(تصویر: خانواده مهاجر آلمانی به کانادا در اوایل قرن بیستم)
هماهنگیهای خردورزانه و کِبِک
نوشتههای مرتبط
روز به خیر جناب نیمی. لطف کنید در ابتدا خودتان را معرفی کنید.
فو نیمی(۱) هستم، مدیر عامل مرکز تحقیقات کاربردی در روابط نژادی(۲)
برای ما از این مرکز و فعالیتهایش بگویید.
زمان تاسیس مرکز (مرکز تحقیقات کاربردی در روابط نژادی) سال ۱۹۸۳ بوده است. این مرکزموسسهای است مستقل، واقع در مونترال که مسئولیت ارتقای توافق و تساوی بین نژادها را بر عهده دارد. این موسسه یکی از اصلیترین سازمانهای کانادایی است که بدون اهداف منفعتطلبانه در این زمینه مشغول به کار است و از حمایتهای فنی و مالی شمار زیادی از نهادهای دولتی و خصوصی، اتحادیهها، سازمانهای آموزشی و همچنین کمکهای شخصی بهره میبرد. این سازمان عضو برنامه مشاجره قضایی کانادا، اجلاس شورای سازمآنهای خدماترسان پناهندگان و مهاجرین کبک و انجمن مطبوعات کبک است و در عین حال با چندین شبکه مالی که به معرفی گوناگونیهای نژادی، قومی و فرهنگی در رسانههای گروهی مشغول هستند، همکاری دارد. حوزه این همکاری بررسی جرایم سنگین و همچنین برابری و مساوات در کار را نیز در بر میگیرد.
با توجه به تجربهتان، رایجترین تبعیض در کانادا چیست؟
منظورتان تبعیضنژادی است یا تبعیض در هر نوع آن؟
در واقع من از تبعیض در نوع جامع آن پرسش میکنم.
تبعیض انواع گوناگونی دارد اما آنچه بیشتر به ما مربوط میشود تبعیضنژادی است که بر نژاد، اصلیت قومی و ملی و یا بر مذهب پایه گرفته است. آنچه که بیشتر به ما مربوط میشود گونهای از تبعیضنژادی است که امروزه قاعدهمند نامیده میشود. وقتی تبعیض قاعدهمند است یعنی که غالباً هدف و منظوری از سوی عاملین رفتارهای تبعیضگرایانه وجود ندارد اما اعمال و اقداماتی که فرضاً بیاثر و قابل اطلاق به همگان هستند، به گونهای نامناسب تاثیراتی منفی بر اقلیتهای قومی، نژادی و مذهبی دارند. برای مثال وقتی شما تلویزیون فرانسویزبان کبک را نگاه میکنید، از ساعت ۶ تا ۱۰ شب تقریباً هیچ گزارشگر و اخبارگویی نمیبینید که اصالتاً کانادایی-فرانسوی نباشد و این در حالی است که ما در شهری زندگی میکنیم که ۵۰ درصد جمعیتش کانادایی-فرانسوی نیستند. این صورتی از نژادپرستی قاعدهمند است. نمونه دیگری از نژادپرستی قاعدهمند این است که حضور اقلیتهای قومی در پستهای دولتی در حال حاضر ۶/۲ درصد است.
برای کل کبک یا فقط مونترال؟
برای کل کبک. در ۱۹۸۱، این ارزیابی ۹/۱ درصد بود. یعنی ۲۶ سال پیش این حضور ۹/۱ درصد بود و در ۱۹۸۱ هدف و برنامه افزایش ۹ درصدی میزان حضور نمایندگی اقلیتهای قومی در پستهای دولتی کبک بود. ما هنوز در ۶/۲ درصد هستیم و این بسیار پایین است. در میان ۱۴۴ قاضی زن دیوان عالی کبک، فقط یک نفر سیاهپوست است که برای اولین بار و به تازگی در سال ۲۰۰۷ به این سمت منصوب شده است. و از کل ۲۷۰ قاضی دیوان کبک فقط دو قاضی برخواسته از قشر اقلیت زنان سیاهپوست هستند. تقریباً فقط ۴ قاضی انگلیسیزبان هستند. این قضیه تا حدی چالشهایی را که ما با آنها مواجه هستیم را نشان میدهد. بدین ترتیب ما داریم آن چیزی را زندگی میکنیم که به آن میگوییم کنارهگیری نهادین. و این داستان ادامه دارد. این چیزی است که به ما مربوط میشود؛ مساله حضور، قابلیت تصدی و حق برابری در زمینه کار، در موسسات دولتی و حتی بخشهای خصوصی. ما اتاق بازرگانی را داریم که شورای مدیریتاش حتی گوناگونیهای فرهنگی – قومی و نژادی مونترال را منعکس نمیکند.
تبعیضهایی که از آنها صحبت میکنیم، مسلماً به مهاجرین و تازه واردها مربوط میشود.
مهاجرین بخشی از قضیه هستند، اعضای اقشار اقلیت قومی و نژادی هم که مدتهاست کبکی محسوب میشوند بخش دیگری از قضیه هستند. باید آنها را از هم متمایز کرد. در واقع این تمایز وجود دارد چرا که اعضای اقشار اقلیتی قومی و نژادی، با وجود کانادایی و کبکی بودنشان، به خاطر مسئله نژادپرستی، حتی بعد از سه یا چهار نسل، همچنان به چشم تازهرسیده به آنها نگاه میشود. خیلی از کانادایی-فرانسویها هستند که در نظرشان، یهودیها مهاجرین جدیدی محسوب میشوند در حالیکهاز سال ۱۷۰۰ یهودیها در کبک زندگی میکنند! خیلیها هم هستند که نمیدانند که ما بومی داریم. بومیها هم در سطوح اجرایی و مدیریتی دولتی دیده نمیشوند.
در همین راستا، نظر شما در مورد هماهنگیهای خردورزانه چیست؟
هماهنگیهای خردورزانه، اصطلاحی است قضایی که به سال ۱۹۸۵ باز میگردد. مسئله هماهنگیهای خردورزانه بسطی از اصل برابری است؛ یا اساس کنشهایی است که برابری را برای تمام آنهایی که همیشه قربانی تبعیض بودهاند، امکان پذیر میسازد؛ روشی است برای جلوگیری از تبعیض، به هدف هدایت و ترغیب این قربانیان در مشارکت و جایگیری بهترشان در سازمانهای دولتی و خصوصی، حال چه این افراد زنان باشند، معلولین باشند یا سالخوردگان و سایرین.
فاکتورهای اجتماعی که رهبران امروز را به برگزاری کمیسیون بوشار– تیلور سوق داده، کدامها هستند؟
وقتی از کمیسیون بوشار–تیلور صحبت میشود، بحث اصولاً سیاسی است. این کمیسیون اساساً بر روی هماهنگیهای خردورزانه و حرکتهای فرهنگی کار میکند اما به صورت کمیسیونی درباره مهاجرت و جایگاه مهاجران هم درآمده است. مثل این است که کمیسیون مربوط به خشونتهای زناشویی راه بیاندازیم و بعد وسط راه تصمیم بگیریم که کمیسیونی ایجاد کنیم در خصوص وضعیت زنان از آغاز تا پایان! اما ما از تمام هماهنگیهای خردورزانه، هماهنگیهای خردورزانه واقعی آنچنان که قانون تعریف میکند، صحبت میکنیم چرا که ما در جامعهای قانونمحور زندگی میکنیم. چیزی که در انگلیسی به آن The rule of law میگویند؛ یعنی یا ما به قانون احترام میگذاریم، با قواعدش زندگی میکنیم و یا اینکه جامعه قانونمحور را نمیپذیریم و اصول قانونی را بیارزش میشماریم. نمیشود از یک طرف هم جامعه قانونمحور داشت واز طرف دیگر آنچه را که قانون در رابطه با هماهنگیهای خردورزانه واجب میکند، فراموش کرد و زیر پا گذاشت. این چیزی است که افراد بسیاری میگویند، مخصوصاً آنهایی که در وحله اول در برابر مهاجرین و تفاوتهای نژادی فکری باز ندارند.
نگفتید که فاکتورهای اجتماعی که رهبران را، بعد از ۲۵ سال، به تاسیس این کمیسیون سوق میدهند، کدامند؟ آیا به این علت است که به انتخابات نزدیک میشویم؟
این هم میتواند دلیلش باشد چرا که در نظرسنجیهای عمومی، دولت لیبرال بسیار نامحبوب بود. در این وضعیت آقای ماریو دومون در موضعگیری خود بسیار خوب از شرایط احساسی و جنجالی گزارش شده توسط رسانههای گروهی سود جسته است. این قضیه یک ابهام اساسی ایجاد میکند و شاید حکومت همت لازم برای کنترل دقیق و ماهرانه شرایط را ندارد.
حتی اسم کمیسیون «کمیسیون شورای هماهنگیهای مربوط به تفاوتهای فرهنگی» نشان میدهد که مفهوم فرهنگ در آن مفهوم غالبی است. اما شنیده نمیشود این کمیسیون برای مثال از تبعیضات علیه اقلیتهای قومی حرفی بزند.
مفهوم فرهنگ از مفهوم اقلیتهای قومی بسیار گستردهتر است. برای مثال چیزی به نام فرهنگ معلولین وجود دارد. افراد معلول فرهنگ خاص خود را دارند؛ روش مخصوص خودشان را در زندگی کردن و در ارتباطات دارند. یا مثلاً فرهنگ افراد کر و لال؛ آنها با زبان خاص خودشان با یکدیگر رابطه برقرار میکنند. کمیسیون بوشار–تیلور در مورد فرهنگ کبکی و مردم آن کمی طفرهجو و مبهم عمل کرده است. به نظر میرسد که نمیخواهند به مسئله اقلیت انگلیسی بپردازند. در حالیکه، انگلیسی– کبکیها جامعهای مشخص و بنیادین در تاریخ و تحول کبک هستند. این کمیسیون نمیخواهد در مورد بازده فرهنگ بومی کبک صحبت کند، حتی اگر این مردم بیش از پیش به جایگاه خود در زندگی ملی ما تن دهند. در مورد معنای واژه فرهنگ نمیتوان انتخابی عمل کرد چرا که وقتی انتخابی عمل کنیم، در تعریف آنهایی که کبکی هستند و یا نیستند هم انتخابی خواهیم بود.
فرهنگ کبکی را چگونه میتوان تعریف کرد؟
فرهنگ کبکی توسط مردمی ساخته شده که بر خاک کبک زندگی میکنند. اکثریت کانادایی-فرانسوی است. از ۴/۷ میلیون کبکی، یک میلیون انگلیسیزبان و ۸۵ هزار نفر بومی هستند که معرف ۱۱ فرهنگ مختلفند. فرهنگ کبکی با بیش از یک میلیون نفر با اصالت قومی اقلیتی، ترکیبی از اینهاست. کمیسیون بوشار– تیلور حتی ذکر کرده که مایل نیست به مسئله انگلیسیزبانها بپردازد و در این باره صحبت کند. آنجا گفته شده: «شما انگلیسیزبان هستید، حقوق و دستیافتههای خود را دارید و رسالت این کمیسیون در حقیقت به شما مربوط نمیشود!» گویی که انگلیسی–کبکیها اصلاً کبکی نیستند. چرا همیشه در تشکیلات فرانسهزبان مشکل هست اما در تشکیلات انگلیسیزبان چنین مشکلاتی نیست؟ چرا همیشه افراد محجبه از محافل فرانسهزبان طرد میگردند در حالی که در محافل انگلیسیزبان هیچ مشکلی ندارند؟
علت آن را چه میدانید؟
باید به این سوال پاسخ داده شود. آنها چون نمیتوانند به این سوال پاسخ دهند، بحثهای غلط راه میاندازند. میدانید که در ندامتگاهها و اماکن تادیبی، از اویل دهه هشتاد، این بومیها هستند که حق هماهنگیهای خردورزانه را درخواست کردهاند. به همین خاطر است که خیلی از روندها در سازمانهای مربوط به زندانها عوض شدند تا پاسخی باشد به الزامات و نیازهای فرهنگی بومی. هماهنگیها را باید ایجاد کرد، همه جا باید ایجاد کرد، تمام! چرا که این روشی است بر تضمین برابری و مساوات و دستیابی به آن. قضاوتهای دیوان عالی اگر مربوط به مذهب باشند، همه آنها را افشا میکنند اما هیچ کس هیچ چیز نمیگوید وقتی که دیوان عالی سال گذشته تصمیم گرفت و via rail را با یک هزینه ۳۰۰میلیون دلاری مجبور به تغییر و تنظیم واگنهای قطارهای برای راحتی و دسترسی آسان معلولین به آنها کرد. هیچ کس در این باره یک کلام هم حرف نمیزند. هیچ کس آن را افشا نمیکند. اما همین که از حجاب بحث میشود یا از اقلیتهای مذهبی و مهاجرینی که حقوق مساوی میخواهند،مشکل ساز میشود!
نظرتان در مورد عدم حضور نمایندگان اقلیتهای فرهنگی در این کمیسیون چیست؟
حکایت فقط این نیست که نمایندگان اقلیتهای فرهنگی در این کمیسیون حضور ندارند. این کمیسوننماینده کبک فعلی، کبک مدرن نیست. برای مثال هیچ فرد زیر ۳۰ سالهای در این کمیسیون نیست و با وجود این، دولت و کمیسیون میگویند که مدافع ارزشهای عدالت بین نسلها هستند و میخواهند که جوانان شرکت کنند و حضور داشته باشند. اما آنها کمیسیونی برپا میکنند که هیچ جوانی در آن نیست! روسا دو مرد ۶۳ و ۷۵ ساله هستند. چگونه میتوان این را با آنچه که ارزشهای بنیادین نامیده میشود در یک جا جمع کرد؟ ارزشهایی که قاعدتاً کمیسیون باید از آنها صحبت کند: ارزش تساوی زن و مرد، عدالت بین نسلها، گوناگونی فرهنگی و همزیستی؟ در حالیکه کمیسیون، حال چه کمیسیون باشد چه کمیته و شورا، حتی بازگوکننده این ارزشها هم نیست. یک کلمه برای تعریف این حالت وجود دارد: «ریاکاری».
آیا در برخورد با مسئله تفاوتهای فرهنگی بین کبک و سایر بخشهای کانادا تفاوتی هست؟
بله، تفاوت عمدهای وجود دارد. البته وقتی در مورد سایر بخشهای کانادا صحبت میشود باید کمی دقت داشت. کانادا منهای کبک از ۹ ایالت و ۳ ناحیه تشکیل شده است که همه آنها مثل هم نیستند. وقتی از گوناگونی و تفاوت صحبت میکنیم، باید دقت کنیم که این گوناگونی منطقهای، جغرافیایی و فرهنگی را نادیده نگیریم. برای مثال اسکاتلند جدید و آلبرتا در چندین سطح با یکدیگر هم فرهنگ نیستند.
حق با شماست. گفته ام را تصحیح میکنم.
بله، چرا که از این مفاهیم به سادگی و سطحی میگذریم، به افسانهها و کلیشهها دامن میزنیم. این یک اشتباه است. مثلاً سرزمینهای یوکن(Yukon) با وجود اینکه قسمتی از سایر کانادا به شمار میآیند اما از لحاظ تاریخی، فرهنگی و زندگی اجتماعی هیچ ارتباطی با انگلیسیهای آلبرتا یا انگلیسیزبانهای جزیره پرنسس ادوارد ندارند.
آیا بین انگلیسیزبانها و فرانسهزبانها در برخورد با اقلیتها، از هر نوعش، تفاوتی وجود دارد؟
خوب فاکتورهای زیادی در تابلوی تاریخی و جهانی وجود دارد. وقتی شما تاریخ استعمارگری فرانسه و انگلیس را نگاه میکنید، میبینید که اولی همگونسازی را توصیه میکند و دیگری حفظ فرهنگ پایه را. این چیزی است که به آن فردگرایی گفته میشود که با نوعی از گوناگونی و چندفرهنگی مراودت بهتری دارد. این همان تفاوت میان کلیسای کاتولیک و کلیسای انگلیکان است. کلیسای کاتولیک یکپارچه است و سعی بر قانونسازی و همسانکردن همه چیز دارد، در حالیکه کلیسای انگلیکان به دنبال سازگاری، جذب و یا حفظ بعضی ناهمگنیهای فرهنگی است. شاید به هدف استعمار بهتر! به این علت است که در محیطهای انگلیسیزبان کبک، کانادا، آمریکای شمالی، سنت فرهنگی و سیاسی بزرگتری در حفظ تمایزات فرهنگی و قومی وجود دارد در حالیکه در محیطهای فرانسهزبان مثل کبک تمایل بزرگی به همگونسازی وجود دارد حتی اگر اسمش را بگذاریم جذبدر جامعه. این قضیه در فرانسه هم به همین شکل است. گفتن مفهوم «فرانسوی سیاه» خیلی فرانسوی نیست. ما یا فرانسوی هستیم یا نیستیم. این تمایل به همگونسازی گاهی با عنوان ارزشهای جمهوریخواهانه یا ژاکوبین خود را نشان میدهد که دیگر با حقیقت قرن ۲۱ جور در نمیآید. به این خاطر است که در باب بحث بر سر کبک مخصوصاً بحث تغییرپذیری مهاجران و .. باید مطمئن شد در متن معاصر و مدرن جای داشته باشد.
و گفتگو در مورد مهاجرین، …
در گفتگو در باره مهاجرین، حتی در زمان جاری، تمایل عمدهای هست به کودک انگاشتن مهاجرین و گفتن اینکه مهاجرین نمیدانند کجا میروند و ارزشهای کبک را نمیدانند پس باید به آنها یاد داد که چه بکنند و چه نکنند. در حالی که در انتخاب مهاجران ترجیح داده میشود که آنها حداقل لیسانس یا فوق لیسانس داشته باشند؛ سرمایهگذاران و کاردانان زبردست ترجیح داده میشوند؛ آنهایی که هر جای دنیا خصوصاً آمریکای شمالی میتوانند بروند. بنابراین بر مهاجرین و مخصوصاً بر گروههای بسیار آموزش دیدهای که به اینجا میآیند، طرز فکرهای از دور خارج شده اعمال میشود. چگونه میشود مهاجری را که برای مثال در قاهره زندگی کرده یا مهندسی را که در شهری با ۵ – ۱۰ – ۱۵ میلیون نفر جمعیت زندگی کرده است برای کار به روستای کوچکی فرستاد و توقع داشت که او آنجا بماند؟ این واقعگرایانه نیست. اکنون باید دانست که مهاجرین مردمی بسیار باهوش و صاحب صلاحیت هستند که میتوانند زندگی حرفهایشان را هر کجای دنیا بر پا کنند.
آیا آماری از افرادی که در ابتدا به کبک مهاجرت میکنند و سپس تغییر مکان میدهند را دارید؟
آمار به روز نداریم، اما چیزی که مسلم است این است که درصد بسیار بالایی از مهاجرتها به سوی ایالت متحده و انتاریو هست. همین که حرکتی میشود و مهاجران سنتی فرانسهزبان کم و بیش دوزبانه میشوند، به سرزمینهای دیگری هم فکر میکنند، چرا که میدانند آنجا فرصتهای مالی بیشتری هست. از این جهت است که در پرونده پزشکان فارغالتحصیل خارج، میگوییم که زمان آن رسیده که سیستم حاضر را زیر سوال ببریم چرا که این قضیه بسیار تبعیضآمیز است. معیارهایی که از طریق آنها بشود افراد را با توجه به اصلیت نژادی و ملیشان رد کرد خیلی بیشتر از معیارهای تعیین سطح صلاحیت آنهاست. برای مثال در معیارهای طرح اقامت، معیاری وجود دارد مبنی بر ارزیابی سطح بلوغ اجتماعی کاندیدا! در برابر این حرف چه میتوان گفت؟ در درجه دوم، لازم است که شما مهارت ارتباط حرفهای داشته باشید. پزشکان تقریباً چهل سالهای هستند که میگویند توسط پزشکانی که ده سالی از آنها جوانتر بودهاند مصاحبه شدهاند! و در درجه سوم، لازم است که این پزشکان تجربه کار جدید را داشته باشند در حالیکه مهاجرینی که به اینجا میآیند باید تمام مراحل و امتحانات لازم برای داشتن پروانه را بگذرانند و مسلماً در این مدت، وقت و توانایی لازم برای کار کردن را ندارند. بنابراین ناممکن از مردم خواسته میشود وچون ناممکن است یعنی اینکه به مسئله به گونهای منصفانه پرداخته نشده است. اینها اشکالات سیستمی هستند که تبعیضگذاراست. به این علت است که ما خوشحال هستیم که کمیسیون حقوق فردی و حقوق جوانان کبک تصمیم بر انجام تحقیقی بر طرح اقامت پزشکان در کبک دارد.
این تحقیق جدید است؟
این تصمیم در ژوییه امسال و بر اساس تحقیق سیستماتیک ما عملی شد. بر اساس این تصمیم، کمیسیون در چهار دانشکده حقوق کبک، دانشکده پزشکی، کالج پزشکان و همچنین در وزارت بهداشت و امور اجتماعی به بررسی این موضوع میپردازد که برنامههای دوره چگونه طرحریزی شدهاند که افراد بسیاری را به روشی که گاهاً چندان هم واضح نیست رد میکنند و نمیپذیرند.
نکته دیگری هم وجود دارد که کمیسیون بوشار– تیلر به آن اشاره نکرده است و آن این است که کبک جزئی از کانادا است و کانادا جزئی از ملل متحد. کانادا قراردادهای بینالمللی مبنی بر حمایت از حقوق اقلیتها علیه تبعیضنژادی، حمایت از حقوق مدنی و سیاسی و همچنین حمایت از اقلیتهای قومی و مذهبی را امضا کرده است. کبک حتی به گونهای نمادین قراردادهایی مثل قرارداد بینالمللی حقوق کودکان که در آن تعهد توجه و احترام به حقوق اقلیتها پذیرفته میشود را امضا کرده است. اگر ما به عنوان جامعه توافقات بینالمللیمان که به گونهای نمادین امضا کردهایم به مردم یادآور نشویم، مسیر درست را نخواهیم رفت. چرا که مردم فراموش میکنند که ما در دنیایی زندگی میکنیم که ارکانش بیش از پیش به یکدیگر وابستهاند. ما در اقتصاد دانش زندگی میکنیم. اقتصاد دانش یعنی که سر و کار ما بیش از پیش با افراد بسیار باهوش است. و بعد نباید فراموش کرد که ما دموکراسی مدرن را داریم که منجمله تعهدی بنیادین به حمایت از گروههای اقلیتیاش و حقوق آنها دارد. اگر این نکته فراموش شود، باقی مسائل هم فراموش میشوند. از ان جهت است که چالش اساسی هماهنگیهای خردورزانه یافتن تعادلی است منطقی تا اکثریت به حقوق اقلیت تجاوز نکنند و بالعکس. وگرنه میتوان گفت که ما به اقلیتها به نفع اکثریت اهمیت نمیدهیم. این مطلب بسیار خطرناک است چرا که احتمال دور شدن از دموکراسی مدرن به شکلی که شناخته شده است وجود دارد.
واژه لائیک و مفهوم غیرمذهبی بودن نه در قانون اساسی کانادا و نه در اساسنامه حقوق فردی کبک ذکر نشده است. آیا شما حکومت کبک را یک سازمان لائیک میدانید؟
این مطلب به این بستگی دارد که منظور از حکومت لائیک چه باشد. ما مثل حکومت و جامعه پایبسته تشکیلات مذهبی نیستیم. مذهب هم نباید دیکته شده و دستبسته حکومت باشد. این چالش دموکراسی مدرن است، اما غیرمذهبی بودن هم به معنی رد تمام گونههای مذهب نیست.
تعریف شما از لائیک بودن چیست؟
تعریف من تعریفی است مربوط به آمریکای شمالی. یک کشور لائیک کشوری است که در آن هیچ مذهب رسمی حکومتی وجود ندارد. اما این بدان معنا نیست که تشکیلات و سازمانهای این حکومت باید هر شکلی از مذهب را حذف، ممنوع یا طرد کنند. نباید به دوره شورویها بازگشت. حرکتهایی در جهت سازگار کردن حق انتخاب در نزد افرادی که اعتقادات مذهبی دارند انجام میشوند و چالش هنوز یافتن تعادلی منطقی و عادلانه بین اکثریت و اقلیت است. بدین ترتیب وقتی متوجه میشویم تشکیلات و سازمانهای انگلیسیزبان از جمله جنبش اقلیت یهودی چگونه اداره میشوند، میبینیم که هرگز مشکلی وجود ندارد! به کارمندان یهودی تعطیلاتی داده میشود و این به روشی بسیار عملگرایانه و طبیعی انجام میشود. چرا که از قبل قواعدی وجود دارند که دادگاهها آنها را وضع کردهاند و آنها قواعد قانون نامیده میشوند: هیچ محدودیت افراطی، هیچ مسئولیت سنگین و افراطی بر تشکیلات، هیچ تهدیدی بر امنیت دیگری. بنابراین وقتی که شما کاری میکنید که پاسخی است به این الزامات، قضیه طبیعی است. این همان قانونی است که کشیدن سیگار در ادارات را ممنوع میکند. در واقع هدف این قانون راحتی غیرسیگاریها و سازگاری با آنهاست.
به مسئله لائیک بودن برگردیم. به هیچ وجه نباید به مسئله لائیک بودن در فرم فرانسوی آن نگاه کرد چرا که ما در فرانسه نیستیم و هیچ رابطه و پیوندی به تاریخ و فرهنگ فرانسوی از حیث هماهنگی، سازگاری و احترام به تفاوتها نداریم. ما در کبک هستیم، در آمریکای شمالی و بایستی بر اساس سنت تاریخی خودمان عمل کنیم. در سنت تاریخی کبک، مثالهای متعددی از موارد موفق هماهنگیهای خردورزانه وجود دارد که هیچ ارجاعی هم به فرانسه ندارد. برای مثال ما دردورهای یهودیان را به روشی طبیعی سازگار کردهایم. دیگر احتیاجی به قسم خوردن به کتاب مقدس نیست. میدانید که یک زمانی برای پستهای دولتی باید به کتاب مقدس قسم میخوردیم و امروز مردم این قضیه را فراموش کردهاند. در قرن ۱۹ یهودیانی بودند که به این عمل قسم خوردن به کتاب مقدس اعتراض کردند. در آن زمان، این لویی ژزف پپنو (Joseph Papineau) بود که رهبری مبارزه برای نسخاین التزام را بر عهده گرفت تا یهودیان بتوانند به مشاغل دولتی مثل منصبهای قضایی و نمایندگی مجلس قانونگذاری دست یابند. چرا نتوانیم این سنت غنی تاریخ کبک را دنبال کنیم؟ در عین حال نباید قشر اقلیت مذهبی را بیازاریم. پلیس این کار را در سالهای ۱۹۵۰ و درباره معتقدینTémoins de Jéhovah انجام داد. در آن زمان دو موسسه مهم در دیوان عالی وجود داشت که مربوط به قانون قفل) (Loi sur le Cadenas میشد. دوپلسیس ( Duplessis) قانون قفل را برای تحت فشار قرار دادن تاجرهایی که از معتقدینTémoins de Jéhovah بودند، تصویب کرد. پس از این، قضیه مربوط به سالهای ۵۰ و دوره وزارت موریس دوپلسیس میشود؛ یعنی دورهای که بهه عنوان سیاهی بزرگ نامیده میشود و پیش از انقلاب آرام است. معتقدین به Témoins de Jéhovah توسط حکومت و با همدستی کلیسای کاتولیک شکنجه شدند. به این علت است که وقتی دولت به خاطر کلیسا یا به خاطر رد کلیسا علناً برای مذهب قانون تصویب میکند، باید واکنشی بسیار هوشمندانه داشته باشیم. این یکی از عواملی است که باعث انقلاب آمریکایی شد. به همین علت است که اولین تبصره اصطلاحاتی (Bill of Rights) ایالت متحده تصریح میکند که کنگره آمریکایی نباید برای مذهب قانون تصویب کند چرا که در انگلیس حکومت شاهنشاهی و کلیسای آنگلیکان تقریباً یکی بودند و همین موجب انقلاب آمریکایی شد که در ۱۷۷۶ کلیسا را از حکومت جدا کرد و مستقل. من معتقدم که ما باید مثل دموکراتها فکر کنیم چرا که اگر مذهب را کنار بگذاریم، سپس نوبت کنار گذاشتن چه چیز میرسد؟ مخصوصاً میدانیم که تشکیلات و موسسات ملی–دولتی، صاحبمنصبان قضایی، مجلس شورای ملی و … حتی هیچ هیئت نمایندگان عادلانهای از این اقلیتها در خود ندارند. بنابراین اقشار اقلیتی دسترسی به قدرتهای حاکم ندارند و نمیتوانند در تصمیمگیریها شرکت کنند.در این دموکراسی کسی که کثرتگرا و مساواتطلب است چه جایی دارد؟
حتی در سطوح کاری!
بله، کاملاً درست است. گفته میشود که مهاجرین کارفرما به دنیا آمدهاند؛ کارفرماهای اجتماعی اقتصادی و قبل از آن، کارفرماهایی که تلاش میکنند شرایط بهتری برای زندگی بسازند. آنها میخواهند شهروند شوند و تیتر شهروندی را داشته باشند. در واقع این مهاجرین نیستند که خود را همگون و سازگار نمیسازند بلکه سازمانها و تشکیلات ما هستند که این مشکل را دارند. شورای مدیریت اتاق بازرگانی مونترال مرکزی را در نظر بگیرید. میدانید که بسیاری از اقلیتها از جمله تمام اقلیتهای آسیایی، اقلیتهای عرب، آسیای شرقی، هند و پاکستانی، یهودیها، یونانیها و…در امور تجاری بسیار قوی هستند اما آنها در اتاق بازرگانی مونترال مرکزی چه جایی دارند؟ در سال ۲۰۰۷ دیگر نمیشود از مهاجرت استقبال کرد و همگونسازی را تمجید کرد و در عمل متفاوت بود.
میبینید که عملکرد آنها عجیب است …
بله بله … من فکر میکنم که اساس کار ما به عنوان سامانه، روشنسازی، رد افسانهها و کلیشههاست که همیشه هم بر پایه جهل و ندانستن هم نیستند. خیلی از این افسانهها بر پایه تعصبات هستند. ما در یک اقتصاد دانش هستیم. ما با تحصیلکردهها و کاسبکاران سر و کار داریم، در حالیکه مدیران شرکتهای مونترال که به سوی فتح بازارهای جهانی پیش میروند، هنوز در سال ۲۰۰۷ میگویند: «میدانید! مهاجرت پدیده جدیدی است که ما در حال مطالعه آن هستیم! …» میبینید! ؟
بینهایت از شما سپاسگذارم آقای فو!
۱- Fo Niemi
۲- CRARR
دکتر حافظیان پژوهشگر دانشگاه کونکوردیا کانادا است.
ورود به سایت مرکز تحقیقات کاربردی در روابط نژادی