شرح تصویر: خانه ی کوشینو در ژاپن ۱۹۸۴، اثر تادائو آندو
شرح متن: ایده ی این نوشته از “هفت گفتگوی تادائو آندو با مایکل اوپینگ” شکل گرفته است
نوشتههای مرتبط
قبل از سال های شصت و هفتاد میلادی، هرگز یک بنا را که از “درون و برون” با بتن نمایان شده باشد، نمی بینیم. مشروعیت یافتنِ نمایشِ خلوصِ مصالح، به یک مفهوم وسیع تر از پست مدرنیسم ارتباط دارد و به دیدگاه فلاسفه فرانسه -که برای نخستین بار درباره ی خلوص و ناب بودنِ حضورِ اشیاء سخن گفتند- پیوند می خورد. این مشروعیت سبب شد تا معماران درباره ی حضور و فضایی که یک ماده ی ساختمانی اشغال می کند، از خود سوال کنند. در ساختن فضا با استفاده ی اکسپوز از مصالح -که در این گفتار مصالح، بتن است- دیگر نمی توان تنها به یک سطح اندیشید. من می خواهم سطح از بین برود و به فضا تبدیل گردد؛ فضایی که فکر را تحریک و فعال کند و در صورتی که سطح خود را زیاد تحمیل نکند، اندیشه آزاد شده و این انسان ها هستند که به فضا معنا می دهند.
چون استفاده از بتن را در همه جا می بینیم، این شبهه ایجاد می شود که کار کردن با آن آسان است؛ و از آنجا که غالبا به یک شیوه از آن استفاده شده، ماده ای یک بعدی و یکنواخت شناخته می شود. اما بر خلاف فولاد و شیشه، بتن می تواند بسیار تغییر کند. هر مخلوط و هر قالب گیری به نتیجه ای متفاوت می انجامد؛ این چنین فرم و سازه ی هر دو بنای بتنی، به گونه ای با معنا و درخور توجه متغیر است. لوکوربوزیه بتن را به دلیل آزادی که در ابداع و انتخاب فرم و در آفریدن فضاهای جدید می داد، به کار می گرفت. بتن را چنان استفاده می کرد که گویی با گل کار می کند و مجسمه می سازد. به موازاتِ ویژگیِ”شکل پذیریِ” بتن، اما بیشتر معماران به دلیل “قدرتِ بیان”اش از آن استفاده کرده اند؛ بتن از چنان تنوعی در عمقِ بیان برخوردار است که در یک فضای ثابت، بسته به شرایط و موقعیت زمانیِ استفاده از آن فضا، می تواند تغییر کند و کیفیتی متفاوت یابد. لوئی کان بتن را با همان ذاتِ سخت و صلب و با همان لبه هایِ تیزِ وجوهِ مسطحش به کار می گرفت و از آن به گونه ای استفاده می کرد، که گویا فولاد سخت است. او فضاهایش را به این دلیل با بتن خلق می کرد، تا قابلیت و ظرفیت بیان آنها زیاد شود. بنابراین مشاهده می کنید که در مقوله ی انعطاف پذیری بتن، با دو سطح و کیفیت متفاوت برای یک ماده ساختمانی مواجه ایم: ۱) شکل پذیری در خلق فرم ۲)انعطاف پذیری در بیان فضا. این مفاهیم به ترتیب، ” انعطاف پذیریِ مرئی” و ” انعطاف پذیریِ نامرئی” را برای بتن در پی دارند؛ که حالت اول در ارتباط و وابسته به “فرمِ” بتن، و حالت دوم در ارتباط و وابسته به “سطحِ” آن نمایان می شود.
در شناخت و درکی که می توان از مصالح داشت، سطوحِ مختلفی وجود دارد. ویژگی فرم پذیری بتن، باعث می شود معماران تمایل پیدا کند که شکل های بسیار کار شده و پیچیده را به وجود آورند و هنگامی که به این کار مبادرت می کنند، ماهیت بتن -زیر سایه ی فرم- کم رنگ و گم می شود. در اینجا بتن تنها تبدیل به شکلِ کار شده و معنایش را از دست می دهد. نباید به بتن به عنوان مصالحی که مناسبِ ساختِ مجموعه ای از شکل هاست، نگاه کرد؛ اهمیت بتن -در زمینه ی شکل پذیری- مربوط به سطح دوم یعنی انعطاف پذیری در بیان فضا است.
در تفصیل سطح دوم، منظور از انعطاف پذیریِ نامرئی، همان هندسه و نظمی نامرئی است که با ورود فرد به درون فضا، به صورت احساسی قوی در فکر و روح او گسترش می یابد. در این حوزه، مسئله ی رنگ و عمق، روش تجربه ی فضا را تعیین می کند. با وجود اینکه تنوع رنگی زیادی میان رنگ سفید، خاکستری و سیاه وجود دارد، اما با توجه به غلبه ی رنگ خاکستری در بتن، به نظر می رسد که دارای طیفی از رنگ های بسیار محدود، خنثی و آرام است که حس ایستایی و سکون را هنگام تجربه ی فضا برای فرد در پی دارد. در اینجا مایلم اثبات کنم که بتن در یک لایه بندی ظریف، تمامی رنگ ها را در خود جای داده است؛ و به گونه ای عمل می کند که به جای مقابله با فضا، رنگ های پیرامونش را جذب کرده و عمق فضا را افزایش می دهد. رنگی که بتن در فضا منعکس می کند، بستگی به رنگ محیط اطرافش دارد تا رنگی که سطح بتن را پوشانده؛ بنابراین بسته به شرایط محیطی اش، سطح بتن دارای چهره ای متفاوت می گردد: یک دیوار گاهی محکم و قدرتمند به نظر می آید و گاهی ظریف و سبک. همان دیوار گاهی با تابش نور طبیعی بر آن، به نظر گرم و ملایم می آید و گاهی با تغییر جهت و شدت نور، این کیفیت دگرگون می شود. در نتیجه حالت و سیمای بتنِ دیوار در هر ساعت از روز متفاوت خواهد بود؛ این تصویر ایجاد شده در ذهن –که با واقعیت چیزی که می بینیم، متفاوت است- تنها تحت تاثیر عوامل طبیعی –نظیر نور، سایه و…- تغییر نمی کند؛ تمامی عوامل مصنوع و غیر مصنوع که بتن را احاطه کرده اند در این فرآیند حاضرند. در حقیقت دیوار، حال و هوا و خلق و خوی محیط را منعکس خواهد کرد و ادراک ما از آن، با تغییر شرایط محیط، تغییر می کند. این لایه بندیِ درونیِ رنگ که از عمق به سطح بتن می آید؛ خوانش های متفاوت از یک فضای ثابت را ممکن می سازد.
این ویژگی رنگی در بتن بسیار با اهمیت است، زیرا هندسه و ساختار فضا را به طبیعت اطرافش نزدیک تر می کند. مهم است تعادلی میان آنچه که ساختارِ اصلیِ فضاست و آنچه مداخله ی پسینِ انسان در آن است، حفظ گردد؛ بتن با جذب رنگ منظر و محیطی که آن را احاطه کرده، این ارتباط را برقرار می کند؛ یعنی محیط و رنگ های طبیعت را کامل کند. رسیدن به چنین سطحی در بیان فضا که از طریق نظم و سادگی موجود در بتن به دست می آید؛ کیفیتی است که به گونه ای ناآگاهانه حس می کنیم: نوعی برداشت هوشیار از شعور و مشاهده. اگر ماهیتِ بافتِ بتن را ارائه کنید، می بینید که فضا به محرکی تبدیل می شود که فکر را وادار به فعالیت می کند. فرد با قدرت تخیل و تصور خود فضا را کامل خواهد کرد و این حالتِ پویاییِ ناپایدار در بتن، عامل تحرک بخشیدن به فضا خواهد شد. شیوه ی بیان جهان شمول و فراگیر، خواستار چنین فضاهایی است. انواع هنرها، صرف نظر از فرهنگی که از آن ناشی می شوند، نیازمند فضاهایی هستند که با سطوحی بسیار عمیق و فراگیر، در ارتباط و مترادف باشند.