انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

ارتش مصر در پی فرونشاندن انقلاب است

کوین اندرسون ترجمه ی مهرداد امامی

در تاریخ ۱۴ اوت ۲۰۱۳، دستگاه پلیسی ـ نظامی مصر به دو تظاهرات نشسته‌‌ی عمدتاً مسالمت‌‌آمیز اخوان‌المسلمین یورش برد و مهمات جنگی و بولدوزرهای مسلح را به کار گرفت تا هزاران تن را بکشد و هزاران تن دیگر را مصدوم کند. در آن روز فاجعه‌بار، تمام فرایند انقلابی‌ که در ۲۰۱۱ آغاز شد، به نقطه‌ی بحرانی رسید، نقطه‌ای که بعید نیست انقلاب در مواجهه با ضدانقلابِ علنی نابود شود.

تمایل ارتش به بازگرداندن کشور به دوران دیکتاتوری آهنین مبارک چنان که باید و شاید مشکل‌ساز بود، اما چیزی که از ۱۴ اوت در عمیق‌ترین معنا یک تراژدی ساخت این بود که به نظر می‌رسید ارتش، دست‌کم عجالتاً، نه تنها از حمایت وفاداران به مبارک بلکه از پشتیبانی بسیاری از عناصر انقلابی و جنبش‌های دموکراتیک که منشأ خود را در جناح‌های غیراسلام‌گرای انقلاب ۲۰۱۱ می‌یافتند، برخوردار است. این امر خصوصاًً در مورد لیبرال‌های مصری صادق است.

فردای کشتار اخوانی‌ها، فرمانده‌ی ارتش عبدالفتاح السیسی اجازه داد دولتش نه فقط حکومت نظامی بلکه وضعیت اضطراری نیز اعلام کند، چیزی که رژیم مبارک درست تا سال ۲۰۱۱ به مدت سه دهه از آن بهره جسته بود. علاوه بر این، یک روز قبل از آن، السیسی هنگامی دست خود را رو کرد که ۲۵ فرمان‌دار ایالتی را که تقریباً همگی‌شان یا طرفدار دوآتشه‌ی ارتش مبارک بودند یا سوابق پلیسی داشتند منصوب کرد.

اخوان‌المسلمین به نوبه‌ی خود کماکان بازگشت به قدرت را مطالبه می‌کرد و در ملأ عام شعله‌های نابردباری و فرقه‌گرایی را برانگیخت، آن‌هم با ترسیم مخالفانش به عنوان مسیحیان و صهیونیست‌ها نه مسلمانان «خوب» مصری. در نتیجه، وقتی جمعیت طرفدار اخوانی‌های مسلمان به خیابان‌ها ریختند تا به کشتار ۱۴ اوت اعتراض کنند، نه‌تنها ساختمان‌های دولتی و دفاتر پلیس بلکه صومعه‌ها و کلیساهای متعلق به اقلیت محاصرشده‌ی مسیحی قبطی را نیز هدف حمله‌ی خویش قرار دادند.

همه‌ی این رویدادها به کجا می‌برند جنبش توده‌ایِ انقلابی ـ دموکراتیکِ چندوجهی را که به تظاهرات ۳۰ ژوئن که اخوانی‌ها را از قدرت پایین کشید انجامید؟ در آن روز، ده‌ها میلیون نفر در خیابان‌ها از ارتش خواستند که کشور را از آنچه استقرار دولت بنیاد‌گرای آمرانه جلوه می‌کرد نجات دهد، اما خواهان بازگشت به حکومت نظامی نبودند. موفقیت آن جنبش در پایین کشیدن دولت آمرانه‌ی اخوان‌المسلمین گشایشی ایجاد کرد، نه فقط برای نیروهای دموکراتیک و انقلابی بلکه برای ارتش نیز.

متأسفانه، ارتش بود که سررشته‌ی امور را به دست گرفت. پس از ۳۰ ژوئن، جنبش دموکراتیک و انقلابی با وجود افرادی که هم‌اکنون نه خریدار دموکراسی که خواهان نجات‌ به دست نیروهای نظامی آن هم از بالا هستند، متلاشی شد. این امر در مورد جناح غالب و عمدتاً لیبرال جنبش تمرد، یعنی گروه جوانانی که تظاهرات ۳۰ ژوئن را سازمان دادند، صدق می‌کند. تمرد که اکنون تماماً به‌ انتخاب ارتش است کماکان حتی پس از ۱۴ اوت در حمایت از ارتش به تظاهرات دعوت می‌کرد. مثال دیگر حمدین صباحی، ناصریست چپ‌گرا، است که در انتخابات ۲۰۱۲ آرای بسیاری به دست آورد اما اخیراً اعلام کرد که انقلابیون اشتباه کرده بودند که آهنگ «مرگ بر حکومت نظامی» را در طول رژیم شورای عالی نیروهای مسلح (اسکاف) در ۱۲‌۲۰۱۱ سر دادند.
اما بزرگ‌ترین متخلفان شمار بسیاری از سیاست‌مداران لیبرال بودند که پست‌ها در دولت دست‌نشانده‌ی ارتش در ابتدای ماه ژوئیه را کماکان پر می‌کردند. این نوع فرصت‌طلبی پیامدهای تراژیکی برای آینده‌ی مصر و نه تنها در کوتاه‌مدت خواهد داشت زیرا به بی‌اعتبار ساختن خودِ ایده‌ی دموکراسی و همچنین انقلاب در معنای مثبت و اومانیستی کلمه کمک می‌کند.
مصری‌ها به خوبی می‌دانند که ایالات متحده پشتوانه‌ی مالی نظامیان مصر است و بسیاری از سلاح‌هایی را که در سرکوب‌ها استفاده شدند به نظامیان و پلیس می‌دهد. ماهیت بسیار محدود انتقاد اوباما از کشتار در تیتر ۱۵ اوت گاردین منچستر چنین عنوان شده بود: «حالا که اوباما محکومیت بین‌المللی ملایم را رهبری می‌کند شمار کشته‌شدگان مصر افزایش می‌یابد.» این امر برای لیبرال‌هایی که اکنون حامی ارتش هستند، آن هم در کشور و منطقه‌ای که مخصوصاً امپریالیسم آمریکا منفور است، مشکل‌ساز خواهد بود.
با وجود این، یک امتیاز مثبت کوچک عبارت بود از موضع اصولی بعضی از اعضای جنبش دموکراتیک و انقلابی. معاون موقت رییس جمهور لیبرال، محمد البرادعی در اعتراض به کشتار ۱۴ اوت استعفا داد. جنبش ششم آوریل، عنصر اساسی در بسیج توده‌ای جوانان ۲۰۱۱ و پس از آن اعلام داشت: «چهره‌های اصلی اخوان و دولت موقت مواجهه‌ی خونین را در جهت تحقق اهداف‌شان ترجیح می‌دهند؛ رژیم می‌خواست حاکمیت خود را تنفیذ کند و اخوان می‌خواست از خون قربانیان برای کسب امتیازات سیاسی استفاده کند.» این جنبش اضافه کرد: «تنها راه پایان دادن به بحران کنونی و بازگرداندن کشور به مسیر دموکراتیک از خلال راه‌حلی سیاسی میّسر است که تحقق اهداف انقلاب را امکان‌پذیر می‌سازد، همان راه‌حلی که معاون مستعفی رییس جمهور محمد البرادعی بیان کرد.» (الاهرام آنلاین، ۱۵ اوت ۲۰۱۳)
در واکنش به کشتار، سوسیالیست‌های انقلابی مصر ۱۴ اوت را «تمرین خون‌بار در جهت نابودسازی انقلاب مصر» نامیدند با این «هدف که، از رهگذر خلق وضعیت ترور، در اراده‌ی انقلابی تمامی مصریانی که حقوق‌شان را مطالبه می‌کنند، چه کارگران، فقرا یا جوانان انقلابی، خلل وارد کنند.» (الاهرام آنلاین، ۱۵ اوت ۲۰۱۳). این دال بر امکانی حقیقی‌ است مبنی بر اینکه ژنرال‌ها به زودی مستقیماً علیه نیروهای دموکراتیک و انقلابی خواهند چرخید، درست همان‌طور که علیه اخوانی‌ها به میدان آمدند.
از هم‌اکنون به نظر می‌رسد که ارتش، آن‌طور که از احساسات ملی‌گرایانه سواستفاده می‌کند، از وزنه‌ی اساسی پشتیبانی مردمی برای اقدامات سرکوب‌گرانه‌اش برخوردار باشد، آن‌هم ضمن دامن زدن به شایعات ماجراجویانه در مورد «تروریسم» ناشی از اخوان‌المسلمین. ولی حالا که ابعاد سرکوب با تمام پی‌آمدهای ضدانسانی خوفناک‌اش آشکار می‌شود، مطمئناً حمایت مردمی از ارتش کاهش می‌یابد. علاوه بر این، حاکمان جدید ارتش در حیطه‌ی اقتصاد چیزی غیر از نسخه‌ی دیگری از سرمایه‌داری نولیبرال برای ارائه ندارند.
بنابراین، همان‌طور که اقتصاد به سقوط آزاد ادامه می‌دهد، ظرف مدت چند ماه ژنرال السیسی به همان شکلی که اسکاف در ۲۰۱۲ بی‌اعتبار شده بود، بدنام خواهد شد. حتی اگر ریزش هواداری از ارتش درست هم باشد تا آن موقع ارتش به نحوی استحکام یافته است که در کوتاه‌مدت آسیب‌ناپذیر باشد. اگر ارتش به سرعت بی‌اعتبار شود امکان دیگر این است که این احساسات عمومی ‌چه‌بسا به نفع بنیاد‌گراها تغییر کند. حتی اگر هیچ کدام از این تحولات پیش نیاید سرکوب کنونی می‌تواند به ایجاد یک شاخه‌ی خشن و سازش‌ناپذیر از جنبش بنیادگراها منجر بشود، چیزی که در سال‌های دهه‌ی ۱۹۹۰ پیش آمد. درهرحال جنبش انقلابی و دموکراتیک به حاشیه رفته است و این تراژدی واقعی مصر در۲۰۱۳ است.
همان طور که در ۲۰۱۱ مصر با توجه به اندازه و تاریخ خود پیش‌آهنگ انقلاب‌های عربی شد، امروز کشتار ۱۴ اوت بعید نیست تتمه‌ی روحیه‌ی انقلابی دیگر کشورها را از بین ببرد. حوادث مصر حتماً بر سوریه تاثیر منفی خواهد داشت و حتی بر روی تونس که در آن چپ سکولار از خود در مبارزه‌ای مداوم علیه حزب بنیادگرای النهضه دفاع می‌کند. در سطحی جهانی، وقایع اخیر در مصر به تضعیف ایده‌ی انقلاب کمک خواهند کرد.
با این حال، اگر چپ جهانی و مصر از وقایع تراژیک اخیر درس بگیرند ( که خصوصاً هم مستلزم اجتناب از فرصت‌طلبی است، خواه در قبال ارتش و خواه در قبال نیروهای اسلام‌گرا، و هم مستلزم این که به جای این که بگویند با چی مخالف‌اند به وضوح روشن کنند که خودشان کی هستند) در آینده قوی‌تر ظاهر خواهیم شد. نظر به بحران کنونی جامعه‌ی مصر، محتمل‌تر است که، به زودی زود، شانس دیگری برای بسیج توده‌ای در حمایت از جنبش دموکراتیک و انقلابی پدید آید. اما دست‌کم در آینده‌ی نزدیک دوره‌ی انحطاط آغاز شده است.
۱۶ اوت ۲۰۱۳

منبع:
http://www.internationalmarxisthumanist.org/articles/egyptian‌military‌seeks‌to‌extinguish‌revolution‌by‌kevin‌anderson

*این مطلب نخست در چهارچوب همکاری «انسان‌شناسی و فرهنگ» با سایت «نقد اقتصاد سیاسی» انتشار یافت: http://pecritique.com/2013/08/20

پرونده ی «تحولات خاور میانه» در انسان شناسی و فرهنگ
anthropology.ir/node/10253