماعى گویاى ظهور علم جدیدى بود که بهسرعت مىرفت تا از یکسو شاخههاى مختلفى در خود ایجاد و از سوى دیگر روابط خود را با سایر علوم مشخص کند.
مردمشناسى و انسانشناسى
پیش از شروع بحثى کوتاه درباره تحول انسانشناسى در قرن نوزدهم، لازم است به رابطه میان دو واژه «مردمشناسى»[۴] و «انسانشناسى»[۵] درادبیات علوم اجتماعى، در زبانهاى اروپایى و زبان فارسى بپردازیم، زیرا موضوعِ سؤال مهمى براى بسیارى از دانشجویان این رشته است. رابطه این دو واژه در زبان فارسى تا حد زیادى به رابطه دو واژه «آنتروپولوژى» و «اتنولوژى» در زبانهاى اروپایى مربوط مىشود. نکات زیر بهطور خلاصه این موضوع را روشن مىکنند.
علم انسانشناسى در زبانهاى اروپایى و عمدتا در فرانسوى و انگلیسى از چهار سنت متفاوت تبعیت مىکند که عبارتاند از:
الف. در سنت بریتانیایى ابتدا از واژه anthropology با ریشههاى یونانى anthropos (انسان) و logos(شناخت) استفاده مىشد، اما از ابتداى قرن بیستم، واژه مزبور عموما با صفت «اجتماعى»[۶] همراه شد وبنابراین واژه مرسوم در این کشور و سنتهاى تابع آن در استرالیا، کانادا، هند و غیره، «انسانشناسى اجتماعى»[۷] است. موضوع اینانسانشناسى از ابتدا مطالعه کشورهاى غیراروپایى، جوامع غیرشهرى و سنتى، با تأکید بر ساختارها و روابط اجتماعى متفاوت آنها با اروپا و با حرکت از روابط موجود در گستره سرزمینهاى استعمارى بریتانیا در آفریقا، آسیا و اقیانوسیه بوده است. تنها از دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ بود که همزمان با شکلگیرى مکتب مطالعات فرهنگى، بخشى کوچک از آن به مطالعه جوامع مدرن اختصاص یافت.
ب. سنت فرانسوى که در آن از اواخر قرن نوزدهم و ابتداى قرن بیستم واژه «اتنولوژى» از ریشه یونانى ethnos(مردم یا قوم) و logos (شناخت)، براى این علم بهکار رفت، حوزه مطالعه علم همچون بریتانیا بود و تا امروز، باز هم مثل بریتانیا، عمدتا در همان حوزه باقىمانده، هرچند حجم مطالعات درباره جوامع معاصر در فرانسه بیشتر است. البته در زبان فرانسه اولاً واژه anthropologie طى بیست سال اخیر بهشدت رو به گسترش بوده و ثانیا واژه قدیمى sociologie (جامعهشناسى) بسیارى از مطالعات انسانشناسى را از ابتدا تا امروز دربرمىگیرد.
ج. سنت اروپایى سوم، سنت آلمانى است که در آن سه واژه عمده این علم را از ابتداى قرن بیستم پوشش مىدادهاند، نخست واژه ethnologie در همان معناى دو حوزه مطالعاتى فرانسوى و بریتانیایى، سپس واژه Volkeskunde ، به معنى مردمشناسى در حوزه فرهنگ آلمانى و مطالعه فرهنگ ژرمانیک یا مردم آلمانىزبان با تأکید بر ادبیات فولکلور (ادبیات عامه) و شفاهى مردم این پهنه، و سرانجام واژه Völkerkunde به معنى مردمشناسى کشورهاى دیگر، که معادل کاملى است به زبان آلمانى براى واژههاى اتنولوژى و آنتروپولوژى در سنتهاى فرانسوى و بریتانیایى با همان حوزههاى جغرافیایى. البته، همانگونه که خواهیم گفت، تفاوت سنت آلمانى با سنت فرانسوى و بریتانیایى در آن بوده که چون آلمان مستعمرات چندانى نداشته، از پهنههاى سرزمینى و درنتیجه مطالعه آنها محروم بوده است.
چ. سنت امریکایى که در آن از ابتدا واژه آنتروپولوژى با صفت فرهنگى بهکار مىرفت. از آغاز قرن بیستم ساختار رایج آموزش علوم انسانشناسى در دانشگاههاى این کشور، که تا امروز نیز برجا مانده، شامل چهار حوزه انسانشناسى زیستى[۸] (جسمانى/ بیولوژیک)،انسانشناسى باستانشناختى[۹]، انسانشناسى زبانشناختى[۱۰] وانسانشناسى فرهنگى[۱۱] بوده است. این چهار شاخه در سنتانسانشناسى امریکا، بسیار زود، یعنى در فاصله دو جنگ جهانى بهصورت تخصصى درمىآیند، هرچند در دورههاى عمومى انسانشناسى در کنار یکدیگر تدریس مىشوند. دلیل این امر را نیز باید در آن دانست که انسانشناسى امریکا به علت نبود مستعمرات در زیر سلطه این کشور گرایش به مطالعه بر حوزههاى مختلف زندگى خود آن دارد. اما در اروپا وضعیت بهگونهاى دیگر بود، و مردمشناسى بر پایه مجموعهاى از مطالعات بر جنبههاى مختلف زندگى مردم مستعمرات تا دهههاى ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ ادامه داشت اما بهتدریج روند علمى انسانشناسى به اروپا نیز تعمیم یافت و امروز شاهد تبعیت اروپا از آن هستیم.
در ایران، دو واژه «مردمشناسى» و «انسانشناسى» براى نامیدن این علم بهکار رفتهاند و در کنار این دو واژه «ادبیات عامه» یا فولکلور براى حوزهاى محدودتر. نخستینبار فرهنگستان زبان، واژه anthropology را با تأکید بر فارسى بودن واژه «مردم» نسبت به «انسان» که عربى است، و معناى قدیمى واژه مردم به معنى «انسان»، به «مردمشناسى» ترجمه کرد. از آن زمان تا امروز این ترجمه در حوزههاى غیردانشگاهى، یعنى وزارت فرهنگ پیش از انقلاب، سازمان میراث فرهنگى و سایر نهادهاى فرهنگى پس از انقلاب و همچنین در قلمرو ادبیات مهاجر، ازجمله دایرهالمعارف ایرانیکا بهکار رفته است. ظاهرا دلیل این تداوم، تلاش براى حفظ رابطه با گذشته این علم و پیوند آن با موقعیت کنونى و نقش پررنگى است که پژوهشگران غربى اروپایى، بهخصوص فرانسوىها، در ایجاد آن در ایران داشتهاند. اما خوشبختانه در حوزه دانشگاهى ما بهجز گرایشى جدید، و حتى فراتر از آن، واژه «انسانشناسى» رفتهرفته جایگزین واژه سنتى «مردمشناسى» مىشود. تحولى که معنى «مردمشناسى» را هرچه بیشتر به مفهوم «ادبیات عامه» یا فولکلور، که با روشهاى عموما مردمنگارانه قدیمى بر حوزههاى غیرشهرى، روستایى و عشایرى و سنتى متمرکز بوده و هست، نزدیک مىکند و آن را از انسانشناسى تفکیک مىکند (انسانشناسى بهمثابه علم جدیدى که علاوه بر حوزههاى مذکور، مسائل جدید جوامع انسانى و جامعه شهرى را ــ که در ایران جامعه اصلى و اکثریتى است ــ دربرمىگیرد).
در دفاع از ارجحیت استفاده از عنوان انسانشناسى بر مردمشناسى مىتوان دو دلیل آورد:
اول، واژه ethnos در زبانهاى اروپایى بار منفى داشته است. اروپایىها همواره مدعى بودند در «جامعه» زندگى مىکنند و بنابراین «جامعهشناسى» را علم مطالعه همین جوامع مىپنداشتند، درحالىکه بخش بزرگى از جوامع انسانى را که سنتهاى دولتى یا اشکال خانوادگى، اقتصادى و دینىِ شبیه آنها را نداشتند، «قوم» یا ethnos تلقى و علم مطالعه آنها را اتنولوژى مىنامیدند. و البته گروهى از جوامع نظیر ایران، چین، هند و مصر را که این سنتها با تفاوتهایى در آنها رایج بود، زیر عنوان کلى «شرق»[۱۲] گرد آوردند و روش مطالعه آنها را علم«شرقشناسى»[۱۳] نامیدند. استفاده از واژه «انسانشناسى» یا آنتروپولوژىبا تأکید بر یگانگى وجود انسانى، این پیشداورىهاى فرهنگى را که عموما حاصل روابط استعمارى بوده، کنار مىگذارد.
دوم، واژه انسانشناسى، برخلاف مردمشناسى، انسان را با همه ابعادش، از زیستى و جسمانى گرفته تا تاریخ و زبان و فرهنگ در عامترین
معناى آن، پوشش مىدهد و بسیار جامعتر است. مردمشناسى بهناچار ما را با سنت فولکلوریک پیوند مىدهد که هرچند بسیار ارزشمند است، اما تنها یکى از ابعاد این علم پردامنه بهشمار مىآید.
تحول انسانشناسى در قرن بیستم
از نیمه قرن نوزدهم و بهخصوص از ابتداى قرن بیستم میلادى، اروپا مهد علوم اجتماعى بود و این علوم را تحتتأثیر نوعى خودمحورى سیاسى شکل داد و متحول کرد. درنتیجه، همانگونه که گفتیم، اروپاییان سلسلهمراتبى را بین جوامع انسانى وضع کردند که بهشدت از ایدئولوژى تطورگرایانه متأثر بود، یعنى اروپا و تمدن آن را در اوج پیشرفت تصور مىکرد. آنها مفهوم «جامعهشناسى» را از ریشه واژه لاتینsocii یعنى شرکا یا کسانى که بر اساس قانون و قرارداد اجتماعى گردهم آمدهاند، بهمثابه علم شناخت جوامع شهرى، صنعتى و دموکراتیک مطرح کردند. درحالىکه «شرقشناسى» را علم مطالعه جوامعى با ساختار دولتى اما کمتر شهرنشین، غیرصنعتى و غیردموکراتیک و سرانجام «مردمشناسى» را علم مطالعه بر جوامعى فاقد ساختارهاى مزبور، عمدتا مستعمرات آنها، معرفى کردند.
این تقسیمبندى بهظاهر روشن در قرن بیستم به مرور متزلزل شد، چنانکه علوم اجتماعى امروز بیش از هر زمان دیگرى از رویکردهاى بینرشتهاى دفاع مىکند. دلایل اصلى این تحول عبارت بودند از:
فهرست مطالب
پیشگفتار
فصل اول. انسانشناسى و علوم اجتماعى
مردمشناسى و انسانشناسى
تحول انسانشناسى در قرن بیستم
موقعیت کنونى و چشمانداز آینده
شاخههاى انسانشناسى
روش انسانشناسى
سنتهاى ملى
انسانشناسى در ایران، پیشینه تاریخى و چشماندازها
فصل دوم. منشأ انسان و فرهنگ
فرهنگ و طبیعت
مفهوم منشأ و موقعیت کنونى آن
دورهبندى پیش از تاریخ و تاریخى
عمر زمین، پیش از تاریخ و تاریخ
روشهاى گاهنگارى
روشهاى گاهنگارى نسبى
روشهاى زمانگذارى مطلق
دورههاى باستانشناسى
ــ دوره پارینهسنگى قدیم
پارینهسنگى میانى
پارینهسنگى جدید
دوره فرا پارینهسنگى (۱۸ تا ۱۲ هزار سال پیش)
دوره میانسنگى (۱۲ تا ۱۰ هزار سال پیش)
نوسنگى (۱۰ هزار سال پیش تاکنون)
منشأ انسان و گونهها و سیر تحول آن
انسان ماهر
انسان راستقامت
انسان نئاندرتال
انسان اندیشمند
ابزارها، معیشت و غذاى انسانها
منشأ زبان
منشأ زبانها
زبان جانورى
زبان انسانى
زبان: دستگاه اندیشه و ارتباط
زبان و فرهنگ
منشأ تمدنها و نظامهاى اجتماعى انسان
مؤلفههاى تمدن
نظام اجتماعى
نظام سیاسى
نظام اقتصادى
نظام دینى یا ایدئولوژیک
نظام فناورانه
فصل سوم. فرهنگ و جهان معاصر
تعاریف فرهنگ
مفاهیم بنیادین فرهنگ
از فرهنگ غالب تا ضدفرهنگ
ارزشها و ضد ارزشها
روابط بینفرهنگى
بحران هویتى و آسیبهاى آن
آینده فرهنگ در عصر شبکه
فصل چهارم. انسانشناسى خویشاوندى
اهمیت موضوع و دلایل آن
ازدواج و انواع آن
اشکال ازدواج
انواع خانواده و مفاهیم آن
اشکال جدید خانواده
ترسیم یک نظام خانوادگى
خانواده در دوران معاصر
آسیبشناسى خانواده و نظام خویشاوندى
چشمانداز تحول خانواده
فصل پنجم. انسانشناسى سیاسى
سیاست و امر سیاسى
انواع نظامهاى سیاسى و مفهوم آنها
موقعیت کنونى و چشمانداز آینده
آسیبشناسى حوزه و نظامهاى سیاسى
فصل ششم. انسانشناسى اعتقادات و باورهاى دینى
توتمیسم
شمنیسم
جادو
آنیمیسم
درهمآمیزىهاى دینى
موقعیت کنونى حوزه باورها و اعتقادات دینى
آسیبشناسى حوزه باورها