انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

دلایل ناکارآمدی نهادهای فرهنگی

دلایل ناکارآمدی نهادهای فرهنگی

بامرور آسیب‌های نهاد و سازمان‌های فرهنگی در ایران به نظر می‌رسد که دلایل ناکارآمدی نهادهای فرهنگی را بتوان در محورهای ذیل بررسی کرد.

۱. فقدان استراتژی فرهنگی

قانون اساسی، در درجه اول، دارای بافتی با رویکرد فرهنگی و، در درجه دوم، سطح سیاسی و اسلامی و جهان اسلام (بحث کشورهای اسلامی) و سطح اقتصادی است که اکثر موارد را نیز به صورت دولتی تعیین کرده است.

قانون اساسی مجموعه‌ای از آرمان‌ها و ساختارهاست، که شامل قوای سه‌گانه، نقش رهبری، اختیارات ولی فقیه و نقش پارلمان است.
یکی از مشکلات اصلی کشور ما این است که قانون اسای را به عنوان یک بسته قبول نکرده‌ایم و بخشی از آن‌ها را گرفته، بسیاری را رد کرده‌ایم (هم‌چون اولویت مسائل فرهنگی نسبت به مسائل اقتصادی «اصل سوم»)، یعنی در عمل و در عالم واقع هنوز نظام سیاسی ظرفیت اجرای تمامی موارد قانون اساسی را ندارد.
یک اشکال اساسی قانون اساسی این است که آن را تغییرناپذیر فرض می‌کنیم (مثلاً در بحث حذف عنوان نخست وزیر اشکال عمده در فقدان تعریفی مشخص نزد سطوح فوقانی یعنی رئیس جمهور، نخست وزیر و دولت بود).
ایراد اساسی‌تر این‌که از قانون اساسی استفاده ابزاری بسیاری می‌شود.
بعد از قانون اساسی چشم‌انداز را داریم که دارای ابعاد گوناگونی از جمله سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و غیره است. در بخش فرهنگی، شورای انقلاب فرهنگی، به علاوه مجلس شورای اسلامی، راهبردهای فرهنگی جمهوری اسلامی ایران را تدوین می کنند (راهبرد باید متناسب با ساختار و ظرفیت زیرساخت عمل کند).
این راهبرد به راهبرد نهادهای فرهنگی نیز تقسیم می‌شود و در نهایت به این نتیجه می‌رسیم که در این خصوص مثلاً در وزارت ارشاد یا صدا و سیما به راهبرد خاصی بر نخواهیم خورد. دلیل آن نیز فقدان افرادی برای طراحی راهبردهاست و لذا در این نهادها شاهد نوعی سردرگمی هستیم. مشکل دیگر کمی نگریستن به برنامه‌ها و فقدان نگاهی بر اساس کیفیت و راهبردی خاص است (مثلاً این‌که چرا در جامعه نیاز به فیلم پلیسی یا طنز وجود دارد یا این نیاز به چه میزان وجود دارد، یا این‌که جامعه ما با چه بحران‌هایی مواجه است، بحران فضیلت، بحران طلاق، بحران ناامنی، بحران خانواده، بحران هویت و بحران ایدز).
۲. فقدان اهداف بلند مدت، میان مدت و کوتاه‌مدت
اگر برای موضوعی راهبردی وجود نداشته باشد، هدفی نیز وجود نخواهد داشت. در صورتی که نهادی فرهنگی هدف (کمی یا کیفی) نداشته باشد (پنج ساله، یک ساله و …) دچار نوعی رفوگری می‌شود. خلاصه این‌که، بحران هویت در نتیجه چنین سردرگمی‌هایی به وجود می‌آید.
۳. فقر کادرهای تخصصی فرهنگی
این نقیصه مربوط به سطوح مدیریت و سطوح دیگر است و ناشی از اعمال روابط خانوادگی و دوستی به جای قوانین، مقررات و ضوابط است. ورود مدیریت غیرفرهنگی و تولید و بازتولید آن به بخش فرهنگی مهم‌ترین ایراد است.
۴. عدم آموزش کادر فرهنگی
مهم‌ترین رکن کادرسازی، تداوم آموزش یا آموزش ضمن خدمت است. این در حالی است که نهادهای فرهنگی ما با آموزش هیچ‌گونه مراوده و سنخیتی ندارند.
۵. ناکارآمدی ساختاری فرهنگی
اگر نهادی فرهنگی و رئیس آن را در نظر بگیریم، عمده برنامه‌های وی به شرح ذیل است: جلسه برای اخذ بودجه، حضور در سازمان مدیریت برای بودجه و پست‌های سازمانی، شرکت در جلسات، درگیری با سایر نهادها، شرکت در همایش‌ها و سمینارهایی در خصوص پشتیبانی، حقوق کارکنان و غیره.
هر چند نهادهای فرهنگی متولی فرهنگ شناخته شده‌اند، اما از آن‌جا که در درون خود در برگیرند، به عدم تولید یا عدم بازدهی، و نهایتاً، به ناکارآمدی محکومند (به دلیل عدم ورودی، خروجی ندارند).
نکته دوم این است که چون دولت دخالت حداکثری دارد، در نتیجه نوعی ناکارآمدی در پی می‌آید (تقسیم کار وجود ندارد). لذا سیاست‌گذاری، بسترسازی و زیرساخت‌ها به همراه نظارت باید در اختیار دولت، و اجرا در اختیار و در حوزه عمل بخش خصوصی باشد.
۶. عدم پویایی و تحول‌پذیری نظام فرهنگی
پویایی جوهر حرکت فرهنگی و عنصر بقای نظام فرهنگی است. باید توجه داشت که در اوضاع حاضر، ارزش‌ها و باورهای فرهنگی قدیم را نمی‌توان تبلیغ کرد، لذا نوگرایی فرهنگی و اصلاح در فرهنگ ضروری است.
تغییر درونی، منجر به نوآوری و تغییر فیزیکی می‌شود. پویایی فرهنگی را می‌توان به هر زبانی بیان کرد. مهم‌ترین ثمره پویایی تحول‌پذیری است، زیرا حرکت درونی هر موجودی را تحول‌پذیری گویند. متعاقباً لازمه تحول حرکت است، لذا حرکت جوهر نظام طبیعت و تحول است.
۷. عدم بهره‌مندی از ابزار و تکنولوژی در سازمان‌های فرهنگی
با توجه به استخدام ماشین که در خدمت و اختیار انسان است، باید از صرف انرژی و هدر رفتن وقت جلوگیری کرد. فناوری باعث تعامل و اشاعه فرهنگی است، چنان‌که عامل تبادل و تعامل فرهنگی نیز هست (مثل اینترنت). به عبارتی، فناوری فرهنگی مهم‌ترین عامل برقررای تعامل و تبادل فرهنگی و انتقال اطلاعات است.
۸. اقدامات موازی نهادهای فرهنگی با یکدیگر
در خصوص اقدامات موازی نهادهای فرهنگی می‌توان به اقدامات این نهادها در خصوص گذران اوقات فراغت اشاره کرد. مثلاً، در ایام تابستان حدود هشت نهاد فرهنگی اطلاعیه‌های موازی در خصوص گذران اوقات فراغت می‌دهند، که این ناشی از عدم تقسیم کار و، در نهایت، نوعی سردرگمی است.
۹. فقدان نگرش بلندمدت به پدیده های فرهنگی
فرهنگ کارکردی بطئی دارد که می‌باید به صورت برنامه‌های بلندمدت مثلاً پنج یا ده ساله برنامه‌ریزی شود و زمان‌بندی آن نیز بر اساس منطقی خاص باشد. به نظر می‌رسد که اغلب برنامه‌ها تاکنون سلیقه‌ای بوده و با تغییراتی از جمله تغییر یک مدیر، همه چیز تغییر کرده است، امری که کاملاً اشتباه و خلاف ذات و اصل کار فرهنگی است. به همین دلیل، تصمیم‌‌های اتخاذ شده اغلب زودگذر و موقتی هستند و در نهایت منجر به نتیجه دلخواه نمی‌شوند.
۱۰. عدم درک صحیح مدیران فرهنگی از تحولات محیط فرهنگی
نباید فراموش کرد که با ابزار، فناوری، نظام و محیط قدیم، نمی‌توان محیط را تغییر داد و لذا باید متناسب با تغییر محیط، نظام فرهنگی هم تغییر کند. عدم تحول محیطی، نوعی انجماد و انفعال و واماندگی فرهنگی ایجاد می کند.
۱۱. میل به اهداف غیرذاتی
در بسیاری از مراکز فرهنگی، ساختاری اقتصادی دیده می‌شود و رویکردی اقتصادمحور وجود دارد، امری که منفعت‌طلبانه است و تنها در ظاهر توجیه منطقی دارد، همانند تشکیل شرکت‌های تجاری – تبلیغاتی تزیینات و دکوراسیون و سایر فعالیت‌های غیرمرتبط با حوزه فرهنگ.

۱۲. عدم انسجام ارگانیک نهادهای فرهنگی (فقدان یکپارچگی)
از آن‌جا که فرهنگ نوعی مجموعه است، ضروری است که هرگونه اقدامی از جانب نهادهای فرهنگی همراه با انسجام و تأثیری متقابل باشد، امری که فقدان آن باعث تشتت می‌شود.
نمونه این امر وضعیت کنونی است که در آن ارتباط اندکی میان صدا و سیما و وزارت ارشاد وجود دارد یا یادگیری اخلاق شهری، که در آن انسجام میان نهادها و … دیده نمی‌شود. بی‌تردید، محصول انسجام حرکت رو به جلو است ولی برآیند تفرق، حرکت به سمت صفر است.

۱۳. عدم ارتباط ارگانیک میان نهادهای فرهنگی و نهادهای علمی
فقدان تخصص در حوزه مدیریت فرهنگی – برخلاف بسیاری از حوزه‌های علمی – موجب مدیریت سلیقه‌ای، روزمره بودن و غیرتخصصی آن می‌شود.
در نتیجه، بین نهادهای علمی و فرهنگی هیچ ارتباطی وجود ندارد.
۱۴. فقدان الگو و مدل‌های مطلوب فرهنگی
برای ایجاد الگو نیاز به مدل فرهنگی داریم، که این الگو متأسفانه تعریف نشده است. مثلاً در بحث سریال‌های تلویزیونی این‌که آیا جامعه بیشتر نیاز به فیلم‌های طنز دارد یا پلیسیع یا در بحث لباس و پوشش، طرح و الگوی مناسب و اصولی نداریم.

۱۵. سیاست‌زدگی نهادهای فرهنگی
متأسفانه در طول تاریخ – حداقل – معاصر ایران، چتر سیاست چنان بر دیگر حوزه‌ها سایه افکنده و محکم و استوار شده که اگر سیاست‌مداران عوض شوند، مدیران فرهنگی نیز تغییر می‌کنند. به تعبیری، فرهنگ زیر سایه سیاست است و چتر سیاست بر نهادهای فرهنگی و اقتصادی و غیره احاطه دارد.

۱۶. شکاف میان ارزش‌های رسمی و غیررسمی در عرصه فرهنگ
در اوایل انقلاب بین ارزش‌های رسمی و غیررسمی انطباق بیش‌تری وجود داشت، اما در حال حاضر متأسفانه شاهد نوعی شکاف در این خصوص هستیم.
برخی از این فراتر می‌روند و معتقدند: این عارضه نوعی شکاف نیست، بلکه گسستی است که بین ساختار رسمی و غیررسمی به وجود آمده است. اگر دیدگاه مبتنی بر گسست را بپذیریم، جامعه را دچار نوعی بحران فرهنگی دانسته‌ایم، ولی در شکاف، آسیبی فرهنگی نهفته است که با اندکی تأمل می‌توان آن را برطرف کرد. مثلاً، در گذشته دین‌مداری بیش‌تر جمعی بود و اکنون فردی است، رویکرد معنویت‌گرایی اکنون جایگزین مناسک‌گرایی شده است. در گذشته میزان وابستگی و الگوپذیری از نمادها و الگوهای مذهبی جامعه بیش‌تر بود، ولی امروزه جای این الگوها را معلمان، هنرمندان یا ورزشکاران گرفته‌اند. در نتیجه، تعصب دینی کمرنگ‌تر شده است.
لذا در برخی موارد عرصه دین از حوزه قدسی به حوزه عرفی و از حوزه رسمی به حوزه فردی در حال حرکت است، که با توجه به جمیع جهات، نوعی گسست نیست بلکه نوعی شکاف است، چرا که می‌توان با سیاست‌گذاری سریع و درست تا حدود زیادی از افزایش این شکاف جلوگیری کرد.
۱۷. عدم توجه به نهادهای مدنی فرهنگی
برای این که فرهنگ نهادینه شود، باید لایه‌های اجتماعی نهادینه شوند. اصولاً ما همیشه در سطح حرکت می‌کنیم و کاری به عمق نداریم.در نظام فرهنگی و در تحولات و اقدامات فرهنگی، ایجاد تحول در جامعه و مردم هدف است. اگر قرار است امری نهادینه شود، نهادینه‌سازی آن باید به دست نهادی مدنی انجام شود نه نهادی سیاسی. مثلاً اگر قرار است در مکانی شکار صورت نگیرد، کارایی نهادهای مدنی از نهادهای رسمی بیش‌تر است.
دولت در این زمینه سه وظیفه عمده دارد:
۱. سیاست‌گذاری،

۲. بسترسازی،
۳. نظارت.
مثلاً، در مورد بسترسازی، دولت می‌تواند سالن‌های تئاتر، سینما یا مدرسه بسازد تا بستر تولید صنعت فرهنگی را ایجاد کند، ولی نباید متولی تولید فرهنگی باشد، بلکه تولید تنها می‌باید نظارت کند که این تولیدات با سیاست‌گذاری مغایرت نداشته باشد. لذا گسترش نظام‌های مدنی کارایی بیش‌تری دارند و این امر مغایر قانون اساسی و نظام محسوب نمی‌شود، بلکه باعی پویایی فرهنگی می‌شود.

۱۸. ساختار اداری معیوب نهادهای فرهنگی
مدیران فرهنگی درگیر نظام اداری و معضلاتی هم‌چون کاغذبازی، نیروهای انسانی، پست سازمانی، طبقه‌بندی مشاغل و … شده‌اند.

۱۹. فقدان تولید و بازتولید فرهنگی
نوگرایی فرهنگی مثل نوگرایی طبیعیت است، تغییر در ذات نظام خلقت است و از ذرات تا کرات و کهکشان‌ها همه و همه در نوع خو پویایی دارند. لذا فرهنگ هم باید زایش و نوسازی داشته باشد. در حال حاضر، نوسازی نیاز است و ما نمی‌توانیم به شیوه‌های گذشته تبلیغ فرهنگ کنیم، یعنی هم‌چنان که نظام آموزش تغییر کرده و از مکتب به نظام‌های مجازی تبدیل شده است، در فرهنگ نیز باید تغییر ایجاد کرد. نباید از یاد برد که انجماد فرهنگی باعث عدم پویایی و رخوت فرهنگی می‌شودع و نتیجه آن گرایش به فرهنگ وارداتی است، چرا که تولید و باز تولید نداشته‌ایم.
مثلاً، تبلیغات از حالت شعار به پوستر، سپس فیلم و تلویزیون، و نهایتاً، اینترنت تبدیل شده است، در حالی که آن تحولی که در فرهنگ باعث زایش فرهنگی می‌شود به وجود نیامده و این امر منجر به عقیم ماندگی فرهنگی شده است.
با توجه به طرح علت ناکارآمدی نهادها و سازمان‌های فرهنگی می‌توان این ناکارآمدی‌ها را در دو دسته کلی مطرح کرد: نخست ناکارآمدی‌هایی که به نظام سیاست‌گذاری کلان کشور مربوط می شود و بر فعالیت‌های سازمان‌های فرهنگی سایه انداخته است، و دسته دوم مربوط به اداره امور داخلی سازما‌ن‌ها و نهادهای فرهنگی است. ما در هر دو زمینه نیاز هب تأمل بیش‌تری داریم.
در دسته نخست، شورای عالی انقلاب فرهنگی باید تلاش بیش‌تری کند تا معضلات فوق را که مربوط به تعیین خط‌مشی‌های کلان فرهنگی کشور است، مرتفع سازد و در دسته دوم نیز مدیران عالی اجرایی سازمان‌های فرهنگی باید با جدیت بیش‌تری به این نکات توجه کنند تا بتوانند از مدیریتی مؤثر و کارآمد جهت دستیابی به اهداف فرهنگی بهره‌برداری کنند.
منابع؛
– صالحی امیری، سید رضا، ۱۳۹۴،آسیب شناسی فرهنگی در ایران، تهران، نشر ققنوس
– درس گفتار های مقطع دکتری برنامه ریزی فرهنگی، دکتر سید رضا صالحی امیری