زندگی کوتاه است؛ نوشته یاستین گوردر. ترجمه مهرداد بازیاری. انتشارات هرمس. چاپ اول: ۱۳۸۱ . نویسنده مقاله: محمود پوراکبری.
کتاب زندگی کوتاه است، رمانی مستند و جنجالی بوده که توسط یاستین (=یوستین) گوردر، نویسنده نروژی معاصر به تحریر آورده شد.
نوشتههای مرتبط
این رمان با وجود آنکه حجم کمی دارد اما در محتوایش میتوان مفاهیم و مضامین بسیاری را مشاهده نمود که به دوران طولانی سرکوب کلیسا به زن و هویّتش داشته است.
یاستین گوردر، علاوه بر نویسندگی، استاد فلسفه نیز میباشد. شهرت این استاد به دلیل نوشتن و آموختن مضامین و مفاهیم فلسفی در قالب داستانهائی ساده و قابل فهم بوده که در این زمینه کتاب “دنیای صوفی”، اوج خلاقیّت و ابتکار او میباشد.
در این بین، کتاب “زندگی کوتاه است” نیز به عقیده نگارنده این مقاله از مضامینی کاملاً فلسفی برخوردار است که شاید در لابلای نجواها و سرزنشهای نویسنده نامهها پنهان مانده است. در این مقاله سعی بر آن شده تا این مایهی فلسفی نهفته در گزارشهای نویسنده اثر، در حد بضاعت عیان گردد و بیرون کشیده شود.
«کتاب “زندگی کوتاه است” را “گوردر” زمانی که برای شرکت در نمایشگاه کتابی به بوئنوس آیرس پایتخت آرژانتین رفته این نسخه دست نوشتهی قدیمی که احتمالاً از روی پوست نوشته شده است را به قیمت زیادی از یک کتابفروشی محقّر خریداری میکند. گوردر میگوید: من با زندگینامه “آگوستین” به خوبی آشنا بودم و هیچ چهرهای مانند او نتوانسته است گذار از فرهنگ کهن یونانی – رومی را به فرهنگ جهانی مسیحیّت نشان دهد. آگوستین قدیس در حدود سال ۴۰۰ میلادی (سده آغازین قرون وسطی) کتابی به نام “اعترافات”- که نوشتن آن میان قدیسان و کشیشان مسیحی در آن روزگار بسیار مرسوم بوده است- مینویسد و با بر شمردن گناهان و خطایای خود، اشاراتی ضمنی به زنی دارد که دوازده سال از زندگیاش را بدون برگزاری ازدواج قانونی و شرعی با او گذرانده است و به قول خودش یک ثمرهی گناه از او به نام “آدئوداتوس” دارد.
زنی که آگوستین پس از دوازده سال او را ترک میکند تا از تمامی لذّات این جهانی چشم پوشد و به رستگاری روحی و نجات معنوی برسد. کتاب “زندگی کوتاه است” ترجمهای است که یوستین از دست نوشتهای لاتینی به قلم ” فلوریا آملیا” معشوقه سالیان آگوستین برگردانده است و خطابش به اورلیوس آگوستین، اُسقف هیپورگیوس است. ترجمهای که به قول او کمترین مشکل آن شماره نداشتن صفحهها بوده است.» . ] زری شاه حسینی، ۲۳آذر ۱۳۸۸ ، معرفی کتاب زندگی کوتاه است[
این اثر که شامل نامههای زنی است که به لحاظ روانی آتش گرفته، لیکن همچون آئینهائی میماند که هر مردی خواهد توانست تاریکیهای درون خود را در آن مشاهده نماید. همان تاریکی و خاموشی و سیاهی که مردان تاریخ از لحظه خروج از زهدان زن، در حال فرار از آن بوده و میباشند.
زن واژهای که از آن زندگی زائیده و روشن شده تا به امروز، رنجی به درازای تاریخ مدوّن انسانی را متحمل شده است. به راستی در فرهنگ مرد سالارانه و دینی جامعه بشری چه حادثهای رخ داده است که این موجود از الههائی باستانی به کالائی قابل ستیز هبوط کرده است.
صبحگاهانی را به یاد بیاور که تمام مردان قبیله در گرگ و میش هوا، به دور چادر زن چمباتمه زدهاند تا زن ورد شکار بخواند و نقش یک گوزن یا آهو را بر تپه مجاور بکند و با نیزهاش بر آن نقش، زخمی زند. تا مردان قبیله با خاطری جمع و آسوده به سمت شکار کردن و فراهم نمودن توشه قبیله، عازم شکار شوند.
یا آن زمان که شباهنگام در قیرگون آسمان، آذرخشی خشمگین به درختان جنگل شعله میکشید و مردان ابتدائی، وحشت زده به زن قبیله پناهنده میشدند تا او را جلو بفرستند که با خدایان طبیعت رایزنی کند و عذر آنان را بخواهد تا شاید دودمانشان به آتش کشیده نشود. ]ر ک سیامک ستوده، زن و سکس در تاریخ از الهه آسمانی تا برده خانگی[ و مردان با آرامشی صد چندان به چادرها و غارهایشان میتپیدند و سکنی میگرفتند و احتمالاً همچون نوزادی در آغوش مهر زَنخُدای قبیله میآرمیدند. چگونه این مهر و همیاری بدل به کینهای مکتوب شد و مسیحیّت و بقیه، به زن کشتن روی آوردند و آنها را به جرم آنکه خالی در بدن داشتند ساحره نامیدند و زنده زنده سوزاندند. این بس نبود که بعدها و به تدریج تمرین و جهادی به نام ریاضت پدید آوردند تا حتی خیال زن را شیطانی و اهریمنی بدانند و آن خیال را نیز سلاخی کنند.
چگونه است که آدمی هنوز نمیفهمد آن تپشهای تندی که از مرغ خفته در قفس سینهاش برمیخیزد و او را از نفس میاندازد، میتواند وسوسهای شیطانی نباشد. آن مرغ جانت است که از نگاه پری روئی، میل به زندگی میکند و خواهان بقای نسل است. این ژنهای آدمیزاد است که سِحر و افسون را در نگاه زن و طنّازیاش نهاده است و دل و جان مردانه را طلسم میکند تا زندگی زائیده شود. شاید این تنها بخش حیات است که اهمیت واقعی دارد و ما آدمیان هنوز از آن غافلیم.
به هر روی رمان “زندگی کوتاه است” نامههای زنی پر اراده، از تبار زنان ابتدائی و خدایگونه بوده است، به عشق سابقاش که اینک اُسقف اعظم کلیسا میباشد.
داستان، زخم زبانهای غیر عامیانهی زنی را بیان میکند که بعد از آنکه معشوقش او را ترک میکند به دنبال دلیل میگردد. میخواست به دنبال زنی بجوید که زیباتر از خویش بوده است و یارش را مفتون کرده بود؛ اما در مییابد، رقیب زنی دیگر نیست. بلکه فلسفه و حقیقت و ریاضت است. پس پله پله به دنبال حقیقت میرود و شروع میکند به خواندن چهار انجیل ، هوراس، سیسرون و افکار مانویان و ناصریان و افلاطونیان. او در نهایت، زمان نامه نوشتن به اُسقف یا عشق جانی سالهای دور، در شهر کارتاژ (نام شهری در شمال آفریقا و تونس کنونی)، به صورت خصوصی، استادی مینمود.
اثر “زندگی کوتاه است”، رنجها و زخمهای زنی را بیان میدارد که اعترافات معشوق سالهای طولانی عمر و جوانیاش را، میخواند و میبیند که به فرزندشان، ثمره گناه، نام نهاده است و این در حالی بود که هنگام تولد این فرزند، معشوقِ اینک خشکِ مقدس شدهاش، بر آن، از فرط عشق، نام “آدئوداتوس” را گذارده بود:
« تو آدئوداتوس را میوه گناهت میخوانی. سپس به درستی اضافه میکنی که خداوند چندان عظیم و رحیم است که اشتباهات ما را به بهترین نحو ممکن اصلاح میکند. و در ادامه میگویی که تو در وجود این پسر سهمی غیر از گناه نداشتی. ایرلیوس، از خودت خجالت بکش! تو همان فردی هستی که نام آدئوداتوس (یعنی کسی که عطیه الهی است؛ خدا داد) را بر او گذاشتی. حتماً فکر میکنی خداوند پسرت را از بین برد تا تو را در ترّقی و پیشرفت حرفه کشیشی و رسیدن به مرحله اُسقفی یاری دهد. امیدوارم که خداوند تو را به خاطر گناهان و گمراهیات ببخشاید.» ]گوردر، زندگی کوتاه است، ص ۳۲[
در این قسمت مقاله بد نیست کمی بیشتر راجع به ایرلیوس بدانیم:
مارکوس اورلیوس اگوستینوس، مشهور به آگوستین قدیس، متفکر و فیلسوف اهل الجزایر در شمال آفریقا بوده که کتابی با نام “اعترافات” را در سال ۴۰۰ میلادی به زبان لاتین در ۱۳ قسمت مجزا مینویسد. او این کتاب یا رساله را به صورت خودزندگینامهنگاری نوشته است آنچه در این کتاب موجب حیرت است، شدت پشیمانی نویسنده و اعترافها و طلب بخشایش حتی از کوچکترین گناهان است وی در این اثر، بزرگترین گناه خود و بشریت را، دوری از عشق پروردگار و عدم درک توحید میداند. او همچون عاشقی دردمند و پرسوز و گداز، التماس عشق پروردگار مینماید و بر علیه نفس و هواهای نفسانی اقامه دعوا میکند. به عنوان مثال به قسمتی از این رساله توجه فرمائید:
تو خدای من، حیات من و سرور قدسی منی، اما آیا در وصف تو به همین میتوان بسنده کرد؟ آیا هیچ کس توان آن را دارد که به حدّ کفایت تو را وصف کند؟ بدا به حال کسانی که در مورد تو سکوت میکنند زیرا حتی آنانکه در فصاحت و بلاغت از همه گوی سبقت را ربودهاند، قادر نیستند در وصف تو لفظ و تعبیری بیابند… من چرا تا این حد برای تو مهم هستم، که امر فرمودهای عاشقت باشم؟ و اگر در این عشق کامروا نگردم به خشم میآیی و مرا به رنجی عظیم انذار میدهی، آیا عدم عشق به تو، خود به قدر کافی دردآور نیست؟ ] ر ک، ویکیپدیا دانشنامه آزاد، مدخل اعترافات آگوستین قدیس[
آگوستین قدیس را باید دروازهای دانست برای راهیابی به مفاهیم مانوی. زیرا با آنکه به مسیحیّت گرویده بود ولی عصاره اندیشه مانی در آثار و نوشتههایش، همچون ردّ پایی از فرهنگ ایران باستان در غرب باقی مانده است. اما قرار نیست در این مقاله به اندیشههای آگوستین پرداخته شود بلکه سخن از حکمت عشق زنانهای است که حکمت خدای مسیحی را به چالش میکشد. سخن از زن و گیتی است در برابر مردی قدیس که به آسمان دلداده است.
در فرهنگ و ادبیات ایران و بالطبع آن در ناخودآگاه جمعی ایرانیان نخستین بار، پچپچها و زمزمههای لُهراسپ پیر (در اساطیر ایران، از پادشاهان کیانی است. کیخسرو پیش از مرگ، او را به پادشاهی ایران برگزید. تفویض تاجوتخت به لُهراسپ با اعتراض پهلوانان و بزرگان بهویژه زال روبهرو شد ولی بالاخره با دلایلی که کیخسرو آورد بر این انتخاب، گردن نهادند.)بود که از سوی زرتشت یا پیروان اندکش، وعده بهشت جاودانی را به شاه کیخسرو باوراندند و پس از آن با خودکشی کیخسرو برای جاودانه شدن، زلزله روانی در اندیشه و نگاه مردمان ایران پدید آمد. نگاهی که تا به آن روز آمیخته به پرستش هر جانداری بود و خاک را ارج مینهاد. نه به عنوان آنکه خاک گردیم و همه به خاک بپیوندیم. بلکه با معنائی که از خاک به عنوان تخم یا هاگ یا آک، در ذهن داشتند، خاک را همان تخم زاینده زیبائیها و رنگارنگیها میفهمیدند و امروز اگر پهلوانی قبل از ورود و بعد از ورود به گود زورخانه، بوسه بر خاک میزند، نه به دلیل حقیر کردن و خاکی شدنش باشد. چون او حتی اگر نداند، با خاک همبوسی میکند و طلب زایندگی و نیرومندی دارد.
ادامه مطلب را در فایل پیوست مطالعه کنید Life-is-Short