مجموعه مقالات خلیل ملکی. بهکوشش رضا آذری شهرضایی. تهران: اختران، ۱۳۹۶. ج ۴. ۷۴۰ ص.
نوشتههای خلیل ملکی، در سال سرنوشتساز ۱۳۳۲، در چهارمین جلد مجموعه مقالات… در بیش از ۲۵۰ صفحه گرد آمده است. اغلب نوشتههای ملکی از دوم فروردین تا اول شهریورماه را میتوان به دو دسته تقسیم کرد: نخست، بازتاب حوادث روز، موضعگیری در برابر مسائل جاری و تحلیل شرایط کشور؛ و دوم، بحثهای نظری در تاریخ و مبانی سوسیالیسم، «نظریه نیروی سوم»، شرایط سیاسی جهان، موقعیت قدرتهای بزرگ رقیب… و مهمتر از همه، نقد کمونیسم، نظام شوروی و حزب توده ایران. اکثر مقالههای ملکی در نشریات حزبی، یعنی روزنامه نیروی سوم و مجله علم و زندگی به چاپ رسیده است. در این نوشتهها مواضع ملکی در برابر مسائل سیاسی روز، بخشی از مستندات تاریخ معاصر ایران را تشکیل میدهد و بهویژه اگر آنها را در مقایسه با مواضع سایر نیروها و سطح بحثهای معمول در نشریات آن زمان بسنجیم، ارزششان را بیشتر درمییابیم.
نوشتههای مرتبط
در پایان زمستان ۱۳۳۱، بسیاری از ناظران دریافته بودند که در دعوای ملّی شدن نفت ایران دستیابی به یک راه حلّ مورد رضایت دو طرف ناممکن است. گذشته از عوامل داخلیِِ ناکامی دولت ایران، امروز میدانیم که در این مسئله حیاتی، رقیب انگلیسی هم تمایلی به دادن امتیاز به یک کشور آسیایی نداشت؛ آنهم کشوری که روزگاری تا آستانه تحتالحمایگی بریتانیا رفته بود و تنها یک دهه پیش، نیروهای نظامی انگلستان بخشی از خاکش را در اشغال خود داشتند. به نظر میرسد که بیش از منافع نفت ایران، نفسِ کوتاه آمدن امپراتوری سابق در برابر یک دولت ضعیف شرقی پذیرفتنی نبود؛ بهویژه در زمان برآمدن جنبشهای ضداستعماری در آسیا و افریقا و احتمال تبدیل شدن نهضت ملّی ایران به الگویی برای آنها.
سال ۱۳۳۲ با بحرانهای مختلف آغاز شد. روابط شخصی نخستوزیر با شاه کاملاً قطع شده بود. در تهران و شهرستانها بین مخالفان و هواداران دولت برخوردهای خونین درمیگرفت و ثبات شکننده کشور را به خطر میانداخت. حزب توده که تغییر مشی داده، از درِ حمایت از دولت مصدق در آمده بود، در خیابانها به قدرتنمایی میپرداخت و بخشی از تشکیلات آن، ظاهراً خودسرانه، از ماجراجویی پرهیز نداشت. وضعیت ارتش و نیروهای انتظامی و میزان وفاداری آنها به دولت مبهم و غیرقابل اعتماد بود. در خارج، آمریکا و انگلستان برای یکسره کردن کار دولت دکتر مصدق به توافق رسیده بودند و تدارک مقدمات کودتا آغاز شده بود. پسلرزههای ماجرای ۹ اسفند ۱۳۳۱ هنوز باقی بود که سرتیپ محمود افشارطوس، رئیس مقتدر شهربانی کل کشور، ربوده شد و به قتل رسید. ردّ پای مخالفان دولت و عوامل کودتای چند ماه بعد در این ماجرا آشکار بود. مطبوعات حامی نهضت ملّی دربار را یکی از مراکز اصلی توطئه علیه دولت معرفی میکردند و شواهد هم مؤید این ادعا بود. با پافشاری نخستوزیر، وزیر دربار استعفا کرد و فرد بیطرفی کفالت وزارت دربار را به عهده گرفت. بار دیگر بحث روابط نخستوزیر و دربار و حدود اختیارات شاه در قانون اساسی مشروطه به میان آمد. همه نسبت به تهدیدات احتمالی اعلان خطر میکردند و از ضرورت هشیاری دولت و ملّت و چارهاندیشی برای توطئهها سخن میگفتند.
مقالات خلیل ملکی را با در نظر داشتن چنین زمانه پرآشوبی باید خواند.
در این دوره، یکی از بحثهایی که ذهن خلیل ملکی را به خود مشغول ساخته، یافتن تدابیری است که با بهرهگیری از حمایت عمومی، حیات نهضت ملّی را تضمین و از آن در برابر دشمنان داخلی و خارجی محافظت کند. در مقاله «مسئولیت و وظیفه تاریخی حزب زحمتکشان در جریان گذشته نهضت و آینده» (نیروی سوم هفتگی، دوم فروردین ۱۳۳۲) از دو وظیفه پیش روی حزب یاد شده که «کم و بیش خوب» به انجام رسیده است: ایجاد «یک کادر محکم و ثابت و تزلزلناپذیر که تابعی از شخصیتهای سیاسی» نباشد و همچنین «راهنماییِِ نهضت ملّی به نحوی که از افتادنِ ابتکار به دست تودهایها جلوگیری شود»، چرا که به اعتقاد ملکی آنها نهضت را نه در جهت منافع ملّت ایران، که در جهت منافع شوروی هدایت میکنند (ص ۲۳۳۱).
در این مقاله از جدایی و تشتت در صفوف حزب زحمتکشان (در اشاره به جدایی مظفر بقایی و یارانش) اظهار تأسف شده است، ولی این اتفاق ضمناً «یک تصفیه خودبهخود» نیز به شمار آمده که باعث روی آوردن نیروهای بسیاری به حزب شده است؛ استقبالی که تشکیلات موجود حتی توان متشکل ساختن تمام آن را ندارد!
ملکی مشی سیاسی خد را در قبال دولت ملّی همواره حمایتِ همراه با انتقاد مینامید. همین سیاست را در مقالات این مجموعه بهخوبی میتوان دید. او بر دکتر مصدق و سایر رهبران نهضت ملّی خُرده میگیرد که توجه لازم را به توده مردم و «نیروی عظیم ملّی» ندارند و از آن بهره نمیگیرند و «همواره تصور میکنند که به کمک زیر و رو کردن دستگاه هیئت حاکمه فاسد میتوانند نهضت ملّی را نجات دهند». او پیشنهاد میکند که یک «ارگان رهبریکننده که جای جبهه ملّی را بگیرد» تشکیل شود: یک «کمیته مرکزی نهضت ملّی» متشکل از نمایندگان وفادار به نهضت در مجلس و نمایندگان احزاب و جمعیتهایی که از آغاز پشتیبان آن بودهاند. این کمیته باید نمایندگانی از بازاریان، کارگران و زحمتکشان، روشنفکران و کارمندان در خود داشته باشد و با تشکلهای آنها در ارتباط باشد. در مرحله بعد، از ارتباط منظم با «نهضتیونِِ ولایات و شهرستانها» سخن میگوید. در نظر او باید کمیته مرکزی نهضت از طریق «کمیتههای فرعی در ادارات و کارخانهها» بر آن مراکز نظارت داشته باشد تا رئیس دولت بتواند به «دستگاه حاضر اداری کموبیش اطمینان پیدا کند».
در همین مقاله در مورد وضعیت خطیر نیروهای مسلح و «حکومت/ فرمانداری نظامی»ای هشدار میدهد که ظاهراً بیطرف است ولی ممکن است در صورت «ساقط شدن مصدق، در خدمت قوام یا افراد مشابه قوام قرار گیرد و در سرکوبی نهضت از دل و جان بکوشد». در خاتمه مقاله آمده است: «بیشک وحدت مردم و نیروی زنده آنها خیلی قویتر از نیروی مخالفان به اضافه منافقان و … بیگانهپرستان است» (ص ۲۳۳۴) که اشاره آشکاری به تغییر مشی حزب توده و حمایتش از دکتر مصدق دارد.
در اواخر اسفند ۱۳۳۱ گزارش «هیئت هشت نفری» در مورد حدود وظایف دولت و اختیارات شاه به مجلس ارائه شد. این هیئت، پس از گفتوگوی جداگانه با شاه و نخستوزیر، چند اصل از قانون اساسی را که متضمن عدم مسئولیت پادشاه در کارهای دولت و مداخله در امور مملکت است تأیید کرد. نمایندگان اقلیّتِ مخالفِ دولت مانع از طرح گزارش در جلسه علنی مجلس شدند که میتوانست به تحکیم موقعیت مصدق در برابر شاه بینجامد؛ در حالیکه سه رهبر اصلی اقلیت (حائریزاده، بقایی و مکی) در هیئت حضور داشتند و حتی گزارش آن را امضا کرده بودند. در فروردین ۱۳۳۲ که اختلاف نخستوزیر و شاه آشکارتر شد، مصدق به بهانه نداشتن امنیّت جانی در مراسم سلام نوروزی دربار شرکت نکرد و تا پایان کار دولتش از ملاقات با شاه خودداری کرد. او در ۱۶ فروردین در پیامی که از رادیو پخش شد وقایع روز ۹ اسفند را توطئهای برای قتل خود خواند و ضمن اعلان وفاداری به مقام سلطنت، یادآور شد که بر اساس قانون اساسی «شاه سلطنت میکند نه حکومت».
روز ۲۷ فروردین در میدان بهارستان اجتماعی در پشتیبانی از مصدق و تأیید گزارش هیئت هشت نفره برپا میشود. خلیل ملکی در همان روز در روزنامه نیروی سوم از این گردهمایی جانبداری میکند. او با اشاره به محبوبیت دکتر مصدق مینویسد که شخصیتها نهضتها را به وجود نمیآورند، بلکه نهضتها هستند که شخصیتها را پدید میآورند و آنها «به مجرد انحراف، در سراشیب سقوط و انحطاط» قرار میگیرند. او ضمن سرزنش سه عضو هیئت هشت نفره که امضای خود را پس گرفته بودند، نهضت ملّی را «مکمّله انقلاب مشروطیت ایران» میخواند و تحکیم قانون اساسی را «برنامه روز نهضت ملّی» میداند.
در سلسله مقالاتی با عنوان «نیروی سوم در مقابل دو پایگاه اجتماعی امپریالیسم»، که بخش اعظم آن پاسخ به انتقادات و اتهامات حزب توده است، از راه حلّی سخن به میان آمده که نهضت ملّی «در مقابل پایگاه اجتماعی امپریالیسم غرب (هیئت حاکمه) از طرفی و پایگاه اجتماعی شوروی توسعهطلب (حزب توده) از طرف دیگر انتخاب کرده است». در نظر نویسنده «عناصر و روشهای سوسیالیستی» تنها چاره دردهای اجتماعی جهان است و در ایران نیز افکار عمومی متوجه همین هدفها و روشهاست. «جنبه مسلکی سوسیالیسم تا حدّی که با مقتضیات ملّی و محلی و مذهبی ما تناقض نداشته باشد مورد حُسن استقبال بیمانندی […] ناشی از طبیعت مرحله حاضر اوضاع اجتماعی است» (ص ۲۴۹۵).
بازتاب قتل افشارطوس را ابتدا در مقاله شماره ۷ اردیبهشت نیروی سوم مییابیم. سیر حوادث، بهتدریج لحن ملکی را تندتر و پرخاشگرتر میسازد. او به کانونهای توطئه اشاره میکند و مطالبی افشاگرانه علیه مظفر بقایی مینویسد. او حتی میکوشد با یادآوری پیشینه تودهایِ یکی از عوامل ترور، به طور ضمنی اتهامی را هم متوجه آن حزب سازد. یک هفته بعد، ملکی در نوشتهای خطاب به «نخستوزیر ملّی و محبوب» بهصراحت از «روش مماشات و باری به هر جهت» او انتقاد میکند و پیشبینی میکند که این روش «بهزودی نتیجه زحمات مردم و افکار عمومی را به هدر میدهد». ملکی با اشاره به سخن نخستوزیر خطاب به شاه («اعلیحضرت باید سلطنت کنند نه حکومت») خود او را مخاطب قرار میدهد و به طعنه میگوید: «شما باید حکومت کنید نه سلطنت» (ص ۲۵۰۲). ملکی از نخستوزیر میخواهد که «ریشه فساد و توطئه را از بیخ و بُن بکند» و دست «چند چاقوکش و چند آدمدزد [… که] خود را هوادار مقام سلطنت معرفی میکنند» از سر مردم کوتاه سازد. ملکی در مورد حزب توده نیز هشدار میدهد. او توجه مصدق را به سرنوشت عبرتآموز ادوارد بنش، رئیس جمهور چکسلواکی، جلب میکند که با کمونیستهای وابسته به شوروی مماشات کرد و عاقبت ناچار شد قدرت را به آنها تسلیم کند. در پایان این نوشته، ملکی پیمان خود و حزبش را با نهضت ملّی و نخستوزیر، به رغم همه انتقاداتی که بر آنها وارد میدانست، تجدید میکند.
او در مبارزه نظری با حزب توده، بر متابعت بیچون و چرای آن حزب از شوروی تأکید میکند. در همین زمینه، اغلب از «عمّال کُمینفُرم» (بینالملل احزاب کمونیست) و «کُمینفُرمیسم» سخن میگوید و در مواردی، از شوروی به مثابه نظامی نام میبرد که مطامع توسعهطلبانه خود را در پوشش ایدئولوژیک دنبال میکند. از این رو، بین اعتقاد به «مرام اشتراکی» و کمونیست بودن به معنای دنبالهروی از شوروی و کمینفرم تفاوت قائل میشود. او همواره به نفوذ تودهایها در دستگاههای دولتی (بهویژه وزارتخانههای فرهنگ و دادگستری) حساس است، نسبت به خطر آن هشدار میدهد و گاهبهگاه مسئولان را به خاطر آن سرزنش میکند. او حتی بیپرده خواستار بازداشت و محاکمه تودهایها به عنوان «نوکر و عامل بیگانه» میشود (صص ۲۵۱۸ و ۲۵۳۶). شاید بخشی از عدم محبوبیت خلیل ملکی در بین فعالان سیاسی آن سالها را باید در چنین سخنانی جستوجو کرد.
در یک تصویر گستردهتر، در عرصه کشاکشی که یکسوی آن انگلستان و آمریکاست، خلیل ملکی نفوذ اجتماعی و قدرتنمایی حزب توده را به زیان نهضت ملّی و آینده ایران میداند. او در این میدان به نقش آمریکا، به عنوان ابرقدرتی که قادر است از دولت مصدق در برابر انگلستان و دربار جانبداری کند، اعتقاد دارد. از این رو، باز گذاشتن دست حزب توده را به مصلحت نمیداند و نتیجه آن را سوق دادن آمریکا به جبهه انگلستان ارزیابی میکند. او سیاست درست را در تأکید بر وجه ملّی و «ضد کمونیستی» دولت مصدق و مقابله آن با عوامل شوروی میجوید. به عبارت دیگر، دولت باید نشان میداد که بر کشور تسلط دارد و خطرِ افتادن ایران به دامان شوروی – که انگلستان میکوشید به آمریکا بقبولاند – ادعایی بیپایه است. از این رو، یکی از دغدغههای ملکی در این دوره، جداسازی صفوف ملّیون از تودهایهاست. او تأکید داشت که «ملّیون هیچگونه وجه مشترکی با تودهایها ندارند». به این ترتیب عجیب نیست اگر ماجراجوییهای اعضای حزب توده را همسو با سیاست انگلستان ببیند و دائم بر جدایی هواداران نهضت ملّی از تودهایها پافشاری کند. موضوعی که بارها به خاطر آن – حتی از سوی برخی از سران جبهه ملّی – سرزنش شد.
در بهار ۱۳۳۲ حزب زحمتکشان ملّت ایران (نیروی سوم) نخستین کنگره خود را برگزار کرد. همچنین اعضای رهبری آن با نخستوزیر دیدار کردند و مورد تشویق او قرار گرفتند. اما در همین زمان مقدمات اختلافاتی درون رهبری حزب شکل گرفت که در تیرماه جلوهای آشکار یافت و در مردادماه، تقریباً همزمان با وقوع کودتا، به اوج خود رسید. درباره ریشه این اختلافات و آنچه پس از آشکار شدنش روی داد نظرهای متفاوتی از سوی دو جناح موافق و مخالفِ خلیل ملکی اظهار شده است. در هر صورت، به نظر میرسد که حاصل این اختلافات کنارهگیری موقت یا محدود شدن حضور خلیل ملکی در رهبری حزبی در دورهای حساس از تاریخ بوده است. در مقالات ملکی در سال ۱۳۳۲ اشارهای به این اختلافات دیده نمیشود. در تیرماه تنها یک مقاله از او با عنوان «بیطرفها یا آدمهای خوب، مرض مُسری و خطرناکی که حیات ملّت ما را تهدید میکند» (به نقل از روزنامه مهرگان، ۲ تیر ۱۳۳۲) در کتاب آمده است. از ۵ تا ۲۲ مرداد هم مقاله دنبالهدارِ «نیروی سوم یک ضرورت تاریخی» در چند شماره روزنامه نیروی سوم چاپ شده است که به بحثهای نظری اختصاص دارد؛ بحثهایی چون تفاوتهای کمونیسم و سوسیالیسم، استالینیسم و مرام و مسلک حزب توده، «افسانه صلحدوستی» شوروی و نقش جمعیت ایرانی هواداران صلح و… . انتشار روزنامه نیروی سوم تا روز ۲۸ مرداد ادامه یافته است اما از خلیل ملکی دیگر نوشتهای در آن به چاپ نرسیده است.
پایانبخش نوشتههای سال ۱۳۳۲ خلیل ملکی در این کتاب، اعلامیه معروف اول شهریور ۱۳۳۲ اوست. متنی که او چهار روز پس از کودتا در مخفیگاهش نوشت و آن را نه به نام نیروی سوم، که به امضای خود منتشر ساخت. ملکی که در غروب ۲۸ مرداد همهچیز را تمام شده میدانست، پس از آنکه به قول خود بر وسوسه خودکشی غلبه کرد، این متن را که در جاهایی ناروشن و متناقضنماست نوشت. اعلامیه اول شهریور یکی از بهترین مظاهر مشی سیاسیِ واقعگرای اوست. ملکی کوشید مفرّی برای تداوم نهضت ملّی و نیروی سوم بجوید و از این رو، مخاطبان اعلامیه او تنها افراد حزبی نیستند و گوشه چشمی هم به حاکمان پس از کودتا دارد. همین اعلامیه تا سالها از سوی مخالفان خلیل ملکی و برخی از سران جبهه ملّی به عنوان سند «انحراف و خیانت» او عَلَم شد.
نگارنده درباره این سند تاریخی پیشتر شرحی نوشته است: «خلیل ملکی و زیستن در زمانهای دشوار»، جهانکتاب، س ۸، ش ۵.
این مطلب در چارچوب همکاری انسان شناسی و فرهنگ و مجله جهان کتاب منتشر می شود.