فرانسوآ بوشاردو ترجمه ی شیرین روشار
تصویر: بنیامین
نوشتههای مرتبط
کریستا ولف (٢٠١١-١٩٢٩)، به عنوان سرلوحه بر آخرین اثرش، «شهر فرشتگان»، که درسال ٢٠١٠ در برلن منتشر شد، جمله ای از والتر بنیامین (١) را برگزیده بود : «پس خاطرات واقعی می بایست به جای ارائه یک گزارش، با موشکافی مکانی را که جستجوگر در آن به خاطرات دست یافته، نشان دهند.»
کریستا ولف که در پروس به دنیا آمده، در جائی که امروز جزو خاک لهستان است، و همراه با مهاجرین آلمانی که از برابر ارتش سرخ می گریختند، کم مانده بود که ولف یک شهروند آلمان غربی بشود : او و خانواده اش به قریه ای رسیدند که تحت کنترل متحدین بود. «ولی در نهایت، در تابستان همان سال، این نیروهای شوروی بودند که، بر اساس توافق نامه ها، تا رودخانه الب پیشروی کردند. که نظم و قوانین خود را در بخش شرقی آلمان برقرار کردند، در جائی که بزرگ شده و زندگی می کردم، گوئی که امری بدیهی بوده باشد. » البته امری بدیهی … کاملاً درست نیست : ولف به یک چهره اصلی اپوزیسیون علیه رژیم اریش هونکر بدل می شود، و کتابهایش، که معروف ترین آنها در فرانسه شاید «Cassandre » و «Médée » باشند، «همیشه درگیری های درون این جامعه بوده اند که [او] را به نوشتن [آنها] واداشته اند».
«شهر فرشتگان» از حاصل یک اقامت نه ماهه در لس آنجلس در سالهای ١٩٩٣-١٩٩٢ نوشته شده است. ولف که از طرف یک بنیاد فرهنگی آمریکائی به خانه نویسندگان دعوت شده بود، در جستجوی رد یک هموطن که در سالهای ١٩٣٠ به آمریکا مهاجرت کرده بود، است. خاطراتی که در طول این جستجو تداعی می شوند، البته متعلق به مهاجرین آلمانی دوران نازی هاست – مانند توماس مان یا برتولت برشت، از میان بسیاری دیگر که موجب شدند تا به لس آنجلس لقب «وایمار در سایه درختان نخل» داده شود.
ولی این خاطرات متعلق به خود ولف نیز هستند، علاوه بر اینکه گذشته کشورش، جمهوری دمکراتیک آلمان (RDA)، که به تازگی از صفحه جغرافیا محو شده است، در قالب فتوکپی مقالات مطبوعات که در وهله اول از آلمان می رسند و سپس از تمامی اروپا و سرانجام از آمریکا، با خشونت به میدان می آید، دسته دسته نوشته های کینه توزانه که دستگاه دورنویس بنیاد فرهنگی بیرون می دهد. در آلمان جدید، کسی از روشنفکران آلمان شرقی، که برای کشورشان سرنوشتی به جز حراج صاف و ساده کشورشان به نفع آلمان غربی آرزو می کردند، خوشش نمی آید. پس این نشانه ننگ را علم می کنند : می گویند که ولف با سازمان امنیت آلمان شرقی (Stasi) همکاری می کرده است. و درست هم هست : او یکی دو بار با این آدمها گفتکو کرده، بیش از سی سال پیش … و فراموش کرده بوده. برای آنهائی که او را تحقیر می کنند، مهم نیست که ولف زیر نظر پلیس بوده، تا اندازه ای که پرونده اش به بیش از ۴٢ جلد می رسد.
اما آنچه بیش از همه راوی را عذاب می دهد، ناپدید شدن کشورش است که به آن ایمان داشته، می خواسته است ایمان داشته باشد، به هر قیمتی شده. درباره جوانان آمریکائی دلسرد از کنفورمیسم( همنوائی اجتماعی) اطرافیانشان می گوید : «در تنگنا قرار داشتن. یاد گرفتن اینکه چگونه بدون حق انتخاب زندگی کنند. یک وضعیت آلمانی». «آلمانی»، واقعاً؟
در اوج هنر خود، کریستا ولف این نخ های متفاوت و نخ های دیگری را با چیره دستی درهم می آمیزد : «اینکه شعاع تفکر بتواند، در آنچه مربوط به گذشته است و آنچه مربوط به آینده، از لایه های زمان عبور کند، برای من جزو معجزه است، و داستان سرائی تعریف کردن در این معجزه شریک است، زیرا بدون وجود نعمت خیرخواهانه داستان سرائی، ما زنده نمی ماندیم و نمی توانستیم زنده بمانیم.» این معجزه را کتاب ولف به ما ارزانی می دارد.
پانوشت :
١-
« Fouiller et se souvenir », In Walter Benjamin, Images de Pensée, traduit par Jean-François Poirier et Jean Lacoste, Christian Bourgois, Paris, 1998 [rééd. 2011].
این مقاله در چارچوب همکاری انسان شناسی و فرهنگ و سایت دوستان لوموند دیپلماتیک منتشر می شود و در فرانسه در ژانویه ۲۰۱۳ به انتشار رسیده است.
پرونده ی «لوموند دیپلماتیک» در انسان شناسی و فرهنگ
http://anthropology.ir/node/15007