ریتا رایت، باستان شناس آمریکایی، در حفاری های پاکستان
از اسکلت نمی ترسید؟…یک جلسه رسمی است و من باید در مورد اهمیت بررسی و کاوش باستان شناسانه بقایای انسانی بحث کنم که این سوال رئیس نشست عین پتک می خورد توی سرم. سوال کننده مردی است حدود ۵۰ ساله و استاد دانشگاه….من توی صورتش بهت می بینم. – اسکلتها رو خودتون حفاری کردید؟. تمام تلاشم را به کار می گیرم تا آرام باشم، تا حس به سخره گرفته شدن در من جوانه نزند. – من دکترای باستان شناسی دارم آقا! چرا باید از اسکلت بترسم؟…من و همکارام این اسکلتها رو حفاری کردیم. – همکاراتون…مرد هستن دیگه؟- از مجموع پنج نفری ما فقط یک نفر آقا است…بقیه همکارانم زن بودند…مرد خیره می شود به دستهای من، دستهایی که لابد بوی مشمئز کننده جسدی لارو گرفته را از پوست خشن و ناخنهای مانیکور نشده اش حس می کند. می دانم که پرسش او باقی است….از اسکلت نمی ترسید؟
چهره باستان شناسی در ایران چهره ای به غایت مردانه و البته مردسالارانه است. فیلمهای پروپاگاند ایران آثار باستانی ِ باستان شناسان مرد را مورد توجه قرار می دهند…گویی در پس این شغل بیابانی زنی نمی زید یا اگر هست جایی در دوردست تصویر در گمانه ای عمیق…همین. این تصویر خود از باوری در دنیای باستان شناسی نشات گرفته است. بارها در معرفی دانشجویان زبده ام به روسای تیمهای حفاری با این نکته مواجه شده ام که اگر دختر است، لازمش نداریم!… بی آنکه چرایی یا چگونگی مسئله مورد سوال باشد، انسانی به کلیت و استعداد و علاقه اش حذف می شود. این در حالی است که روند ورودیهای دختر به رشته باستان شناسی در مقاطع کارشناسی و کارشناسی ارشد سیر صعودی داشته و به بیش از هفتاد درصد در برخی سالها می رسد.
-سلام استاد، امسال حفاری نمی رید؟. بانوی استاد لبخندی می زند سرشار از غم…- نه! گویا آقایون دوس ندارن ما…بقیه حرفش را هم من می دانم هم او، تجربه مشترک است گویی. می خندیم به هم. هر دویمان می دانیم از قانون نانوشته ای که هست. دستش را می گیرم.– نسل تو…بهتر از ما کار می کنه، مطمئنم….نسل من یا بهتر بگویم زنان باستان شناس نسل من اما در مبارزه نابرابر برای گرفتن مجوز، موقعیت شغلی و اثبات خودش به عنوان متخصص مانده است. همیشه بهانه هایی هست، مثل اینکه مردها نان آور خانه اند یا تجربه بیشتری دارند یا…در این میان آنچه از یاد می رود نیرویی است که صرف تربیت این دختران متخصص باستان شناس شده است…دخترانی که حذفشان از تجربیات شغلی درست به معنای حذف خلاقیت انسانی و البته محوطه های باستانی است.
باستان شناسی دانش بازآفرینی زندگی انسان است. انسان کلیتی است معنادار و غیر قابل تقسیم. در دهه ۱۹۸۰ باستان شناسان غربی دریافند که سالها تنها به صدایی از دهها صدای گذشته گوش فرا داده اند: صدای مردان سفید پوست. زنان، رنگین پوستان و افرادی از طبقات مختلف اجتماعی نادیده انگاشته شده بودند. شگفت آنکه حتی زنان باستان شناس نیز با این روند همداستان شده بودند…اما یورش ناگهانی فرامدرنیسم به خودشان آورد. باستان شناسی چقدر از بومیان و زنان می دانست؟ …جواب این بود: نزدیک به هیچ….
باستان شناسی ایران ، اما، هنوز درگیر همین مسئله حل شده است. تاریخی که باستان شناسی ما بازمی آفریند تاریخی است به نهایت مردانه: جنگ و آشوب، کشتار، کودتا و پادشاهی در پس پادشاهی دیگر. داستان در دوره یپش از تاریخ کمی متفاوت است در اینجا قصه آبراهه ها، شیوه کشاورزی، اهلی کردن و معماری بازنمایی می شود. کسی هنوز نمی داند که دوک در دست زن این فلات چگونه به رقص در می آمده؟ چگونه بر خود زیور می آویخته و خود را می آراسته است یا دغدغه هایش چگونه و در چه داده ی مادی نموده یافته؟. موضوعات زنانه باستان شناسی ایران نیز در هنگام بررسی در بیشتر موارد تبدیل می شوند به راهکارهای پژوهشی مردانه. آنچه از سنگهای نیمه قیمتی شهر سوخته می دانیم بیشتر نحوه مبادله و فرآوری است تا شکل آویز یا بررسی سلیقه و انتخاب استفاده کنندگان.
گیلشریخت در کتاب خود باستان شناسی و جنسیت می نگارد که باستان شناسان زن و مرد در شرایط برابر معمولا به موضوعاتی متفاوت علاقه نشان می دهند. بررسی ده ساله موضوعات پژوهشی و پایان نامه ها توسط همو نشان می دهد که زنان بیشتر علاقه مند به بررسی جزئیات زندگی، شیوه های پخت و پز، تدفین، معماری مسکونی و اشیای ریز و مردان بیشتر علاقه مند به بررسی جنگ افزارها ، کلیت روندهای فرهنگی و معماری اند. ناگفته پیداست که کلیت این موضوعها، زندگی را می سازد نه فقط یک رسته از آن. البته فاجعه شاید آنجا رخنمون می شود که باستان شناس زن نیز برای بقا در دانشش مجبور شود برخلاف سلیقه ذاتی اش موضوعی کاملا مردانه را دنبال کند. نتیجه اثبات گرایانه اش این می شود که آنچه تا امروز باستان شناسی ایران بدان پرداخته قسمتی است از زندگی بیش از همه آن.
باستان شناس زن ایرانی برای بازسازی این قسمت از زندگی مجبور به مبارزه تن به تن است. بیش از آنکه توانش را صرف پژوهش کند، وادار می شود خود را اثبات کند در برابر همتایان مردی که تنگ شدن عرصه را بر خود برنمی تابند. او در پژوهش میدانی زیر ذره بین است، آنچه می پوشد، می گوید و حتی می خورد ممکن است تبدیل به شایعه ای غیر قابل جبران شود و این در حالی است که در حیطه خصوصی نیز حریمش نقض می شود. همه اینها در کنار ساختار اداریی در میراث فرهنگی معنا می یابد که بیش از ۹۸% مدیران آن مرد هستند و مدیران ارشدش هرگز زن نبوده اند.
باستان شناسی نمودی است از کلیت جامعه ایران، جامعه ای که در آن مردسالاری روی برنده بازی اجتماعی است. اجتماعی که گاه به عمد رشد و تخصص نیمی از خود، زنانش را نادید می انگارد اما آرام آرام مجبور می شود با واقعیتی به زعم خود تلخ دست به گریبان شود…باستان شناسی نیز به تدریج درخواهد یافت که بازسازی تنها نیمی از گذشته با دیدگاهی از چشم تنها نیمی از مردم جامعه گذشته راهی به ترکستان است: گذشته بازنمایی واقع گرایانه ای نخواهد شد مگر آنکه همه انسانها از دید خود در بازیابی و نقدش سهیم باشند.