زجَنِت تالمن ترجمه ی زهرا ابطحی
در نیمه دهه ۶۰ تصمیم گرفتم که کارشناسی ام در ادبیات را با دکترای انسان شناسی دنبال کنم. در اولین کلاس تحصیلات تکمیلی، یکی از همکلاسی ها از استاد مشهورمان، زنی که در افریقا کار میدانی در مردم نگاری انجام داده بود، پرسید که تفاوت میان یک مردم نگاری و یک رمان را در چه می بیند. استاد با بی قراری و کم توجهی مختصرا پاسخ داد: «اگر جوابش را نمی دانی جایت اینجا نیست.»
نوشتههای مرتبط
همکلاسی من بعد از اولین نیم ترم انصراف داد و به رهبری ضد جنگ تبدیل شد و در تاسیس جنبش آزادی زنان در کرانه غربی (West Coast) همکاری داشت. استاد مذکور بازنشسته شد. من بیش از سی سال است که در تفاوت میان رمان و مردم نگاری اندیشیده ام. در تدریس و نوشته هایم ادبیات جهان، ادبیات کودک و رمانهای جنایی را استفاده کرده ام تا فرهنگ ها را کشف کنم و به مطالعه اصول زیبایی شناختی مردم نگاری ها پرداخته ام.
من در طول این سال ها در تفکر پیرامون رابطه انسان شناسی و ادبیات تنها نبوده ام. باز-نگری متون انسان شناختی سوالات پیچیده ای را درباره علم و هنر، تجسم و تحریف، حقیقت و واقعیت مطرح کرده است. صاحب نظران بسیاری به اهداف و ضعف های نویسندگان مردم نگاری، طبقه انها، جنسیت و تعصبات فرهنگی، موقعیت آنها به عنوان بیگانه و روش های ساختاربندی متون انها اشاره داشته اند.
شرکت کنندگان در این بحث، استفاده رمان مردم نگارانه برای بیان اطلاعات انسان شناختی را کشف کرده اند. دیگران راه های آوردن ابزارها و مواد ساختگی یک فرهنگ مطالعه شده به متون مردم نگارانه را پیشنهاد داده اند. برخی هنوز تمایزات را با هم خلط کرده اند. برای مثال دن رز (Dan Rose) «انحلال مرزهای بین ادبیات، جامعه شناسی، انسان شناسی، نظریه انتقادی، فلسفه، سینماتوگرافی، علوم کامپیوتر و غیره» را فرض کرده است و به دنبال «یک ساختار چندصدایی، دگر تاویلی (heteroglossic) و چندژانری» برای جایگزین کردن با مردم نگاری قدیمی است.
جدایی بین مردم نگار و رمان نویس ممکن است تا حدودی مصنوعی باشد. انها در بسیاری موارد شبیه به هم اند. هر دو گرایش دارند تا جداگانه بایستند، در مقایسه با فرهنگ هایی که توصیف می کند اگاهانه به حاشیه می روند، خودبیگانه اند، خودشان را وادار می کنند تا اشنا را غریبه و غریبه را آشنا سازند. هر دو تلاش می کنند نتایج مشاهداتشان و تعمق درباره آنچه که مشاهده کرده اند را در قالب کلمات بیاورند. هر دو قراردادها و سنت های نویسندگان قبل از خود را استفاده می کنند، مردم نگار ها معمولا بیش از رمان نویس ها به وضوح به این امر مبادرت می ورزند.
گرچه انها متفاوت هم هستند. مردم نگارها به خودشان وظیفه توصیف یک فرهنگ را محول کرده اند به گونه ای که دیگر مشاهده کنندگان هنگامی که همان فرهنگ را کشف می کنند به چنین نتایجی دست یابند؛ رمان نویس ها تلاش می کنند تا به یک توصیف تازه، منحصر به فرد و بکر از زندگی و افراد برسند. مردم نگارها می خواهند یک زمان، مکان با مردم را به شکل کلی وصف کنند در حالی که رمان نویس ها در پی توصیف پر جزییاتند. برای رمان نویس ها «یک صدای منفرد، خلاق و خیره سر کار را شکل می دهد» در حالی که مردم نگار باید از صدای شخصی و داستان و هر چیز دیگر اجتناب کند. «موقعیت مردم نگاری به عنوان توصیف علمی یا حقیقی در قیاس با گزارش ژورنالیستی باید به سوال کشیده شود.»
رابطه میان مردم نگار و رمان نویس در رمان مردم نگارانه در هم امیخته است. الیزابت فرنی (Elizabeth Fernea) به دو گونه از این رمان ها اشاره می کند: «یکی نوشته شده توسط یک بیرونی درباره دیگری و دومی رمان مردم نگارانه نوشته هنرمند ازدرون فرهنگ». معروف ترین نمونه رمان نوشته شده از بیرون درباره دیگری رمان افریقایی الیزابت براون (Elizabeth Brown) به نام بازگشت به قهقهه (return to Laughter, 1954) است. نمونه ای از رمان مردم نگارانه نوشته شده توسط یک هنرمند از درون در ادامه این بحث ذکر خواهد شد.
من تعرف فرنی را تا جایی بسط می دهم که اضافه کنم یک رمان مردم نگارانه چه از درون و چه از بیرون رمانی است که اطلاعات معناداری را درباره فرهنگ یا فرهنگ هایی که رمان از آن سرچشمه می گیرد را نشان می دهد. هنرمندی که از درون یک فرهنگ می نویسد نیازی ندارد که به گونه ای عامدانه انسان شناسانه هم باشد و معمولا هم نیست، و هنوز این گونه خاص نویسنده به شکل غریزی، داستان، شخصیت، مضمون، تنظیمات، و جزییات شیوه فرهنگ را طوری در هم می امیزد که کتاب پدید می اید.
در طول این سالها من رمان های بسیاری را کشف و تدریس کرده ام که ان ها را انسان شناختی یا از نظر فرهنگی غنی می خوانم و توسط درونی ها نوشته شده اند. یکی از این رمان ها برداشت لزلی مارمون سیلکو (Leslie Marmon Silko) از فرهنگ لاگونا پوئبلو (Laguna Pueblo) به نام مراسم است. (Ceremony, 1986) در اینجا او درباره اسیب روانی مردی که بین دو فرهنگ سفید پوست و لاگونا گیر کرده است و بهبود او همان طور که یاد می گیرد بین آن دو تعادل ایجاد کند حرف می زند. رمان دیگر شرح ایوو اندریک (Ivo Andric) از هم زیستی چند فرهنگی در بوسنی از خلال چندصد سال در کتاب پل روی درینا است(the bridge on the Drina, 1954) ؛ کتابی با طنینی قدرتمند وقتی که امروزه خوانده می شود. رمان کودکان نیمه اتوبیگرافیک میلدرد تایلر (Mildred Taylor) به نام رعد و برق، فریاد مرا بشنو (Roll of thunder, hear my cry, 1976) درباره دختری افریقایی- امریکایی حرف می زند که در جنوب نژاد پرست و روستایی امریکا در دهه سی به بلوغ می رسد. کتاب پاکو ایگناسیو تایبوی سوم (Paco Ignacio Taibo III) به نام یک چیز اسان (an easy thing, 1990) یک رمان پلیسی، پرتره ای تاریک و پرجزییات از جو فاسد و بیگانه گر مکزیکو سیتی مدرن ارائه می دهد. من از این ها و از رمان های غنی فرهنگی مشابه در خلال مردم نگاری ها استفاده کرده ام تا تفاوت چشم انداز رمان نویس و مردم نگار را نشان دهم.
در یک متن روشنگرانه که رمان نویس را با مردم نگار و رمان مردم نگارانه را با مردم نگاری مقایسه می کند فرنی می نویسد:
«رمان مردم نگارانه نسبت به مردم نگاری استاندارد چندین مزیت دارد. رمان نویس نیازی ندارد از تضاد، خشم یا هوس اجتناب کند و ممکن است اغلب به یک شرکت کننده در درام رمان تبدیل شود که مردم نگار انکارش می کرده، مردم نگاری که در گذشته در عذاب بوده است تا با دقت مشاهده کند و بیش از حد درگیر نشود. چنین درگیری ای، در متن با در ذات، به دید کاهش ارزش مَدرَسی کار و نقض قانون عینیت نگریسته می شده است تا جایی که از مردم نگار/ محقق انتظار می رفته است از آن برائت بجوید. این آزادی نسبی رمان نویس است که این فرم را چنان منبع سرزنده ای از فهم، درون فرهنگ های دیگران می سازد.»
نویسنده: جَنِت تالمن (Janet Tallman)
فصل اول از بخش اول کتاب ما بین انسان شناسی و ادبیات
ویراستار: رُز دو انجلیس (Rose de Angelis)
روتلج، ۲۰۰۲، لندن