عباس کیارستمی برگردان ساناز مقیمی
کودکی نامه ای به من فرستاده و درآن دربارهء درختی که در حیاط خانه شان است سوالی پرسیده. درخت، گوجه سبزهای فراوانی می دهد. او میوه ها را با لذت فراون می چشد واز خود می پرسد آیا خود درخت هم از میوه هایش لذت می برد یا نه. واکنش بیدرنگ، دادن پاسخ منفی به اوست و اینکه درخت میوه هایش را نمی خورد، اما سوال از این فراتر می رود. کودک درکی فلسفی از این درخت دارد که سزاوار توضیحی ساده، صحیح و عمیق همسطح با پرسش اوست. من اگر کمی روشن بینی دارم، آنرا مدیون بیست سالی هستم که با کودکان کارکرده ام. آنها به من یاد دادند که مسائل در آن واحد پیچیده و بسیار ساده هستند. و این سادگی مترادف پیش پا افتادگی نیست.
نوشتههای مرتبط
هنگامی که سینما لحنی کمی موعظه گرو تلخ به خودمی گیرد ، بدین معناست که نتوانسته ساده حرفش را بیان کند. اما تنها هنگامی موضوعی واقعاً بیان می شود که بسادگی بیان شود. اگر کودکی منظورمارا نمی فهمد، این نشاندهنده نقطه ضعف ماست که نمی توانیم تفکری ساده تولید کنیم. تصور سینمایی که همواره امکان نشان دادنش به کودکان وجودداشته باشد روش خوبی ست برای اینکه بررسی کنیم آیا واقعا موفق به انتقال افکارمان شده ایم یا نه. مثلا من شنیده ام که آلبرت انشتین معتقد بود که فرمولهای ریاضی اش باید توسط اولین رهگذر قابل فهم باشند.
زمانیکه برای آموختن نقاشی هنرجوی دانشکده هنرهای زیبا بودم، در هر کلاس حدودا چهل هنرجو حاضر بود. تعداد کمی از آنها نقاش شدند، برخی دیگر هم با اطلاعات و آموخته های فراوان که مهارت فنی شان را گسترده می ساخت ازدانشکده فارغ التحصیل شدند. با وجود اینکه موقعیت پرورش استعدادشان را داشتند ، اما هنرمند نمی شدند. همیشه به کسانی که درکارگاه های من شرکت می کنند می گویم که برای ابرازخود آنجا هستند نه برای آموختن. تنها کاری که می توان برایشان انجام داد این است که عواملی را در اختیارشان گذاشت تا بتوانند زمینه ی تجربه شان راگسترش دهند. هرکس مسیر خود را برای رسیدن به هنری خاص و روش ابرازی ویژه دنبال می کند.
امروزه می توان به صورت روزانه با دروربینی دیجیتال فیلم ساخت. فناوری به حدی نیرومند است که علی رغم همه چیز پیش می رود و مارا پشت سر می گذارد. به همان اندازه ایجاد ارتباط با آن و تکثیر تجارب هنری توسط سیستم تولید ساده تر، ممکن شده است. ساخت شعر و آفرینش هنری، نوعی آزادی در خور توجه و روشی برای مقاومت است. اینگونه توانستم مکاتبات فیلمبرداری شده با ویکتور اریس یا «ویدئو چیدمان» ها را بسازم . اگرچه برای من، موضوع همیشه همان ساخت فیلم است.
آنچه امروزه در زمینه ی هنر معاصر «چیدمان» می نامیم، حتی پیش ازآنکه سینما شکل بگیرد وجود داشته است. از خانه که بیرون می رویم « چیدمانها » را زندگی می کنیم. هنگامیکه از خیابان می گذریم خطوطی ثابت وجود دارند، یک درخت ، ماشین هایی که عبور می کنند، راه بندان، آسمان در حال تغییر … با این حال بدترین فیلم های من بهتر از بهترین «چیدمان» هایم دیده شده اند. کار هنری هرچه باشد، اگر برای مان داستانی تعریف نکند نمی توان آنرا در مقوله هنر در نظر گرفت. و داستان تنها هنگامی واقعاً موجودیت می یابد که تماشاگران در آن سهیم می شوند. اثر هنری هنگامی مدرن است که تفسیرهای گوناگون بپذیرد. این همان چیزیست که تفاوت میان کلاسیسیزم و مدرنیته را پایه می نهد.