هدف از نگارش این سلسله گفتارها، آن هم در یک روزنامه، آشناسازی مخاطب عام با زبانشناسان مسلمان در قالب طرح وارهای نو بود، به همین دلیل در هیچ یک از این نوشته ها شاهد فهرست منابع و مآخذ نیستید. دوم: عنوان این مقالات »زبانشناسان مسلمان در تاریخ زبانشناسی اسلامی» بود؛ عنوانی که برخی دوستان آن را بیسلیقگی در نامگذاری تلقی کردند و هنگامی که اقدام به درج مقالات در وبلاگها نمودند؛
محسن حافظیان : آیا زمانی که شما از مکاتب زبانشناسی گفتگو می کنید، تنها مکاتب تفسیری مورد نظرتان هست و یا زبانشناسی به طور کلی را می گویید؟
نوشتههای مرتبط
نصیر شفیع پور : پیش از این که به این سوال پاسخ دهم لازم است چند نکته را اصلاح کنم. هدف از نگارش این سلسله گفتارها، آن هم در یک روزنامه، آشناسازی مخاطب عام با زبانشناسان مسلمان در قالب طرح وارهای نو بود، به همین دلیل در هیچ یک از این نوشته ها شاهد فهرست منابع و مآخذ نیستید. دوم: عنوان این مقالات »زبانشناسان مسلمان در تاریخ زبانشناسی اسلامی» بود؛ عنوانی که برخی دوستان آن را بیسلیقگی در نامگذاری تلقی کردند و هنگامی که اقدام به درج مقالات در وبلاگها نمودند؛ عنوان آن را به «زبان شناسی و نقش دانشمندان مسلمان» تغییر دادند، در حالی که این عنوان به هیچ وجه با هدف این نوشتارها همسو نیست و بنا نبوده است تا نقش دانشمندان مسلمان در زبانشناسی معرفی شود. حتی اگر قرار بود درباره «تاریخ زبانشناسی اسلامی» چیزی بنویسم بیتردید اینگونه نمینوشتم. بازگردیم به پاسخ سوال. این سوال از آنجا ناشی میشود که تنها بخشی از این نوشتار منتشر و ملاحظه شده است. اگر، بنا بر طرح اولیهاش، تا شماره صد و هفتاد در اختیارتان قرار میگرفت مشخص میشد که زبانشناسی به طور کلی مد نظربوده است.
از ۱۰ بخش مورد اشاره شما، ۹ بخش به زمینه تفسیری تکوین علم زبانشناسی در قالب تفسیر نبوی و صحابی اختصاص یافته و از این رو هر خوانندهای گمان میکند مراد من از مکاتب زبانشناسی تنها «مکاتب تفسیری» است. از شماره یازدهم که وارد دوره سوم از دوران تکوین زبانشناسی میشوم، به زبانشناسان بین ابوالاسود تا خلیل میپردازم تا در شمارههای منتشر نشده بعدی به خلیل تا سیبویه و ما بعد سیبویه بپردازم.
م.ح. : از «سنت زبانشناسی اسلامی» نام بردهاید. به نظر میرسد که اسلامی بودن این سنت از نگاه شما هم ریشه در مسلمان بودن مفسران زبانشناس دارد و هم در ارادۀ این مفسران در کشف لایههای ژرفتر پیام الهی در متن مقدس. آیا نقطۀ افتراق این زبانشناسی دینی با زبانشناسی رایج، در ورود و بررسی متون مقدس است؟
ن.ش. : چنین برداشتی از اسلامی بودن سنت مبتنی بر همان اشتباهی است که در سوال اول نهفته است. من از اسلامی بودن یک سنت زبانشناسی سخن گفتم و نه از یک سنت تفسیری. بنابراین نمیتوان به دلیل مسلمان بودن مفسران متعلق به قرون اولیه اسلامی – با رهآوردی در یک سنت زبانشناسانه، که آنان را «مفسر زبانشناس» میخوانید، سنت چندین سدهای را که زبانشناسانش لزوما مفسر نبودهاند «اسلامی» نامید.
نفس این سوال که چرا ما در درون مرزهای ایران اصرار بر اسلامی خواندن این سنت داریم، حال آن که در خارج از این مرزها هم اندیشمندانِ عرب و هم شرقشناسانِ غربی آن را «عربی» میخوانند، قابل گفتگو و بسیار با اهمیت است. حتی میتوان مدعی شد که این سنت یک «سنت زبانشناسی ایرانی» است. مهم این است که معیاری برای این توصیفات بیابیم؛ چرا عربی، چرا اسلامی و حتی چرا ایرانی؟
هیچ علاقهای ندارم درباره این که چرا اعراب این دانش را عربی میدانند صحبت کنم؛ زیرا از ملاحظه آثار نه چندان عمیق و نه چندان محققانه ایشان در باره بخش تاریخ علم زبانشناسی عربی و تک تک زبانشناسان و هر شاخه ای از علوم اسلامی – که گاه آن را عربی میخوانند، روشن میشود که اندیشگران عرب هیچ ابایی ندارند که همه چیز را – چه به دلیل زبان نگارش تالیفات، ملّیت مولفان یا پرورشگاه اندیشوران و چه به دلیل موضوع تالیف، عربی بخوانند.
اما غربیان را موضوعِ علم (زبان عربی)، زبان تالیف آثار و محل زایش و رویش و پرورش این سنت علمی واداشته که این سنت را عربی بخوانند. در این میان، میتوان آثارانگشت شماری را یافت که به فارسی نگاشته شدهاند؛ مهد این سنت را نیز علاوه بر ممالک عربی میتوان در نواحی شمال شرق ایران یا جنوب غرب اروپا یافت. ملیت و اصالتِ غیرِعربی زبانشناسان و ضریب تاثیرگذاری غیر اعراب نیز غیر قابل انکار است. از همین رو، انگیزۀ اصلی خاورشناسان از این توصیف تنها و تنها موضوع علم یعنی زبان عربی بوده است. چنین رویکرد و نگاهی در میان غربیان چندان غریب نیست چه این که زبانشناسی انگلیسی، زبانشناسی فرانسوی و زبانشناسی ایرانی[۲] به رشتهای علمی گفته میشود که موضوع مطالعهاش زبان انگلیسی، زبان فرانسه و زبانهای ایرانی است.
م.ح. : تسمیه یک علم به اعتبار موضوع بسیار منطقی به نظر میرسد؛ اما آیا بهترین و منطقی ترین نیز هست؟
ن.ش. : روبینز[۳] تاریخ علمنگاری را نتیجه خودآگاهی یک ملت نسبت به سنت گذشته خود میداند. این امر درباره تاریخنگاری علم زبانشناسی در اروپا به نظر صادق است؛ اما در این سو وضع به گونهای دیگر است. فرهنگ و سنت شرقی در این مورد نیز مانند بسیاری موارد دیگر قاعدهگریز است؛ تاریخنگاری علم زبانشناسی اسلامی نتیجه خودآگاهی مسلمانان نسبت به گذشته خود نبوده است، نتیجه دیگرآگاهی نسبت به فرهنگ ما بوده است! هنگامی که توجه پژوهشگران دپارتمانهای مطالعات خاور نزدیک، قرون وسطی، خاورمیانه، زبان عربی، متنشناسی سامی و زبانشناسی به اندیشههای زبانشناسان عرب جلب میشود، انتظار دیگری جز این نامگذاری ملی- زبانی نمیتوان داشت. تنها بخش مورد علاقه اسلامشناسان و دینپژوهان که به زبانشناسی مربوط میشود، روشها و آثار تفسیری مفسران مسلمان است که در برخی آثار تفسیری – از «مقاتل» و «مجاهد» و «فراء» گرفته تا «اعراب القرآنِ» ابن النحاس و «کشاف» زمخشری، مشهود است.
بیشک خودآگاهی پدیدآمده را در این سو نسبت به این سنت بومی زبانشناسی، مدیون آن دیگرآگاهی هستیم؛ به گونهای که اگر غربیان نسبت به فرهنگ ما دیگرآگاه نمیشدند، ما صاحبان فرهنگ نسبت به فرهنگ خود خودآگاه نمیشدیم تا حال پس از نهادینگی آکادمیکِ چنددهگی زبانشناسی در ایران جسته و گریخته پژوهشهایی نابسامان، شعارگونه و نه چندان پرمایه دربارۀ آن چه «زبانشناسی اسلامی» مینامیم انجام دهیم.
حال بهتر است در پاسخ به پرسش شما درباره این نامگذاری، خودآگاه شویم. نامگذاری علم را در سنت روش شناسیِ تحقیق در تاریخ علوم اسلامی، یکی از رئوس ثمانیه به شمار میآوردند؛ هشت سرفصلی که پیش از ورود در هر شاخۀ علمی باید به دقت تبیین میشد. این هشت سرفصل – با اختلاف منابع، عبارتاند از تعریف، موضوع، فایده، مولف، ابواب، مرتبه، غرض و روش تدریس. در برخی منابع دیگر، «سمه» یا نامگذاری نیز از این رئوس برشمرده شده است. نامگذاری به اعتبار کدامیک از این رئوس باید انجام گیرد؟ به اعتبار خودِ موضوع، یعنی مطالعۀ زبان عربی؟ به اعتبارِ غرض، یعنی قرآنشناسی و پاسداری از قرآن؟ به اعتبارِ فایده، یعنی تفقّه و حدیث فهمی و کلام پژوهی و تفلسف؟ به اعتبارِ مولف، یعنی عالمان اسلامی زبان پژوه؟ به اعتبار روش تدریس، که مولفه اصلی اش آیات قرآن و احادیث نبوی است؟ یا به اعتبارِ مرتبۀ زبان پژوهی، که از مقدمات اجتهاد فقهی و تفسیری و کلامی به حساب میآمده است؟ گاه تنها یک ساختار صرفی و نحوی در قرآن، موضوع یک باب مستقل در یک اثر زبانشناسانه و حتی کل یک اثر قرار گرفته است. آیا اگر خود زبانشناسان مسلمان قرار بود به تسمیۀ علمی که بدان مشغولاند بپردازند، هفت راس از رئوس ثمانیه را کنار میگذاشتند و تنها به موضوع علم (زبان عربی) میپرداختند و این علم را «زبانشناسی عربی» مینامیدند؟ یا به لحاظ هفت سرفصل دیگر، آن را «زبانشناسی اسلامی» مینامیدند؟
خود این موضوع (زبان عربی) چرا پیش از ظهور اسلام سنت ساز نشد؟ چرا زبان عربی پیش از نزول قرآن کریم در «زبانشناسی عربی» مورد مطالعه قرار نگرفت؟ پس زبان عربی هم فی نفسه موضوع این سنت علمی نشد، بلکه زبان عربی به اعتبار زبان قرآن بودنش موضوع شد.
م. ح. : آیا با همین معیار، ما سنت زبانشناسی مسیحی و یهودی هم داریم؟
ن.ش. : با کدام معیار؟ با معیاری که توضیح دادم، پاسخ منفی است؛ چون که هیچ یک از رئوس ثمانیه فوق در جهان مسیحی و یهودی برای شکل گیری سنت علمی زبانشناسی در کنار هم قرار نگرفتند. این که چرا این گونه نشد، نیازمند بحث مستقل تاریخی است.
اما شاید سوال شما این باشد که «آیا با معیار فوق میتوان زبانشناسی مسیحی و یهودی داشت؟» پاسخ این است که بلی، میتوان داشت؛ ولی شرطش وجود مجموعۀ مولفههای مورد نیاز برای شکلگیری سنت زبانشناسی مسیحی و سنت زبانشناسی یهودی است. شناخت و بازشناسی این مجموعۀ مولفهها، نیازمند بحث تاریخ تحلیلی زبانشناسی در جهان اسلام است.
م.ح. : تاریخ تفسیر متونِ دینیِ ادیانِ ابراهیمی پیش از ظهور اسلام، از تاثیر روشهای تفسیر و تاویل یهودیها بر مسیحیان نشان دارد. میدانیم که عبریزبانها برای تفسیر نوشتههای مقدس خود به نظام دستههای متمایز واژهها یعنی اسم، فعل و حرف دست یافته بودند. اگر تنها به حوزۀ تفسیر بسنده کنیم، آشناترین مثال، استفادۀ بیکموکاست قواعد چهار گانۀ معناشناسانۀ یهودیان در تفسیر متون مقدس توسط مسیحیان متاخر در قرن ۱۳ میلادی است. آیا روشهای تفسیرِ متن نزد مسلمانان از روشهای تفسیر متون ادیان الهی پیشین متاثر بوده است؟ اگر پاسخ شما مثبت است، این تاثیر در آن سنتی که «سنت زبانشناسی اسلامی» مینامید، چگونه بوده است و در چه حوزههایی اتفاق افتاده است؟
ن.ش. : این بحث بسیار مهمی است که من درباره آن نظریاتی دارم. برخی شواهد روششناسانه و تاریخی این ادعا را که بخشی از بدنۀ روششناسانه و محتوایی این سنت متاثر از روش متنکاوی در سنتهای پیشین بوده است، تایید میکند. در این مصاحبه وارد جزئیات موضوع نمیشوم، اما در پژوهشی موردی دربارۀ تفسیر مقاتل بن سلیمان معروف به «تفسیر کبیر» به این موضوع پرداختهام ولی تاکنون امکان انتشار آن را نیافتهام. همین اندازه اشاره کنم که شاید بتوان طرحِ معنیشناسیِ واژگانی و فرهنگنگاری در سنتِ زبانشناسیِ اسلامی را از زمره همین تاثیرات دانست.
م. ح. : در مورد دورههای تکوین زبانشناسی مسلمانان از مکتب مکی در دورۀ اول و از مکتب کوفی در دورۀ دوم نام بردهاید. مشترکات و اختلافات این دو مکتب کدامند؟
ن. ش. : دقیقتر بگویم؛ در دوره دوم از دوران تکوین زبانشناسی، عبدالله بن مسعود را سردمدار «مکتب تفسیری کوفه» و عبداللهبنعباس را سردمدار «مکتب تفسیری مکه» معرفی کردهام. مکتب تفسیری کوفه را بن مایه مکتب زبانشناسی کوفه دانستم. ویژگی مکتب زبانشناسی کوفه، قیاسگریزی و تکیه افراطی بر شواهد کلام عرب در گونههای ادبی متنوع آن بود؛ از قرائات قرآن کریم تا امثال و اشعار نادیده و ناشنیدۀ جاهلی. این تکیه تا حدی بود که برخی معتقدند کوفیان اقدام به جعل شاهد مینمودند. در تالیفات مبوب متاخر که قیاسگرایانه و بر مبنای نگاه مکتب بصره نگاشته شدهاند، در پسِ هر قاعدهای یک شاذ استثنا بر قاعده ذکر شده است که پس ماندۀ همین مکتب کوفه است.
مکتب مکه در حد یک مکتب تفسیری باقی ماند و به یک مکتب زبانشناسی تبدیل نشد؛ ولی میراث پیکرهای و روششناسانه برای تدوین فرهنگ لغت در دورههای بعدی را فراهم آورد؛ نگارش نخستین فرهنگ لغت مدون زبان عربی، به اعتقاد من، وامدار همین مکتب تفسیری است.
. ح. : این دوره ها تداوم و تکوین یک رویکرد زبانشناسانهاند یا به رویکردهای مختلفی اشاره دارند؟
ن. ش. دورههایی که میفرمایید ادوار مختلف تکوین رویکرد زبانشناسی در جهان اسلام هستند. دوران تکوین زبانشناسی تا پیش از ابوالاسود دولی، تا پیش از خلیل بن احمد و تا پیش از سیبویه، نزد پژوهشگران این رشته دوران تاریک تاریخ زبانشناسی به شمار میآید. در برخورد با این مقطع تاریک دو رویکرد غالب وجود داشته است: رویکرد فرافکنانه غربیان و رویکرد فروفکنانه محققان عرب. پژوهندگان جامعۀ دانشگاهی ایران نیز به دلیل مراجعه به منابع غربی و نه عربی به رویکرد اول دامن زدهاند.
چیستی و چگونگی دو رویکرد فوق بحثی مستقل را میطلبد. بهتر است در اینجا به رویکردی بپردازم که آن را «رویکرد بومی» نامیدهام و شِمایی از آن را در این سلسله گفتارها ارائه نمودهام. نه نیازی به منشاء تراشی یونانی و هندی برای توجیه چگونگی تالیف آثاری چون «العین» خلیل و «الکتاب» سیبویه داریم – چنانکه غربیان کردهاند، و نه نگارشِ آثار ضعیف و بیمایهای مثل کتاب «الحلقه المفقوده فی تاریخ النحو العربی» عبدالعال سالم مکرم کویتی برای درونی کردن منشاء تاسیس زبانشناسی عربی.
نکته کلیدی در پژوهیدن تاریخ تطور زبانشناسی در جهان اسلام – که تا کنون مغفول مانده، این است که نباید صرفا به آثار زبانشناسانه و زبانشناسان متمحض در زبانشناسی یا آراء زبانشناسی محض نگاه کرد، چنانچه گویی در حال تاریخ نگاری زبانشناسی قرن بیستم اروپا هستیم. بررسی تاریخ علم در جهان اسلام دارای شرایط و اقتضائات ویژۀ خود است و نمیتوان زبانشناسی را تافته جدابافتهای خارج از بافت کلی حاکم بر سیر تطور علوم در جهان اسلام مورد بررسی قرارداد.
یادم میآید هفت سال پیش هنگامی که دربارۀ پژوهش در زمینۀ نگرشهای معنیشناختی زبانشناسان مسلمان با یکی از استادان برجسته – که خود مدعی این زمینه تحقیقاتی بود، سخن گفتم، از من پرسیدند: “مگه عربی بلدی؟” پاسخ من این بود که دانستن عربی به تنهایی به هیچ وجه برای پژوهش در این زمینه کافی نیست. زبانشناسانِ مسلمان، حتی پس از شکل گیری، بلوغ و استقلال زبانشناسی، نخست مفسر و محدث و فقیه و متکلم و فیلسوف بودند و سپس زبانشناس. نگاه تفسیری و حدیثی و فقهی و کلامی و فلسفی اینان نیز هم در زبانشناسی ایشان موثر بود و هم از آن متاثر؛ میزان این تاثیر و تاثر در خور پژوهشهای مستقلی است.
م. ح. : نقش دانشمندان غیر عرب زبان را، در آغاز و در گسترۀ بعدی تمدن اسلامی، در حوزۀ سنت زبانشناسی اسلامی چگونه ارزیابی میکنید؟
ن. ش. : فرضیهای که از مشاهده و بررسی منابع تراجمنگاری به دست میآید، این است که منابع تاریخی اسیر نوعی نژادپرستی قومی و مذهبی هستند. دو گروه در این منابع به شدت دچار سانسور شدهاند؛ یکی ایرانیان و دیگری شیعیان. تاریخ سنینگار، عربنگار و منطقهنگار اسلام به وسیلۀ مورخان اسلامی، دچار سانسور مذهبی، ملیتی و جغرافیایی شده است.
این وضعیت تنها در منابع متقدم به چشم نمیخورد؛ منابع متأخر و معاصر نیز علیرغم توقع نگاه علمی و بیطرفانه از ایشان، از این آفت مبری نیستند. هنگامی که فواد سزگین، کتابشناس ترک تبار، در اثر گرانقدر کتابشناسیاش که کاملا به عربی اما بخشی از آن به فارسی ترجمه شده است؛ زمانی که در بررسی و ضبط آثار تاریخی به ابن اعثم کوفی، مورخ بزرگ شیعه و صاحب اثر معروف «الفتوح»، میرسد تنها به یک سطر و نیم اکتفا میکند که: «اطلاعات چندانی درباره او وجود ندارد!»
هرگاه تصمیم گرفتم درباره یک زبانشناس ایرانی و یا شیعه پژوهشی کنم، در میان منابع شناخته شده زندگی پژوهی زبانشناسان- یا به اصطلاح غلط، «ادیبان»، یا مدخلی از ایشان نیافتهام، یا در ذیل مدخل مربوط به ایشان اطلاعات چندانی نیامده است و یا ایشان به شکلی معرفی شدهاند که هیچ اثری از ایرانی یا شیعه بودنشان نباشد. در بارۀ این دو مورد اخیر، یکی زبانشناس شیعۀ نیشابوری در نیمه نخست قرن ۵ هجری قمری محمد بن ظفر بن محمد بن احمد ابوالحسن بن ابی منصور علوی حسینی و دیگری ابن حیویه کرجی بود، که به اصرار او را با صفت «بغدادی» یا با عنوان محمد بن العباس الخزاز معرفی کردهاند، بوده است؛ به نحوی که هرگونه پژوهشی درباره این صنف از زبانشناسان با چالش جدی مواجه میشود.
در مقابل، رویکرد متقابلی در بین برخی علاقهمندن به تاریخ و فرهنگ ایران دیده میشود که نمونه های بسیار آن در میان متقدمان و روشنفکران معاصر شناخته شده است. برخی تلاش نمودهاند بدون ارائه ادله کافی و متقن، برخی زبانشناسان و بنیانگذاران را ایرانی معرفی کنند؛ مانند تلاشی که برخی ادیبان و زبانشناسان درباره «خلیل بن احمد فراهیدی» انجام دادهاند. من این رویکرد را «ایرانی چپانی» نامیدهام.
ایرانیان در طول تاریخ این علم همیشه نقطه عطف و منشأ اثرهای عمیق و ماندگار بودهاند. از نقش بنیانگذاری صرف و نحو ساختگرا به دست سیبویه در نیمۀ دومِ قرن دومِ هجری گرفته تا بنیانگذاری معانی و بیان توسط عبدالقاهر گرگانی، رویکرد عقلی و منطقی و فلسفی به بلاغت توسط «شراح مفتاح العلوم سکاکی»، تدوین دانش نشانهشناسی توسط «عضدالدین ایگی»، نگارش مرجع تفسیر زبانشناسانه قرآن کریم توسط زمخشری تا صف انبوه زبانشناسانی از شمال، شمال شرق، شرق، جنوب، جنوب غرب و نواحی مرکزی ایران.
به درستی گفتید «غیر عرب زبان» و نه «ایرانی» تا سهم سترگ زبانشناسان غرب عالم اسلامی در طول تاریخ این علم در جهان اسلام پوشیده نماند، همچون زبانشناسان اندلسی که پژوهش دربارۀ مکتب زبانشناسی ایشان مجالی مستقل میطلبد.
م. ح. : نه در فلسفۀ زبان و نه در زبانشناسی ناشی از آن، هرگز وحدت نظری وجود نداشته است. در تاریخ غرب، معروفترین این اختلافها نگاه متفاوت ارسطوییان و رواقیان است به مقولۀ زبان. آن گرایش رایج و حاکم غربی بر اکثریت محیطهای دانشگاهی، الزاما تنها نگاه موجود به مقولۀ زبان در اندیشههای غربی نیست. در همین راستا، اگر پرسش را به حوزۀ سنتهای زبانشناسی اسلامی بکشانیم، بفرمایید که گرایشهای موجود (غالب و مغلوب) کدامند؟
ن. ش. پاسخ روشن است؛ گرایشِ غالب وضعگرایی سامانگراست. اما همین پاسخ روشن بحرانساز است. این گرایشِ ارسطویی همان است که بر تمام زبانشناسیِ اسلامی به معنای عامش سایه افکنده است. وقتی میگویم «زبانشناسی به معنای عام»، یعنی اصول فقه و منطق اسلامی را هم در شمار شاخههای بالندۀ زبانشناسی به شمار میآورم. مشاهدۀ این گرایش همان است که هر محققی را وادار میکند که به تأثیر مبنایی سنتِ زبانشناسی از حکمتِ ارسطویی، بویژه در تطورش پس از قرن سوم هجری قمری باور پیدا کند.
اما اگر از این بحث پر چالش بگذریم، در پاسخ به سوال شما باید به «المزهر» سیوطی رجوع کنیم. سُیُوطی در فصل نخست از جزء اول این کتاب مسائلی را مطرح میکند که سیزده یا چهارده تای اول آن به سوال شما و پژوهشگران ایرانی درباره فلسفۀ زبان در زبانشناسی اسلامی پاسخ میدهد. ویژگی بحث سیوطی این است که به دیدگاههای فلسفۀ زبانی در کلیه بازنمودهای زبانشناسانه، اصولی، فقهی و کلامی میپردازد. این یک بحث مستقل و جامع و به نسبت بحثهای پیش از خود قابل اعتنا و بینظیر است و ترجمهای فنی، تحقیقی و تطبیقی از آن میتواند افقهای جدیدی را پیش روی دانشجویان و پژوهشگران زبانشناسی بگشاید. اما نقص بزرگ این اثر آن است که سیوطی در آثارش همان نگاه منطقهگرا و مذهبگرایی را دارد که پیشتر به آن اشاره نمودم. از سوی دیگر، سیوطی از منطق و فلسفه سر رشتهای ندارد و این بخش از نگاهش دوره مانده است و درک جامعتر از فلسفۀ زبان نیازمند تحقیق و تألیفی است که این دو نقص را در نگاه سیوطی جبران کند.
این نکات نشان میدهند که مطالعۀ زبانشناسیِ اسلامی و تاریخ آن با نگاهی مبرا از ملیگرایی، منطقهگرایی و مذهبگرایی زمینهای بکر است که حتی نمیتوانم بگویم در آغاز راه پژوهش در این زمینهایم؛ هنوز مطالعه در این زمینه را حتی شروع هم نکردهایم. پژوهشهای شعاری، فردی و ترجمهای- که ویژگی اصلی بحث و گفتگوها تاکنون بودهاند، ما را به هیچ کجا نخواهد رساند. این یک زمینه ادبی نیست که پژوهشگران ادبیات عرب بتوانند به آن بپردازند؛ ایشان دانش لازم را برای نگاه علمی به این زمینه ندارند. از سوی دیگر، این زمینه صرفا زبانشناسانه هم نیست که بدون اشراف به علوم اسلامی و تسلط به متون کلاسیک آن بتوان طرفی بست. پیشنهاد من تأسیس پژوهشگاهی با ساختار درست، کارآمد با سیاستگذاری بلند مدت برای پژوهش و نیز تربیت پژوهشگر زبانشناسی اسلامی است.
م. ح. : بسیار از لطفتان برای پذیرش و انجام این مصاحبه سپاسگزاریم.
گزیدهای از آثار
– «برهمکنش صرف و معنیشناسی در مطالعات دستوریان مسلمان: از سیبویه تا سیوطی»، پژوهشنامۀ علوم انسانی دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید بهشتی، شماره ۵۶ ، ۱۳۸۶.
– « نقدی بر مقاله آواشناسی سیبویه از طه پیام» مجله زبانشناسی، سال بیست و دوم، شماره ۲، ۱۹۸۶.
– « معرفی کتاب سیبویه (sibawayhi) اثر پروفسور کارتر»، مجلۀ زبانشناسی پژوهشکدۀ زبانشناسی کتیبهها و متون سازمان میراث فرهنگی صنایع دستی و گردشگری، زمستان ۱۳۸۶.
– «مشاهدات سیبویه دربارۀ فرایندهای همگونی و بازتقطیع هجایی در پرتو نظریۀ بهینگی»، مجله زبانشناسی، سال بیست و سه، شماره ۱، بهار و تابستان ۱۳۸۷.
– « زبانشناسان مسلمان در تاریخ زبانشناسی اسلامی»، ۱۳ بخش از کل پژوهش (۱۷۰ بخش) از ۹ مهر تا ۱۰ دی ماه سال روزنامۀ رسالت، ۱۳۸۷.
– «عضدالدین ایجی و رساله وضعیه عضدیه»، مجموعه مقالات «مزدک نامه»، شماره سوم، ۱۳۸۹.
آثار در دست انتشار:
ترجمه
Michael G. Carter (2004), Sibawayhi, I.B.Tauris, Language Arts & Disciplines, Oxford.
مقالات
– «اساسیۀ العربیۀ لأغراض خاصۀ فی تاریخ اللسانیات العربیۀ»، ارایه شده به همایش بین المللی زبان و ادبیات عربی در کوالالامپور، ۲۰۱۳
– »Lexical Semantics of the Early Quranic Exegetical Tradition: a case study of Muqatil’s commentary«,
ارائه شده به سمپوزیوم بین المللی زبانشناسی عربی در مراکش ۲۰۱۴ .
[۱] پرسشهای پیش رو، بر مبنای محتوای ۱۳ بخش از مجموعۀ پرارجی به نام « زبانشناسان مسلمان در تاریخ زبانشناسی اسلامی»- اثر آقای نصیر شفیع پور مقدم، پژوهشگر زبانشناسی اسلامی و مدیر مرکز زبانهای خارجی جهاد دانشگاهی واحد قم، آماده شده است. رویکرد بومی به بررسی بخشی از تاریخ زبانشناسی در مشرق زمین اقدام خجستهایست و بستر پژوهشهای نوینی را به روی دانشجویان زبانشناسی ما – که تاریخ و مکاتب گونهای از زبانشناسی غرب را عموما به عنوان تنها مرجع این دانش فرامیگیرند، باز میگشاید. پرسشهای زیر را با توجه به محتوای ۱۰ بخش پژوهش یاد شده طرح کردهایم و با ایشان در میان گذاشتهایم.
[۲] French Linguistics, English Linguistics, Iranian Linguistics
[۳] R. H. Robins