به بهانه بازگشت صدر به عراق
زمانی که کمال خرازی وزیر خارجه وقت ایران در سال ۲۰۰۵ میلادی سوار بر ماشین از تهران به سوی ایستگاه مرزی مهران در مرز عراق رفته و از آنجا بدون کمترین تشریفاتی به سوی بغداد راند تا انتخاب ابراهیم الجعفری شیعه را به نخست وزیری عراق تبریک بگوید، شاید کمتر کسی فکر می کرد که به زودی این نفوذ قدرت ایران و سیاست شیعی است که سراسر منطقه خاورمیانه را در سیطره خود خواهد گرفت. جریانی که سال بعد با نبرد ۳۳ روزه حزب الله لبنان با رژیم اسرائیل شکلی تازه به خود یافت و ژئوپلیتک منطقه خاورمیانه را با تحولاتی جدی مواجه ساخت. به همین منظور بود که دشمنان و رقبای منطقه ای و فرامنطقه ای ایران دست به اختلال در پروژه شکل گیری یک اتحاد شیعی تمام عیار در عراق زدند تا از این طریق هم عراق را در باتلاق ستیزه های داخلی فروبرند و هم از طلوع دوباره ایران در منطقه خاورمیانه جلوگیری کنند. سراسر سال ۲۰۰۵ و ۲۰۰۶ در عراق به درگیری های خونین داخلی میان سنی- شیعه و شیعه-شیعه گذشت. نبرد سنی- شیعه، در جولای ۲۰۰۵، و با پایه گذاری سپاه عمر توسط ابومصعب الزرقاوی، بنیادگرای سلفی اردنی که لحنی بسیار ضد شیعی داشت، وارد فاز جدیدی گردید. زرقاوی و متحدان سلفی اش اولویت خود را بر جلوگیری از تشکیل دولتی شیعه در عراق گذاشته بودند و از اینرو به بمبگذاری و حملات انتحاری در فضاهای عمومی، ایستگاه های پلیس، مساجد،مراکز عمومی و … روی آوردند. این گروه که توسط دولت بنیادگرای وهابی سعودی حمایت مالی می شد، در عرصه ایدئولوژیک نیز مشروعیت مذهبی خود را از شاخه علمای سلفی تحصیل کرده در عربستان سعودی، همچون مجمع روحانیون مسلمان عراق (هیات العلماء المسلمین ) و روحانی بنیادگرای آن عیاش الکبیسی کسب می کرد و کشت و کشتار زنان، کودکان و شهروندان بی گناه شیعه عراقی توسط آنان آنچنان نفرتی در دل شیعیان کاشته بود که حتی خطابه ها و بیانیه های علمای شیعی نیز نمی توانست خشم آنان را فرو بنشاند. لذا بسیاری از آنان، خصوصا در استان های شیعه نشین جنوبی نظیر بصره و حتی بغداد، شروع به مقابله به مثل نمودند و جنگ خونینی میان این دو فرقه درگرفت که البته شمار تلفات شیعیان بسیار زیاد بود، چرا که آنان مورد حمله و تهاجم قرار گرفته بودند.
نوشتههای مرتبط
اختلاف شیعه- شیعه نیز که حتی قبل از فروپاشی صدام حسین وجود داشت و سالها قبل با جدا شدن تشکیلات الدعوه از مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق عملا آغاز شده بود، و در مقطع قبل از فروپاشی حکومت صدام و با تشکیل کنفرانس لندن، قدری از غلظت آن کاسته شده بود، پس از فروپاشی صدام وبا شروع روند دولت سازی درعراق، دوباره تشدید شد. این روند از سال ۲۰۰۴ به بعد وارد مرحله جدیدی گردید. این فاز، ابتدا با موضعگیری آیت الله سیستانی علیه مقتدا صدر شروع گردید و بحث اصلی آندو نیز بر اختلاف نظر در شیوه برخورد با اشغالگران بنیاد شده بود. صدر معتقد به راهبرد مبارزه مسلحانه و جهاد با اشغالگران بود، اما سیستانی اولویت دیگری در سر داشت که از نظر وی حفظ جامعه عراق و کلیت شیعه بود. جنگ لفظی میان صدر و سیستانی زمانی شدت یافت که صدر نیروهای ارتش المهدی که زیر نفوذ وی بودند را برای مبارزه با اشغالگری به نجف گسیل داد و آنان در حرم حضرت علی (ع ) پناه گرفته و شروع به تبادل آتش با نیروهای آمریکایی کردند. البته این بحران با پادرمیانی ایران و برخی دیگر از جنبش های شیعی منطقه خاتمه یافت و لحن تند مقتدا و سیستانی علیه یکدیگر رو به سردی گرایید و صدر نیز مبارزه در نقاط دیگری غیر از حرم امام علی را در دستور کار ارتش المهدی قرار داد. البته در این بحران، نیروهای دولتی زیر فرماندهی نوری المالکی نخست وزیر وقت عراق و عضو ارشد حزب الدعوه، که بیشتر متمایل به سیستانی بود، با نیروهای ارتش مهدی وارد پیکار شده و شخص مقتدا را تحت تعقیب قانونی قرار دادند. تعقیبی که سبب تبعید البته خودخواسته مقتدا به قم شد و به این روحانی جوان فرصتی داد تا به دور از هیاهوها به تحصیل علوم دینی پرداخته و از دور به هدایت نیروهایش بپردازد. نقشی که البته ثمره آن را در انتخابات سال ۲۰۱۰ به خوبی می توان دید.
همین جریان نیز میان گروه صدر و ضلع دیگر سیاست های شیعی در عراق، یعنی عبدالعزیز حکیم و مجلس اعلای (انقلاب) اسلامی عراق تکرار شد. زمانی که حکیم و مجلس اعلا بر استانهای جنوبی عراق یعنی بصره و نواحی اطراف آن سیطره پیدا کرده و شروع به اعمال سیاستهای مد نظر خود در این نواحی نمودند. این دو با متهم کردن یکدیگر (یکی به همکاری با بعثی ها و دیگری با آمریکایی ها) بر آتش این ستیزه دمیدند و چند صباحی را به همین منوال سپری کردند. این مساله نیز با پادرمیانی ایران خاتمه یافت تا بار دیگر نیروهای شیعه در مقابل دشمنان بنیادگرای وهابی که زیر نفوذ کشورهای عربی منطقه همچون عربستان سعودی، مصر و اردن بودند، قرار گیرند و همچنین در مقابله با نیروهای اشغالگرمتحد شوند و از سویی دیگر؛ خود را برای دوران گذار از مرحله خشونت های بی بهره و هرج و مرج در عراق به دوران ثبات نسبی و ساختن دولتی مقتدر و متحد از طریق رجوع به آرای مردمی و کسب صندلی های پارلمان آماده سازند.
انتخابات سال ۲۰۱۰ میلادی و ورود و رقابت نیروهای شیعه در این انتخابات در ذیل عنوان دو لیست جداگانه (اتتلاف دولت قانون و ائتلاف ملی)، اگر چه آنچنان که انتظار می رفت، نتایج قاطعی در بر نداشت و لیست العراقیه به رهبری ایادعلاوی شیعه سکولار که البته سنی ها و عربستان سعودی را بازنمایی می کرد توانست جایگاه نخست را در آرای کسب شده اشغال کند، اما دو ائتلاف شیعی نخست، رویهم رفته نتیجه بسیار درخشانی را کسب کرده و بیشترین تعداد از صندلی های پارلمان را به خود اختصاص دادند. تعلل ۸ ماهه این نیروها و چانه زنی و گمانه زنی های این دو ائتلاف، به علل مختلف که مهمترین آن عدم اجماع بر گزینه ای مرضی الطرفین بود، بار دیگر نگاه ها را برای حل این بحران بلند مدت که رکورد دار بین المللی شده بود، معطوف به ایران کرد و سرانجام با رایزنی های گروه های مختلف درتهران، گره کور و هزار لایه سیاست عراقی باز شده و نیروهای شیعه توانستند در ائتلاف با کردها که بطور سنتی متحد آنان به حساب می آیند، دولت جدید عراق را تشکیل دهند. دولتی که قبل از هر چیز، آنرا با هویت شیعی اش می شناسند و این دولت و نیروهای درون آن، در ارتباط با ایران و جنبش ها و احزاب شیعی فعال منطقه می تواندآنچنان تاثیری در آینده بگذارد که شیعه و سیاست های شیعی را تبدیل به قدرتی بلا منازع در خاورمیانه کند. روندی که نه مطلوب عربستان سعودی، اردن ونه مطلوب کشوهای غربی ست.
بازگشت دوباره مقتدا صدر به عراق در روز پنج شنبه ۶ ژانویه ۲۰۱۱، پس از گذشت بیش از سه سال دوری از این کشور و استقبال پرشور شیعیان عراق از وی، اگرچه نمی تواند گرد پیری زودرس را از چهره این روحانی جوان بزداید، اما بیانگر موقعیت جدیدی در توازن قدرت نیروهای شیعی در این کشور است. چراکه اکنون وی نه تنها تحت تعقیب دولت مالکی نیست بلکه متحدی قدرتمند، با نفوذ و کارآمد برای وی محسوب می شود که می تواند در روند اداره کشور وهمچنین ساختن یک دولت مرکزی قوی در عراق نقشی حیاتی ایفا کند.
ارتباط ویژه نیروهای شیعی عراق، اعم از حزب الدعوه، مجلس اعلا و صدریون با ایران و گره گشایی ایران از کلاف سر در گم مشکلات آنان نوید بخش آینده ای بسیار روشن در روند سیاستهای شیعی است که این روند، شیعه را به عنوان بازیگری داخلی در درون عراق و بازیگری منطقه ای و بین المللی (در کنارایران و متحدان شیعه منطقه ای اش) تثبیت خواهد کرد. پروسه ای که شاید بتوان آنرا کابوسی وحشتناک برای غرب نامید.